سه شنبه ۲۳ فروردین ۸۴


نمی خواهم نا اميد باشم...


نمی خواهم نا اميد باشم... نمی خواهم نا اميد باشم که ما انسانهای خود محور، آزادی را به دار آويختيم. اين خانه، خانه ماست که در آتش ميسوزد و اين همان هموطنان ما هستند که ميسوزند تا زندگی کنند و زندگی ميکنند تا بسوزند.

اينکه چرا هر روز از هم دورتر و دورتر می شويم، واقعيت دارد ولی ميتواند حقيقت نداشته باشد. اصولی ترين راه برای يکی شدن، از طريق پيوندهای انسانی و نيازهايمان با يکديگر است. می بايست عاقلانه فکر حل مشکلات کنونی باشيم، نه فکر شکست های گذشته و موفقيت های آينده. و خوشبخت ترين افراد کسانی هستند که فکر، انديشه، و اعمال خود را به چيزهايی غير از خوشبختی خود متوجه کرده اند.

بياييد دنيا را بسازيم، نه با دنيا بسازیم.

داريوش اقبالی









نظرها:


سلام آقای اقبالی
امروز تیم ملی ایران موفق شد به جام جهانی المان صعود کند. وظیفه خودم دیدم که بیام و این پیروزی رو به شما تبریک بگم. براتون آرزوی موفقیت و سربلندی دارم
مریم خدانگهدار

مریم | June 8, 2005 11:22 AM

سلام اقای داریوش اقبالی عزیز
کاشکی کاندیدای ریاست جمهوری ایران بودی حتما رئیس جمهور میشدی من که به تو رای میدادم
رای من فقط داریوش
خدا نگهدار

سارا | June 8, 2005 11:18 AM

جناب آقای اقبالی
در سمینار انجمن پزشکان ایرانی مقیم آمریکا حضور داشتم و لازم ميدانم از سخنان زيبا و پر بار شما تشکر کنم. بی ترديد همانند گذشته، بنياد آينه زیر نظر شما و فعاليتهای بی دريغتان، قدمهای بزرگ ديگری در جهت اقدامات انسان دوستانه برخواهد داشت. با سپاس از شما

Amini | June 7, 2005 07:05 AM

سلام و درود. اول يه دنيا گله از داريوش که چرا نمينويسه... الان آقا سعيد وکيل تام الاختيار داريوش حالمو ميگيره! و در جواب آقا سيامک: نميدونم چند سالتونه يا کجا زندگی ميکنيد اما بايد تا حالا فهميده باشيد تو ايران امروز ما فرصت چنين بی پروا فرياد زدن نيست اين هم که من ميگم تو انتخابات شرکت نکنيد فقط به خاطر هم دست نشدن با اين گرگهای حکومتيه... تو کانديداها بگردید ببين دست کدومشون تو کاسه اين حکومت نيست... هر کسو معرفی کنی من بهش رای ميدم! شاملوی بزرگ در مورد خاتمي هم معتقد بود سگ زرد برادر شغاله!! برای فريادهايی که بر سر شاه زده شد پايه فکری لازم وجود داشت شما که انتظار نداری با جوونهايی که عمرشون پای بيهوده ترينها هدر ميره ما حرفی برای گفتن داشته باشيم چه برسه به فرياد... اگه سر شاه فرياد زدند قبلش يکی مثل همين داريوش زمزمه کرده بود بوی گندم مال من...
يا يکی مثل شريعتی ايديولوژی لازم برای يک انقلابو به وجود آورده بود... پس فعلا نتيجه اين که فرياد فکر ميخواد و من معتقدم اول بايد پی يه فکر بکر گشت و باز هم معتقدم اگه کسانی مثل شما پيگير حرفی که ميشنوند باشند و از عقيده خودشون دفاع کنن ما موفق به سر دادن اين فرياد ميشيم. در نتيجه تا اطلاع ثانوی رنگ موی داريوش رو ول کنيد و به صدای بلند زمزه کنيد:
حرکت از بيش شتابان کنيم...!

بانو | June 4, 2005 11:08 PM

سلام داریوش جان.
هر روز فقط و فقط به امید دیدن سایت تو و ایمیلی از تو که بی صبرانه منتظرش هستم به دنیای الکترونیکی اینترنت سر میزنم.
از چه با من نشوی یار چه می پرهیزی
یار شو با من بیمار چه می پرهیزی
...
...
با آرزوی دیدار تو ای بزرگ و ای بی نهایت

سیامک | June 3, 2005 03:36 PM

درود بر داریوش عزیز و دوست داشتنی. من جوانی ۲۲ ساله هستم از کرج. میخواستم بگویم که تنها خواننده ای که صداش هیچ وقت تکراری نمیشه تویی داریوش جان دوستت دارم

حمید | June 3, 2005 05:59 AM

دوباره خدمت آقای داريوش و طرفداران محترم ايشان سلام دارم
آقای داريوش من از شما در خواستی دارم که اين وبلاگ رو به طرفدارانتون هم پيشنهاد کنيد تا عقايد ما ابی پرستان رو نسبت به شما و هنر بسيار بسيار ستودنی شما در کنار آثار استثنائی ابی عزيز بدونند. بله ما ابی پرستان به خدا که آرزو داريم اين دو هنرمند افسانه ای و تکرار ناشدنی وطنمان رو با هم و در کنار يکديگر ببينيم. ابی و داريوش...داريوش و ابی... دو خوانندهء رويائی با ميليونها ميليون طرفدار در تمامی دنيا...
به اميد روزی که ابی نازنين و جناب آقای داريوش رو در کنار هم ببينيم و تورو خدا به صحبتهای ديگران توجه نکنيد که همگی از روی حسادت است. حسادت به پيوستن آقای صدا و نقطهء عطف صدا. اين دوسال آخر رو تورو خدا مثل سالهای قبل با هم و در کنار هم باشيد.
ابی + داريوش = عشق آزادی رهائی... موسيقی
دوستان باور کنيد که:
هنوزم ميشه قربانی اين وحشت منحوس نشد

پویا | June 3, 2005 04:58 AM

سلام دارم به شما و تک تک طرفداران شما
من يکی از عاشقان آقای ابی عزيز هستم و در ارتباطی که با ايشون داشتم ايشون بارها به من می گفتند که شما رو مثل برادر خودشون می دونند. بر شما واجبه که در مقابل اين صحبتهای بسيار زشت و بچه گانهء آقايون زلاند و قنبری کمی هم از آقای صدای ايران و صميميترين همکار خودتون ابی نازنين دفاع کنيد.
هنوزم ميشه قربانی اين وحشت منحوس نشد

پویا | June 3, 2005 04:33 AM

..یاهو.. سلام سالار آریایی. خوبی داداش. ما دلمون پوسید تو این زندون بی تو. البته وطنه ولی خب بی شماها بی صفاست. یه شعر برات گفتم. نمی دونم کجا بفرستمش. اگه دوست داشتی بخونیش یه جوری خبر بده. البته ایملم هست. کجایی پرنده مهاجر. باهات ساده صحبت کردم ببخش. آخه از خودمون دونستمت. میدونم شما هم همین نظر رو داری. ببینیمت انشالله. خیلی چاکرتیم. آخه زندگیمون واسه شماس. ترانه هاتون شعراتون. مرامتون. دیگه عرضی ندارم. مشروب میخورم سلامتیت میزنم. عشقی... یا حق..

غلامرضا حسنی هریس | June 3, 2005 04:31 AM

دکتر معين مصرع دوباره ميسازمت وطن رو شعار انتخاباتيه خودش کرده... مثل اينکه دوروبرياش خيلی خاطرخواه آقامون هستند.

ali | June 2, 2005 05:41 AM

داریوش جان امیدوارم همیشه هر کجا که هستی سربلند، سرافراز و پیروز باشی -------> دوست دارت مجتبی عزیزی از اهواز

mojtaba | May 31, 2005 03:18 PM

با سلامی دیگر خدمت داریوش عزیز. باز هم مزاحم همیشگی؛ سیامک. من با نظر بانو موافقم اما چه کنم که... بگذریم. داریوش جان گویی که بعضی از این دوستان در ایران زندگی نمی کنند و از خفقان حاکم بر این مملکت آگاهی کافی ندارند. دوستانی که این طور راحت می گویند که شرکت در انتخابات را تحریم میکنند این را هم در نظر داشته باشند که رژیم هیچ نیازی به شرکت کردن یا نکردن ما در این انتخابات ندارد و حتی شرکت نکردن ما برای آنها بهتر از شرکت کردن ماست. چرا که با خیال راحت تر رای های دلخواه خود را در صندوقها ریخته تا شخص مورد نظر خودشان را بر کرسی بنشانند. شاید بگوئید با شرکت نکردن ما صحنه انتخابات خلوت میشود و دست دولت به طبع آن رو خواهد گشت که در جواب این حرف هم باید بگویم تا نادانان در این مملکت اینگونه فراوانند رسیدن به هدف والای آزادی از این راه هم بعید به نظر می رسد. حتی باید بگویم متاسفانه بعضی تنها برای مهر خوردن در شناسنامه خود به ننگ شرکت در انتخابات تن می دهند که بعدها مثلا برای استخدام شدن در ادارات رژیم به مشکل بر نخورند. پس به نظر حقیر تنها راه رسیدن به آزادی همان فریادهایی است که بر سر شاه زدیم و به پیروزی رسیدیم (و نه آزادی ) و به یاری یزدان که این بار به هر دو برسیم.
امروز ما امروز فریاد، فردای ما روز بزرگ میعاد

سیامک | May 31, 2005 03:12 PM

سلام
آلبوم (راه من) عالی بود. فقط ماجرای آهنگ (راه من) که آقای ابی خوانده اند چيست. ما رو برای انتخابات راهنمايی کن. به کی رای بديم. اصلا رای بدهيم يا نه. منتظر مطلب جديد و ايميلت هستم.

فرزانه | May 31, 2005 01:18 AM

داریوش عزیز، دوست نازنین:
مدتها بود که هیچ خبری از تو در هیچ رسانه ای و یا حتی در internet نبود و این موضوع مرا بقدری نگران کرده بود که کم مانده بود جنون بگیرم. تنها چاره را در این دیدم که به چیزی فکر نکنم. میترسیدم که این غیبت به سرانجامی بکشد که از آن بیش از هر چیز بیم دارم، وحشتم از سلامت تو بود. میترسیدم که مبادا جسم و یا جان نازنین تو در عذاب باشد. تحمل این یکی را هرگز ندارم.
دوست عزیزم با دوست داران خودت در تماس باش. میدانم که میدانی که تو به خودت تعلق نداری، تو از گنجینه های ایران زمینی که هر کجا که باشی متعلق به من و مایی.
امیدوارم که همیشه سالم باشی و در اهدافت موفق.
درود بر داریوش، افتخار مام میهن

مینا | May 30, 2005 11:55 PM

داريوش عزيز
فقط ميتوانم بگويم
دوستت دارم
اميدوارم موفق باشی

علي رضا | May 30, 2005 09:24 PM

روز به باور غروب نزديک تر است
تا آفتاب
خنده به خويشي رنج پهلو ميزند
طلسم اطلسی باطل
اعجاز شقايق بی رمق شده...

زندگيمون شده يه دروغ ساده که بی صدا از سر دنيا ميگذره به سکوت عادت کردن درد بزرگيه واسه ايراني جماعت نميدونم چه جوری بايد فرياد زد اما من ميخوام با رای ندادن حداقل شريک جرم ضحاکان مار به دوش نباشم تو رو نميدانم اما...
اما طلسم جادوگر بايد با دستهای تو بشکنه
با دستهای من و تو که عشق به بلندای صدای داريوش بهانه مشترک اينجا جمع شدنمونه...
رای ميدی نميدی مومن هستی نيستی فقط به قول امام خوب کربلا آزاده باش...
اگه داريوش عزيز موقعيت نوشتن نداره من و تو بنويسيم اما نه از رنگ موی داريوش به چيزهايی فراتر از اين برسيم در اوج بودن اين مرد به باور دوباره ميسازمت وطن برسيم...
فکر ميکنم فرصت زيادی نيست عشق به داريوش در دل من و تو همه عاشقا هست اما بذاريد اين درخت تزيينی نباشه بذاريد سايه و ميوه بده مفيد به حال خودمون باشه وگرنه داريوش که به اون اوج باور رسيده نياز به ابراز احساسات آنچنانی من و تو نداره...
باز هم ميگم:
طلسم جادوگر بايد با دستهای تو بشکنه

بانو | May 30, 2005 08:53 PM

ey abar marde mashreghy ey kooh ey negahbane ghodsie khorshid.

ba salam be dariushe aziz .to behtarini man ba ahangaye to ashegh shodam . ba ahanghaye to zendegiro fahmidam va alan ham be farmane to fardy siasy hastam va barha be zendan oftadam .
payande iran payandeh dariush.

roozbeh | May 30, 2005 12:04 AM

با سلام مجدد به بزرگ مرد تاریخ ایران. راستش هر وقت که به این سایت می آم خیلی با خودم کلنجار میرم که پیغام بذارم یا نه. اما آخر سر میذارم. با خودم میگم که تو که این همه آرزو داشتی با آقای داریوش حرف بزنی خوب دیگه. فرصت از این بهتر. هر چند آقا داریوش مارو قابل نمیدونن که حداقل یه ایمیل برامون بذارن. اما باز همینم که ما حرفامونو به نظرشون میرسونیم بازم غنیمته. داریوش بزرگ به خدا دوستت دارم و تاوان آن هر چه باشد؛ باشد. راستی من همونم که گفتم خواب دیدم باهاتون رفتم رو صحنه. باز هم به امید آزادی وطن و ایمیلی که بعد از اینکه مارو قابل دونستی برام خواهی فرستاد.
کس چرا این همه سنگین دل و بد خو باشد
جان من این روشی نیست که نیکو باشد
تو رو خدا به دل نگیرید. میدونم که شما سنگین دل و بد خو نیستید.

سیامک | May 28, 2005 03:32 PM

با سلام خدمت آقای داریوش -من شما رو خیلی قبول دارم- ترانه های شما خیلی زیباست. خیلی دوست دارم که با شما از نزدیک ملاقات داشته باشم اما افسوس فاصله بین ما جوانان ایران و شما بسیار زیاد است و...
بسیار خوشحالم که میتوانم از این طریق با شما در ارتباط باشم!

برای گفتن من شعر هم به گل مانده
نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
صدا که مرحم فریاد بود زخم مرا
به پیش درد عظیم دلم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست


اگر برایتان امکان دارد این ترانه و ترانه عشق بی حاصل را بازخوانی نمائید
به امید دیدار شما در ایران
باتشکر مهدی از تهران

مهدی | May 28, 2005 11:46 AM

سلام آقای داريوش
شما واقعا هنرمند بزرگی هستيد و اين رو از همه بيشتر در آهنگها و ترانه هاتون نشون داديد! به اميد سرافرازی شما و ايران
مهرنوش

Mehrnoush | May 28, 2005 09:43 AM

سلام آقای داریوش
به نظر من شما بزرگترین خواننده ایرانی هستید و هیچکس به پای شما نمیرسه!
من خیلی دوست دارم ایمیل شخصی شما رو داشته باشم / اگه ممکنه برام بفرستید
با تشکر
مهرنوش از ایران

مهرنوش | May 28, 2005 06:46 AM

salam
mikhastam bedoonam az koja mitoonam be soorate FREE albumhaye ghablie shoma ra DL konam. ba tashakor az honarmande bozorge IRAN.

reyahane | May 28, 2005 12:56 AM

dariush jan omidvaram hamvare har ja ke hasty mavafagh bashi
dخost darat - mojtaba aziz az ahwaz

mojtaba | May 27, 2005 06:41 PM

سلام ای ابرمرد مشرقی؛ سلام سالار
پسری 17 ساله هستم که ناجوانمردانه به بیماری ایدز مبتلا شدم، شاید بی گناه بودم، شایدم نه. آره سالار، من از بچگی معتاد شدم، به دلایل مختلف، فقر فرهنگ، فقر مالی و بسیاری چیزای دیگه. حالا که میخوام از این دنیا برم از کارهایی که کردم پشیمونم، از ما که گذشت ولی میخوام به جوونا بگم تو رو خدا دور دود نرن، به خدا من پشیمونم. همه منو طرد کردن، سه سال پیش شاگرد اول کلاس بودم ولی حالا یه آواره ی خیابونی هستم. داریوش من کسی رو ندارم، میفهمی؟ بعضی وقتا میگم باید این آدما هم مثل من به این بیماری مبتلا بشن، ولی میگم این نامردیه، وقتی رو شعرایی که میخونی فکر میکنم میگه نه، نه این نامردیه. شاید تقدیر من این بوده که بی کس باشم و زود از دنیا برم. داریوش من صداتو خیلی دوست دارم، بهم آرامش میده. داریوش من اشتباه کردم چون نادون بودم چون این جامعه ی لجن و فاسد منوو کشون به قول کارو:
الا ای رهگذر منگر چنین بیگانه بر گورم
چه می خواهی چه می جویی در این کاشانه ی عورم
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
کجا می خواستم مردن، حقیقت کرد مجبور
ای خدا کجایی؟؟
خداوندگارا کجا گیرم آخر سراغت ؟ کجایی؟ چرا این مردم با هم این طورین؟ مگه مریضی گناهه؟ باشه باشه... خودم میام ازت میپرسم. جرات خودکشی هم ندارم
داریوش خواهش می کنم سانسور نکن، خواهش می کنم، فقط همین آرزو رو دارم داریوش اگه بگم عاشقتم ازم فرار نمی کنی؟؟

اشک | May 27, 2005 04:40 PM

داريوش عزيز سلام
آنچه نوشتی را چند بار خوندم. در عين کوتاهی و سادگی، بسيار پيام پرمحتوايی را رساندی و اميدوارم نوشته های ديگرت را بزودی بخوانيم. بسيار خوشحالم که فردی در جايگاه تو، خودش را اينچنين وارد کارهای انسان دوستانه و نيک کرده است. تو و امثال تو باعث افتخار ايرانيان هستيد و همیشه در قلبشان جای خواهید داشت.

Siavash | May 27, 2005 10:11 AM

به اسم حضرتش. سلامی عاشقانه به وسعت عاشقی شقایق به ابر مرد مشرقی. ببین ببین این گریه یه مرده... مردی که گریه هاش ظهور درده ... مثل ابرای بهاری دلم از گریه پره... چینی نازک دل منتظر تلنگره...

محمد رضا | May 26, 2005 09:22 AM

برادر جان نميدانی چه سخته دربدر بودن
مثل طوفان هميشه در سفر بودن
آفرين بر اراده، غيرت و وطن دوستی تو عزيز دور از ديار. ای کاش هرچه زودتر ميامدی تا وطن خونين را دوباره بسازيم.
قربانت علی از اراک

alishow45 | May 24, 2005 09:22 PM

با عرض درود فراوان خدمت حضرت عشق و سلطان تمام قلبهای هميشه زنده و جاويد اين سرزمين آريايی. ای سلطان غم، ای طلوع بی غروب، دل بی تو به جان آمد. ای ياور هميشه مومن بدادم برس بدادم برس تو ای ناجی تبار من. من کسی نيستم که بتوانم بزرگی تو را وصف کنم ای صدای هميشه جاويد. ديريست که از خانه خرابان جهانمو بر سقف فرو ريخته ام جز تو چلچله ای نيست. بيا و اين شب هجران را سحر کن تا به کی بايد بسوزيم از غم دوری يار. بيا و دوباره بساز ايرانمان را اگر چه با خشت جان ما. اين است که نميتوانم از تو و مرام انسان دوستانهء تو وصف کنم جز با اشعار بيدار کننده تو... بيا و آزاد کن اين کهن ديار را ای که قلبم با نفس تو ميتپد. در انتظار ديدن تو روز و شب را ميشمارم. دوستت دارم، اميدوارم هميشه پايدار باشيد
در حسرت ديدار تو آواره ترينم
به اميد سلامتی و از سفر برگشتن ياور هميشه مومن

amin_ azim | May 24, 2005 03:01 PM

آقا داریوش، با سلام
خواستم بدونم نظرت راجع به رد صلاحیت معین چیست؟ به نظرت بریم رای بدیم یا نه؟ اگه آره به کی؟

رضا | May 23, 2005 05:36 AM

با سلام به ابر مرد مشرقي. من سيامک ۲۱ ساله هستم. از زمانی که خود را شناختم با صدا و شخصيتت بزرگ شدم (چرا که اين شخصيت هنرمند است که به او ارزش می دهد و اين خيلی والاتر از هنر اوست.) با صدايت عاشق شدم در عشق شکست خوردم و خود را تسکين دادم با صدايت به ياد وطن به زندان شبيهم افتادم و... ای همه شعر و حکايت دوستت دارم. چه شبهايی که خوابت را نديدم. حتی در خواب ديدم که با تو به روي صحنه رفته ام. شايد بخنديد اما خنده دار نيست اگر انسان خواب بزرگترين آرزويش را ببيند. اما هيچگاه به رسيدن به اين آرزو فکر نکرده ام چون تحقق نايافتنی است. اما آرزويی ديگر دارم که اميدوارم تو آنرا برآورده کنی. می خواهم بدانم چه کشيده ای در زير اين چرخ که اينگونه می خوانی. البته می دانم کسانی که زياد مي فهمند زجر می کشند اما اگر چيز ديگری هست برايم بگو. ببخش که تو خطابت کردم، به خاطر احساس نزديکی است. به اميد آزادی و ميلی که برايم (اگر قابل بدانی) خواهی فرستاد.
تو شقاوت شب قرن يخی تو شکوفايی تاريخ منی

سیامک | May 22, 2005 03:21 PM

از خوب خوبتر کسی است که خوب گويد.. از خوب خوبتر کسی که خوبی کند و من ميگم که داريوش جان دوستت داريم من ۲۶ سال از اصفهان هستم

arezoo | May 22, 2005 01:54 PM

سلام به تمامیت یه خواننده که تمامیت خودش رو در احساسی که در آهنگهاش هست نشون داده. خیلی خیلی خوشحالم که از سایت شخصی شما دیدن کردم. اونقدر خوشهالم که نمیتونم حرفی بزنم. آخه من جدیدا خیلی به آهنگای شما علاقه مند شدم و این به خاطر حرفای نگفته ی منه که توی صدای شما و از حنجره ی شما بیرون میاد. نمیدونم از کجا شروع کنم .خیلی دلم میخواست بتونم باهاتون حرف بزنم و بهتون بگم زندگی آیا اونجا هم همین طوره؟ آیا آسمون اونجا هم همین رنگه که مال ما هست؟؟؟
نمیدونم اما خیلی دلم گرفته و با تموم وجود آهنگاتون رو میشنوم و در اونا حل میشم و با خودم تو دنیای خودم غرق میشم. میدونم که همه دلتنگیها رو نمیشه گفت یا نوشت اما من برا همه خوبیها برا همه قشنگیها و برا همه محبت ها و مهر ها دلم تنگ شده. خیلی خیلی زیاد. برای یه صدای آشنا و یه نام قدیمی. برای همون آدمای مهربون و همون مهربونی های بی مثال آدمای قدیمی. ممنون که اجازه دادید منم با شما باشم.
به امید اینکه همه به دلشون احترام بذارن.

محمد | May 22, 2005 05:10 AM

salam dariush gan barya man yek emile befrestid

moslem | May 22, 2005 03:38 AM

معلم پای تخته داد ميزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسيها
لواشک بين خود تقسيم می کردند
وآن يکی در گوشه‌ای ديگر «جوانان» را ورق می زد.
برای اينکه بيخود های‌و هو می کرد و با آن شور بی‌پايان
تساويهای جبری را نشان می‌داد
با خطی ناخوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاريک
غمگين بود
تساوی را چنين بنوشت : يک با يک برابر است
از ميان جمع شاگردان يکی‌برخاست
هميشه يک نفر بايد بپاخيزد...
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچه‌ها ناگه به يک سو خيره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسيد: اگر يک فرد انسان، واحد يک بود
آيا يک با يک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگين فرياد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه می‌داشت بالا بود
وآن سيه چرده که می ناليد پايين بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود
اين تساوی زير و رو می شد
حال می‌پرسم يک اگر با يک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده می‌گرديد؟
يا چه‌کس ديوار چين‌ها را بنا می‌کرد؟
يک اگر با يک برابر بود
پس که پشتش زير بار فقر خم می‌گشت؟
يا که زير ضربه شلاق له می‌گشت؟
يک اگر با يک برابر بود
پس چه‌کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟
معلم ناله‌آسا گفت:
بچه‌ها در جزوه‌های خويش بنويسيد:
يک با يک برابر نيست.......

سروده: خسرو گلسرخی
یاور همیشه مومن 20 ساله از اصفهان

صادق | May 21, 2005 04:24 PM

داريوش جان سلام
من فدايی تو بشم. يعنی ميشه من روزی تو رو بيبينم ديگه از خدا هيچی نمی خوام. راستی اگه قابل دونستی يه سر به وبلاگ من که اونم به عشق توست بزن.
يه عشق داريوش

dariush | May 21, 2005 09:26 AM

سلام به داريوش و تمام جوانان عزيز ايران
تمامی نظرات شما رو خوندم. نظراتی که از روی احساس بود. همه حس و عاطفه خوبی داريم اما در تمام دوران زندگيم هيچ وقت نتونستم با نظريه پردازان و تئوريسين ها ارتباط برقرار کنم. واقعيت زندگی ما در پشت بسياری از احساسات ما گم شده است. همه بايد اين واقعيت رو قبول کنيم که جوون ما به دنبال يادگيری نيست. همه بايد قبول کنيم که جوون مملکت ما بخاطر سابقه کهن سرزمين ما جاه طلب شده. دچار غرور شده. انتظار داره همه چی يک شبه به ميلش بشه. دنبال تلاش و کوشش و فعاليت نميره وقت نميزاره. فکر نمی کنه. حاضر نيست براي يک برنامه ريزي ميان مدت به خودش سختی و زحمت بده. همه و همه و همه اينها دست به دست هم داده تا به اينجا رسيديم که دروغ و ريا تو مملکت ما و بين ما زياد شده. به هم بی احترامی می کنيم. همش ادای آدمای روشنفکر رو در می آريم. اما در عمل ترسوتر از ما پيدا نميشه. حتی حق همديگر را در روز روشن به راحتی يه لقمه می کنيم و بعد صحبت از آزادی مملکت ميکنيم. من که بعيد میبينم اين مهم محقق بشه چرا که اکثر جوونای ما سواد علمی زيادی ندارند. توانايی تجزيه و تحليل کاربردی رو ندارند. همه تک محور شديم. کار اجتماعی رو جدی نميگيريم. احساس مسئوليت نمی کنيم. وظيفه خودمون رو فراموش کرديم. فکر می کنم اگه واقعا دوست داريم همه و همه در رفاه و آرامش و آسايش زندگی کنيم بايد از خودمون شروع کرده و ابتدا سعی کنيم از هم ياد بگيريم و بعد سعی کنيم که وظيفه و مسئوليت خودمون را به نحو احسن انجام بديم چرا که اکثر ما در آينده مسئوليت بزرگتری خواهيم گرفت. اين اولين قدم ماست. فکر می کنيد که می تونيم؟

كمال | May 20, 2005 12:14 AM

آقا داريوش نوشته جديد چرا نميدی؟

hasan | May 19, 2005 08:28 PM

doorood bar to nazanin,
DOOSTET DARAM... miaayee, miyaarimat, mikhahimat,...ta iran rahi nist

nima | May 19, 2005 07:23 AM

داريوش به نظرت به کی رای بديم؟!

mamad | May 17, 2005 06:36 PM

سلام داداشی. خوبی . داداشی اگه دنبال شعر خوب هستی به من ايميل کن.(شاعرش من نيستم) ياور هميشه مومن پدرم اومده امريکا اگه دوست داشته باشی ميتونی شعرهاشو ببينی (ميدونم فرانسه هستی) ميدونم همه ميگن که جوابشون بدی اما جون بيتا جوابمو بده من بيش از تصورت دوست دارم.

mohamad | May 17, 2005 05:20 AM

ای یگانه ی بی تکرار، ای صدای همیشه بیدار؛ ما رو بیشتر از این در انتظار مگذار...
داریوش عزیزم، بی صبرانه منتظر نوشته های صمیمیت هستم. پس بیش از این انتظارمون نده.

نسرین | May 17, 2005 04:56 AM

تقديم به استاد داريوش عزيزتر از جانم :
بعد از او (تو) ديگر چه ميخواهم؟
اشك سردی تا بيفشانم.
گور گرمی تا بياسايم.
-------------------
گر بمانيم باز بردوزيم جامه ای كز فراق چاك شده است.
ور بميريم عذر ما را بپذير. ای بسا آرزوها كه خاك شده است.
-------------------
از ۱۳ سالگی با صدات آشنا شدم. عاشق شدم. گريه ها كردم. و اكنون كه ۳۸ سالمه عشقم به صدات و مرامت بيشتر شده. اين آلبوم آخر (راه من) واقعا عالی بود. شعر -آهنگ تنظيم- و البته صدای زيبا و استادی شما در اجرای آن كار را صد چندان زيبا كرده بود. واقعا در کارت استاد هستی. خواهش ميكنم به اين اينجا بيشتر سر بزن و جواب بعضی از دوستان را هم بده.
موفق باشيد.

Hossein | May 16, 2005 09:36 PM

بیایید دست در دست هم ایرانی تازه بسازیم و راه بزرگانی چون خسرو گلسرخی پیش بگیریم.
20 ساله از اصفهان

صادق | May 16, 2005 02:56 PM

داریوش عزیزم با درود:
داریوش جان در تآیید ادامه مطلب اون دوستمون که راجع به تیپ سابق شما نظرشو گفته بود باید بگم منم باهاش موافقم و اینو بدون که هنوز اون تیپ درویشی مسلکت و زیبات هنوز اینجا خاطرخواه داره و خیلی خوب میشد اگه یکبار دیگه میتونستین با اون تیپ ویدیو بسازین...
دوستدار و عاشقت شرمین

شرمین | May 16, 2005 01:25 PM

داريوش عزیز، ضمن سلام و تبریک بخاطر راه اندازی این وبلاگ و ایجاد مکانی تا هموطنان بتوانند عقاید و نظرات خود را منعکس نموده، امید است این حرکت و حرکتهائی این چنین، سرآغازی باشد برای همبستگی ملی ایرانیان با هر عقیده و تفکر سیاسی .
تحلیلی کوتاه اندر باب انتخابات فرمایشی: اینروزها همه چیز رنگ و بوی خوبی دارد، برنامه های عمرانی (دروغین) حکومت یکی پس از دیگری افتتاح می شود. اوضاع سیاسی، اجتماعی عراق با تحلیلهای حکومتی از صدا و سیمای تمامیت خواهان! مورد نقد و تحلیل حکومت پسند کارشناسان درباری قرار می گیرد. بحران اتمی بعنوان افتخار و غرور ملی قلمداد می شود و پشتیبانی مردم از انرژی هسته ای و بحران آن توسط رئیس انرژی اتمی حکومت با انتخابات ۱۲ فروردین ۵۸ قیاس می شود، کنترل موقت گرانی در اقتصاد بشدت بیمار ایران که به حال مرگ در آمده است را برگ زرینی از افتخارات مجلس هفتم عنوان می کنند و همه این تبلیغات مشکوک و دروغین را در این واپسین روزهائی که به انتخابات نزدیک می شویم، سرعت بخشیده اند.
آیا به راستی می توان به حکومتی که ۲۶ سال بنیان خویش را بر فریب و نیرنگ استوار نموده، آری گفت ؟؟ درست است که شرکت در انتخابات، نوعی تمرین دمکراسی است و تحریم آن، مردم را از حداقل امکانشان در تصمیم گیری باز می دارد، اما انتخاب کاندیداهائی که نه مرام و عقیده شان، نه کارنامه سیاسیشان و نه برنامه هایشان، طبق هیچ معیار صحیح و دولتهای جهانی نیست و حتی وعده های پرداخت ۵۰ هزار تومان به افراد بالای ۱۸ سال نیز مورد تمسخر مردم واقع می شود را نمی توان انتخابات دانست و شرکت در آن، سنگی بنا نهادن به ساختمان سست و بی پایه استبداد است.
در شرایط کنونی تغییر و تحول بنیادی حکومت پر هزینه و زمان بر است، برغم همه ادعاها و به کوچه علی چپ زدنهای محافظه کاران در قدرت که با کسب حداقل رای، بسیار ضعیف شده اند و در جناح مقابل، اصلاح طلبان نیز قدری ادب و افشا شده اند، لذا با توجه به تمام این دلایل، تحریم انتخابات نیز به مفهوم تحریم قانون اساسی است. اگر بخواهیم با طنز تلخی به مسئله انتخابات نگاه کنیم و با شرکت در انتخابات و در بهترین حالت ممکن از میان بد و بدتر، بد را انتخاب نمائیم و معین به عنوان ریاست جمهوری انتخاب شود و سیکل باطل دوره خاتمی تکرار شود، تنها زمانی کافی در اختیار حکومتگران جهت تجهیز شدن به سلاحهای کشتار جمعی فراهم شده است تا با تحمیق بیشتر مردم، بتوانند به بقای ننگین قرون وسطائی خود ادامه دهند.
در این برهه حساس، شرایط برون رفت از این فضای دهشتناک و حساس برای ایران چیست؟ ملت شریف ایران نه دلخوش به دخالت بیگانگان بخصوص از نوع نظامیش می باشد و نه به این حکومتگران که با عقل کل دانستن خود، همه چیز را برای خود و با خود می پسندند و این شیوه باعث از بین رفتن حداقل حیاتی از عقلانیت در سطح عمومی شده است، بطوریکه حتی بسیاری از روشنفکران در داخل و اپوزیسیون خارج هنوز منطق محاسبه هزینه و فایده را بدرستی نمی دانند و ایده های خود را حقیقت محض و ابدی و لا یتغیر می دانند. در هیچ زمانی به اندازه الان، مردم و تحول خواهان مسالمت جو و حتی بخش اندکی از حکومتگران ارزش رای مردم را نمی دانستند و از سوی دیگر افراطیون نیز هرگز تا به این حد از رای ندادن مردم وحشت نداشتند.
بنابراین پیامد رای دادن و ندادن در هیچ انتخاباتی تا به این حد، همانند این دوره سرنوشت ساز نبوده است، پس شکی نیست که اشتباه گران تمام میشود و این مهم ایجاب می کند که با پدیده انتخابات این دوره، متفاوت با مواقع دیگر فعالتر و هوشیارانه تر مواجه شویم، گرچه در این فرصت اندک به تغییر زیادی نمی توان دل بست. بنابراین تنها راه برون رفت از این مخمصه دینی که تا آینده ای نه چندان دور باعث تلاشی ایران عزیز خواهد شد، یکصدا شدن تمامی مردم برای تحریم انتخابات حکومتی و تبدیل آن به یک رفراندوم عمومی و گفتن یک (نه) بزرگ به حکومت دینی است .

محمد هاشم زمانی | May 16, 2005 08:14 AM

داریوش عزیزم، من هم نمی خواهم ناامید باشم، گرچه در این عمر کوتاه 24 ساله بسیار شنیدم و دیدم از خیانت و ریا و کمتر از پاکی و اصالت. درد کسی که چشمانش را با بوته گر گرفته خورشید پیوند زده، خیلی عظیم است ،اما در عین حال شعله ور و سرکش و محکم و مومن. یاور همیشه مومن، تو همواره در این چراغ کشان، زربفت نور و موج بودی بر پیکر استوار ایمان و اصالت. ما نیز تمام سعیمان را خواهیم کرد تا مانند وجود بلند شما مامنی باشیم و یاوری برای همنوعانمان. آوای عمیق و بیکران آزادی! ما روزی دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و من آن روز را انتظار می کشم، حتی روزی که دیگر نباشم.

آویشن | May 16, 2005 04:45 AM

سلام داریوش عزیز
بابا یه کم زودتر آپدیت کن. تا حالا ۲۰۰ بار اومدم که مطلب جدیدت رو بخونم ولی...

محمد | May 15, 2005 11:36 PM

سلام عزيزم که بی تو هيچم و با تو همه چيزم. ای کاش بهم جواب ميدادی. بزار بشم خراب تو. دوستت دارم عزيزم. ديوونتم.

mohamad.nokaratoon | May 15, 2005 10:09 AM

توی اين همه نظر، نظر کوتاه من گم ميشه...
ولی خب...
فقط ميگم مبارزه با بيماريت خيلی زيبا بود...

ani | May 15, 2005 04:31 AM

...درختان نارون و بلوط برگهای زیبایی دارند
که در بهار بر آنها می رویند.
اما وحشتناک و زننده است،
دیدن درخت دار با ریشه مار مانندش
که، سبز یا خشک، یک بشر باید بمیرد،
تا این که آن درخت بارور شود!
من هرگز مردی را ندیده بودم
که با چشمانی چنین موشکاف خیره شود
به آن خیمه آبی رنگی
که زندانیان آسمانش می خوانند.
و به هر تکه ابر سرگردانی که با خود
کت پشمی را که تار و پودش به هم خورده است می کشد.
او دستهایش را در هم نفشرد، مانند
مردان بی اراده ای که جرأت نمی کنند،
(ناامیدی)را که مزورانه جای خود را
با(امید)عوض کرده است عقب بزنند:
او فقط به خورشید چشم دوخته بود،
و هوای لطیف صبح را نوشید.
او نه گریه کرد و نه دستهایش را به هم فشرد،
نه نگاههای التماس آمیز نمود، و نه از درد به خود پیچید،
بلکه هوا را چون
داروی شفابخشی فرو می داد.
و با دهان باز نور آفتاب را آنچنان بلع می کرد
که گویی شراب می نوشید!

و تو از آن دست مردانی. اوه! نه، خدای من، تو در هیچ دسته ای قرار نمی گیری. تو بیتایی. تو فراتر از همه اینها و آنهایی. و البته سرانجام تو که آن نیست. سرانجام تو همانست که خودت می خواهی، آزادی...

شیدا | May 15, 2005 02:28 AM

داریوش جان سلام.
خیلی دوست دارم آخه می دونی یه ایرانه و یه داریوش. چرا دیگه مثل گذشته نیستی خیلی پیر شدی و این پیر شدن باعث می شه که خیلی شکسته نشونت بده. می دونم غم ایرانو داری و به خاطر همین هم پیر شدی ولی به خودت برس. کو کجا رفت اون موهات و ریشو تیپت. بابا تو آخر تیپی... به امیدی که بیای ایران. آزاد و پیروز باشی (موهاتو رنگ کن بلند کن هنوز جوونی بابا)

ارشک | May 14, 2005 01:07 PM

سلام به داريوش عزيز و همه دوستاران داريوش. به اميد ديدار تو در ايران
دوباره خواهيم ساخت ايران را با هم... دوباره ميسازمت وطن

امیر | May 14, 2005 07:36 AM

Dear Dariosh,
why dont you have any song Turki?

alpay | May 13, 2005 06:20 AM

داريوش جان واسه انتخابات ثبت نام نمی کنی؟!

ali | May 13, 2005 05:30 AM

salam be kasi ke ham seda darad ham zogho salighe. aghaye dariush man ba shenidan seda va ahangaye shoma khod ra dar vatan mibinam. man alan hodoode 1 sal hast ke be dubi mohajerat kardam va dori az vatan kheyli baram sakhte, man tamame albomhaye shoma ro daram va shabo roooz be sedaye shoma goosh midam. shaba vaghti ke mikham bekhabam ba sedaye delneshine shoma mikhabam va sobha ham ba sedaye shoma bidar misham. az shoma 1 khaheshi daram ,inke hichvaght khanandegi ro nazarid kenar va hamishe maro ba sedaye sho va albomhaye jadidetooon khoshl konid. dooostdare hamishegiye shoma bitaye tanha.

bita | May 12, 2005 01:10 PM

سلام
سلامی پس از گذشت 30 سال عمرم که آرزوی دیدن شما را داشتم و دارم.. من اهل تعریف نیستم و نمی خواهم از شما تعریف کنم شاید شما ایرادهای بسیاری داشته باشید و یا من در مورد شما بد شنیدم. من به هیچ وجه قصد جسارت ندارم چون در حدی نیستم که بخواهم از شما کوچکترین ایرادی حتی بگیرم... فقط می گویم دوست دارم شما در مورد خلیج فارس ترانه ای ماندگار بخوانید... خواننده مورد علاقه من ابراهیم حامدی است اما صدای شما هم در کنار آقای حامدی یک شاهکار به حساب می آید... کاش نمیرم و یک بار فقط یک بار شما را از دور ببینم... امیدوارم به همراه خانواده خود همیشه خوشبخت باشید و با ناملایمات همچنان مبارزه کنید... من میخواهم پس از 30 سال خواننده شمو البته تازه شروع کردم و فکر نکنم به پای شما برسم اما سعی می کنم از شما یاد بگیرم.
دوستدارشما کامی

تنها | May 12, 2005 08:33 AM

سلام به کسی كه واقلا نميدونم چی در موردش بنويسم چون هرچی بخوام بگم کم گفتم. اينو بدون كه هر وقت ميخوام چيزی از خدا بخوام برای تو و کشور عزيزم دعا ميکنم. اينم بدون كه هميشه با آهنگات حال کردم و با بيشتر آهنگهای غمگينت گريه کردم و آرزوی ديدارت رو دارم. راستی داريوش جان تا آخر عمرم آهنگ بغضت رو يادم نميره چون با اين آهنگت بود كه عاشق شدم. دوستدار هميشگی تو سالار از سوئد فعلا يا علی

سالار | May 11, 2005 01:30 PM

dariush jan man asheghe sedat, ash'aaret, aghayedet akhlaghet va be tore koli khodetam.
omidvaram salhaye sal bekhoni va ghalb mano amsale mano shad koni
baradar jan nemidoni che del tangam

kia | May 11, 2005 09:41 AM

salam agaye egbale entore nemeshe be omede roze ke shoma khateratetono ro dar ro be ma baz go koned dar sar zamene khodeton IRAN

sohiel | May 11, 2005 04:40 AM

سلام داريوش جان! برای من که نوجوونيم رو ترانه های تو ساخت واقعا لذتيه بی واسطه هم کلام شدن باهات. دمت گرمو دلت خوش. من مطمئنم يه روزی هر روزی باشه دير و زود تو بازم تو خونه پدری برامون ميخونی. من چشم انتظارم

amir | May 11, 2005 04:04 AM

ما هم نا اميد نميشيم!!!
و... منتظر نوشته های بعديتون می مونيم.

مينو | May 10, 2005 10:46 PM

سلام به يگانه خواننده زنده موسيقی اعتراض
از روزی که خود را شناختم عاشقت بودم و هرکجا بودم از تو صدايت و تفکرت دفاع کردم. اميدوارم تو را بر روي سن ببينم تا زنده ام. امروزه مقلدانی يافته ای که هرگز نمی توانند جای تو را بگيرند. زيرا هيچ يک صدای بلند فريادت را ندارند.

amin | May 10, 2005 12:53 PM

با سلام خدمت يگانه صدای عشق و آزادی
داريوش عزيز ما همگی بی صبرانه منتظر آلبوم صفر هستيم
با آرزوی موفقيت روز افزون برای شما
فرشيد ۲۰ ساله

فرشید | May 10, 2005 12:32 AM

داریوش عزیزم مجددا سلام، امروز هم مثل دیروز، پریروز و... وبلاگت را باز کردم، کامنت دوستان را خواندم و صادقانه بگویم اکثر قریت به اتفاق عزیزان، بیشتر از احساسات قلبیشان، اینکه دوستت دارند و با صدایت زندگی می کنند و... نوشته اند. در اینکه این مطالب و نقطه نظرها، احساس واقعی عزیزان است، جای شکی ندارم و من نیز یکی از آن خیل عظیم طرفدارانت هستم. اما با شناختی که از تو نازنین دارم، یقین دارم خواست تو از راه اندازی وبلاگ این نیست که من و دیگران، فقط بگوئیم دوستت داریم. همه می دانیم داریوش، عزیز و محبوب است، بوده و خواهد بود. هدفت ایجاد همبستگی است تا تک تک ایرانیان با هر عقیده فکری، سیاسی یا مذهبی، بنا به فرمایش خودت، دست در دست هم، عاقلانه بیاندیشیم تا در یابیم، چه باید کرد؟
قطره، دریاست، اگر با دریاست
ورنه قطره، قطره و دریا، دریاست
همین دو روز پیش در سایت خبری بازتاب که نیازی به شرح حال ندارد، مقاله ای درج شده بود تحت عنوان: برخی مدیران جمهوری اسلامی از بمب اتمی خطرناکترند و نویسنده مقاله، سعی بر آن داشت تا ضمن به سخره گرفتن پدیده مغزها، آن را به نوعی به ناکارامد بودن برخی مدیران در آن سرزمین نسبت داده و...
http://www.baztab.com/news/24099.php

بياد آوردم آن دندانپزشک جلای وطن کرده، آن مهندس شیمی محتاج نان شب را و این حقیر آواره از وطن را و هزاران و هزار مثل ما را، آنانی که تنها و تنها، به صرف داشتن آزادی اجتماعی، به عشق رسیدن به جامعه ای که لااقل مدعی آزادی و حقوق بشر است، چگونه و از سر اجبار، از دامان مقدس مادر واقعی مان (وطن)، به دامن نامادری غربت پناه آوردیم. ناامید نشدم، ولی افسوس خوردم که آنانی که پناهندگی سیاسی گرفته اند و دیگر خود را هم تیمی ما نمی دانند، فراموش کرده اند زمانی را که خودشان نیز، به عنوان پناهنده، از آن مرز و بوم گریختند و فقط بدنبال یک مامن بودند.
داریوش جان، اینها را نوشتم، شاید مرحمی باشد برای آن عزیز پناهنده و تحصیل کرده در رشته شیمی و هزاران پناهنده دیگر، که اینجا، دولت ماههاست حقوقش را قطع کرده، اجازه کارش را گرفته و به هر کجا سر می زند تا شاید با حداقل دستمزد، بتواند کاری، حتی سیاه پیدا کند تا کمتر شرمنده همسر و فرزندانش باشد، جواب رد می شنود و در آن مرز و بوم هم، بی آنکه کسی پاسخگوی آن همه هزینه های گزاف که برای تک تکمان صرف شده تا به امروز باشد، به دنبال کسب یک رای، هر کاری از دستشان برآید، دریغ ندارند.

به امید آنکه، با قطره های من و تو و دیگران، دریائی سازیم خروشان، که هیج سدی نتواند از پسمان برآید.
یا حق

محمد کاظم مختاری | May 9, 2005 05:01 PM

salam bar dariushe nazanin
tabrik migam in kare bozorg ra be shoma va hameie mardome iran. motoasefaneh dardhaie in melat haroz bishtar mishavad va moje naomidio hejrat afzon tar. man khodam ye ghorbat neshin hastam yek roz be omide residan be sarzamini azado be dora az khafaghan kole bare safar ra bastam va be belgik amadam vali motasefaneh inja ham asire janjalhaie siasi shodam va hanoz bad az salha eghamat bi javab va sarkhorde roz ha ra separi minamaiam. amsal man kam nistand ke niaz be dastgiri va hemayat darand vali engar digar sedaha niz be gosh nmiresad, rasti ma ra che shode yani anghadr zolmo setam hakemane neshaste bar masnad dar sarzamineman ziad shode ke ma hata dar ghorbat ham nemitavanim dastgire ham bashim? aya digar dastgiri pida nmishavad? dirist ke az khane kharabane jahanam bar saghfe foro rikhtam chelchelei nist. be omide azadi mehdi

mehdi | May 9, 2005 01:34 PM

doorood bar to aziz merce ke pm ghably mano matrah kardid , dariush aziz doostet daram , dariush jan man ye irane mosalman zadeham valy hala irany shodam dariush jan ba to yad gereftam ke chetor behtar fekr konam va hala irany shodam bashad ke tamame bachehaye iran be iraniyat beresan irane ghabl az 1400 sal, sepas az hoseleye shoma zendeh bad iran

iran | May 9, 2005 11:42 AM

dariush jan!!! az pedaram bishtar dooset daram!! az madaram bishtar dooset daram!!dariush az khoda mamnoonam ke u ro be man dad!!! dariush age naboodi shayad hichkoodoom az maha ham naboodim!!

SARA | May 9, 2005 11:38 AM

سلام داريوش عزيز...
بابا خسته شدم از بسکه هر روز اومدم مطالب تکراری خوندم. درسته که ما صبر رو از خودت ياد گرفتيم ولی آخه چه قدر؟ به هر حال دوست داريم داريوش عزيز... يا بهتر بگم: عاشقتيم... باز هم منتظر می مونيم...
زنده باد ايران...زنده باد داريوش...
توی قرن دود و آهن...تو رسول گل و نوری
تو عطوفت مسلم...تو حقيقت غروری

Hamed | May 9, 2005 07:54 AM

سلام
داريوش جان من با صدات بزرگ شدم و زندگی ميکنم و اگر خدا بخواهد زندگی خواهم کرد. به اميد روزی هستم که بتونم از نزديک ببينمت.
تمام نا تمام من با تو تمام می شود...

Roozbeh | May 8, 2005 07:40 PM

میون این همه کوچه که به هم پیوسته
کوچه قدیمی ما، کوچه بن بسته
دیوار کاهگلیه یه باغ خشک
که پر از شعرای یادگاریه
بین ما مونده و اون رود بزرگ
که همیشه مثل بودن جاریه
صدای رود بزرگ
همیشه تو گوش ماست
این صدا لالاییه خواب خوب بچه هاست
کوچه اما هر چی هست، کوچه خاطره هاس
اگه تشنه اس اگه خشک
مال ماس کوچه ماس
توی این کوچه بدنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا میگیریم
یه روز هم مثل پدر بزرگ باید
تو همین کوچه بن بست بمیریم
اما ما عشق رودیم مگه نه؟
نمیتونیم پشت دیوار بمونیم
ما یه عمره تشنه بودیم مگه نه؟
نباید آیه ی حسرت بخونیم
دست خسته مو بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی، هر روزی باشه، دیر و زود
میرسیم با هم به اون رود بزرگ
تنای تشنه مونو
میزنیم به پاکیه زلال رود

Vale | May 8, 2005 09:34 AM

سلام به داریوش عزیزم:
داریوش جان در رابطه با اقدامات انسان دوستانه شما باید عرض کنم که خیلی خوشحالم که در کنار شما توانستم به یک هموطن و همشهری کمک کنم.
رحیم جان همیشه بهت گفتم بازم میگم که هر کسی در زندگی وظایفی داره و نیازی هم به تشکر نیست ... بازم منو خجالت دادی.
پیروز و پاینده باشی. فدای داریوش عزیزم

شرمین | May 8, 2005 08:57 AM


سلام به داريوش عزيز.
من مــجتبی هستم 20 سالمه و عاشق صدا و بیانات عمیق شما هستم.

مــجتبی | May 7, 2005 05:03 PM

سلام به يکتا استوره .
خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذيرم آنچه را نميتوانم تغيير دهم
و شهامتی تا تغيير دهم آنچه را که ميتوانم
و خردی تا بدانم فرق اين دو را.

پشت کدوم سد سکوت پر ميکشی چکاوکم ؟؟؟

اونکه هميشه ميگه بردته: رحيم از مشهد... دلم ميخواد اينجا از شرمين هم تشکر کنم

رحیم | May 7, 2005 02:39 PM

سلام داریوش عزیز، خسته نباشی.
من مهدی هستم دوازده ساله که با صدای تو زندگی میکنم من و مریم که چند ماهی میشه داره به صدات گوش میده برات آرزوی خوشبختی میکنیم. آرزو میکنیم روزی ترانه های زیباتو در ورزشگاه آزادی اجرا کنی میدونم که تمام ایران دوستت دارند و برای تماشای کنسرتت ده تا ورزشگاه آزادی هم کمه
دوستداران تو مریم و مهدی

مریم و مهدی | May 6, 2005 12:49 PM

سلام داریوش عزیر من مجید محمدپور ۱۷ ساله از بابل هستم من امیدوارم که حالت خوب باشد و در هر کنسرتت موفق تر از کنسرت بعدی باشی

مجید | May 6, 2005 08:00 AM

سلام. متن شما رو خوندم. همين طور اغلب نظرات و... خيلی وقتا با شنيدن يه آهنگ قديمی از شما بر می گردم به روزای بچگی. اما با تمام علاقه و احترامی که شما دارم بايد بگم قضيه به اين سادگی هم نيست. وطن به چيزهای خيلی بیشتری احتياج داره. با اين همه از اين که قلب شما هنوز برای ايران ميزنه احساس غرور می کنم.

amirahmad | May 5, 2005 11:18 PM

بیایید دست در دست هم ایرانی تازه بسازیم.

صادق | May 5, 2005 04:26 PM

سلام به داریوش عزیز. امیدوارم هرجا که هستی زنده و پاینده باشی.من آیدین هستم از تهران و متولد بهمن و اصلیتم آذربایجانی است که همین موضوع باعث شده علاقه ی من به شما دو چندان شود. من ۲۰ سال دارم و کسی هستم که برای شما یک شعر فرستادم .داریوش جان من میدانم که شما چه سبکی از شعر را بیشتر میپسندید به همین دلیل چند شعر برای شما گفته ام که اگر مایل بودید با من همکاری کنید حاضرم شعرهایم را برای شما بفرستم.
فصل مردن واسه من کی میرسه
فصل پرواز من از این قفسه
لطفا نوشته های مرا بر روی این وبلاگ بسیار زیبا قرار دهید .با تشکر از شما عزیزان

AIDIN | May 5, 2005 02:19 AM

dariushe azizam to mano dadi be khorshid doset daram.

siavash | May 4, 2005 10:44 AM

سلام مجدد به پدر ايران...
داريوش نازنينم؛ از اين به بعد شما رو پدر ايران خطاب خواهم كرد؛ چون من و همگان می دانيم كه اين لقب تنها و تنها برازنده قلب پر از عشق شما به ايران و مردمانش است...
دوستان عزيز؛ اگر توجه كرده باشيد در چند پيام قبلی خدمتتون عرض كردم داريوش عزيز به علت نقل و انتقال؛ دسترسی به اينترنت ندارد! نه اينكه وقتش را نداشته باشید. از شوربختی ما كساني هم آمده بودند كه كابل كشی اینترنتی داريوش عزيز را انجام دهند! اما به تعويق افتاده است...
پس ما هم نااميد نيستيم...

ابر سياه رفتنيه / خورشيد دوباره در مياد
دوباره باغچه گل ميده / از عاشقا خبر مياد
زنده باد ايران ... زنده باد پدر ايران
-- سعيد --

سعيد | May 4, 2005 08:42 AM

سلام آقای اقبالی!
بابا جدا خسته نباشيد شما که ما رو کشتی از انتظار هر روز به هزار اميد و آرزو مياييم تا مطلب تازه ای ازتون ببينيم... اما اميدمون نااميد ميشه وقتی تيتر تکراری اولين متنتونو می بينيم. باور کنيد من هم نميخواهم نااميد باشم اما... اگه شما وقت نداشتيد ديگه چرا ما رو اميدوار کردی؟
باز هم منتظرت ميمونم. من صبوری رو خوب بلدم خودت که ميدونی!

بانو | May 4, 2005 02:10 AM

salam, salam be to ey ke oje sedai
vaghti shenidam ke shoma webloge shakhsi tasis kardin vaghan khoshhal shodam. shoma ba in kareton sabet kardin ke vaghan yek khanandeye mardomi hastin. be omide azadai
zende bad iran, zande bad dariush

SHAHROOZ | May 4, 2005 02:02 AM

salam agha dariosh aziz faghat khastam begam ke dostet darem

Eghbal | May 4, 2005 01:27 AM

سلام به داريوش عزيز.
اميدوارم خوب باشی و با صدای گرمت هميشه برای ما بخونی. من مازيار ۱۸ ساله از تهران هستم و عاشق شما... داريوش جان اگر ميشود از خاطرات خودتون با ايرج و اردلان و کسان ديگر بنویسيد و من چند تا شعر دارم که اگر شما صلاح ديديد برای شما بفرستم.
مرسی از اين که به حرفای من گوش کرديد.
بی همگان به سر شود / بی‌ تو‌ به سر نميشود

NAZIYAR | May 3, 2005 10:38 PM

سلام داريوش جون من يک جوان ۲۷ ساله ايرانی هستم من ۵ سال به خاطر تو ترانه گفتم و ساکت موندم الان به اميد تو با هزار بدبختی اينجا رو پيدا کردم تا باهات درد دل کنم!!!
من يک ترانه به اين ايميل فرستادم [email protected] که فکر کنم ايميل شما باشه که اگه لايق بدونی بخونی
دوستار شما فرزاد

فرزاد | May 3, 2005 04:50 PM

سلام داریوش
خدارو شاکرم از اینکه این فرصت را به من داد که بتونم با کسی که میپرستمش ارتباطی داشته باشم. من 21 سال بیشتر ندارم اما از اون روزی که خودمو شناختم دیوانه تو شدم و روز به روز این علاقه بیشتر میشه... زندگی بدون صدای تو برام مفهومی نداره من عاشقتم عاشق صدات عاشق حرفات و عاشقه راهی که برای زندگیت انتخاب کردی. صدای تو ناله دل انسانهای مظلوم و بی پناهه انسانهایی که که جور گمراهی و نادانی دیگران رو میکشن و در تنهایی و اسارت خودشون به دنبال راهی برای آزاد شدن از قفسی میگردن که دیگران براشون ساختن صدای تو مرحم زخم این آدمهاست. تو ندای ایرانی تو شکنندیه بغضها آرام بخش قلبها و بشارت دهنده به فردایی فردایی پر از نور امید وآسایش تو در راهی که برای زندگیت انتخاب کردی تنها نیستی تو یاران زیادی داری یارانی که حاضرند در راه تو و عقیده مشترک از انجام هیچ کاری دریغ نکنن من به خودم افتخار میکنم که عاشق کسی هستم که با ترانهاش رقصیدن ترویج نمیکنه بلکه با هر زمزمه ذهنهای خواب زده زیادی رو متوجه خیلی چیزها و ترس را نثار ظالمانه زمانه میکنه تو تنها حقیقتی هستی که من در این دنیا سراغ دارم رویای من دیدن تو از نزدیکه و امیدوارم که یک روزی از نزدیک ببینمت
دوستدارت سجاد

سجاد | May 3, 2005 09:25 AM

آقای اقبالی عزیز
مدتی هست که فقط برای خواندن نوشته جدید شما، هر روز به کافی نت می آیم. امیدوارم به زودی شاهد نوشته های جدیدی از شما باشیم.
سربلند هستید و همیشه خواهید بود...

سپند | May 3, 2005 03:59 AM

داریوش عزیزم با درود بیکران:
داشتم به کاستی گوش میکردم که سال ۱۳۵۸ با صدای دلنشین شما و ترانه های زیبای ایرج جنتی عطایی عزیز. گفتم بخشهایی رو که در رابطه با متن وبلاگ است جدا کنم و برای عزیزان بنویسم و تقدیمش میکنم به شما.

در شام سبز یک بهار
از سفره های خالی دهقانان
گسترده بر اسارت دلگیر روستاها
از قلب خوشه گندم
در مطلع تغزل باران
طلوع خواهی کرد و دهکده
آواز خشم را با تو دوباره خواهد خواند
در صبح زرد یک زمستان
از بغض پر صلابت انبوه کارگر
گلکرده در حماسه چرخ و براده و آهن
در کارخانه ها از دستهای ماهر انسان
در خلق سربلندی دنیا طلوع خواهی کرد
طلوع خواهی کرد
*************
باری اگرچه، اگرچه، ما رنج برده ایم
ما زخم خورده ایم
ما تا رسیدن بی مرگی امید
هر روز مرده ایم
ما با چراغ کینه شب را شناختیم
با اسب سرخ حادثه تا قلب بی طپش مرگ تاختیم
ما تا شکفتن انسان
ما تا دمیدن فریاد
ما تا رسیدن خورشید زنده ایم.
**********
زنده باد ایران، زنده باد داریوش
******
ایران همیشه ایران، مردم همیشه مردم

شرمین | May 3, 2005 03:27 AM

سرشار از لحظه ی وصل!! ولی کمی دير رسيدم که می دانم عذر اين حقير را خواهی پذيرفت. داريوش نازنينم اميدوارم در اين خانه ی عشق در
کنار تو بسازيم دنيايمان را
بی صبرانه در انتظار پيامهای آتی تو نازنين هستيم. که نه ما، ايران منتظر است...
زنده باد ايران٫٫٫زنده باد داريوش
دوستدار هميشگي تو٫٫حسين

حسین | May 2, 2005 11:41 PM

سلام داریوش جان ای تو یاور همیشه مومن

من خیلی دوستت دارم درباره مطلبی که نوشتهای من هم با تو هم عقیده ام داریوش جان نسل من از هم جدا شده بیا تا قلبامون یکیشه
همیشه با صدای تو زندم. مسلم 18ساله از رشت

moslem | May 2, 2005 12:33 AM

گريه نمی کنم برات
آه نمی کشم بشين
حرف نمی زنم بمون
بغض نمی کنم ببين
داريوش جان ما همه جوره دوست داريم. به قول خودت به اميد روزی که همه ما به خونه آزادی خود برگرديم.

ehsan | May 1, 2005 08:30 PM

کار وبلاگ نویسی شما کار بسیار عالییست واین کار باعث ایجاد همبستگی و وحدت میان شما وطرفداران شماست. اما آن چیزی که من میخواهم بگویم حکایت رنج وغم جاودانه مردم ایران است، مردمی که قرنها تحت ظلم وستم بوده اند. داریوش تو نزد این مردم جاودانه ای چون آنچه گفته و میگویی حرف دل مردم است که آنچه از دل برآید بر دل نشیند. امیدوارم همیشه سرفراز باشی.

سبحان | May 1, 2005 04:24 AM

فقط سلام

nabi | April 30, 2005 05:24 AM

سلام به حضرت داريوش
اگه عشق تو جنون / اما‌ عاطفه چی ميشه
داريوش از ايرج جنتی واردلان سرفراز بيشتر آهنگ بخوان. منتظر آلبوم صفر هستيم. خداحافظ

MAZIYAR | April 29, 2005 12:28 AM

هموطنان عزیز
مهمترین بخش اجتماع افراد هستند - این تک تک انسانها هستند که اجتماع را می سازند. از اتحاد انسانهاست که اجتماع شکل میگیرد – روابط حاکم میان افراد است که یک جامعه را به تعالی میرساند و اگر این روابط بطور منطقی و بدور از معنویت شکل نگرفته باشد ممکن است درست نتیجه عکس حاصل شود.
شکی نیست که حتی منافع شخصی هم به منافع گروهی و جمعی گره خورده است. بیایید ریشه آزادی و اتحاد را در خودمان جستجو کنیم. بیایید ببینیم در زندگی روزمره چه قدر به عقاید یکدیگر احترام می گزاریم؟ آیا حاضریم عاشقانه عقاید یکدیگر را تحمل کنیم؟ بیایید از همین امروز احترام –دوستی- محبت و کمک به هم نوع را در دستور کار زندگی روزانه خود قرار دهیم. تک تک ما هستیم که وطن را میسازیم. نگوییم یک نفر که نقشی ندارد!!! نگوییم چرا من فقط تحمل کنم.
ما میتوانیم - باور کنید دوستان ما میتوانیم. بیایید دوستان که فردا خیلی دیر است.

یاور همیشه مومن | April 28, 2005 02:12 PM

سلام آقای اقبالی گرامی
متاسفانه این حکومت چنان مردم ما را محتاج کرده که هدف اکثر ما ایرانیان فقط درآوردن یک لقمه نان برای خود و خانواده خود هست و بعضا حتی در این راه حق دیگران را پایمال میکنیم و از دیگران میزنیم تا بخود اضافه کنیم. وقتی ما درگير بدست آوردن ابتدايی ترين ضروريات زندگیمان هستيم، ديگر مجالی برای آزادی و آزادانديشی و کمک به دیگران نمی ماند مگر فقط در گفتار. جناياتی که این جماعت در سی سال در حق ايرانيان کردن، هزار سال ما را عقب برد.
صحبت از پژمردن یک برگ نیست، وای جنگل را بیابان میکنند. دست خون آلود را از پیش چشم خلق پنهان می کنند. هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند.

Shirin | April 28, 2005 11:31 AM

با سلام خدمت بزرگ مرد حماسه زار. با سلام به داريوش عزيز؛ من ۲۰ ساله از تهران عاشق تو و عاشق صدايت. ما در ايران منتظر آلبوم صفر هستيم، منتظر منتظر
زنده باد داريوش، زنده باد ايران

فرشید | April 28, 2005 10:42 AM

Doorood bar to aziz, dariush aziz, pedare azize man, sanbole ERADEH, dariush jan to hich vaght male khodet nabodeh va nisty, to motealegh be 70 milyone, dariush jan ba to asan mishavad az daste siyahiha gorikht ro be soye zolmate shabhaye be farda gorikht...
azizam yadet basheh ke masolle va moteahed dariush jan yadet basheh ka hamisheh bayad irany bashy va iraniye pak, va be 7000 sale farhang eftekhar konim shayad begy ke mikony... valy dariush jan in be oun halgheye eslamit, irane bodanet marbot misheh, aziz toro be iran sogand ke yadet basheh ke ma negah be dastet va harfat va... negah mikonnim va toro irany minamim dariush midanam ke midany ke che boody va koja hasty. bozorg mesle hamisheh, dariush omidvaram ke mesle dariushe bozorg irane, va ham kish va ayeene oun bozog var bashy. man irany ghabl az 1400 sale pisham
sepas az tavajohet

iran | April 28, 2005 04:37 AM

داريوش عزيزم. در کارهايت هميشه نوآوری داشتی و پيشرو بودی. به قول فريد زولاند داريوش ترانه ما را از صورت گل و بلبل بصورت جدی و اجتماعی درآورد. در موسيقی ايران اينچنين بودی و حالا می بينم در ميان خوانندگان هم اولين کسی هستی که با هدفی مقدس آغازی اينگونه متفاوت و پراميد داشته ای. ميدانم که نميخواهی با يک آهنگ و يا يک نوشته حکومت عوض کنی .مهم چون موج بدون آرامش بودن است سرسازش نداشتن است در گريز و در گذار بودن است نماندن به يكجا و بيقرار بودن است.
آنانکه از جای خود می جنبند گاهی می بازند، آنانكه نمی جنبند هميشه می بازند!!

maskh | April 27, 2005 03:10 PM

این کاست جدید واقعا عالیه من که خیلی حال کردم باهاش

مهدی | April 27, 2005 10:21 AM

سلام بر داريوش نازنین، از دیدن وبلاگ و نوشته هایت لذت بردم، همیشه اعتقاد داشته و دارم که کارهایت ۲۰ است. داریوش جان من هم امیدوارم با گذشت هر یکروز، (مـا) از حالت یک کلمه خارج شده و به حقیقت نزدیکتر شود. بقول سراینده :
در مدرسه، از نشاطمان کم کردند
از وسعت ارتباطمان، کم کردند
جائی که به هم عشق، تعارف کردیم
از نمره انظباطمان، کم کردند

در سال ۲۰۰۰، سال سقوط عاطفه، به بن بست تحمل رسیدم و با وجود داشتن امکانات اقتصادی، از قبیله خانواده جدا شده و ناگزیر از جهنم بپا شده در سرزمینمان، به بلژیک پناهنده شدم. در بدو ورود به اولین تقاضای پناهندگیم جواب مثبت داده شد، ۳۴ ماه تمام بر عشق و احتیاج بودن در کنار همسر و دو دخترم، اصرار ورزیدم، ولی پنجه به دیوار کشیدن بود و دردی بی علاج. لذا خود دست به کار شده و درخواست سرعت بخشیدن در رسیدگی به پرونده ام کردم. فراموش کرده بودم که در این دیار غریب، کسی به فکر کسی نیست و با آنکه کمیساریای عالی پناهندگان، هیچ اختلافی در گفته ها و مدارکم در مقایسه با اولین مصاحبه ام یافت نکرد، در کوتاه مدتی به عرض ۲ ماه، با دو جواب منفی روبرو شدم. از سیر سعودی، به سقوط از دست دادن اجازه کار رسیدم. در اعتراض و کمک خواهی، پرونده ام به دیوان عالی کشور فرستاده شد. اما چگونه انتظار داشتم آنجا که پای منافع اقتصادیشان باشد، کسی گوش کند که من چی می گم ؟
۲ ماه و اندی پیش، دیوان عالی کشور نیز پرونده ام را بست، حقوق ماهیانه ام قطع شد و در غربتی اسیر شده ام. مانده ام که بقول خودت : در غم از دست دادن داشته های گذشته ام غبطه خورم و یا در ترس از روبرو شدن با آینده نامعلومم؟

حق با شماست:
من اگر ما نشوم، تنهایم
تو اگر ما نشوی، خویشتنی
چه کسی می خواهد
من و تو، ما نشویم؟؟
به امید ایرانی آزاد و سر افراز... دوستدار همیشگی شما

محمد کاظم مختاری | April 26, 2005 04:23 PM

اول اينکه وبلاگ شما خيلی دير به دير آپديت ميشه و اين شک مردم رو بر می انگيزه چون ميدونن که شما انسان حسابگری هستيد. در ضمن چرا آلبوم راه من شما به صورت تصويري به ايران نيومده؟ خوشحال ميشم که هر چه زودتر جوابمون رو بديد. به هوادارانتون هم ميل بزنين مطمئن باشيد که خوشحال ميشن.

h_vada | April 26, 2005 02:49 PM

salami cho booye khoosh ashenaee, dariushe aziz dar karhayat mesle hamishe movafagh bashi. be omid piroozi va azadi Irane aziz. doostdare shoma

Mohammad Hashem Zamani | April 26, 2005 08:51 AM

من ۲۰ سال هست كه عاشقت هستم داريوش
من داريوش هستم ۲۸ ساله از ايران شمال مازندران ساری

داريوش | April 26, 2005 03:24 AM

با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت داريوش عزيز
از شما خواهش می‌کنم که در امر به روز رسانی وبلاگ فعال تر باشيد تا ما هواداران و عاشقان شما با ديدن نوشته های شما خوشحال شويم و از اين انتظار طولانی خلاص شويم. ضمنا در صورت امکان در مورد اجرای آهنگ موج (تيزر تبليغاتی کنسرت ۲۴ جولای ۲۰۰۴ ) توضيحاتی بدين و علت اينکه چرا اين اجرا که به نظر من بسيار پر احساس و تاثير گذار است پخش نشد. البته قسمتهای کوتاهی از اين آهنگ پخش شد ولی کل اين آهنگ با آن اجرا هيچ موقع پخش نشد. ضمنا اجرای آهنگ موج آلبوم راه من نيز بسيار زيباست.
زنده باد ايران زنده باد ياور هميشه مومن داريوش

vahid | April 26, 2005 01:20 AM

داریوش عزیز:
از برای حقّ صحبت سالها
بازگو حالی از آن خوش حالها
تا زمین و آسمان خندان شود
عقل و روح و دیده صد چندان شود

زنده باد داریوش، افتخار مام میهن

مینا | April 26, 2005 12:08 AM

سلام بر داريوش و درود بر آزادی
داريوش جان سلام... شما سلطان صدای ايران و عاشق وطنی. به اميد آزادی و ديداری در كهن ديار
موفق باشی...دوست دار هميشگي شما.. مجــــــتـــــبـی
(روزگار غريبيست نازنين)

مــجتبي | April 25, 2005 01:55 PM

با سلام خدمت داريوش عزيز و بزرگوار، اين مطلب رو ميخواستم عنوان کنم در رابطه با متن نوشته شده توسط شما
اينو بگم يکی از بزرگترين سياست های اين رژيم اين بوده که با محتاج و در شرايط سخت نگه داشتن مردم قدرت همدلی و يار همديگه بودن رو از اونها بگيره که متاسفانه تونسته به راحتی اين کارو بکنه و مردم مظلوم بخاطر اين که قدرت زندگی و کسب درآمد داشته باشن مجبورن فقط به فکر کار باشن که اين موضوع يکي از دلايل دور شدن مردم از همديگه شده و باعث ميشه تا مردم کمتر از حال و احوال هم با خبر بشن و بتونن در مواقع لزوم دست به دست هم بدن و يکديگر رو ياری کنن. متاسفانه تا زمانی که اين حالت در جامعه باشه نميشه توقعی از مردمون داشت چون اگر اونها هم اگر بخوان کاری انجام بدن مطمئنا با اين شرايط نميتونن.

مهرداد | April 25, 2005 08:05 AM

داريوش عزيز! خوشحال می شوم به "اميد ايران" من سر بزنيد.

mastaaneh | April 25, 2005 04:29 AM

با عرض سلام و تبريک سال جديد براي توی عزيز
من با تمام وجودم به شما افتخار ميکنم. اميدوارم که هميشه براي ما باقي بمانيد و ما در زير سايه شما به سر حد کماليت برسيم.
دوستتون دارم شبیحخون دل سوخته شما هستم بس

shabihkhon | April 24, 2005 01:52 PM

داریوش جان !
به روز کردن وبلاگ امریست پسندیده . . .

رضا حیدری | April 24, 2005 11:11 AM

vay na toro khoda :O in vaghan site dariushe :O :((((

... | April 23, 2005 07:51 PM

درود بر ابرمرد پارسا
و اين صدای عشق که فرشتگان آسمان چو من گوش بدان فرا داده اند اين آه دل پذير شب پارسا
تو هستی تو هستی ای پرنده ی خوش آهنگ که چنين نغمه سردادی

اشکان | April 23, 2005 12:16 PM

سلام داريوش جان:
واقعا چرا انسانها بايد اين گونه باهم رفتار کنند.
جايی که نه آسمونش نه صدای مردمونش
نه غمش نه جنب و جوشش نه گلای گل فروشش مثل اينجا آهنی نيست...

morteza | April 23, 2005 06:41 AM

اگر شما داریوش ماهستید؛ بسیار خوش آمدید. شب عید با شما در استکهلم نوای عشق خوندیم و اشک شادی ریختیم.

موفق باشید.

عالیجناب منتقد | April 23, 2005 05:43 AM

سلام داریوش جان،
حق با توئه، باید به آینده نگاه کرد تا ایرانی به واقع آباد داشته باشیم.
به جمع ما خوش اومدی. البته از ما جدا نبودی :)

آوای زمین | April 23, 2005 01:17 AM

سلام داريوش عزيز!
*اميدوارم که هميشه شاد و سربلند و موفق باشيد*
به شايد، فراموشی من، طمع مدوز!
بدون خواب تو را ديدن
هيچ شبی به صبح نميرسد...!

مهدی | April 22, 2005 09:01 PM

درود بر مرد اسطوره ای
از این اقدام شما بسیار ممنونم چرا که امیدی است در این ناامیدی و قافله سالاری در این آشفته بازار. و با چه نوشته زیبا و پر مفهومی شروع کردی که حکایت از یک وبلاگ باارزش دارد همانند شاهکارهای هنری شما که تا به امروز آفریدید. همیشه موفق باشید
حق نگهدار ایران و ایرانیان

پیمان | April 22, 2005 06:10 PM

با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت آقاي داريوش. اين برای سومين باری است که من در وبلاگ شما مینويسم. آقای داريوش می‌خواستم بدونم DVD آلبوم راه من کی به بازار می‌ياد. و ديگر اينکه شما در تبليغات کنسرتتون در ۲۴ جولای ۲۰۰۴ آهنگ موج را با اجرای متفاوت پخش کردين (البته نه کل آهنگ) می‌خواستم بدونم چگونه می‌شود به اين اجرا دسترسی پيدا کرد. ضمنا از دوستانی که در اين مورد اطلاعاتی دارن خواهش می‌کنم منو راهنمايي کننن.
زنده باد ايران، زنده باد تنها روزنه نور و اميد ما داريوش

vahid | April 22, 2005 08:03 AM

داريوش دوست داريم داريوش داريم داريوش دوست داريم داريوش دوست داريم داريوش دوست داريم داريوش دوست داريم داريوش دوست داريم داريوش دوست داريم...

dark side of the moon | April 22, 2005 05:56 AM

سلام آقای داریوش - خوشحالم که تونستم مطلب فوق العاده شما رو بخونم. اگه خواستین صفحه من رو ببینین.

جواد | April 22, 2005 02:23 AM

آقای اقبالی سلام
مدتهاست که ما چنين سخنان نصيحت گونه را از نخبگان و روشنفکران ميشنويم اما همانطور که يکی از دوستان ذکر کردند هيچ راهکار عملی براي اين همبستگی ارائه نشده و از طرفی حتی خود نخبگان در عمل سخنان خودشان را سرلوحه کردار و رفتارشان قرار نداده اند. بگمانم بهتر است بجای پرداختن به کليات، به مشکلات به طور عميقتر و دقيقتر بپردازیم و تحليل و بررسی "واقع بينانه" از وضيعت کشورمان داشته باشیم. واقع بينی در نوشته ها و تحليل ها بسيار مهم است چرا که نويسنده ای که مشکلات را بيشتر (و يا کمتر) از آنچه واقعا موجود هست بيان کند، بمرور زمان اعتماد خوانندگان خود را از دست ميدهد. اما متاسفانه این واقع بینی در نوشته ها و تحلیلهای اکثر قلم بدستان ما به چشم نمیخورد. امیدوارم شما بتوانید با توجه به موقعیت اجتماعی منحصر بفردی که دارید، این مکان را به یک محل پربار برای تبادل نظر و گفتگو برای درک مشکلات میهنمان (همانطور که هست، نه بیشترنمایی و یا کمترنمایی) تبدیل کنید.

Neda | April 22, 2005 01:06 AM

با درود فراوان به الهه عشق داریوش عزیز:
یک چیزی رو لازم به توضیح میدونم برای دوست عزیزمون آقای مدنی که پیام گذاشته اند و شک کرده اند در اینکه این وبلاگ مال داریوش عزیز نیست بلکه هست! دوست عزیز کمی صبر داشته باش، همانطور که سعید عزیزم هم اشاره کرده آقای داریوش الان در شرایطی هستند که دسترسی به اینترنت ندارن تا چند روز آینده...اندکی صبر...
امیدوارم داریوش عزیزمون ناراحت نشده باشه از من بدلیل اینکه من بجای ایشان شرایطشان را شرح دادم.
دوستت دارم دیوانه ات شرمین

شرمین | April 21, 2005 09:52 PM

داريوش؟ خودتی؟ اگه خودتی پس چرا جواب نميدی؟ ديدی؟ ديدی خودش نيستی؟

M Madani | April 21, 2005 01:39 PM

دوست دارم...........

sara | April 21, 2005 11:43 AM

سلام
سلام ای کسی که طلوع اولين عشق و يگانه ياور من هستی. با تو هستم ای ناجی ايران. ای تمام کننده ی عشق. بگذار باهات ساده صحبت کنم.. من عاشقم درسته عاشق خودت خيلي خوشحالم از اينکه می تونم باهات درددل کنم.

محمد رضا | April 21, 2005 10:38 AM

چه بجا گفتيد که بايد فکر حل مشکلات کنونی باشيم، نه فکر شکست های گذشته و موفقيت های آينده. البته بسياری از هموطنانمان هم در هوای افتخارات گذشته هستند و اينکه ما ۲۵۰۰ سال تاريخ و فرهنگ داریم و کورش ها و داريوش ها داشته ايم. بديهی است که بايد به تاريخ و فرهنگ سرزمين کهن خود بباليم ولی بسيار ديدم هموطنانی را که چشمهايشان را فقط با تاريخ و فرهنگ پر افتخار گذشته پر کرده اند و همين باعث شده که ديگر دشت بی تاريخ و بی فرهنگ امروز را نبينند و در گذشته ها زندگی کنند. نوشته شما کوتاه و کلی، اما زيبا و غنی بود.

Mehran | April 21, 2005 09:31 AM

سلام آقای اقبالی
بسیار کار شایسته ای هست که این مکان را آغاز کردید. عصر ما عصر ارتباطات نام گذاشته شده است و این حرکت شما نشانگر همراه بودنتان با زمان هست. امیدوارم با همیاری دوستان بتوانیم این مکان را به مکانی برای تبادل آرا در مورد مسایلی که در مملکتمان میگذرد تبدیل کنیم. در انتظار نوشته های آینده شما هستیم.

رهگذر | April 21, 2005 09:06 AM

سلام مجدد به داريوش کبير...
اميدوارم که ما در کنار شما به مرز نزديک شدن به انسان واقعی برسيم...
يک توضيحی خواستم برای دوستان عزيز بدهم از اينکه اينجا هنوز آپديت نشده است! داريوش عزيز در مکانی حضور دارد که فعلا دسترسی به اينترنت ندارد! به همين دليل نمی تواند مطلب جديدی بنويسد ولی زياد طول نمی کشد. به اميد خدا تا چند روز آينده به اينترنت وصل خواهد شد و ما را از مطالب زيبايشان سر مست خواهند کرد...
داريوش افتخار ماست...
داريوش اقتدار ماست...
داريوش رهبر ماست...
داريوش...

عصر ما عصر فريبه / عصر اسمای غريبه
عصر پژمردن گلدون / چترای سياه تو بارون
شهر ما سرش شلوغه / وعده هاش همه دروغه
آسموناش پر دوده / قلب عاشقاش کبوده
کاش تو قحطی شقايق / بشينيم توی يه قايق
بزنيم دل و به دريا / من و تو تنهای تنها
.
.
.
پس ببين يادت بمونه / کسی هم اينو ندونه
زنده بوديم اگه فردا / وعده ما لب دريا
با سپاس
سعيد

Saeed | April 21, 2005 02:16 AM

با عرض سلام و خسته نباشيد. داريوش عزيز لطفا مطالب بيشتری بنويس. ضمنا داريوش عزيز در مورد آلبوم صفرت توضيحاتی بنويس که ما بی صبرانه منتظر نوشته هايت هستيم. در آخر سوالی داشتم که آيا مي‌شود در اين وبلاگ از شما در مورد کارهای هنريتون و آهنگ‌هاتون سوالاتی کرد يا نه؟ لطفا در صورت مثبت بودن توضيحاتی در اين مورد بدين.
زنده باد ياور هميشه مومن ايران «داريوش»

vahid | April 21, 2005 01:20 AM

داریوش عزیز چرا مطلب جدیدی نمینویسی... اینقدر هوادارانت را که تنها امیدشان صدای تو و حالا نوشته های توست چشم انتظار مگذار

ارش | April 21, 2005 12:22 AM

با سلام خدمت داريوش عزيز و طرفداران نازنينش. آلبوم راه من ثمره ۳۵ سال تلاش و تجربه صدای هميشه ماندگار است. داريوش جان به شما و همکارانتون تبريک و خسته نباشيد می گويم و اميدوارم در کارهای جديدتان موفق باشيد. دوستدار هميشگي شما. فريد... آمريکا...
با نظرها و راهنمايی هاتان به اولين وبلاگ رسمی طرفداران داريوش عزيز در کشور آمريکا ياری دهيد. پاينده ايران... پاينده داريوش...

farid | April 21, 2005 12:11 AM

داریوش عزیز، دیشب سر کلاس درسم با یکی از شاگردانم که اتفاقا ایرانیست راجع به تو صحبت میکردم. از او سوال کردم اگر به موسیقی تو گوش میکند. جواب منفی داد. سوال کردم چرا؟ جواب داد چون موسیقی تو غم انگیز است. در جوابش گفتم: موسیقی داریوش عزیز من به دلیل عمقی که دارد، آدم را وادار به فکر کردن میکند و چون بیشتر آدمها عادت به عمیق فکر کردن ندارند، این تحول را غم و این درونگرایی را اندوه تعبیر میکنند. البته او خودش فهمید که با این جوابی که داد نمره اش برای این ترم صفر است!! با این حال به او توصیه کردم که شروع به فکر کردن کند.
زنده باد داریوش افتخار مام وطن

مینا | April 20, 2005 10:28 PM

سلام
اين حرکت جديدت را تبريک ميگم و بدان تمام افرادی که اسمشان در اين صفحه است آرزوی ديدنت را در ايرانی آباد و آزاد دارند.

فرزانه | April 20, 2005 10:09 PM

با سلام به داريوش عزیز. درود فراوان بر شما به خاطر راه اندازی وبلاگتون. اميدوارم که در اين راه موفق باشيد و اگر کمکی از دست من برمیآيد، با کمال ميل در خدمتتون هستم. داريوش جان، من از ۳ روز پيش وبلاگ خودم را راه اندازی کردم و اين وبلاگ، اولين وبلاگ طرفداران داريوش عزيز در کشور آمريکا است. از شما داريوش عزیز و طرفداران نازنينش خواهش دارم که با نظرات و پيشنهادهاشون من را در هرچه بهتر درست کردن اين وبلاگ ياری دهند.
دوستدار هميشگي شما، فريد... آمريکا.
هزاران بار ما را سوخت حرير حادثه تا مرز خاکستر...ولی ما نسل سيمرغيم، که از خاکستر خود می گشايد پر...

farid | April 20, 2005 06:42 PM

داريوش = زندگی
داريوش عزيز سلام اميد دارم روزی ببينمت و با تو حداقل يک دقيقه صحبت کنم. غم اومده خونه من... انگشتو بر در ميزنه... مهمون نا خونده من هر شب به من سر ميزنه. داريوش جان زنده باشی هزاران سال. درود بر قله و اوج خوانندگی و جوانمردی، داريوش اقبالی
کوچکت: مهدی

mehdi mirani | April 20, 2005 02:24 PM

سلام... نمی تونم باور کنم که اين وبلاگ شخصی شما باشه... به هر حال تنها صداست که می ماند

بانوی ماه و آب | April 20, 2005 11:52 AM

داریوش همه ما
کاش در وبلاگت به برخی از پیامها پاسخ می دادی. این کار را بکن چون ما محتاج پاسخ هستیم اما همواره بی پاسخ مانده ایم...
دوستت دارم محمدرضا

محمدرضا | April 20, 2005 08:24 AM

آلبوم {راه من} شما شاهکاريست در ادامه مبارزه ات برای آن چه که در ايران يافت نخواهد شد . برای آزادی.
داريوش عزيز چه حرفی برای گفتن در برابر تو که فرياد همه ما هستی.
من با کفتر کشته تو را در آسمان خيالم پرواز دادم و با شقايق خون گريستم. با زندانی به رهايی رسيدم و با گل بيتا به زيستن با يک همنفس. با راه من به راهی جز راه نوشتن اما نرسيدم. نوشتن برای آزادی و نوشتن برای ايران. داريوش همه ما در آرزوی شنيدن صدايت در وطن...
دوستت دارم: محمدرضا

محمدرضا | April 20, 2005 08:22 AM

داريوش يعنی من داريوش يعنی تو داريوش يعنی ما
و راه داريوش يعنی راه ما!!! دوستدارت سارا

saraaa | April 20, 2005 06:21 AM

سلام داريوش عزيز
من با اينکه ۱۹ سال دارم ولی از ۱۵ سالگی عاشق صدای شما و مخصوصا ترانه هاتون بودم. شما با ايجاد اين وبلاگ واقعا نشان داديد که چقدر برای هوادارانتون ارزش قائل هستين. من اولين آهنگی که از شما شنيدم ترانه بوی خوب گندم بود و با اين ترانه من عاشق داريوش شدم. عشقی که با بقيه ی عشق هايي که داشتم متفاوته. عشقی که با تمام وجودم پيوند خورده و وقتی از دلم بيرون ميره که ديگه سلول های بدنم نتونن به ترانه های داريوش گوش بدن. تنها آرزوی قلبی من بعد از سلامتی پدر و مادرم ديدن شماست. حتی اگر براي يه لحظه باشه و اون لحظه آخرين لحظه ی زندگيم باشه... خوب داريوش عزيز از شما يه خواهش داشتم: اگه ميشه ترانه های قديمی خودتون رو (آنهايی که در آلبوم ها نيست!) يه جايی تو اين دنيای بزرگ اينترنت بذارين تا کسايی که بعضی از ترانه های قديمی شما رو ندارن بتونن به اونها دسترسی داشته باشن و اونها رو دانلود کنن... ميدونم خيلی پر حرفی کردم ولی اگه اين پيام رو تو سايت هم قرار ندين من اصلا ناراحت نميشم. چون منظور من درد دل با شما بود.

Hamed | April 20, 2005 04:45 AM

درود به داريوش بزرگ.
داريوش عزيز در مورد آلبوم صفر در سايت خودت توضيح بده.

پورشسب | April 20, 2005 04:22 AM

داريوش همکاری را با آهنگساز برجسته احمد پژمان ادامه بدهی بسيار نيکو خواهد بود. آلبومهای سراب و خاطرات فردااز ايشان شنيدنيست.
بدرود

محمود | April 19, 2005 10:53 PM

سلام داريوش جان...دوستت داريم و برايت آرزوی سلامتی و موفقيت می كنيم... به ما حتما ميل بزن...

h_vada | April 19, 2005 05:21 PM

داریوش با اینکه ۱۸ سالمه ولی باور کن عاشقتم.آرزوم دیدنته. دوست دارم هر کیو دارم بمیره ولی تو نمیری. همیشه با صدای عاشقونت واسم بخونی. آهنگ چکاوکتم خیلی قشنگ بود.
دوستت دار........م.

کیوان | April 19, 2005 01:38 PM

داریوش عزیز دوست نازنین، روزی دو سه بار به این صفحه سر میزنم تا مرتب نوشتهای جدید را بخوانم. اینکه در کنار تعریفها تعدادی هم ایراد منتشر میشود میتواند امید بخش ایجاد فضایی سالم برای بحث و گفتگو باشد. به هر حال همانطور که خودت بارها گفته ای ما باید تحمل شنیدن حرفهای ناخوشایند را هم داشته باشیم، و با شناختی که از تو دارم مطمئن هستم که هیچ مشکلی باعث سکون تو در اهدافت نشده بلکه تو را روانتر و آزموده تر نیز میکند.
به نظر میرسد که ما بیش از اندازه از تو انتظار داریم، معنای دیگرش این است که درضمن به تو بیش از هرکسی اعتماد داریم. بدان که تنها نیستی، ملتی هم یار توست.
زنده باد داریوش، افتخار مام میهن

مینا | April 19, 2005 10:15 AM

داريوش عزيز، خوشحالی بزرگی است که می نويسيد، آن هم در وبلاگستان. دوست داشتم شعری را برايتان بفرستم که شايد گويای آوای شماست و آوای ايران، اما آدرس ايميلی در وبلاگ شما نبود. پايدار باشيد و اميدوار،
گيرم که در باورتان به خاک نشستم - با ريشه چه مي کنيد... گيرم که بر سر اين بام - بنشسته در کمين پرنده ای - پرواز را علامت ممنوع می زنيد - با جوجه های نشسته در آشيانه چه مي کنيد... گيرم که می زنيد - گيرم که می بريد- گيرم که می کشيد - با رويش ناگزير جوانه چه می کنيد...
جوانه های امروز در کار رويشی ناگزيرند...
فرصتی اگر دست داد، آن شعر را می فرستم، ايميلی اگر بود.
پايدار باشيد.

koochi | April 19, 2005 09:42 AM

بازهم سلام داریوش عزیز و یک تقاضا. میدانم که مشغله زیاد است ولی لطف کن بنویس... وبلاگ برای به روز بودن است بنویس و داغهای ما را بکاه.

فواد | April 19, 2005 08:50 AM

من فقط در یک جمله نظرم میدم:
داریوش سلطان. سلطان. مردم فقط با افکار داریوش زندگی کنید و زمانرو جلو ببرید.
زنده باد ایران...زنده باد داریوش

مهدی | April 19, 2005 08:01 AM

سلام به ياور هميشه مومن. اگر لطف کنيد و تو سايت داريوش ۲۰۰۰ چند تا عکس جديد و قشنگ بزاری ممنون ميشم.
به اميد آزادی وطن، زنده باد ایران.

shahrooz | April 19, 2005 04:34 AM

سلام آقای اقبالی
احسنت برای راه اندازی اين وبلاگ که به ما و شما امکان گفتگو ميدهد تا حرفها و دغدغه ها را قسمت کنيم.
نوشته نخستين شما بسيار زیبا، ولی کلی و General هست و متاسفانه نکته ندانسته ای در آن نيست. شايد بهتر بود کمی بيشتر مساله را باز می کرديد و به تحليل می پرداختيد. همه تاييد ميکنند که ما ايرانيان نياز به کار گروهی، حرکتهای جمعی، و همبستگی و اتحاد داريم. اما نکته آنجاست که همه ما در طول ۲۸ سال گذشته چنين صحبتهای کلی و زیبا، نصيحت گونه، و ايده آليستی را به هم گفته ايم و از هم شنيده ايم، و همواره حرف همديگر را با اشاره سر و "بله" گفتن تاييد کرديم. ولی هيچکدام راهکار عملی برای تحقق اين مساله ارائه نداديم و اکثر ما ایرانیان، حتی خودمان به نسخه ای که برای ديگران می پيچيم، عمل نميکنيم. آنچه يک جنبش نياز دارد کلمات زيبا نيست، عمل به آن کلمات زيبا است؛ آنچه یک جنبش نیاز دارد الگوهایی است که به آن کلمات زیبا عمل میکنند. متاسفانه ما ۲۸ سال است که دايره وار در حال "توضيح واضحات" و "تکرار توضيحات" هستيم و در نتیجه هنوز بر سر خانه اول نشسته ايم و همديگر را تاييد ميکنيم. چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید...
همواره پاینده باشید، امروز و هرروز.

رامین | April 18, 2005 01:24 PM

با درود به ياور هميشه مومن ايران:
من معتقدم با عشق و اتحاد هر ناممکنی، ممکن خواهد شد و اينگونه ميشود دوباره وطن را ساخت، داريوش عزيز اينکه گفتم شما در جريان هستيد و من هم الان دارم تجربه ميکنم. کمی سربسته عنوان کردم ولی حتمآ متوجه منظورم شديد.
به اهورامزدای پاک ميسپرمت
عاشق و ديوانه ات، شرمين

شرمین | April 18, 2005 12:19 PM

داريوش عزيز هرچه به دورو برم نگاه ميکنم و در شخصيتهای فعال و ظاهرا سياسيمان جستجو میکنم فردی را به باکفایتی تو برای رهبری و هدایت جریانهایی که در جهت آزادی ایران گام برمیدارند نمی یابم. با یک موشکافی دقیق در کار تو میتوان به راحتی به این نتیجه رسید که تنها فردی که فقط به دلیل انگیزه های شخصی و انتقام جوییهای فردی وارد میدان مبارزه برای آزادی ایران نشده و دلش فقط و فقط برای ایران میطپد کسی نیست جز شخص عزیز تو. بقیه یا به خاطر میراث پدر و یا به دلیل از دست دادن شغل پر درآمدشان در حال مبارزه اند. ولی افسوس که بیش از اینها دوستت دارم که بخواهم شاهد زوالت در بازار سیاست پر از نیرنگ آن منطقه از جهان باشم.
به امید آزادی انسان همانگونه که در ذهن تو و من است.
زنده باد داریوش افتخار مام میهن

مینا | April 18, 2005 10:54 AM

درود بر ابر مرد پارسا
که زنده بودن من دلیل بودن توست

اشکان | April 18, 2005 09:23 AM

دورود...
من به طورتصادفی این سایت رو پیدا کردم. ولی حالا بسیار خوشحالم و یزدان پاک رو شکر میگم. یک سوال: چگونه دوباره وطن را بسازیم؟ چگونه؟
با سپاس...

afshin | April 18, 2005 09:11 AM

من ۱۵ سال دارم و يكي از فداييان شما هستم

ehsan | April 18, 2005 01:35 AM

با درود فراوان به شما آقای اقبالی گرامی.
سپاس از راه اندازی این مکان که نشان از توجه و هوشیاری شما دارد؛ بار دیگر شما قدمی در راه بوجود آوردن "آنچه باید باشد و نیست" گذاشته اید.
بی گمان همه تایید می کنند که همبستگی و نزديکی، بسيار زيبا و موثر است؛ اما متاسفانه در بیشتر اوقات این تایید در مرحله سخن باقی میماند و به عمل نمیرسد. امروزه همه گروه ها و قشرهای خارج از ايران دسته دسته هستند و همصدا نیستند؛ از قشر هنرمندان گرفته تا سياستمداران و رسانه ها. بخاطر ندارم آخرين باری که رسانه های جمعی لس آنجلس بر سر مساله ای متعهد و متحد بوده باشند، و يا گروه های سياسی حداقل در اصولی ترين مسائل انسانی همسو عمل کنند، امروزه حتی هنرمندان نامدار اين مرز و بوم نيز راه از هم جدا کرده اند و همدیگر را قبول ندارند. اختلاف سليقه هميشه هست؛ هيچکس و هيچ گروهی مثل ديگری نيست. اما اگر با دید بازتری نگاه کنیم، هرچقدر اختلاف سليقه داشته باشيم اما باز هم ما با هم همرزم هستیم و ما در يک سوی اين جبهه هستیم، و سردمداران حکومت ایران در سوی ديگر. الگوی بسیاری از جوانان ایران همین گروه ها، رسانه ها، سیاستمداران، هنرمندان و... هستند که متاسفانه بعضا نشان داده اند که خود در میان خویش تمرين مدارا و تحمل روش و منش متفاوت را ندارند. وقتی الگوهای ما در عمل تاب تحمل اختلاف سلیقه و همکاری با یکدیگر را ندارند، از عوام مردم چه انتظاریست؟ زنده و شاد باشید

پرویز | April 17, 2005 11:48 PM

آقای داریوش شما یکی از بهترین خواننده های ایران هستید که از اون اول حرف دل مردم را میخوندید. شعرهایی که میخونید واقعا با معنی و از ته دل است. آفرین بر شما! یک سوال هم خدمتون دارم که این سوال خیلی از مردم است. آقا اين قضيه آهنگ راه من که ابی قبلا خونده چيه؟ پيشنهاد ميکنم يک بيانيه راجع بهش در وب سايتتون بدين، چون حرف و حديث دربارش زياد است.

hasan | April 17, 2005 11:36 PM

داريوش جان سلام خيلی دوستت دارم. فقط می خواستم بگم ابليسان پيروز مست صور عزای ما را به سفره نشسته اند... عشق به وطن را بايد در پستوي خانه نهان كرد.
به اميد...

erfan | April 17, 2005 02:56 PM

داريوش عزيزم با درود!
با حضور سبز شما هرگز نااميد نخواهيم شد چرا که به قول شاعر: بهترين خبر همين حضور توست. پس نااميد نخواهيم شد چون به اتفاق، جهان ميتوان گرفت...
بينهايت دوستت دارم.
عاشقت شرمين

شرمین | April 17, 2005 11:19 AM

سلام خدمت داریوش بزرگ و دوست داشتنی
خیلی خیلی دوستت دارم. خیلی خوشحال شدم وقتی این سایت رو دیدم. پاینده و موفق باشی. به امید آزادی، خوشی، زیبایی و صداقت.

مصطفی | April 17, 2005 10:34 AM

سلام به اسطوره موسيقی ايران
داريوش جان می خواستم ازتون درخواست کنم که در آلبوم بعديتون ترانه های بيشتری بخونيد چون من با ۶ آهنگ از شما در يک آلبوم ارضاء نميشم.
به اميد آزادی وطن، زنده باد ايران، زنده باد داريوش

shahrooz | April 17, 2005 07:59 AM

به داريوش فقط ميشه بگی که ای ول
و داريوش دوست داريم

ehsan | April 17, 2005 03:34 AM

جناب آقای اقبالی
پوشیده نیست که رسانه های جمعی لس آنجلس در بسیاری مواقع نقش مناسبی را در انتقال ایده ها و حرفهای شخصیتهای شناخته شده که در تبعید می باشند، ایفا نکرده اند و اکثرا سلیقه ای عمل نموده اند. پس بسیار خوشحالم که اکنون شما این فضای بی سانسور و بی مرز را برای منتقل کردن حرفهایتان و راهکارهایتان انتخاب کرده اید. حال که قدم در این راه خوب گذاشته اید، امیدوارم که با نوشته های مرتب این فضا را شاداب و پویا نگه دارید تا دچار کهنگی و رخوت نشود. بعنوان کسی که هزاران و بلکه میلیونها جوان چشم به زبان و قلم او بسته اند، سلامتی و موفقیت شما را در این امر آرزومندم.

شاهد | April 17, 2005 02:38 AM

به نام آنکه ذکرش مرهم دل مجروح است. سلام خدای روی زمين. من عاشق تو هستم. تمامی لحظات زندگيم را با ترانه هايت به جلو ميبرم. من با ترانه ی بچه های ايران در ۹ سالگی عاشق سلطان غم شدم.... آری قبولش شاید سخت باشد. و اکنون در ایران لبریز از قتل و غارت و کشتار و دور از شما و مرغ ازادی در ۲۵ سالگی زنده هستم. به خداوندی خدا قسم اگر من یکبار شما را ببینم مرگم را از امید ناامیدان خواهانم. داريوش من خيلی دوست دارم که ايميل برام سند کنی، من خيلی تکرار کردم ولی متاسفانه جوابی... داريوش من تنها اميد و عشق زندگيم از دست داده ام و تنها علت ان کلمه ی داريوش بود... نميخواهم زياد از اين قضيه برایت بنويسم... شايد قبولش برايت سخت و دردناک باشد... من فقط داريوش. راستی داریوش عزیز قضیه کفر نامه را برایم باز کن و اخرین کلام این که من از زابل برایت نامه نگاری میکنم
با امید رسیدن داریوش به ارزوهایش. دوستت دارم دنیا دنیا دوستت دارم.
اگر دلت به حال من بینوا سوخت ایمیلم در اختیارت است... موید باشید
اذر ابادگان من جان جانان من است...
والسلام

دايی | April 17, 2005 01:42 AM

با سلام!
خوشحالم كه در اين وانفسا كسانی هستند كه غير از خودشان به ايران می انديشند. بسيار مسرور می شوم اگر به وبلاگ من كه گوشه ای از درد دل های يك ايرانی ست سر بزنيد. نام وبلاگ من: اميد ايران

مستانه | April 17, 2005 12:13 AM

داريوش جان درود
با تبريک و شادباش به مناسبت راه اندازی تارنگارت. اميدوارم همان گونه که سالها با صدايت در راه آزادی، انسانيت، برابری و ميهن عزيزمان قدم برداشته ای و امروز با قلمت اين کار را شتاب میبخشی و تکمیل میکنی
با عنايت به زبان فارسی و استفاده نکردن از واژه های بیگانه در اين زمینه هم گام های بزرگ و تاثير گذاری برداريد.

کورش | April 16, 2005 10:56 PM

صدای تو در بهار نارنج های خاطره
سقف خويشی ما
زاغه نشينان غربت است
وطن باخته ايم به برگهای نشان کرده
و وطن گزيده ايم در حاشيه های شب اندود بيگانگان
پاينده باشی

بانو | April 16, 2005 10:37 PM

سلام داريوش جان
خوشحال هستم از اينکه می توانم با شما حرف بزنم، باعث افتخار من هست. داريوش جان من از بچگی به ترانه های شما گوش می دهم و هميشه عکستان در کيفم هست. قدم رنجه کنيد و حضور سبزتان در وبلاکم رنگين شود.
هميشه شاد زی

رضا | April 16, 2005 10:32 PM

آقای اقبالی
باعث خوشحالی هست که هنرمند محبوبی چون شما، این بينش را دارد که اهمیت چنین جایی را در دنیای مجازی درک کرده و قدم در این راه ارتباطی بسیار موثر گذاشته است. همچون همیشه، باز هم قدمی جلوتر از ديگران هستید.
در انتظار انتشار نوشته ها و ديدگاه هايتان هستيم.

فرامزی | April 16, 2005 08:06 PM

با سلام به اميد زندگيم
داريوش جان حالا که ميدانم خودت پيامم را ميخوانی يادم رفت جز دوستت دارم و فدائيت هستم چيزی بنويسم. راستی داريوش جان به عشقت وبلاگی طراحی کرده ام به آدرسی که در صفحه شخصی گذاشته ام. اگر محبت کنی و سری به آنجا بزنی ممنون می شوم. در هر صورت يگانه "بت" ايران هستی و بزودی مردم داخل ايران از وجودت لبريز عشق و اميد به زندگی واقعی خواهند شد. انشاالله.
مريدت مهدی ميرانی

mehdi mirani | April 16, 2005 06:40 PM

در حال فقط گویم
داریوش جان، دوستت دارم تا ابد

محمد | April 16, 2005 02:42 PM

درود بر ياور هميشه مومن. از ديدن وبلاگ شما بسيار خوشحال شدم و اميدوارم که برقرار بماند. شاد زی و مهرافزون.

alidoost | April 16, 2005 11:58 AM

سلام به یگانه عشق زندگی ام و با تبریک برای این وبلاگ. داریوش عزیزم فقط خدا میداند که چقدر دوستتان دارم. همیشه برای سلامتی و موفقیت روز افزون شما ای یاور همیشه مومن دعا میکنم. من فدایی شمایم. زنده و جاوید باشی ای ابرمرد

mehri | April 16, 2005 09:39 AM

داريوش جان بايد حرکت از اين بيش شتابان کنيم

ارش | April 16, 2005 09:34 AM

دریغ از انسان
دریغ از عشق
دریغ از مهر
در ایران.
خوشحال می شم نوشته هامو در وبلاگم بخونی.
با مهر - علی

هزار حرف نگفته | April 16, 2005 05:15 AM

با عرض سلام خدمت بزرگ هنرمند شریف ایران و به حق اسطوره جاودان موسیقی ایرانی
داریوش عزیز سالهاست با آهنگهای تو زندگی میکنم با این آهنگها دوره های مختلف زندگی ام را گذرانده ام. تو را دوست دارم نه فقط به خاطر صدای منحصر به فرد و ریتم خواندنت بلکه به خاطر آنکه تنها هنرمندی بودی که در همه زمانها برای آزادی و عدالت خواندی. صدای حق طلبت را گاه برای زندانیان سیاسی و گاه برای رزمندگان ، گاه برای مادر شهدا و گاه برای جوانان در بند سر دادی مسایل مملکتت را بخوبی میدانی و در جهت بهبودی جوانان اسیر اعتیاد تلاش میکنی.
بسیار خوشحالم که میتوانم با تو مستقیم صحبت کنم. موفق باشی به امید ایرانی آباد و آزاد

حمید | April 16, 2005 04:53 AM

به نظر من هم بازبينی کامنتها قبل از انتشار بیشتر مزیت داره تا ضرر... و روند خوبیه.
اما نکته ای که توجهم را جلب کرد: با اينکه اینجا ذکر شده که مرتبط با مطلب اصلی بنويسيد، اما دوستان اون توصیه را نادیده گرفته اند و فقط تعداد اندکی مرتبط با مطلب نوشته اند.
البته طبيعی هست که صدها هزار طرفدار داریوش این اولین فرصت را غنیمت میشمارند تا احساساتشون را ابراز کنند و نوشته های آنها نشان از عشق سرشارشون به داریوش داره، و بسیار زیباست و طبیعتا هم در نوشته های بعدی فروکش میکنه و کم میشه. اما سوالاتی مثل علت زندانی شدن سی سال پیش و یا حق آهنگساز و ترانه سرا، در حال حاضر مناسبت زمانی و مکانی نداره و شتابزده بنظر میرسه.
طبیعی هست که همه ما دوست داریم از مسایل هنری بیشتر بدانیم؛ اما برخلاف اکثر هنرمندان، داریوش اقبالی فقط یک هنرمند نیست؛ بلکه او یک فعال اجتماعی نیز می باشد. اینطور که من از نوشته اول او برداشت کردم، ایشون اینجا را برقرار کرده اند که بیشتر در مورد مشکلات و مسایل و فعالیتهای اجتماعی حرف بزنند تا مسایل هنری. حتی با نگاهی کوتاه به زندگینامه ای که از زبان خودشون در همین سایت هست، می بینیم که ایشون به کارنامه هنری خودشون فقط اشاره ای گذرا داشتند و بیشتر در مورد دید و فعالیتهای اجتماعیشون حرف زدند. اگر ایشون چنین ترجیح میدهند، وظیفه ماست که این فرصت را به ایشان بدهیم که در مورد فعالیتهای غیر هنری خود بیشتر حرف بزنند و با طرح سوالات و مطالب نامرتبط بحث را آشفته نکنیم.

Shahin Sardashti | April 16, 2005 04:18 AM

هوای تهران بهشتی است امروز. امروز بوی دماوند ميامد. امروز بوی باران و گل و سبزه و چمن ميامد. امروز هوای تهران عاليست. خوشا بحالم که اين هوا را در سينه دارم. هوايی که تا هستم و نفس ميکشم نميگذارم از دستم برود. هوا هوای وطن است. هوا هوای ايران زيبا وطن همه ماست. دوستش بداريم.

رويا | April 16, 2005 04:11 AM

سلام به اسطوره موسيقی ايران
داريوش جان اميدوارم که حالت خوب باشه. می خواستم که بهت تبريک بگم بابت آلبوم بسيار قشنگ راه من. واقعا گل کاشتی من به شخصه با چکاوک ۱ بار گريه کردم، ۱۰۰ بار خنديدم، و عکس قشنگت رو ۱۰۰۰ بار بوسيدم.
به اميد آزادی وطن، زنده باد ايران‌‌‌، زنده باد داريوش

shahrooz | April 16, 2005 03:24 AM

دلم گرفته داريوش... کاش می شد فقط يک بار با تو حرف بزنم. من هم يک........هستم؛ درست فهميدی.

mohamad | April 16, 2005 03:24 AM

داریوش عزیز
با شروع این وبلاگ بار دیگر نشان دادی که از همه متفاوت هستی و یک پیشرو می باشی. کسی که همیشه از دیوارها و مرزها قدم فراتر گذاشته.
تو تنها یک هنرمند نیستی، از انسانهای نیک روزگارمان هستی و در دل ایرانیان تا ابد ماندگار خواهی بود.

سیامک | April 16, 2005 03:21 AM

داریوش
چون دوستت دارم! نا امید نباش اما واقع بین باش!

شاهرخ ستوده فومنی | April 16, 2005 03:00 AM

دوست عزیز! عده ای هم هستند که دوست دارند سوال هايی را که مدت ها ذهنشان را مشغول کرده از خواننده های مشهور که متاسفانه تا امروز بهشان دسترسی نبوده بپرسند و ميخواهند از اين فرصت فرخنده - برداشته شدن ديوار ميان هنرمند محبوب و مردم - استفاده کنند.
من هميشه دوست داشتم از خواننده های محبوبمان بپرسم که چرا ترانه سراها و آهنگسازهای ما که صاحب اثر هستند و شروع کننده ی شکل گرفتن يک آهنگ به اندازه ی خواننده ها ثروتمند نيستند؟! آيا خواننده های ما سهمی از درآمد کنسرت شان را به آهنگساز و ترانه سرا به عنوان پرداخت حق شان می دهند يا خير؟ يا سوال هايی از اين دست.

reza shams | April 16, 2005 02:59 AM

آقای اقبالی گرامی.

برخی دوستان معتقدند بازبینی مطالب با آزادی بیان منافات دارد، که این البته در تئوری کاملا درست است. اما اگر از حیطه تئوری قدم بیرون بگذاربم و واقع بین باشیم، در عمل تجربه نشان داده که بوجود آمدن هر بستر مناسب برای گفتگو و تبادل نظر، نیازمند کنترل و مدیریتی منصفانه است. اگر به عادلانه بودن این بازبینی ایمان داریم (که با توجه به شناختی که ایرانیان از شما دارند بحثی در آن نیست. حتی انتقادات مطرح شده در همین ستون گواه نظارتی منصفانه است) طبیعتا قبول میکنیم که بازبینی و سانسور یکی نیستند و دو مقوله متفاوت میباشند.
نتیجه ی نبودن چنین نظارتی را در وبلاگهای بیشماری دیده ایم که کامنتهای توهین آمیز به نویسنده و دیگر کاربران نه تنها نشانه آزادی نشده، بلکه فضایی به وجود آورده که عملا کاربران دیگر برای ابراز نظر احساس امنیت نمیکنند و از اظهار نظر در آن فضای آلوده خودداری کرده و عملا از آنجا رانده میشوند.
با توجه به موقعیت اجتماعی نویسنده این وبلاگ، کنترل مطالب مطرح شده الزامی است. حال سوال آنست که آیا این کنترل قبل از انتشار نظر باشد و یا بعد از آن. طبیعتا گزینه اول زیباتر به نظر میرسد، اما با توجه به فعالیتهای گسترده هنری و اجتماعی شما، من حدس میزنم این امکان نخواهد بود که بطور مدام و مرتب در حال کنترل مطالب منتشر شده باشید تا مبادا کامنت نامتعارفی منتشر شده باشد؛ و وجود کامنت نامتعارف در وبلاگ حتی برای مدت کوتاه قبل از پاک شدن، هم برای موقعیت شخصی شما صحیح نیست و هم خواه ناخواه باعث تشویش ذهن دیگران و عکس العمل آنان میشود. پس طبیعی هست که راه معقول آن است که کامنتها قبل از انتشار، با توجه به وقت و فرصت مناسب خودتان، بازبینی شود؛ و سپس برای عموم منتشر شود.
شخصا ترجیح میدهم که کامنتها قبل از انتشار بازبینی شود، تا شاهد مطلبی توهین آمیز حتی برای مدتی کوتاه نباشم. لطفا همین روند نظارت را ادامه دهید تا این بستر گفتگو و نظر، امن باقی بماند.

شیرین | April 16, 2005 02:30 AM

سلام به داریوش بسیار عزیز؛ همیشه گفتم تو ترانه هات عشق رو به تصویر میکشی؛ اینجا هم همینطور.... به امید اینکه بتونیم فردایی را بسازیم که آزادانه بشه درد را فریاد کشید و نگذاریم سرنوشتمان را نه خدا و نه شیطان، بلکه بتهایی رقم زنند که دیگران میرستیدند...
راستی داریوش عزیز تو حق نداری ناامید باشی... وقتی هزاران نفر با صدات امید میگیرن

حامد م | April 16, 2005 01:44 AM

تكلمه بر كامنت قبلی...
كسی كه باد ميكارد طوفان درو ميكند...
اين ايده بازبينی كامنت ها قبل از پابليش شدن چيز پسنديده ای نيست و مغاير با اصل آزادی بيان است. بياييد در عمل به شعارهايمان جدی تر باشيم. حال كه زمام دار وطنمان نيستيم، خريدن رنج ناچيز پاك كردن كامنتهای نامربوط يا توهين آميز حداقل بهايی ست كه ميتوانيم برای برقراری آزادی بيان در چارديواری خانه مجازی مان بپردازيم. سانسور در هر شكلی نكوهيده و مذموم است. برای نشر آزادی از خود شروع كنيم.
موفق باشيد...

كسري با بوی تلخ قهوه | April 16, 2005 01:33 AM

آقای اقبالی عزيز؛ به شهر شيشه ای ما خوش آمديد. به ياد داشته باشيد كه اينجا همه چيز از شيشه است؛ شفاف و برنده و شكننده.
دوست دارم ببينم داريوش در قلم چه قدر صميمی ست؟ نميخواهم اينجا نيز چون صحنه بوی پول و دلار عطر صميمی شعر را بياشوبد.
شاد باشيد و قلمتان استوار...

كسري با بوی تلخ قهوه | April 16, 2005 01:20 AM

داريوش عزيز
تمامی انچه كه ميخواستم بگويم ديدم دوستان محترم در بالا ابراز نموده اند... اميدوارم دل ايرانی پرستت هميشه بتپد.

اميد پير عاشق | April 16, 2005 12:34 AM

داريوش عزيز
افتتاح وبلاگ را به تو تبريک ميگويم و آرزوی سر بلندی ايران عزيز را دارم
دوباره ميسازيمت وطن

alishomali | April 16, 2005 12:28 AM

با سلام آقای اقبالی:
اول بگویم که به عنوان یک هنرمند متعهد، همچون بسیاری از هموطنانم احترام زیادی برایتان قائلم.
در رابطه با نوشته شما، اميد داشتن خوبه اما تا حدی که به واقع بينی ما لطمه نزنه. متاسفانه ملت ما مدتهاست زير چکمه استبداد نفس ميکشه، در زمان حکومت قبلی به نوعی و در زمان اين حکومت هم به نوعی ديگر و بدتر. و همين استبدادزدگی تاریخی ما باعث شده گاهی اميدهای واهی و غير معقول داشته باشيم و دل به رویاها ببندیم. بايد واقع بين باشيم و ابتدا امکانات و مشکلاتمون را شناسايی کنيم و ببینیم کجا ایستاده ایم، و بعد با اميدی منطقی حرکت کنيم و به جلو بريم.
منتظر نوشته های شما هستم تا با راهکارهایی که به نظر شما حلال "مشکلات کنونی" هست آشنا شوم.

علیرضا کاظمیان | April 16, 2005 12:16 AM

سلام هموطن

سامان | April 15, 2005 11:49 PM

با سلام داريوش عزيز
اميدوارم هر كجا كه باشی سلامت باشی. دوباره می سازمت وطن
دوستداران توِِ، شمس الدين و سپنتا

شمس الدين | April 15, 2005 11:42 PM

نااميدی زمستان ماست؛ در بهار جوانه خواهيم زد. قول می دهم

yousef | April 15, 2005 10:34 PM

چه خوشحالم که داریوش اقبالی عزیزم به روز شد و دست به قلم تا با جوانان مرز و بومش همراه شود، امیدوارم که همیشه برایمان بنویسی. من هم نمیخواهم ناامید باشم پس با من از ایران بگو، دوستت دارم.

فواد | April 15, 2005 10:33 PM

تو روزنه‌ی نوری در خانه‌ی ظلمت پوش... تبريک و تبريک و تبريک... خواب خوب بی‌قفس بودن بی تو رفتن با تو برگشتن... خواب خنده لحظه به لحظه... آخر خون ته شکنجه...

ali | April 15, 2005 10:32 PM

سلام بر پيام آور عشق و راستی. از بچگی با تو بزرگ شدم و عاشق شدم و پير شدم. اگر تونستی يه چيزی بنويس.
ما دوستت داریم.

Ramin | April 15, 2005 09:23 PM

داريوش عزيز با صدايت فرياد آزادی ايران رو سر می دهی دوستت دارم با تمام وجودم. هر روز با ترانه ای از تو زندگی خودم رو شروع می کنم. موفق باشی.

mosafer | April 15, 2005 09:22 PM

عالی عالی بود

رامین | April 15, 2005 08:45 PM

مرسی. خیلی خوشحال شدم. امیدوارم موفق باشی.
به امید سربلندی ایران

محمد | April 15, 2005 07:38 PM

اگر خدا يکی باشد اون خودتی
چاکرتيم به مولا

muhammad | April 15, 2005 06:47 PM

سلام به ياور هميشه مومن
داريوش جان اگر لطف کنی و چند تا عکس خوشگل و با کيفيت و جديدت رو برامون بزار مطمئن هستم که همه ی بچه ها خوشحال ميشن.
به اميد آزادی وطن؛ زنده باد ايران زنده باد داريوش

shahrooz | April 15, 2005 02:53 PM

سلام به برادر عزیزم، به تو نازنینم خسته نباشید میگم و تبریک برای راه اندازی این وبلاگ. مثل همیشه موفق و سرفراز هستی داداش جانم. میدانی که یک لشگر دنبال تو قرار گرفته، لشگری که پر است از عشق و آگاهی و... و تو در راس این لشگر قرار داری. به امید اینکه زودتر ببینمت. بهترین کار را کردی. روی ماهت را ميبوسم.
برادر تو امير.
هميشه سلامت و پیروز باشی.

امیر زمانی (داداش) | April 15, 2005 02:51 PM

پنداری این بار بهار منتظر بی مصرف نیفتاد!!!
ناصر هستم از کانادا.

ناصر | April 15, 2005 12:44 PM

داريوش جان:
اگه اين جلادان قلب منو هزاران تيکه کردن، روی هر تيکش هزار بار مينويسم: دوست دارم.

saraa | April 15, 2005 12:25 PM

داریوش جان درود. از اینکه وبلاگتو دیدم خیلی خوشحالم، کار بسیار خوبی کردی. خوشحالم از اینکه میتونم با خواننده ی محبوبم ارتباط داشته باشم. با همه ی اینها که گفتی و درست هم گفتی ما هم ناامید نیستیم و برای بهتر شدن اوضاع تلاش میکنیم. با همه ی آهنگات زندگی کرده ام و زندگی را ادامه خواهم داد. وقت عاشقی داریوش وقت غصه داریوش وقت شادی هم داریوش و برای حس میهن پرستی هم داریوش.
دوباره میسازمت وطن... آرزومند آرزوهایت میثم

ميثم | April 15, 2005 11:56 AM

مثل ابرای زمستون دلم از گريه پره
شيشه نازک دل منتظر تلنگره.

saeedm6 | April 15, 2005 11:14 AM

با درود مجدد!
داشتم اين مطالبو ميخوندم که چشمم به چند مطلبی افتاد که نوشته بودند و خواسته بودند مطالب مورد بازبينی قرار نگيره...
ولی بايد خدمتشون عرض کنم تا حالا هر وبلاگی ديدم که کمی آزاد بوده، عده ای اون فضا با الفاظ رکيک به ابتذال کشانده اند و متاسفانه ديدم که پس از چند روز آن وبلاگ بسته شده. آيا دوست داريد عده ای اين فضا رو آلوده کنن و بسته بشه؟
در مورد دوستی که گفته بودند همينها امثال خامنه ای و شاه رو بزرگ کردند. دوست عزيز، داريوش بزرگتر از اين اشخاص است و نکته بد يا منفی نداره و اگر برای انتقاد اين حرفو گفتيد قطعا هيچکس از انتقاد مودبانه ناراحت نميشه، ولی اگر قرار باشه باز همون عده به بهانه انتقاد سوء استفاده کنن، مسلما جلوش گرفته خواهد شد و اين کار خيلی عاليست.
دوستدار و عاشق داريوش جونم. شرمين

شرمین | April 15, 2005 10:56 AM

سلام.
با اجازه میخواستم توضیح دوستانه ای به این عزیزی که سوال کرده آیا فقط تعریف و تمجیدها را در اینجا منعکس میکنید یا انتقادها رو هم...
دوست عزیز، نه داریوش ادعایی کرده و نه انتقادی به ایشون وارده. افرادی که داریوش رو میشناسن 3 دسته اند 1: کسانی که دوستش دارن 2: افرادی که از مردمی خوندنش ناراحت میشن 3: کسانی که در مورد او بی تفاوتن.
گروه اول که دارن بعد از سالها حرف دلشون رو برای داریوش میزنن. گروهی هم که بی تفاوتن که کاری با اینجا ندارن؛ گروه سوم هم که کامنت گذاشتنشون معلومه!!
اگر سری به وبلاگهایی که کنترل کامنتاشونو ندارن بزنید، میبینید که یک سری آدم بیکار چیا که نمینویسند! داریوش خواننده ست، چه انتقادی میخوایم بکنیم؟ میخوایم بگیم بد میخونی؟ خب کسی مجبورمون نکرده آهنگاشو گوش کنیم!!
مطمئن باش که اگر کامنتها کنترل نشه، اینجا را نخواهیم داشت.
پیروز باشید

مينو | April 15, 2005 10:10 AM

بگذارید یک کم بگذره و بعد شروع به انتقاد کنید. اين آقای داريوش سالها خواننده بوده ولی در حرفه وبلاگ نويسی تازه کاره. به عنوان يک خواننده صدها هزار (و شايد ميليون ها) طرفدار و خاطرخواه داره که احساساتشون را ابراز می کنن. ولی کم کم اينم فروکش می کنه و باميد خدا می پردازيم به اصل ماجرا. کمی صبر داشته باشید لطفا.

محمد | April 15, 2005 09:30 AM

سلام. ای ول بابا. حال کردم اينجا رو پيدا کردم. چه خاطره ها با چشم من و گل گندم و عروسک که نداريم. آقا بيا و يه کمی، فقط يه کمی بيخيال سياست شو، ۴ تا کار مثل گل گندم باز بخون برامون. اميدوارم اينجا خيلی خودمونی باشی و کتابی ننويسی. موفق باشی.

mohsen | April 15, 2005 09:24 AM

داريوش دوست داشتنی،
با سلام، اين دوستان كه همگی تعريف و تمجيد از شما می كنند همانهايی می توانن باشند كه امثال شاه و خامنه ای ها را پرورش داده اند، و يا به عبارتی ديگر ديكتاتور پروری كرده اند. من هم شما را بی حد و اندازه دوست دارم اما مخالف اين همه تعريف و تمجيدم چرا كه هر كدام از اينها می توانند داريوش خواننده كه هيچ، بلکه داريوش كبير باشند.
كاوه از تهران

kaveh | April 15, 2005 09:15 AM

داريوش جان تا زنده هستم عاشقانه دوستت دارم؛ به اميد آزادی وطن.
زنده باد ايران، زنده باد داريوش

shahrooz | April 15, 2005 08:48 AM

ما زياد با آهنگات زندگی ميکنيم... طراحی اين سايت فوق العادست... درود بر تو و طراح اين سايت...

کامران | April 15, 2005 08:34 AM

داریوش می پرستمت

DARIUSH*KHATAMI | April 15, 2005 08:31 AM

به جهانخانه خودت بسيار خوش آمدی داريوش جان.
صدايت و پايمرديت پايدار.

villej | April 15, 2005 08:23 AM

با تبريک به ابرمرد مشرقی و آرزوی موفقيت برای ايشان در راهی که انتخاب کردند. اميدوارم در اين وبلاگ داريوش از خاطرات هنری و معضلات اجتماعی بيشتر سخن بگه تا مرحمی بر زخم‌های مردم ايران باشه. ممنونم

vahid | April 15, 2005 05:21 AM

داريوش عزيز دوستت داريم و اين حرکتت را تبريک ميگويم!

khashayar | April 15, 2005 05:10 AM

سلام به صدای هميشه جاويدان داريوش بزرگ
بسيار خوشحالم که ميبينم وبلاگ داريد و ما ميتونيم با شما ارتباط برقرار کنيم. با آرزوی موفقيت و سلامتی برای شما

shahrooz | April 15, 2005 05:02 AM

داريوش عزيزم مجددا درود بر شما:
گفتنيها رو دوستان همه گفتند ولی باز برايت مينويسم که عاشقانه دوستت دارم... تا قيامت... با شهامت... با صداقت... با شجاعت... بی نهايت...
داريوش جان. هميشه بخوان. عاشق و دوستدارت
شرمين

شرمین | April 15, 2005 04:29 AM

ببخشيد آقای اقبالی. شما در قسمت نظرات فقط تعريف ها و تمجيد ها و القاب آنچنانی رو که بهتون نسبت ميدن ميذارن يا نه اگه کسی انتقاد داشته باش ميتونه اميدوار باشه که سانسور نشه؟؟؟

reza shams | April 15, 2005 04:23 AM

لطفا در شیوه درج نظرها تجدید نظر کن، که این طریق شایسته آزاداندیشی چون تو نمی باشد؛ تو که همواره خوانده ای و گفته ای که آزادی پرستی. "که آزادی اوج آمال توست."

saadin | April 15, 2005 04:07 AM

عاشقانه می پرستمت. پاینده و راسخ باشی

saadin | April 15, 2005 04:00 AM

در شبکه رادیوی سراسری و در برنامه ی صبح جمعه با شما در روز ۲۶ فروردین ۸۴... دوباره می سازمت وطن... سروده ی زیبای سیمین بهبهانی را با صدای داریوش اقبالی همه شنیده ایم و دوست داریم... به خیال خودشان مسخره کردند... زهی خیال باطل... امروز دانستم که این صدای همیشه بیدار و این سروده های شب شکن، چگونه وجود منحوس ایران ستیزان را به زیر ضربه گرفته است... بیایید باز هم فریاد بزنیم: دوباره می سازمت وطن... دوباره می سازمت وطن...

سعید بی سحر | April 15, 2005 03:57 AM

دوستت داريم ياور هميشه مومن!
يا علی

atoosa | April 15, 2005 02:44 AM

سلام بر صدای بيدار زمانه. داريوش عاشقانه دوستت دارم! سبز باشی...

masoud | April 15, 2005 01:51 AM

سلام داريوش عزيزم؛ به اميد آزادی وطن

negin | April 15, 2005 01:18 AM

با آنکه دهانم را می بویند، ولی می گویم: دوستت دارم!

حسام | April 15, 2005 12:41 AM

سلام. خوش آمدی. اميدوارم هميشه موفق باشی. آقا ما با صدای شما خاطره ها داريم. از يادمون نميری. به اميد روزهای بهتر...

royaa | April 15, 2005 12:39 AM

داريوش عزيز، اين هم يک کار استثنايی ديگر از تو عزيز که مرا متعجب نميکند. مينويسم تا بدانی که در اين دنيای ديوانه، بيرحم و جنگ زده شنيدن صدای تو به من آرامش، صلح و امنيت می بخشد. حق دارم که تو را يگانه افتخار مام وطن خطاب کنم.
فقط بدان:
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نميشود

mina | April 15, 2005 12:19 AM

آقای اقبالی عزیز
دیر آمدی، اما خوش آمدی! مدتهاست منتظر چنین روزی بودیم که در یک مکان مستقل حرفها و پیامهای شما را بخوانیم. بی صبرانه منتظر نوشته های دیگر شما هستیم.
وبلاگ شما همان روزنه نور است بر خانه ظلمت پوش ما. بنویسید و بنویسید تا خانه ما روشن شود.

امید | April 14, 2005 10:45 PM

سلام داریوش،
آغاز این راه خوب را تبریک میگم. مثل تمامی دیگر مشتاقان، منتظر نوشته های سبزت هستم و همسفرت خواهیم بود که این فقط «راه تو» نیست، بلکه «راه ما» است.

بیژن | April 14, 2005 10:43 PM

تو سالار تمام عاشقایی

arash | April 14, 2005 10:36 PM

سلام داریوش... ببين چه قدر عاشق داری... ما مردم ستم ديده هرکدوم تيکه ای از زندگيمون رو توی صدای بيدار تو ميبينيم... هرکدوم از ما از هر سنی که باشيم با صدات زندگی کرديم و گوشه گوشه روز و شب های خالی از آزادی رو در بودن تو جستجو کردیم... ما که اينجا ميایيم هر کدوم دل بستگی های خاصی به کسی داريم که حالا می بينيم دستشو گذاشته توی دست ما و کنار ما ميخواد بوی خوب گندم رو حس کنه و ياور هميشه مومن قلبهای زخمی ما باشه؛ و اون تو هستی داريوش اقبالی ما... تو به من ياد دادی که نگم من بگم ما... ببين شاگردی زرنگی بودم و ياد گرفتم... بيست و هفت سال آرزوی به نوعی ارتباط رو باهات داشتم... هميشه رويای بودن در کنارت را داشتم و مجالی برای ديدنت... تا فرصتی ديگر خدانگهدار داريوش کبير من...

Hazyoun | April 14, 2005 09:45 PM

سلام. ممکن است بفرماييد علت زندانی شدنتان قبل از انقلاب چه بوده؟

سلام | April 14, 2005 08:13 PM

يارانت همه گفتنيها را گفتند داريوش عزيز، فقط ميگويم که با شروع اين وبلاگ، کاری کرده ای کارستان. نوشتن را ادامه بده...

Kasra | April 14, 2005 08:07 PM

تو غربتی که سرده تمام روز و شبهاش...
يک زمونی توی مملکت خودمون اين آهنگ رو روی ضبط می شنیديم. ولی هنوز به معنی ش پی نبرده بوديم. چرا اينقد غم داشتيم و چرا هنوز اينقد غم داريم؟ چرا داريوش هميشه حرف دل ما رو می زنه؟
مث اينکه غم با ما همخونه شده، ما را رها نمی کنه...

محمد | April 14, 2005 06:45 PM

گفتی کوتاه بنويس! نميتونم. من ۳۵ ساله که تو رو ميشنوم و تو رو زمزمه ميکنم.
۱۰ سالگيم: يه گرام، يه صفحه که هر دو روشو دوست دارم: به من نگو... و اونور صفحه، زيباتر ولی مهجور: نبسته پيمان گسسته ای تو...
۱۳ سالگيم... آزادی داريوش از زندان! و هلهله های ما بچه ها تو مدرسه... کنسرت داريوش توی تلويزيون... و بی قراريامون... تا لحظه ای که می بينيمش با غرور و غمگين شروع ميکند: يکی بود يکی نبود، زیر گنبد...
۴ آهنگ زيباشو اجرا ميکنه با لباس خاصی (يه پيراهن بلند )...
از ۱۵ سالگيم که با سادگی کودکانه برای داريوش نامه مينويسم و از اون ميخوام که کمتر رو صفحه تلويزيون ظاهر بشه تا مردم هميشه اونجور عطششو داشته باشن( چه بی غل و غش بودیم).
از بيست و چند سالگيم که وقتی داريوش ميخونه: وطن قربون بوی کاگلاتم، فدايی همه... و اشکهای خالهء داغديدم که رو به مادرم ميگه: ببين اين جوون چقدر دلش تنگ بوده که اينجور با سوز ميخونه و اون هم به ياد پسر شهيدش اشک ميريزه...
و حالا در ۴۵ سالگيم ميگم داريوش جان اين آهنگو بذار توی وبلاگت: آهای مردم دنيا... گله دارم گله دارم... من! تو! او! از دست خدا هم گله داريم...

مينو | April 14, 2005 05:29 PM

سلام
از اونا که درد وطن ندارن
بپرس ببین از کینو چی دارن
بپرس ببین قبلشون از کدوم راست
اونا که ایرانمو دوست ندارن
برات سرود آزادی می خونم
از توی قفس آزاد میشی، میدونم
به امید پیروزی
هرکه در فکر وطن می باشد
راستی قبله من می با شد

reza dastpacheh | April 14, 2005 04:56 PM

salam dariush jan.... omidvaram har jaye in 2nyaye bozorg hasti hamishe shad bashi.... ino bedoon ke koli adam to 2nya has ke kheili dooset daran yekishoon khodam... az hameye shera o taranehate ghashanget khatere daram... hamishe dooset daram... Soodeh...

soodeh | April 14, 2005 01:31 PM

برايمان بسيار زيباست که داريوش شاه ايران و پاک ترين روح زمان از بودن مينويسد. داريوش من جوانی ۱۹ ساله و کرد هستم؛ به ايرانی بودنم هم افتخار ميکنم. ما ايرانيان داخل کشور بجز يک حق رای، چيز ديگری برای حمايت از حرکت های سياسی نداريم. مبارزه هم در ملتی که تنشان به داغ شلاق جهالت کبود است، جايی ندارد. نسل شما داريوش ها بودند که در سينه، شهادت را فرياد زدند ولی نسل ما... که در سينه موبايل، ماشين، پول، مشروبات الکلی، سکس و... را فرياد ميزنند. پسرهايی که شلوار کوتاه می پوشند، چگونه سختی اوين را تحمل ميکنند... پس ما چشم انتظار شما هستيم. اما برای من سوال است که در خيزش شما شبکه های پوشالی لس آنجلس با آن مهره های سوخته جايی دارند؟ هنرمندان فاسد و فاسق چطور؟ آدمهای پول پرست چطور؟ در ثانی چنين جامعه ای بدون احزاب مستقل و پيشرويی آگاه چگونه به فردا خواهد رسيد؟ چگونه؟ ای اسوه ی زندگيم... منتظر جواب هستم

faraz | April 14, 2005 01:18 PM

درود بر تو ای مام میهن.
داریوش عزیز صمیمانه خوشحالم که با شما ارتباط نزدیکتری دارم. امیدوارم به زودی زیر سقف مملکت خودمون گرد هم جمع بشیم و سرود آزادی و همبستگی ایران رو بخونیم.

خسرو | April 14, 2005 12:53 PM

داريوش خيلی دوست دارم.

Arash | April 14, 2005 11:52 AM

داريوش جان وقتی دوباره به سايتت سر زدم، دلم نيامد که برايت پيام نگذارم. به سايتتون با اجازه سرورم که شما باشی لينک دادم و اين رو مايه افتخارم می دونم که مطالب وبلاگم رو با شعرهای شما تزيين می کنم و دلتنگی هايم را در خيال با شما سهيم می شوم. داريوش جان اگر فرصتی شد و توانستی به خانه من و ديگر دوستان که عاشقانه دوستت دارند سر بزنی و پيامی بگذاری تا نهايت خاطره نوشتن قلم داريوش بر صفحه دلمان را با خودمان خواهيم داشت و اگر هم فرصت نشد باز هم تو را در دلهايمان داريم ...
پاينده و سلامت باشی.

مريم | April 14, 2005 09:58 AM

به پندار تو:
جهانم زيباست!
جامه ام ديباست!
ديده ام بيناست!
زيانم گوياست!
قفسم طلاست!
به اين ارزد كه دلم تنهاست؟
بله که می ارزد دوستت دارم داریوش و عاشقانه منتظر برگشتنت و دیدار شما در ایران هستم. امیدوارم اینجا فیلتر نشه و در کل موفق باشید.
خدا یار و نگهدارتون. به خانه فقیرانه ما هم اگر یه سر بزنید از ته قلبم خوشحال میشم.

مهرداد | April 14, 2005 07:02 AM

با عرض سلام خدمت داريوش عزيز
امیدوارم در هر جای دنیا که باشید خوب و سلامت باشید... ورودتان را به دنیای وبلاگ تبریک می گوییم. من یکی از طرفداران شما هستم و به آهنگ های شما گوش می دهم... داریوش جان خوشحال میشوم به وبلاگ من بیائی و نظرت را در مورد شعرها و مطالب بگوئی... دوستت دارم
همیشه شاد زی

رضا | April 14, 2005 05:39 AM

یاور همیشه مومن سلام.
سلامی با بوی خوش گندم.

مینو | April 14, 2005 05:11 AM

با عرض سلام به تو که حنجره ات دردهای سرزمينم را فرياد زد. داريوش عزيز از اين که ميبينم در شکل يک وبلاگ شروع به فعاليت نموديد بسيار بسيار خرسندم چرا که نياز امروز نسل جوان اين است که بتواند مستقيما حرف های شما ببينند و دردهاشون رو بنويسند اين يعنی حرکت...
اميدوارم که در راهی که پيش روی داريد موفق تر از هميشه با پيام صلح و سربلندی پيش برويد؛ در اين بين هستند کسانی که هميشه خواستند تا اين مکانها وجود نداشته باشد، اما فارغ از هر زنده باد و مرده باد با هم خواهيم بود. تا هميشه های ممتد به اميد با هم بودن در اين و با هم بودن ابی و داريوش

مجید بیدار | April 14, 2005 03:36 AM

سلام دوباره! آقای اقبالی نميدونم الان براتون مقدور هست يا نه اما ميشه يه سری به وبلاگ ساده من هم بزنيد. حضورت سبزم ميکنه.
با اجازه تون لينکتون کردم... اينجا آدم مجبوره سر بسته و در بسته حرف بزنه وگرنه به فيلترينگ آقای اقبالی گل دچار ميشه
سبز باشی هميشه سپيد پوش

بانو | April 14, 2005 12:07 AM

سلام و درود. خوشحالم که اين راه خوب را برای گفتن ناگفته ها انتخاب کردی. اطمينان داشته باش که جوونهای نسل ما جز تو و هم نسلی های متعهد تو پايگاه فکری ديگه ای نداره. پاينده باشی و سرفراز. در ضمن از حضور اين هميشه مزاحم هم دلگير نشی.
جز تو کسی رو نداريم...

بانو | April 13, 2005 11:48 PM

داريوش عزيز
سپاس که در راه نوشتن قدم گذاشتی. در این وبلاگ همراه و همسفرت خواهيم بود.

Soheil | April 13, 2005 11:18 PM

سلام، چقدر خوشحالم از اينکه برای تو، برای داريوشم، برای تمام اشکها و لبخندهايم، برای آخرين غرور پابرجايم مينويسم...
از قلمت هم مانند صدای زلالت شعور و احساس میبارد و ما همچون گذشته لب تشنگانی بیش نیستیم که جرعه جرعه ی صدایت را با تمام وجود مینوشیم و باز هم تشنه ایم... تشنه ی عشق، تشنه ی بوی خوب گندم، تشنه ی یک عمر با تو بودن و از تو شنیدن، تشنه ی دیدن شکوه پرواز آخرین پرنده ی مهاجر، پرواز به خانه، به آغوش پرمهر وطن... به امیدنه شنیدن صدایت و لمس آن در وطن...

روحانیت صدایت
یگانه سخنی است
که جاده ی مرگبار سکوت را
به بن بست می رساند...

محمد | April 13, 2005 03:57 PM

آقای اقبالی
به جمع وبلاگ نويسان خوش آمديد. اميدوارم که اين راه را ادامه بدهيد و از گفتنيها و ناگفته ها بنويسيد تا بخوانيم و بدانيم.

Babak | April 13, 2005 03:20 PM

داريوش عزيزم! می پرستمت و عاشقانه دوستت دارم...

در ذهن من تنها توئی بالاتر از پندار من
ای تکيه گاه هستی ام، ای برتر از گفتار من
ای مايه ی کردار من
عاشق تر از عاشق توئی ای بانی آسايشم
دل داده ی لايق توئی ای مايه ی آرامشم

زنده باد ايران... زنده باد داريوش

آرش | April 13, 2005 02:03 PM

آدم وقتی از خودش هم دور باشه ديگه توقع نزدیکی به دیگران یک توقع بیجاست!! در زمونه ای که همه مردم اونقدر با گرفتاری و مشکلات دست به گریبانند که حتی از خودشون هم دور شده اند، نمیشه توقع داشت که به هم نزدیک بشوند.

ویدا | April 13, 2005 01:58 PM

سلام
نمی تونم باور کنم، برام مثل يه خوابه؛ مثل روياست که بتونم برای کسی که فقط به عشق ديدن اون نفس ميکشم حرفی بنويسم. ای سالار بنده های خدا، من از قفس با تو سخن ميگويم؛ تو که خدای آرامش من هستی، هرچه فرمان دهی همان کنم. داريوش سالار زندگی من فقط اينو بدون که من خيانت يار و غم فوت پدرم رو با شنيدن صدای داودی ت تحمل کردم، پس باور کن که تو را میپرستم و جز به راه و عشق تو جان ندهم. داريوش به ارواح خاک پدرم اگه مطمئن باشم اين وبلاگ برای خود شماست، تا آخرين روز عمرم هر روز برای سلامتی و آزاديت نماز میخونم.
قديس روزگار بيش از اين اشکم را در نيار، من که مردم از انتظار کاش بودی و دستهای لرزان و چشمان گريانم را ميديدی؛ نه خدايا خواب ميبينم داريوش يک افسانه است درست مثل آزادی.

هادی | April 13, 2005 01:50 PM

داريوش عزيزم:
صادقانه می پرستمت و عاشقانه دوستت دارم.
نميگويم بيشتر از خدا اما به جرات می گويم بيشتر از مادرم دوستت دارم. چرا که تو بدترين شرايط خداوند تو را به من داد. نه مادرم را!! دوستت دارم!!

sara | April 13, 2005 01:24 PM

آزادی دادنی نيست، گرفتنی است. در هيچ کجای دنيا و در هيچ زمان تاريخ، هیچ حکومتی آزادی را به ملتش خود به خود هدیه نکرده است. بلکه خود آن ملت خواهان راستين آزادی بودند و برای بدست آوردن و گرفتن آن جنگيده اند. لازمه آن هم اتحاد و همبستگی هست و همانطور که گفتيد خودمحوری تک تک ما راه رسیدن به آزادی را چنین سخت و مشکل کرده است.

Siavash | April 13, 2005 01:22 PM

داريوش عزيز يک گام نزديکتر از هميشه حضورت را حس میکنيم.
همه ما تا نهايت در کنارت خواهيم بود.

masoud | April 13, 2005 12:52 PM

سلام به يگانه مرد زندگيم
اميدوارم سال خوبی داشته باشی. يک بار اين سعادت رو داشتم که جواب نامه هام را داديد. فقط به اين اميد زنده ایم که صدای تو هميشه جاريست.
خيلی خيلی دوست دارم. محمد جهانی

mohammad | April 13, 2005 12:37 PM

داریوش جان... من ۶۹ سالم هست و امروز نوه من گفت که داریوش مینویسد... که گفتم اینجا را به من نشان دهد. به سختی فارسی تایپ میکنم اما بدان که بخاطر متانت و شخصیت خوبت در قلب چندین نسل ایران همیشه جا خواهی داشت و چشم انتظار نوشته هایت هستم.

اسماعیل | April 13, 2005 12:33 PM

‏سلام داريوش عزيز
‏الان که دارم اين پيغام رو مينويسم به ياور هميشه مومن گوش می‌کنم و ‏عکسهای شما رو در وبسايت نگاه می کنم. ‏تو جاودانه ترين خواننده ايرانی‌ هستی، صدای شما تنها صدا نيست بلکه معجزه است.
‏در ضمن اين رو هم بگم که الان خيلی‌ هيجان زده هستم که دارم برای تو مينويسم. ای کاش می‌تونستم مطمئن بشم اين ها رو خودت ميخونی. ‏به دنيای وبلاگ نويسان خوش اومدی
‏دوستدار هميشگی تو

Abbas | April 13, 2005 12:32 PM

آقای اقبالی
حضور سبز شما را در این فضای آزاد گفتگو، به فال نیک می گیریم. در طول سه دهه گذشته، همین حضور همیشگی شما در میان ما بود که لقب "هنرمند مردمی" را برازنده شما کرد. امید است که با نوشته هایتان بتوانید روح تازه ای در نسل جوان این مملکت بدمید تا "دنیا را بسازند، و نه با دنیا بسازند" منتظر نوشته های شما در همه زمینه ها هستیم.

فرازی | April 13, 2005 12:16 PM

سلام داريوش جان. به دنيای وبلاگ نويسان خوش آمدی. خيلی خوشحالم كه ميتونم يادداشتهای كسی را بخونم كه روزها و شب ها را با شنيدن صدای اون آميخته بوده. به اميد آزادی ايران - بدرود

علی | April 13, 2005 11:51 AM

سلام داريوش جان. تبريک ميگم. موفق باشی. آرش

arash | April 13, 2005 11:50 AM

داريوش جان سلام و تبريك بسيار و بسيار به خاطر حضور گرمت در اين سرمای جانفرسا... داريوش جان اگر از اميد هم می توانستيم صورتكی بسازيم و هرجا روی صورت خود بكشيم چه خوب مي شد تا با چهره های ناراحت و نگران خود اطرافيان را آزرده نسازيم... اما چه حيف كه اميد در اين سال های خستگی و بيهوده زيستن تنها پيامی ست كه به هم می دهيم تا از پا نيفتيم... اما باز هم تو روزنه نوری در خانه ظلمت پوش... و باز هم با درخشش پاك حضورت در جمع دوستان و هوادارانی كه آرزوی يك بار ديدنت را دارند به ما اميد می دهد تا زندگی كنيم و زندگی را بسازيم و ايران را...
داريوش عزيز پاينده باشی و سلامت.

مريم | April 13, 2005 11:31 AM

داريوش عزيزم سلام .
با تبريک فراوان به خاطر راه اندازی خانه ی پر مهر ديگری برای ارتباط مستقيم با ياران .
داريوش عزيزم "ما در اين وطن می سوزيم" اما نمی سازيم! سعی خواهيم کرد که وطن را بسازيم ...
عشق را در پستوی خانه نهان بايد کرد ...
دوستدار هميشگی شما سعيد

Saeed | April 13, 2005 10:20 AM

سلام به یاور همیشه مومن
نمیدونم چطوری بگم که با همه قلبم دوستون دارم. فقط میتونم بگم که یه پنجره بود و یه نگاه و آهنگهای شما که منو عاشق کرد.
پاینده باشی :)

بانو | April 13, 2005 09:28 AM

سلام بر سلطان قلبم
داريوش جان دو تبريک به شما. اولی بابت راه اندازی وبلاگ و دومی بابت سال جديد. از اينکه ميتونم مستقيم با خود شما تماس داشته باشم و حرفهامو بزنم خيلی خوشحالم. بنويس تا حداقل کمی از ياد اين زندگی نکبت بار در اينجا فکرمان آزاد شود. اينم بدون در تمام مراحل زندگيم فقط صدای داريوش بوده و بس چه در شادی و چه در غم. به اميد اينکه يک روز شما رو ملاقات کنم (در وطن)
پاينده باد ايران .... پاينده باد داريوش

EHSAN | April 13, 2005 08:41 AM

همه دار و ندارم يه دل ساده و تنهاست
واسه من قشنگترين چيز ديدن تو توی روياست
من همه دار و ندارم يه بغل شعر و ترانست
پشت هر مصرع شعرم كلی خواهش و بهانست
اگه درسای كتابو همشونو خوب يادم نيست
ولی تو درس محبت هيچكی نمرش مثل من نيست
اگه تاج گل سرم نيست پيرهن زر به تنم نيست
وقتی پای دل ميونه هيچ كسی حريف من نيست
من همه دار و ندارم يه دل سادهو تنهاست
واسه من قشنگترين چيز ديدن تو توی روياست

سرور ارجمندم گرچه مدتيست خيلی غمگينم ولی ياد شما هميشه به من آرامش داده و می دهد. اميدوارم من را به خاطر بياوريد من سودم که نفر اول مسابقه پوسترهای سايت بهبودی شدم.
با يک دنيا ادب و احترام... خاک پايتان: سوده

soodeh | April 13, 2005 08:37 AM

با سلام داريوش عزيز
نسل جوان اين اتفاق مهم را اجر می نهد. واگويه هايت از دل همه آنهايی ست که به رهايی می انديشند. به اميد آن روز.
در آخرين کنسرت در اوبرهاوزن فرصت ديدار حاصل نشد. البته پيغام های تلفنی هم موثر واقع نشد.
شايد وقتی ديگر. با مهر و احترام

پيام يزديان | April 13, 2005 08:04 AM

ابرمرد ايرانی.

iman | April 13, 2005 07:56 AM

داريوش عزيزم ناراحت ما نباش ما به اينجور زندگی کردن عادت کرديم. همين جوريشم بعضی وقتا احساس خوشبختی ميکنيم.

sahar | April 13, 2005 07:46 AM

داريوش عزيز سلام
راه اندازی اين وبلاگ بهترين کار ممکن بود، لطفا ادامه بدهید و مرتب بنویسید. از بينندگان هميشگی برنامه خوب آينه هستم، اما فکر ميکنم در اينجا خيلی بهتر ميتوانيد بعضی از مسائل را پوشش دهيد. روزانه با هزاران نفر مثل ما میتونید ايده هاتون، اهدافتون،‌ آرزوهاتون، خاطراتتون، هنرتون، و اخبار موثق در مورد خودتون را قسمت کنيد. از هرچه دل تنگت ميخواهد بگو تا بدانيم.

Faraz | April 13, 2005 07:23 AM

به وبلاگ شهر خوش آمدید داریوش جان. از علاقه مندان سالیان دورتون هستم. با صداتون بارها عاشق شدم و با صداتون بارها قلب شکسته ام رو مرحم گذاشتم. بعد از گذشت قریب به سی سال هنوز خیلی دوستتون دارم. خوش آمدید.

هاله | April 13, 2005 06:15 AM

سلام داريوش عزيزم
شايد از اولين آهنگی که خواندی سالها کوچکتر باشم ولی موسيقی را با خوانده های تو شناختم با تو عاشق شدم؛ عاشق وطن، عاشق ساختن و نه سوختن؛ عاشق عشق و نه نفرت؛ عاشق تمام آنچه که برايمان خواندی با تو رو به بيراهه رفتم و با تو زندگی را دوباره يافتم و با تو نيز ميخواهم با عشق زندگی را احيا کنم. ميخواهم همراه تو از همه چیز بگویم دلتنگیهایت را برایمان بنویس و ما را همراه خود در راهی که آغاز کرده ای بدان
آرزومند آرزوهایت، فرزاد ايران

فرزاد | April 13, 2005 05:05 AM

داریوش عزیزم سلام. نمی دانید چقدر خوشحالم از اینکه می تونم یادداشتهای روزانه ات را بخوانم. و بیشتر باهات در ارتباط باشم. من هم مثل خیلی با آهنگها و صدای تو زندگی کردم و می کنم. من هم اعتیاد دارم. معتادم به صدای داریوش و خوشحالم که این اعتیاد یکی از بهترین اعتیاد هاست! برایمان بخوان و بنویس که من و ماها محتاج تو و صدای تو هستیم. به امید روزهای آفتابی. به امید نابودی ظلم و به امید روزی که در استادیوم صد هزار نفری برایمان بخوانی.

نسرین | April 13, 2005 04:57 AM

داریوش من همسن توام و همولایتی. با صدای تو و جو آن زمان ایران زندگی کردم و معتاد به افیون شدم و با تو و به کمک تو تقریبآ دوسالیست که پاک شده ام، سیگار را هم ترک کرده‌ام. زندگی بدون مواد سختتر شده ولی امید به آینده ای بهتر در وجودم برای اولین بار جوانه زده‌است. وطن را همچو خودمان دوباره خواهیم ساخت. زنده باشی.

شهرام | April 13, 2005 04:42 AM

سلام داريوش جان
وروودتونو به دنيای وبلاگ نويسی خوش آمد ميگم. با آهنگات شاد ميشم و در لحظات تنهاييم تنها صدای تو تسکينه روحمه.
به اميد آزادی ايران

Mohsen | April 13, 2005 04:35 AM

داريوش جان! صدات از اينجا چه کيفيتی داره... شنيدم اعتیاد نداری ديگه.

داریوش | April 13, 2005 04:18 AM

برای من هم بيشتر مثل يه خاطره هستی، خاطره ای خيلی دور...

raha | April 13, 2005 04:18 AM

سلام به يكتا مرد.
داريوش جان سلام من رو بپذير و تبريكم را هم به خاطر افتتاحي اين وبلاگ. اميدوارم اين پيامم به دستتون برسه. بايد بابت تمام مهربونيهات و مردونگيهات ازتون سپاسگذاري كنم.
كساني كه دارن حق اين مردم رو ميخورند و ظلم و استكبار ميورزند به اونها، اندازه يك ميلياردم شما به فكرشون نيستن اما داريوش من ...
دوست دارم هميشه من رو جزؤ فداييات يه پيش مرگت حساب كنی اين رو كه ميگم خودتونم ميدونين كه واقعيته. ميشم.
آرزومند آرزوهات: رحيم

رحيم | April 13, 2005 04:08 AM

salam aziz. az in ke mibinam inghadr ba safai hal mikonam. bijahat nist ke in ghadr iraniye moshtagh dari. man hanuz emzaye to ro ke omadeh bodi amsterdam ro daram. yadete ke to outobus neshesteh bodi. man bijan hastam. payandej bashi. be omide azadiye vatan.

bijan | April 13, 2005 04:08 AM

به سرزمين آزادی بيان و انديشه خوش آمدی.

Farid | April 13, 2005 03:59 AM

به جمع وبلاگها و وبلاگدارها خوش اومدی...

ماماني | April 13, 2005 03:52 AM

سلام جناب داريوش، شما بايد از نفوذ کلامتون بین جوانها استفاده کنيد.
به اميد آزادی

samad | April 13, 2005 03:44 AM

دوباره می سازمت وطن اگر چه با خشت جان خويش / ستون به سقف تو می زنم اگر چه با استخوان خويش/ به اميد بر قراری آزادی و عدالت در سرزمين و گسترش عشق در زمين.

amir | April 13, 2005 03:42 AM

سلام داريوش جان...! قلمت هم مثل صدايت تواناست...! آنقدر که بايد شنيدش...! و بدان عشق ورزيد...!

گیتار و شعر | April 13, 2005 03:27 AM

سلام داریوش عزیز.
از زمانی که در گروه ۶ و ۸ بودی تا آلبوم راه من با تو زندگی کردم. همیشه پایدار باشی و آزاد.
دوستت دارم همیشه.

masoud | April 13, 2005 02:56 AM

سلام به صدای جاويدان ايران
اميدوارم با اين کار بتوانيم انديشه ای نو برای آزادی وطن بيابيم. داريوش عزيز ما تا در دلمان اميد رهايی و در دل و جانمان عشق به تو و ميهن داريم با توايم و آواز رهايی ميهن را با تو عزيز می خوانيم
زنده باد ايران

rahman | April 13, 2005 02:49 AM

سلام ابرمرد ايرانی
باور کن دارم از خوشحالی بال در ميارم که از اين به بعد ميتونم بی واسطه حرفها و دغدغه هايت را بخوانم. داريوش جان بنويس، بیشتر بنويس که دل ما به همين چند خط تو خوش است برادر جان.

Farhad | April 13, 2005 02:39 AM

سلام به داريوش ياور هميشه مومن
اميدوارم موفق باشيد

Vesiro Ehsan | April 13, 2005 02:20 AM

سلام داریوش عزیزم!
الان با خستگی مفرط آمدم خونه ولی تا وبلاگ شما رو دیدم که افتتاح شده خستگی از تنم رفت. بسیار خوشحالم از اینکه ارتباط ما بیش از پیش محکمتر میشود.
پاینده داریوش

شرمین | April 13, 2005 02:18 AM

سلام داريوش جان
کار بسيار خوبی کردی که وبلاگ درست کردی البته اميدوارم که فيلتر نشه. داريوش جان ما که چيزی از زندگی توی ايران نميفهميم. ولی با خدا و صدای شما زندگی ميکنيم.
به اميد.........؟؟؟

saeed | April 13, 2005 01:32 AM

سلام آقای اقبالی
ورودتون را به دنيای وبلاگ تبريک ميگم. اميدوارم که نوشتن را ادامه دهيد و ما هم بخوانيم و از تجربه شما استفاده کنيم. لطفا بخشهايی از خاطرات زندگی سی ساله هنری خودتون را هم برای ما بازگو کنيد.

Shirin | April 12, 2005 11:41 PM

داريوش عزيز
بسيار خوشحالم که می توانم ارتباط نزديکتری با شما داشته باشم و بسيار خوشحالترم که می توانم حرفهای شما را بشنوم و حرفهای خود را به گوش شما برسانم
پاينده باشی

رضا | April 12, 2005 11:25 PM



ارسال مطلب به دوستان

آدرس ایمیل گیرنده را وارد کنید:

آدرس ایمیل خود را وارد کنید:

می توانید به این ایمیل یک پیام هم اضافه کنید (اختیاری):