دوشنبه ۲ بهمن ۹۱


یا راهی بیابیم ، یا راهی بسازیم...


این متن نامه ای خطاب به اعضای گروه فیس بوک به نام "هواداران داریوش " است


با سلام
آمدم جواب سوال اولتون رو بدم ، بعد دیدم یه عمری همش منم که دارم جواب میدم ، تصمیم گرفتم قبل از اینکه باز جوابگو باشم ، این بار من سوالامو با شما مطرح کنم ، چرا که به کار تیمی معتقدم و مکمل هم بودن برام ارزش داره. اظهار محبت و لطف همه عزیزان برام بسیار زیبا و باشکوهه ، اما چون هدف من از روز اول فقط زنده بودن نبوده ، زندگی کردن بوده و معنی زندگی کردن رو هم نه در مهم بودن بلکه در مفید بودن میدونم ، امروز میخوام از کلام بگذریم و به عمل برسیم، ، امروز میخوام ببینم اگه واقعأ طرفدارید ، شما چه پیامی دارید، میخوام از ابراز احساس به ابراز حضور، به ابراز راهکار، به راهکاری برای مرهم گذاری برسیم.
پیام من در تمام مراحل زندگی تا به امروز فقط گوش دادنی نبوده و نیست ، اگر امروز بعد از بیش از 40 سال هنوز همون پیام ها رو باید تکرار کنم به این خاطره که اکثرأ پیام هامو فقط گوش دادن، حتی نشنیدن!!!

پس قبل از اینکه به سوالهای شما ها برسیم ، اول میخوام جواب شما ها رو به سوالاتی که اینجا مطرح کردم بدونم، میخوام بدونم زندگی و اونچه دور و برتون میگذره و دنیای این روزای ما به شما چی یاد داده، شما با من اگر میدونید کجا ایستادید ، بهتره منم بدونم با طرفدارانم کجا ایستاده ام:

یا راهی بیابیم ، یا راهی بسازیم...

چرا همیشه بجای ساختن و اتحاد فقط سوزاندن و توطئه رو در سر می پرورانیم؟
چرا پیشرفت رو در تخریب دیگری و نه در پشتکار و ترقی خود باید دید؟
چرا حق زندگیمون رو فقط با سلب کردن حق دیگری میخواهیم بدست بیاریم؟
چرا باید همیشه گرگ درون رو پروراند و از کینه جان گرفت؟

امروز که نه در سرزمینی آزاد ، نه با روحیه ای آزاد و نه با تفکری آزاد زندگی میکنیم ، چه گزینه هایی پیش رو داریم؟ آیا فکر نمیکنید که به جای دلمشغولی در رابطه با جهان برون و جای شایعه پردازی، قرض ورزی و تخریب، میبایست جهان درونمون را با آموختن عمیق تر، وسیع تر و قدرتمندتر کنیم، تا سنگینی سرنوشتی که خود را در مقابلش ناتوان می بینیم کمرمان را نشکند؟
آیا فکر نمیکنید که باید یک قرارداد جدید با دنیا و زندگی و خود ببندیم؟ تا ظلمت ابدی و زندان آشیانه نباشد ؟ تا روزمرگی روزمره و زجر دائمی نباشد؟
آیا فکر نمیکنید که زمان زمان بازگشت به نقطه آغاز است؟ به نقطه عطف اشتباه ؟ همان نقطه ای که سر آغاز دور افتادن ما از خویشتن خویش و یکدیگر بود؟
آیا فکر نمیکنید زمان آن رسیده که به جای پاک کردن صورت مسئله و حقیقت گریزی و حقیقت ستیزی، ریشه درد رو نه نگاه بلکه ببینیم ، مشکلات را نه تماشا بلکه گره گشا باشیم ؟ درد اصلی را نه انکار بلکه صادقانه قبول کنیم ؟
تا کی باید به فکر حادثه بود؟ تا کی باید در انتظار معجزه بود؟
چرا باید شبانه روز به آینده ای هولناک و زندگی در لب پرتگاه چشم دوخت ؟ چرا باید هر لحظه رو در خطر سقوط زندگی کرد؟
طولانی ترین سفرها با یک قدم آغاز میشود، آن قدم را باید کی برداره ؟ باید کی برداشت؟ با کی برداشت؟
اگر آزادی رو حق خود میدانیم، چه فرقی میکند که کی هستیم و چی هستیم واز کجا آمده ایم ؟ آیا همین بس نیست که دیگر نمیخواهیم زجر بکشیم، دیگر نمیخواهیم قربانی باشیم، دیگر نمیخواهیم سرخورده و مظلوم باشیم؟
اگر شهامت آرزوی آزادی را داریم چگونه میتوانیم شهامت جنگیدن برای آن را هم بدست آوریم؟ چه اتفاقی باید بیافتد که نیافتاده ؟
از دیدگاه من ما رهگذاران عمر در دیاری روشن و تاریک باید برای یک بار هم که شده رنج ها را بایگانی کنیم، دردها را بنزین حرکت و زخم ها را سپر...
همه کارتن خوابیم، بعضی ها در خانه خود و بعضی ها در کوچه پس کوچه ها، بعضی ها در سرزمین خود و بعضی در غربت...
آیا فکر نمیکنید اینکه چرا کارتن خوابیم مهمه و نه اینکه کجا کارتن خوابیم؟
چرا همیشه میزان خط فقر مهم بوده و نه خود فقر ؟ چرا باید به جای نان ، خشم فرو خوریم و به جای عشق، ظلم را بپرورانیم و به جای آرامش، زجر را هر شب در آغوش بگیریم؟
مشکلات همیشه بودند و هستند و خواهند بود . آیا فکر نمیکنید که برای رسیدن باید همیشه تلاش کرد، باید همیشه جنگید، باید همیشه یا راهی ساخت یا راهی یافت ؟
میگویند خوشبختی فاصله میان یک شکست تا شکست دیگر است. بیاییم پرده های فریب و انکار رو کنار بزنیم ، و مانند آینه ای شفاف، بی نقاب ، بی دروغ و بی ریا قبول کنیم که صدای حقایق برای بسیاری هولناک و سرسام آوره است ، اما آیا فکر نمیکنید که زمان آن رسیده که در ورای همه دردها، تنهایی ها، خستگی ها و زخم ها زندگی را باید همین امروز و همین حالا آغازکرد و اگر الان نه پس کی؟
زور همیشه اسلحه انسان های ناتوان بوده، معتقدم باید از ناتوانی آنها توان گرفت و باید هر تغییر و تحولی که برای آنها آرزو میکنیم را اول در خود بوجود آوریم . زندگی با شما و در کنار شما عزیزان به من آموخته که باید چراغ رابطه ها، تبادل نظر و همیاری با یکدیگر را روشن کنیم و به "نتوانستن ها" پایان دهیم و قبول کنیم زندگی جبر نیست ، زندگی ضرب و شتم نیست ، زندگی تقسیم خوبی ها و محبت هاست، زندگی تفریق نیست، زندگی جمعی از یاران، همدردان، همدلان و همزبانانیست که با عشق بلاعوض غذای روح یکدیگر و مرهم گذار یکدیگرند.
من امروز آموخته ام که به گفته دکتر فرانکل قدرت از ناتوانی سرچشمه میگیرد و به جای اینکه بگذاریم آتش درد ها، نا امیدی ها، رنج ها و ظلم ما را به خاکستر تبدیل کند ، می بایست از گرمای آن آتش نیرو بگیریم و از آن بعنوان بنزین حرکتی بسوی رهایی استفاده کنیم.
باید از صفر شروع کنیم، از همون کوچه خاکی، از همون کوچه بن بست، از همان حس غریب تنهایی و ترس، از همان لحظه های آغازین که راه رفتن را آموختیم، اما این بار به جای اینکه خودمان را وادار کنیم که کاری کنیم ، بیاییم کارهایی که در این یک قرن ما رو به بیراهه برده رو انجام ندیم. بیاییم راهی بیابیم که به جای یک قرن پیرتر شدن، یک قرن بزرگتر شویم ، یک قرن با تجربه تر و آگاه تر شویم.
اگر صادقانه قبول کنیم و اعتراف کنیم که انکار اشتباهات تدارک خاموش تکرار آنهاست، اگر صادقانه قبول کنیم که هدف همواره از ما دور شده ، پس قدم بعدی اندیشیدن و شناختن کارهایی است که نباید انجام بدیم. حالا اگر این چنین اندیشیدن شد قرار ما ، صورت مسئله شما چیست ؟ راهکار شما چیست ؟ درد اصلی از چه سرچشمه میگیرد؟ چگونه میتوان جلوی تاراج رو گرفت؟ آیا واقعأ میخواهیم راهی پیدا کنیم و یا اینکه راهی بسازیم؟
1. دیدگاه شما در مورد این مسائل چیه؟
2. مشکل جامعه ما رو در چی می بینید؟
3. مقصر رو چی و یا کی میدونید؟
4. راهکاری که به نظر شما کارسازه چیه؟









نظرها:


سلام داریوش عزیزم

فقط میتونم بگم حسین هستم31 ساله یه معتاد از تهران به عشق پاکی شما 3 روز دارم به 9 سال پاکی.
امید دیدارت را همیشه در قلب دارم

حسین | April 23, 2017 10:59 PM

با درود به دریوش گرامی
سوالاتت جالب بود ،من فقط به یکیش جواب میدم ، چون جوابم ، پاسخگوی تمام سوالهای شماست
ما کجا ایستاده ایم ؟
جواب : ما بیرون زمان ایستاده ایم ، با دشنه ی تلخی در گرده هایمان

بیشتر دوستان ، به دنبال یک مقصر هستند که تمام اشتباهات و گناهها را گردنش بندازند ، ولی به نظر من همه ی ما مقصریم
چه من نوعی که زمان انقلاب هنوز بدنیا نیومده بودم و چه شما ک شاهد و ناظر وقایع ۵۷ بودید
همه مقصریم ، کم و بیش
پدران ما ندانسته و نفهمیده فریب وعده های پوچ را خوردند و ما هم با سکوتمون باعث تداوم این وضعیت شدیم
اگرچه قبل از انقلاب ، وضع مردم و آزادی و .... چنگی به دل نمیزد ، ولی به هرحال بسیاری از حرمتها و خط قرمزها در سال ۵۷ شکسته شد
ما ایرانیان انسانهای عجیب و غریبی هستیم
دیکتاتور پروریم ، بخاطر منافع شخصی ، از منافع جمعی چشم پوشی میکنیم
کلمه ی وطن برای ما ، فقط درحد یه واژه است ، مفهومی ببیشتر ازیک محدوده ی جغرافیایی ، برامون نداره
دلم تنگ است ، دلم میسوزد از باغی ک میسوزد
فرهنگ ما مسموم شده ، انسانیت مرده
جای خودش را به دشمنی و کینه و تعصب و جهل و خرافات داده
اگر دست نیازی بسوی کس یازی ، به اکراه آورد ، دست از بغل بیرون ، ک سرما سخت سوزان است
مقصر نه شاه و نه شیخ هستش
مقصر اصلی ، ما هستیم
سکوت ما دربرابر ظلم و ستم ، بدترین خیانت به ایران و ایرانیه
با اینکه عاشقانه دوستت دارم ، ولی ناگزیرم اعتراف کنم ک ، به هیچ چیز این جماعت دلخوش نباش
نه از تعریف و تمجیدشون ، خوشحال
ونه از فحش و ناسزا گویی اونها ناراحت

شاید دوستان از این حرفهای من دلخور بشند ، ولی من فقط یک آینه گرفتم دستم و چهره ی واقعی خودمون را درونش دیدیم
به امید ایرانی آزاد و آباد

مهرداد | October 19, 2016 04:29 PM

داریوش عزیز خواستم سوال کنم چرا وبلا گ خوبتون دیگه مدت هاست که فعال نیست
دلمون واقعا برای خودتون و نوشته هاتون تنگ شده
مرتب به اینجا سر میزنم به امید خوندن نوشته ی تازه ای از شما اما خبری نیست
خیلی دلم از این بابت گرفته . در ضمن صفحه ی سایت آیینه هم حدود یک هفته هست که باز نمیشه
و سایتتون هم که مدت هاست بسته شده
داریوش عزیزلطفا خودتون رو از ما دریغ نکنید خیلی دلتنگتون هستیم
من باز هم به اینجا مرتب سر میزنم چون همیشه عطر شما رو داره و امیدوارم بزودی دوباره بروز بشه و حضورتون رو دوباره در اینجا حس کنیم
شاد و پاینده باشید عزیز

رزیتا | February 17, 2015 08:20 AM

سلام داریوش جان
عیدت مبارک بزرگ مرد
1. دیدگاه من اینه که اون قدیما هم، بدبختی و فقر و دزدی و هیزی و اعتیاد و خیلی چیزای دیگه بوده ولی خیلی کمتر.
الان همه دستشون تو جیبشونه و با هزار تا دوز و کلک هم در آمدشونو بیشتر میکنن اما پولا برکت نداره!
دزد اگه اون موقع ها بود تک و توک پیدا می شد الان اکثریت دزدن! دزد ناموس دزد زیر آب زن دزد امانت کم فروش گران فروش و...
هیزی هم که ماشاا... تو جامعه زیاده و بین مردم داره کم کم رسمی میشه، ینی پسرا میان از مخ زدن ها و خر کردن دختر ، خواهر ، مادر یا حتی زن مردم برا هم تعریف میکنن و به هم ایول میگن!
دلیلشم اینه که میگن زن گرفتن سخته و هزار تا بدبختی داره اینجوری حالش بیشتره که البته تو جامعه ی ما این حرف حقیقت داره
اعتیاد هم که تا دلت بخواد هست اعتیاد به مواد ، سیگار که بین زیر 18 ساله ها هم باب شده ، اس ام اس بازی ، موتور سواری ، ولگردی و و و .
اینا قدیما هم بود ولی نه بین همه نه این قدر.
الان دخترها ده تا دوست پسر میخوابونن تو آب نمک که بعدا به دردشون بخوره و برن خواستگاریشون و به اون دوست پسر یا نامزد بدبختشون هم همیشه میگن من فقط با تو ام با هیشکی دیگه نیستم به خدا! پسرا هم که ماشاا... خودتون میدونین چه خبره دیگه.
حتی به جایی رسیده که بعد از ازدواج هم هستند آدمایی که با دیگران رابطه دارند.
داریوش جان خلاصه بگم خیانت و دزدی و دروغ و دعوا داشتن و کار همو راه ننداختن مد شده تو ایران
2. مشکل جامعه ی ما اینه که مردم گرسنه اند و مهم تر از اون اینه که انقد این نظام جمهوری اسلامی کار مردم رو می پیچونه که مردم وقت ندارند و باید مثل سگ سوزن خورده صبح تا شب دنبال کارای یکنواخت خودشون باشند. در واقع اینا مردم رو بار آوردند که گشنه و علاف و وحشی و بی فرهنگ و بی جنبه باشند تا مبادا روزی به پا خیزند.
3. مقصران:
اول انگلیس
دوم این آخوندهای حروم سرشت کثیف امثال خود رهبران نظام جمهوری اسلامی و دار و دسته هاشون
سوم مردم پست ایران که جفت برای محمدرضا شاه جفتک انداختند.
چهارم خود محمدرضا شاه که یه جا هایی کارای عجیب غریبی که خارجی ها بهش دستور می دادند انجام داد مثل کاپیتولاسیون
پنجم خرافاتی چون دین اسلام
4. اینا که نمیرن پس مردم سعی کنن خودشون درست کنن که حداقل جامعه ی ما از این بدتر نشه یا مثلا یک سری فرهنگ هاشون رو بذارن کنار انقد خرید و ریخت و پاچ نکنن کار دولت کساد میشه ؛ پراید نخرید این همه میوه نخرید آجیل اینقد نرید بخرید تا مرغ و گوشتو گرون کردن شما مردم ایران لج کنید و نرید بخرید همه چی شون رو دستشون باد میکنه پشیمون میشن به غلط کردن می افتن.
به امید روزی که اینا و دارو دسته هاشون برن و مردم ایران هم خودشونو درست کنن.
اما آیا تا بحال به خودمون گفتیم اگه تاریخ مصرف اینا تموم شه دست نشانده ی بعدی انگلیس تو ایران کیه؟


داریوش جان دوستت دارم فدات شم موفق باشی یاور همیشه مومن مردم ایران

سعید محمدی | March 19, 2014 05:21 PM

داريوش ابر مرد شرقي سلام. مستقيم و خيلي خلاصه جواب همه سوالاتتون رو ميدم. بخدا نميخوام كسي رو نا اميد كنم ولي تو كشوري كه مردمش فقط دنبال كلاه كذاشتن سر همديكه هستن و همش دنبال اين هستن كه زير باي همديكرو خالي كنن كه موفق نشن از همه مهمتر وقتي يه ايراني بخاطر جند تكه طلا دست يك زنو قطع ميكنه كه دست بندشو ببره وقتي هم وطن خودشونو بخاطر جند تكه طلا ميكشن و جواناني كه همه فكرشون زدن مخ دختراست و رفع نياز جنسيشونه نميشه انتظار زيادي داشت شما از خيليييييي جيزا خبر نداريد سطح شعور و مرام و معرفت مردم ايران خيلي تغيير كرده ولي ما هم مثل همه اميدواريم. اكر نظرم درج نشه ممنون ميشم حرف خاصي نزدم ولي بازم ميترسم. زندكي ما كميش همينه كه سياسيمونم كننّ

soroosh | March 15, 2014 09:38 AM

هیچکس به غیر از خود ما از خود ما فریب نخورد، هیچکس به غیر از خود ما، ما رو به بیراهه نبرد...
داریوش عزیز سلام؛
از چی بگم؟ از خودمون؟ از بدیهامون...؟ یا از خوبیهامون...؟
کسی که یکی از بزرگترین آرزوهاش شرکت در یکی از کنسرت های شماست و این و بار ها و بارها به همسرش که از جانش بیشتر دوستش داره گفته؛ امروز خیلی خیلی دیر نامه شما رو خونده و از این بابت بسیار احساس بدی داره، در کنار بقیه احساسات بدی که داشته، داره و متاسفانه خواهد داشت...
داریوش عزیز؛ من قبل از اینکه با خواننده مورد علاقه خودم صحبت کنم، دوست دارم با تو به عنوان یک جامعه شناس صحبت کنم؛ به عنوان کسی که برای اولین بار تنهایی و آزادی رو در میان بقیه هنرمندان با این صراحت والبته شجاعت، فریاد زد...فریادی که نمیخواهیم و دوست نداریم زیر آب بمونه...اما...؛ جسارت نباشه؛ خودم رو میگم...
ما بد شدیم...؛ دروغ گو شدیم...؛ دشمن همدیگه شدیم...؛ کرامت انسانی رو فراموش کردیم...؛ از خود گذشتگی رو فراموش کردیم...؛ برای اینکه بالا بریم دیگران رو پایین میکشیم و این ساده ترین راه هاست و چرا دنبال ساده ترین راهها می گردیم..؛ به این علت که نمیتوانیم روشنایی رو ببینیم همه جا رو تاریک می کنیم...؛ پشت سر هم حرف میزنیم و ...بسیار بسیار حرف ناگفته که شاید همیشه ناگفته باقی بمونه...اما؛ من دلم روشنه، دلم روشنه که برای شما این پیام رو با انشاء بسیار بدی که دارم می نویسم
از شما میخوام به ما یادآوری کنید که خوبی هامون رو بیاد بیاریم، به خدا قسم نمیشه همه چیز رو به گردن دولت و ....انداخت؛ خیلی چیزها به خود ما برمیگرده و خیلی چیزها فراموش شده...به جمله اول برمیگردم؛
هیچکس به غیر از خود ما از خود ما فریب نخورد، هیچکس به غیر از خود ما، ما رو به بیراهه نبرد...
به امید دیدار...

امیر | March 7, 2014 09:59 PM

داریوش عزیز من دوست دارم چون نسبت به مردم ایران و خود ایران بی تفاوت نیستسی و واسه این هدفت داری وقت میزاری کمک فکری میدی و در حالی که بهت سود مالی نمیرسونه متن هات یهم کمک میکنه کمی بهتر دنیا رو ببینم با سپاس فراوون -

ata | March 7, 2014 08:31 AM

با سلام و عرض ادب واحترام خدمت هنرمند عزیزد اریوش گرامی،بحث هایی رو که پیش کشیدی مطمینا در یک چند خط نمیگنجه ولی اگر ریشه ای بخواهیم به دلایل این امر بپردازیم همه مشکلات در یک لغت خلاصه میشه و اونم جهل وناآگاهیه،بیسمارک میگه اگر بجای اسلحه با معلم به جنگ دنیا میرفتیم همه دشمنان نابود میشدند. واین یک واقعیته باید از ریشه نسل جدید رو آموزش داد که مملکت و خاک تو و هموطنای تو مثل خانواده تو هستند وهمه نسبت به همه چیز و همه کس مسئولیم علی رقم اینکه جاهایی ممکنه منافع مشترک نداشته باشیم ولی باید یاد بگریم بخاطر منافع خود مملکت وهست ونیست رو نباید نابود کرد احترام به حقوق دیگران و.... باز علی رغم آموزش نسل جدید و توجه به آن به موازات میبایست انتصاب حاکمیت توسط افرادی دلسوز میهن پرست با سیاست و از افراد برجسته جامعه با فهم ودرایت لازم انجام بشه نهادینه شدن احزاب و ...مورد سوم نشان دادن و آگاه کردن انسانها از شیطان درون به معنای واقعیه کلمه که او قسم خورده است که تمام ابنا ء بشر رو به گمراهی وذلالت خواهد کشاند با تسلیم کردن انسان به خصلتهای گوناگون ونکوهیده مثلا مهم تر از همه خیانت ،دروغگویی ،دنائت و.... که با برایند اونها میتونه باعث به انحطاط کشیدن یک سرزمین و مردم اون بشه و نهایتا نابودی بشر این سعی و وظیفه ما انسانها ست در شناخت درون وبیرون خود بقیه اش هم باید سپرد دست کارگردان اصلی ،سلامت وپاینده وبرقرار باشی . ارادتمند ،با گرمترین و صمیمانه ترین احترامات

محمد | February 15, 2014 09:38 PM

با سلام چند مطلب را اول باید روشن کرد و ان این است که مشکلات یک روزه ایجاد نشدند و یک روزه هم از بین نخواهند رفت واینکه مشکلات دلایل مختلف و جهات مختلف دارند در جامعه ما عوامل مذهبی تربیتی اقتصادی وجهل که این خود دستاورد بقیه میتواند باشد.
اما چیزی که به نظرمن میرسد واساسی میدانم این است که ما سطح اگاهی ودانش مان را در زمینه های مختلف بالا ببریم و در تربیت نسل اینده نهایت تلاش را به کار اندازیم وانها را هر چه مهربان اگاه مردم دوست و کمککننده و دوستدار انسان و حیوان و طبیعت بار اوریم این اساس تشکیل یک جامعه سالم است که هر مشکلی را با درایت به جنگ خواهدرفت و هیچوقت سریع فریب نخواهد خورد.

delara | January 31, 2014 01:29 PM

يادته مي گفتي ...سكوت كن تا خشمت فزوني گيرد!!l
آقاي اقباليه عزيز.قربون صداي نازت. بي گدار نميشه به آب زد.اين تجربه مردم قابل احترامه فقط نبايد آنها رو تحت هيچ شرايطي دست كم گرفت.و قطعا سرنوشت هيچ جامعه عوض نمي شود مگر خودشان بخواهند.شايد حكمتي در حال تولد است كه متاسفانه گذرگاه آن از اين آشغالهاست كه احساس مي كنيم.مرغ زيرك چون به دام افتد صبوري بايدش.حق بده عزيزم.مردم بي گناهند.!!

maham | January 14, 2014 01:38 AM

سلام داریوش جان نمیدونم پیام من رو خواهی خواند یا نه و نمیدونم چرا من امشب موفق شدم پیام تو را بخونم منتها چون همدردم با پوست و استخوان حرفاتو درک کردم من در این کشور که به نظرم بوی مرگ میده داخل شهری زندگی میکنم که هر روز انسان هاش به تحجر و قهقرا نزدیک تر میشن شهری واقعا نفرین شده است اما شده نماد یک عده آدم زالو صفت که هر روز به قصد فساد و فحشاو تجاوز از خواب بیدار میشن لباساشونو میپوشن اسلحشونو بر میدارن و شروع به همه کاری میکنن خیلی هاشون خودشون نمیدونن ؛لباساشون شاید کت و شلوار باشه ،شاید اسلحشون دفتر و قلم باشه روی صورتشون لبخند باشه اما جانی هستن من اینجا درس میخونم ولی به خدای خودم قسم هوای اینجا برام مثل سم میمونه .تمام جملاتت رو خوندم میدونی دوست من من 25 سالمه اما احساس میکنم واقعا پیر شدم و دیگه علایق جوون هارو ندارم در گیر و دار این زندگی تو این کشور چه روزهایی که بر من نگذشت .من هم خیلی به راه نجات برای خودمان فکر کردم میدونی انگار آدما هوشیاریشون رو از دست دادن و با وجود پیشرفت علم و تکنولوژی و گذشت زمان و تاریخ دارن کند ذهن تر میشن .انسانی عاقله که وقتی به زندگی و دور و برش نگاه کرد بفهمه که آیا واقعا مشکلی هست و اگه مشکلی هست این مشکل نشون دهنده ی چیه سهم من چیه بفهمه که دیگه وقتشه که یه کاری بکنه بفهمه که قرار نیست این کارو کسی دیگه بکنه و انسانی عاقله که نترسه و درک کنه از دست دادن اون چیزی نیست که تو ذهن اونه و بفهمه که فهم بهتر از ایمانه و بفهمه که فکر کردن اونقدر ها هم ترس نداره و بفهمه باید یه چیزایی عوض شه و راه بیفته مشکل ما آدما بیرون از ما نیست مشکل ما فقط خودخواهی ماست که به عناوین مختلفی مثل دین و مذهب، شغل ،خانواده،شخصیت و...بهش رنگ و لعاب دادیم و داریم ازش استفاده میکنیم و این باعث شده که یه ترس همیشگی در ناخودآگاه ما باشه فقط کافیه که ما یه کم صادقانه متوجه خودمون باشیم و بس .

غلامرضا | January 6, 2014 03:47 PM

سلام داریوش جان امیدوارم در همه خنده رو لبت باشه
به نظر من مرحم دردش فقط آزادی است.
درود بر تو یاور همیشه مومن

Mehdi | January 5, 2014 08:59 AM

سلام داریوش جان
داریوش جان در مملکت ما هر کس صدای اعتراضش بالا بیاد هم خودش هم خانوادش هم هفت جدش رو میکشن یا میندازن جایی که خدا هم ازشون خبر نداشته باشه این مملکتی که دست یه شیخ ترک افتاد اون مملکت نیست دیواره زندانه قطل گاه عالمه همه که مثل شما روشن فکر نیستن........داریوش شما الگوی منی من خاک زیر باتم داریوش جان امید وارم شاد و سلامت باشی یاور ایران من

armin | November 25, 2013 08:18 AM

سلام خدمت داریوش بزرگ
وقتی ما تو جامعه ی زندگی میکنیم که حق گفتن حرف دلمون رو نداریم وقتی برای رفتن به سایت خواننده ی مورد علاقمون باید از فیلتر شکن استفاده کنیم وقتی خود من به خاطر داشتن عکس داریوش دستگیر و شکنجه شدم چه انتظاری دارین وقتی برای اعتراض کردن من خانوادمو آزاروعزیت میکنن وقتی به خاطر یه حرف دل پرونده برات درست میکنن و تا آخر عمر برای هیچ کاری راهت نمیدن.داریوش جان درد ما از ملت ما ریشه داشت رفتن و مردن علاج کار است

armin | November 12, 2013 07:54 AM

سلام به برادر عزیز تر از جانم .یه سوال دارم :به نظر شما پاسخ دادن به سوال های شما یه کم دیر نیست؟ اما من که نه تنها یکی از طرفدارهاتونم بلکه مجریه ترانه هاتونم و قسم میخورم که 23 ساله که روزی نشده که حد اقل یک ترانه شما رو زمزمه نکنم. حتی در شادیهام.بگذریم
سوال اول اینکه میخواید بدونید ما الان کجا ایستادیم، خوب این که خیلی سادس در نقطه بی ایمانی به خدا و حضورش و نظارتش به خاطر همینه که خیلی راحت گناه میکنیم. مثلا جونی که با یه وضع بد تازه از زندان آزاد شده از سر عجز و ناتوانی دست نیاز به سمتت دراز میکنه و تو به اکراه آوری دست از بقل بیرون که سرما سخت سوزان است. مردم الان در این جایگاه قرار دارند و دولت نیز با تیز بینی و زیرکی این رو برای مردم فرهنگ کرده. وقتی دولت این کار رو با مردم میکنه مردم هم با خودشون این کار رو میکنن. و در مورد سوال دومتون اینکه دنیای این روزای ما بی اعتمادی ،نفاق و خودخواهی و ترس از هم و فردا رو به بهمون یاد داده. بده نه؟
خوب برای جواب دادن به بقیه سوالاتون فقط باید کلمه چرا رو از اولشون حذف کنی. همین، پاسخ هم این سوالاست و هم سوالات اول و دومتونه. با صداقت میگم اگه قبلا خواسته و آرزوم با شما خوندن بود ( ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم) اما امروز شده یه خیال یه توهم یه رویای تار و برفکی. ای کاش واقعی بودی عزیزم لمست حاجتمه. در ضمن میدونی من همیشه خودمو جولوی در خونت تصور میکنم.زنگ میزنم و شما میای درو باز میکنی . با یه لبخند پر از مهر منو به خونت دعوت میکنی. ای بابا زهی خیال باطل. میبوسمت برادرم.شب خوشی داشته باشی
کلام آخر:
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست

گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست.

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست.

مصطفی | November 10, 2013 12:36 PM

سلام
عرض ادب وخسته نباشین داریوش جان
منم موافقم

مهدی | October 21, 2013 01:56 PM

تنها راهش اتمه... چندین هزار اتم روی ملت ایران.. راه دومی نیست...

؟ | October 8, 2013 03:30 AM

سلام داریوش
میدونی بعضی چیزا هست که باید با مداخله ی ملت دیگه عوض کرد

dash kia | September 29, 2013 12:57 PM

با سلام به ابر مرد موندني من
داريوش عزيز سخنان و پيامهات مثل هميشه مورو به تن آدمي سيخ ميكنه.
راستش اين روزا و اين سالها اونقدر درگير خودم بودم كه هيچ وقت به تغيير فكر نمي كردم و هميشه مجبور بودم.
خدا رو شكر كه اين روزا از اجبار و انكار دست كشيدم و توي مسير بهبودي هستم.
با خوندن اين پيام كامل و زيبات از اين به بعد دعاي ارامش رو با درك جديدي ميخونم و از خدا عاجزانه ميخوام در راه تغيير دادن چيزهايي كه ميتونم تغيير بدم و سهم منه حمايتم كنه و شهامت اجرايي كردنش رو به من بده.
ايران امروز ما دقيقا همون مشكلات بيماري منو داره ولي بسيار پيچيده تر و مرموزتر.
در ضمن اگه ايرادي نداره از روي اين پيامتون چندتا پرينت بگيرم و بين دوستان تقسيم كنم.
با سپاس از نكته سنجي هاي موشكافانه ي شما
با تمام وجود دوستت دارم

داريوش خسروي از گرگان | September 15, 2013 01:58 AM

سلام استاد

میلاد | August 21, 2013 08:39 AM

مشکل ما فقط از اونجایی سرچشمه میگیره که بیشتر مردم ایران خواهان این حکومت هستند ، چون این حکومت اسلامیه و مردم هم اسلام رو میخوان.... مشکل اینجاست

شما وقتی یک دزد وارد خونه تون میشه میزنید تو گوشش اما الان 35 سال هست که ( اغلب مردم) حرفی به اینها نمیزنند....چرا؟ واقعا چرا؟ نگید از ترس چون اگه فقط ترس بود مردم میتونستند در انتخابات شرکت نکنند که متاسفانه کردند...جواب چرا اینجاست که مردم خواهان این دین هستند... کم نداریم جوونهای همین نسلی که من ازشون شنیده ام...خب اگه رژیم عوض شه ناموس ما لخت میره بیرون... آمریکا دشمن ماست....زنهای خارجی وفادار نیستند....
این نسل جوان ماست ( متاسفانه اغلب )
متاسفانه دیروز در ساحل خزر در حال قدم زدن بودم که دیدم حضور پلیس ضدشورش حکومت اسلامی در ساحل دریا برای خانواده ها مشکلاتی رو بوجود آورده و به جای آرامش و امنیت که وظیفه اصلیه پلیسه رعب و وحشت بوجود آورده...

درد ما از خودمونه

مهیار | August 3, 2013 09:43 PM

با سلام به داریوش عزیزتر از جان

شاید نظر من هم یک نظر تکراری باشه اما یک مشکل بزرگ هم داریم؛ اینکه همه اعتراف میکنیم که مشکل داریم اما کسی پا پیش نمیذاره. ما به یک پدر نیا داریم. یکی که هم درک کنه هم مرهم بذاره. داریم. خیلیا هستن اما پیشقدم شدن خیلی سخته.

مسلم | July 15, 2013 01:11 PM

سلام به داریوش عزیز و دوست داشتنی،از ته دل به وجودت افتخار میکنم
ممنون که هستی
با نظر دوستان موافقم،مشکل ما حکومت نیست،مشکل ما شاه و رهبر نیست مشکل ما انقلاب نیست مشکل ما آخوندها نیستند،مشکل ما خود ماییم مشکل ما نحوه فکر ماست،مشکل ما درون ماست تا خودمونو اصلاح نکنیم نه چیزی تعغیر میکنه میکنه نه انقلابی در کاره
اون ده درصدی که ادعای فهم و درک میکنند باید به اون نود درصد بفهمونند که مشکل خود ماییم بیاید اصلاح کنیم خودمونو،فقر تا کی نا امیدی تا کی بدبختی تا کی بسه دیگه خسته نشدید شماها
مشکل ما فقط با انقلاب درونی حل میشه باید نحوه فکر کردنمونو عوض کنیم،دیدمونو نسبت به مسایل عوض کنیم
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید

یوسف | July 7, 2013 09:23 PM

داریوش عزیز تر از جان درود بر شما
به قول خود شما آخرین سنگر سکوته حق ما گرفتنی نیست
آخرین سنگر سکوته خیلی حرفا گفتنی نیست
ما هرچی می کشیم از مردم خودمون می کشیم
مردمی که به زنده بودن عادت کردند نه زندگی کردن.
البته مردم گناهی ندارند چون فریب یه مشت انسان نمای از شیطان پلید تر رو خوردند.
مردم بی گناه عادت کردند ... قصه ما اینه

Farzad | July 7, 2013 03:40 PM

شاید می بایست یاد بگیریم که به وجدانمان احترام بگذاریم،به قلبمان اعتماد کنیم و دیگران را دوست بداریم.
خود اینک ،نیاموخته ام ،روزی خواهد رسید که فراگیرم.

یاور همیشه مومن ، پاینده باشید.

حامد | June 30, 2013 09:32 AM

به قول حامد عزیز بهم تهمت میزنن میگن شرور دیوانم
میگن با این حرفا زیاد دوام نمیارم
ولی مهم نیست چون من جوون ایرانم
اره مهم اینه که جوون ایرانم
داریوش جان سلام
من به عنوان یه فرد کوچک از این مردم متمدن خاموش میخوام بگم من میتوانم من می خواهم من را ما میکنم داریوش عزیز ما 10% هستیم این فقر فهم را میدانم این کوته فکری را میدانم اما با 10% عالم میتوان 90% نا فهم را کنترل کرد ازت میخوام به عنوان یه بزرگتر با یه جمع و تفریق ریاضی اون 10% رو از 90% جدا کنی و یک جا جمع کنی داریوش جان من هرچه فکر کردم راهی نیافتم شاید باید ساخت اره باید ساخت من میسازم به امید ان روز و دیدار شما بزرگ

bardia | June 25, 2013 03:09 AM

اين فكر كه بايد مردم به خيابان ها بريزند و انقلابي ايراني را برپا كنند خيلي خيلي راه كار احمقانه اي است چرا كه تا كنون از هيچ انقلاب خياباني نتيجه مطلوب به دست نيومده تنها راه كار ما اينه كه افق ديد خودمون و خانواده مون رو بالا ببريم چرا كه هنوز كه هنوزه ما مردم زيادي در كشور داريم كه نه تنها سططح فكرشان در حد سطح فكر مردم قرن 4 هسته بلكه تزوير اين اخوند ها رو كه دين را وسيله اي براي حفظ منافع خود قرار داده اند را فريضه واجب ميدانند.حدود 95%از مردم ايران گول اين بي شرف هارو ميخورند و نميبينند كه اينها از دين به عنوان يه ماسماسك استفاده ميكنند و اسلام واقعي اين نيست و تنها دست نوشته اي به اسم اسلام است.حال با چنين مردمي و با چنين ديدگاهي ميتونيم به كجا برسيم؟؟؟؟؟
با ارزوي سلامتي و سربلندي براي جاودانه بي تكرار داريوش اقبالي

mostafa | June 24, 2013 04:41 PM

داریوش عزیز راهکار و روش بسیار جدیدی در مورد حل مشکل سرزمینمان و رسیدن به آزادی به ذهنم رسیده که مطمئنم بسیار کارساز خواهد بود و اطمینان دارم پاسخ تمام سوالاتی که شما در این متن و نوشته ی زیبا پرسیده اید را در بر دارد .روشی بسیار تازه که در سی و چند سال گذشته به فکر کسی نرسیده و مطمئنم برای شما هم تازگی خواهد داشت ...اما آرزو دارم این روش را فقط برای خودتان بنویسم و آرزو دارم این موقعیت را به من بدهید ... و این امید و آرزو را برای داشتن چنین موقعیتی با خداوند و با شما در میان میگذارم شاید انرژی های مثبت این جهان مرا در رسیدن به آرزویم یاری کنند .....
داریوش عزیزباید بگویم که باز مثل همیشه اثر جدید شما زیبا ...استثنایی و در نوع خود منحصر به فرد است ..و اینکه آهنگ این ترانه ی جدید را خود شما ساخته اید واقعا تحسین برانگیز است .. همیشه نبوغ و سلیقه ی شما را در موسیقی از ته دل تحسین می کنم و اطمینان دارم که آثار بی مانند شما درموسیقی گنجینه ی جاودانی در ادبیات آهنگین ایران زمین هست و خواهد بود.... باید اضافه کنم که
با اینکه دنیای این روزای ما مملو از یاس و ناامیدی و بی انگیزگی و دلتنگی شده اما هر بار حضور شما دلها را مملو از نور و امید می کند .هم از طرف خودم و هم از طرف همه ی ایرانیان و همچنین دوستداران هنر از شما اسطوره ی بی تکرار ممنونم ..
داریوش عزیز با تمام وجود آرزو دارم به من این امکان را بدهید که ایده ی خود را در مورد راهکاری نو برای آزادی ایران برای خودتان بنویسم ..
داریوش عزیز هر جا که هستيد پاینده ..سلامت و شاد باشید

یک دوستدار | June 24, 2013 09:11 AM

به نظر من فعلآ بجاي فکر تغيير دادن حکومت بايد به فکر بهتر کردن خودمون باشيم . بچه هامونو درست تربيت کنيم براي مشکلات روحي و رفتاريمون از متخصص و روانپزشک کمک بگيريم اگه نميخواييم بهمون ظلم بشه در هر مقام و رتبه اي که هستيم به ديگري ضلم نکنيم .اگه سطح فرهنگي بطور همه گير رشد کنه مسلمآ فضا براي داشتن جامعه اي آزاد و دموکراتيک بازتر ميشه

sahar kiani | May 28, 2013 12:43 PM

نام در دنیا یکیست و آن جاودانه بی تکرار است .میستایمت داریوش همیشه داریوش.مهدی اقبالی

mahdi eghbali | May 26, 2013 08:57 AM

تنها راهش و آخرین راهش اینه که همه اپوزوسیون و هنرمندان خارج از کشور ، همه باهم اگر واقعا ایران و مردم رو دوست دارند، یک روز مشخص را اعلام تظاهرات کنند، هرکدوم ،از هواداری خودش درخواست کنه که فلان روز ،یک تاریخ تعیین شده به خیابان بیایید، فقط برای ایران و آزادی،همه هنرمندان و همه اپوزوسیون و فعالان سیاسی و اجتماعی همه باهم یک فراخوان بدهند. همه با هم... شاید ...همه باید یک تاریخ را اعلام کنند...

......؟ | May 9, 2013 04:49 PM

باید مجسمه داریوش در یکی از میادین بزرگ ومعروف ایران ساخته و نصب بشود، این تنها تشکر کوچکی نسبت به داریوش عزیز و بزرگ است، داریوش رهبر و فرمانده ماست، نماد عشق و آزادی، باید مردم اینکارو انجام بدهند، داریوش اسطوره و قهرمان ایران است، خیلی زیاد بر گردن ایران و مردم حق دارد، مجسمه داریوش باید در یکی از میادین اصلی و بزرگ ایران ساخته و نصب شود و اسم این میدان ، داریوش گذاشته شود...

Laic... | May 5, 2013 06:22 PM

مشکل اصلی از خود مردم ایران بوده و هست، مردم خر و عرب پرست و بیگانه پرست، مردمی که هویت و اصلیت خود را فروختند و میفروشند، مردم خرافاتی و.... مردمی که هنوز به بلوغ سیاسی نرسیدند، مردمی که فقط در حد حرف زدن بیهوده هستند، همیشه ایران خاین داشته و داره هنوز، اکثر مردم ایران بخاطر پول و جایگاهشون و چیزهای دیگه دست به هرکاری میزنند از جمله خودفروختن، وطن فروشی، خاین بودن، چاپلوسی، همرنگ جماعت شدن، مردمی که همیشه بازیچه بوده وهستند، و از پشت پرده سیاست خبر ندارند، زود جوگیر میشن، زود و بدون فکر تصمیم میگیرند، با هر چیزی سرگرم و مشغول میشن، خیلیها هم از این وضع خوشحالند و براشون اهمیتی نداره، مردم ایران به سبک بی تفاوتی و بی مسئولیتی بار اومدند، به سبک خرافات و دروغ و دزدی و پارتی بازی و.... ایران پره از دروغ، فساد، پارتی، خرافات، زورگویی، بی عدالتی و فقر و بدبختی، که مشکل اصلی خود مردم بوده و هستند، مردم ناآگاه و عقب افتاده و بیسواد و به دوران نرسیده، بله به دوران نرسیده، چون اگر به دوران رسیده بودند لااقل یک درصدی مث مردم کشورای پیشرفته بودند، هرچی از این مردم بگی کم گفتی، جامعه باسواد ما هم که از همه بدترند هرچند که آگاهی و سیاست به سواد نیست، چون خیلیها هستند مثلا باسواداند ولی هیچی بارشون نیست و سرشون در آخره... اینایی که گفتم مربوط میشه به نود درصد مردم ایران، واقعیت واقعیته، قابل رد یا تکذیب هم نیست... فقط ده درصد مردم ایران... مابقی صفر صفرند...

..............? | May 3, 2013 04:43 PM

سلام
خسته كه نيستي ...!!
نباش چون ما هم خسته نيستيم
مشكل كجاست در اندرون ما
عمري ايست كه ادعا ميكنيم
فكر ميكنيم ما جزو نادانسته ها نيستيم اما نادانسته ي اصليم
پيش از قدم ها:بايد بخواهيم تا نخواهيم نتوانيم نميشود...
قدم اول :تا نخوانيم ندانيم
قدم دوم :عمل نه حرف
قدم سوم: اسطوره پروري نه الگو قرار دادن اسطوره ها
قدم چهارم: فكر شورش در شهر يا كشور نباشيم فكر انقلابي باشيم دروني
قدم پنجم:نگاه به گذشتگانمان كه چگونه شد كه آمديم و آمديم شديم اين ...(اشتباه را تكرار نميكنند)
قدم ششم:شروع كار هر شخص ابتدا از خود شخص است نه از ديگران ...
قدم هفتم: ما ميتوانيم ميشود بايد شود ...
قدم هشتم:هر راهي بجز انسانيت را كنار گذارده و هر دين،انديشه،چراغ و هر آنچه را كه ما را حتي يك قدم به انسانيت نزديك ميكند را الگو و هر آنچه را كه ما را از انسانيت دور ميكند پرهيز كنيم(حتي يك عمل،كردار،جمله و قدم...)
قدم نهم:انسانم ارزوست...
قدم دهم:پايداري به راه (احساسي نباشيم در راه استوار باشيم)
(داريوش عزيز اين جمله ها و قدم ها تك به تك حاصل تجاربيست كه پس از سال ها مبارزه و نويسندگي به آن پي برده ام و تا هر كدام از ما تك به تك "همين خود ما و شما و خواننده ي عزيز ديگري كه اين نظر را خواهند ديد"به آنها عمل نكنيم همين آش و همين كاسه...
بايد از درونمان انقلاب كنيم ..شايد به گونه ميتوان گفت انقلاب انديشه و آگاهي
اين قدمها خود فلسفه اي دارد به خودي خود و چگونه ميتوان به آن ها عمل كرد خود لازمه ي سخن بسيار است...و اين قدمها را اگر ادامه دهيم بي نهايت ميشود چرا كه براي رسيدن به انسانيت كامل قدم هاي بينهايت بايد برداشت...

سخن بسيار است داريوش جان اما وقت شمارو بيش از اين گرفتن درست نيست اميدوارم نوشته هاي من به عنوان نصيحت محسوب نگردد...اما دلگرم باش هموطن سياهي رو سياست سپيدي پادشاست از دوستداران قديمي شما،هم ره شما،همراه شما...

اما ناگفته نماند كه خيلي وقت است حسرت و انتظار چند كلام صحبت حتي در سايتي مثل فيس بوك با شمارو دارم اما حق ميدم كه شما و اين همه مشغله و هوادار ....به اميد سربلندي سرزمين اهوراييمان ايران و به اميد آينده اي كه نسل هاي بعد در آرامش و سربلندي كامل زندگي كنند...با سپاس موفق باشيد...

از طرف :يك نويسنده و فعال اجتماعي

ايران سرفرازم آرزوست | May 3, 2013 02:02 PM

بت پرستي نميکنم اما
گاه بايد بتي پرستيدن
گاه بايدبراي پيروزي
جاي لبخندُُُ گريه را ديدن
گاه بايد نوشت و نخواند
گرچه از عشق بي خبر باشيم
گاه بايد براي پيروزي
داريوشانه در سفر باشيم
داريوشم اگرچه در پيشت
اين نوشته ناچيز است
شايد از روزهاي بعد
حلق بنده به دار آويز است
....................................

داريوش جان ما دلمون که ميگيره برات کامنت ميذاريم
چه بخوني چه نخوني
وجودت برامون ارزشمنده

مجید حناحلما | May 1, 2013 11:32 PM

کاملا درسته داریوش جان الان دیگه موقع اینه که یه کاری بکنیم تا دیر نشده.خیلی دوست دارم

علی | April 27, 2013 09:44 AM

دست خشك زمستان از اين باغ
رنگ ها را بدان سان ربوده است
كز شگفتي تو گويي،در اينجا
هيچ باغ و بهاري نبوده است.

سروش | April 26, 2013 07:36 AM

در خشكسال واژه،در تنگناي آواز
شعري نخوانديم
در جيره بندي هاي شعر و آرزو ها
مانديم و مانديم
بر شاخساران اقاقي،
زير باران
شادا كه مي خوانند و خوش،
در صبح اسفند
آواز هاي خويش را با آن بلندي
گنجشك هاي عصر جنگ و جيره بندي
(شفيعي كدكني)

سروش | April 26, 2013 07:34 AM

سلام به اسطوره ي زندگيم داريوش.

1-ديدگاه من در مورد اين مسايل كاملا با شما يكيه.

2مقصر يقينا خود مردمن،ما خودمون اگه مي خوايم به اون ارزش هامون برسيم بايد بهاشو بپردازيم ولي شوربختانه در يك جمع نظراتو وقتي مي بيني همه ميگن اي بابا بيكاري زندگيتو بكن و از اين حرفا ي نا اميد كننده هيچكسي حاضر به جنگيدن نيست همه فقط بلديم شعار بديم موققع تصوير كردن ارزش ها خاموشيم.

3-مشكل جامعه ي ما از نبود آگاهيست. تا زماني كه آگاهي در جامعه نباشه ظالم بنيان قدرتش مستحكم تره به قول آندره ژيد نويسنده فرانسوي(اي كاش عظمت در نگاه تو باشد نه به آنچه در آن مي نگري)شوربختانه عظمت در نگاه ما نيست.دشمن هميشه سعي داره با تزريق جهالت در مردم هدف هاشو پيش ببره .
4-راهكار ابتدا آگاهيست بايد آگاهي در مردم باشه آگاهي از ارزش ها و ايجاد يك هدف، آگاهي از شناخت سياهي و راندن جهالت از ضمير خود سپس آگاهي كه ايجاد شد مردم بايد به ارزش هاشون ايمان داشته باشن كه دوباره به جهالت باز نگردن،زماني كه ايمان در آن ها تقويت شد يقينا براي پيشبرد ارزش ها شهامت پيدا ميكنند يقينا درد ها رو احساس ميكنند.هميشه با يه جرقه ي كوچيك يه جنگلي آتيش ميگيره،كافيه يه حركت كنيم با اين تعاريف به هدف نزديك ميشيم.

سروش | April 26, 2013 07:22 AM

ای رفیق روزهای بی پناهی
ماهتاب روشن دشت سیاهی
داریوش ای همصدا با ناله هایم
به افکارت قسم ، فانوس راهی
.....................................
کجای قصه هایم خفته ای دوست؟
هزاران حرف دل را گفته ای دوست
زبان من در اینجا سخت بند است
مپرس از من ، چرا آشفته ای دوست
........................................
بیاد نور ، در پستوی پنهان
بیاد بوی باران ، سفره ی نان
بیاد نو گل نشکفته پرپر
به سرباز جدا از مهر مادر
به جنگلهای در آتش گدازان
قلندر بی گلایه ، لخت و عریان
برایم خاطراتی تازه تر گو
بزن فریاد ، پر آوازه تر گو
........................................
تو دلتنگ وطن در غربتی اما
من اینجا در وطن میترسم از فردا
تو میدانی وطن صد پاره گشته؟
وطن داران همه آواره گشته؟
تو میدانی که ایران گشته ویران؟
چه میدانی چه آمد بر سر نان
.........................................
عزیزم ، داریوش نازنینم
............................
چی بگم داریوش عزیز؟
از دخترانی که برای یه لقمه نان و یه شارژ موبایل....
از دروغ و درد و کینه ....
از چی دوست داری بشنوی؟
دردت بجونم
بذار ما درد بکشیم و گداخته بشیم شاید هنوز به پختگی نرسیدیم .
شاید هنوز نمیدونیم درد وطن چیه ...
داریوش به صدات قسم اینجا عشق خیلی غریبه
تورو خدا به سرت نزنه برگردی ایران . از همون جا برامون بخون .
همینکه فریاد در گلو مانده خودمون رو با صدای جادوئی تو میشنویم تکلیف از روی دوش تو برداشته میشه .
باور کن داریوش ،
تو در فریاد باورها
هزاران نعره ی آشفته را
در مجمر خون
با غزلهای سپید و سرخ و سر تا پا شرف
رنگین تر از شب ناله های عارفان خفته در
مرگ غرور انگیز بد هنگام پائیزی
برادر جان
من اینجا بی تو تنها نیستم
در هر نفس با من هم آوائی
به فریادت قسم
من با صدای تو
شبانه ناله ها دارم
.........
میبینی داریوش؟
دیوونه شدم نه؟
نمیدونم
چی بگم؟


مجید حناحلما | April 25, 2013 03:04 AM

غزلخوان شب هجرانم ایدوست
به آبادی قسم ، ویرانم ایدوست
به درد عشق عادت کردم اما
اسیر چنگ نامردانم ایدوست
.................................
برایم قصه های نور ودل خوان
از آبادانی این آب و گل خوان
برایم داریوش از باورت گو
همیشه مومنی از یاورت گو
.................................
وطن را دست نااهلان سپردی
تمام خاطراتت را که بردی
زمان ناله های عاشقانه
بگو با من کدامین باده خوردی؟
.....................................
شقایق را بدست باد دادیم
به طفلان داد را بیداد دادیم
از آن روزی که رفتی نازنینم
به هم معنای استبداد دادیم
........................................
بیا برگرد تا با هم بمیریم
بیا دست شقایق را بگیریم
..............................................
راستی داریوش کی برمیگردی؟ بخدا دیگه هیچی اینجا رنگ عشق نداره .

مجید حناحلما | April 24, 2013 03:37 AM

درود بر شما داریوش بزرگوار.
چندین ساله که ترانه های شما رو گوش میکنم. هر موقع ترانه نون و پنیر و سبزی رو که گوش میدم به حال خودم گریم میگیره. سال 88 بعد از به زندان اوین رفتنم به خاطر روز عاشورا به یاد ترانه های شما وقت رو سپری میکردیم و با هم یکصدا آواز ترانه های شما رو سر میدادیم. یادش بخیر. امیدوارم روزی بشه که در این سرزمین ترانه آزادی رو با هم یکصدا بخونیم. دلم میخواد از نزدیک ببینمتون. من امکان اومدن به کنسرت شما رو با این شرایط دلار ندارم. امیدوارم راهی بشه که بتونم دست بوستون باشم.

پیام باستانی | April 23, 2013 04:19 AM


سلام داریوش عزیز . بهت افتخار می‌کنم که الگوی خیلی‌‌ها شدی ، نه فقط به خاطر موزیک زیبات ، بلکه بخاطر افکار زیبات .


دلیل همهٔ سوال‌هایی‌ که پرسیدی ، از نظر من اینه که خیلی‌ وقته که هممون دستمون از دست خدا جدا شده ، و نتونستیم هیچ چیز رو جایگزینش کنیم و مجبور شدیم دروغ ، کینه، غرض ورزی و ده‌ها نقص دیگه رو جایگزین جای خالی‌ او کنیم ...

جواد زارع | April 21, 2013 11:06 AM

سلام خدمت داریوش عزیز
به نظر من ملت ما هم جراتش دارن هم دلش اشکال ما این است اول هنوز به اون بلوغ فکری نرسیدیم که چی میخواهیم وقتی اسم دین میاد جا میزنیم نکنه حق با اینها باشه دوم میترسیم که اگر گروهی دیگر سرکار بیاد بهتر میشه نکنه از اینها بدتر باشند و......
به نظر من زمان میخواد تا همه با هم بشوند فقط زمان
با تشکر

reza | April 20, 2013 04:37 AM

سلام
دلم خون شد
به خون دل قسم
ديوانه ي دردم
ولي افسوس
همچون مرده اي
بي روح و دلسردم
فراموشم نکن
امروز را بامن
بخوان تا اوج فردا
بي قرار و گرم و بي همتا
برايم قصه هاي شادي آور گو
من از غم انتظار همدمي دارم
ولي با من تو از غم نامه هاي دير باور گو
برادر جان
زماني قصه هاي دردناکت
مرهم درد من بيمار بود
امروز هم
محتاج فرداهاي غمگينم
برادر جان
نميدانم چرا
در عين بي رنگي
هزاران رنگ و رنگينم؟
برادر جان
من عادت کرده ي
صد حور وغلمان و بهشت و دوزخم اما
برايم قصه اي از مرگ حرمان گو
برايم باز هم
از درد ايران گو
برادر جان
تو دلتنگي
ولي من سخت بيمارم
تو در خوابي و من
تا صبح بيدارم
صدايت را
براي خواب ميخواهم
برايم از شب تاريک هجران گو
در اين ظلمت
در اين پندار ناهمگون
برايم
داريوش
از مرگ ايران گو
وطن را باز هم
آباد ميسازيم
برادر جان
برايم از مسير
آذرستان گو
بازهم
از چشم گريان گو
...

مجید | April 19, 2013 12:43 AM

درود بر داریوش ِ نازنین، صدای ملت ایران،
داریوش جان به باور من ما مردمی بیمار هستیم که نه خود میدانیم که بیماریم و نه کسی که به بیماری ما آگاه است را باور داریم.
ما ملغمه ای از ریاکاری و دروغگویی و فریبکاری و دیگرستیزی هستیم. اگر امروز می بینی که این وضع و روزگار مملکت ماست، با این حکومت قرون وسطایی که به آن دچاریم، نیز پی آیند همین روحیات فاجعه بار خودمان است. ما از ستم رییس و مافوق خود شِکوه میکنیم، ولی در خانه به زن و بچه ی خود ستم میکنیم. از گرانفروشی مغازه دار مینالیم، ولی دست مان بیفتد بدتر از او رفتار میکنیم. از اینکه کسی به ما دروغ بگوید می رنجیم، ولی به کوچک و بزرگ دروغ میگویم. هنگامی که میخواهیم بگیریم با نقاب انسانیت جا جلوی قربانی مان سبز میشوم، ولی هنگام پس دادن، گرگ صفت، در کوه و بیابان پنهان میشویم. ما خود را دیندار و معتقد میدانیم ولی بویی از اخلاق و وجدان نبرده ایم. دین را هم -که البته عیوب بسیاری در آن هست- تنها و تنها دکانی کرده ایم برای کسب منفعت برای شخص خودمان. خلاصه اینکه ملتی افتضاحی هستیم.
تنها راه درآمدن از این منجلاب هم این است که اصلاح را از خودمان بیاغازیم. آن روز که همه ی قواعد و بایدها و نبایدهای عرفی و شرعی و غیره را به کناری نهادیم و به ندای وجدان و قلب خود گوش فرادادیم، آن روز است که ققنوس وار، این وجود بیمار و علیل خود را کشته ایم و زایش و رویشی تازه را آغازیده ایم.
داریوش جان! بسیار دوستت دارم، چرا که وجود تو، و اراده ی پولادینت، اثبات ِ شدنی و میسر بودن ِ آرزویی است که در جمله ی پیشین، خدمت دوستان عرض کردم؛ این که بایستی ذات ققنوس وار خود را بشناسیم، وجود بیمار خود را بمیرانیم، تا نوزایی را تجربه کنیم.
دوستان من! بیایید هر روز و هر آن، به یاد خود بیاوریم که در سرزمینی زندگی میکنیم که نامش، نام زیبایش، ایــران، چه معنایی ژرفی دارد... سرزمین نجیبان و پاکان. شاید از این رهگذر، شرافتمندانه تر و نجیبانه تر زندگی کردیم.
به امید روزی که ایرانی، باز هم بتواند به خود ببالد که ایرانی است.
با آرزوی تندرستی، شادکامی و پیروزی برای داریوش نازنین.
جاوید، آباد و آزاد باد ایـران، زیر سایه ی پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان

آریـوبرزن | April 11, 2013 01:10 AM

عاشقتم داریوش عیدل سال 93 میبینمت تو کنسرت همیشه آرزوم بوده تورواز نزدیک ببینم همه آهنگ هاتو دارم و باهاشون زندگی میکنم

صابر | April 7, 2013 02:25 PM

من اومدک بگم عاشقتم استاد هرچی بگیم کمه...

farhad | April 7, 2013 01:30 AM

سلام
من يه سوالي از همه خوانندگان و نظردهندگان دارم؟ چند نفر شما الان تو ايران زندگي ميکنيد؟ چند نفرتون امسال اجيل نخورديد؟ جند نفرتون وقتي ميرين رستوران و يا مغازه اول قيمتو نگاه ميکنيد بعد با حسرت ميايين بيرون؟ چند نفرتون خوردن ميوه کم کم داره براتون ارزو ميشه؟ چند نفرتون........
حرف زدن . تايب کردن .نوشتن راحته وقي اينارو هنوزتجربه نکرديد همه دانشجوا و مردم اگاه هند از دورو برشون اما اگه چيزي بگن ماجراي کوي دانشگاه دوباره تکرار ميشود
اگه شماها واقعا به فکر وطنتان هستيد بس چرا .......
سلامت را نمي خواهند باسخ گفت
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... اي....
دمت گرم و سرد خوش باد
سلامم را تو باسخ گوي در بگشا!
مهدي اخوان ثالث

بی همتا | April 1, 2013 08:18 AM

سلام استاد.
قبول دارم تا الان فقط گوش میدیم.
میبینیم.
ولی تا میخوایم عمل کنیم میگیم مگه فقط من هستم...
بزار بقیه برن حق منو بگیرن...
یه چیزی رو خداییش بگم؟
تو این جامعه ما شاید بیشتر مردم از این وضع ناراضین...
ولی جرات ندارن فریاد بزنن....
یک کلام ترسوییم...
از این میترسیم با گلوله بزننمون...
میگیم اگه با این حکومت باشیم گرسنه نمیمونیم...
یکیش اطرافیان خودم
تا بحث حکومت میاد میگن باید طرفدار اینا باشی تا به یه جایی برسی
ولی به نظر شما زندگی تو قصری که پایه هاش ضعیفن هر لحظه امکان داره دیواراش بریزه روسرت ارزش داره...
من که قبول ندارم...
فقط و فقط بلدیم بگیم دوباره میسازمت وطن!
اما تا این آهنگ تموم میشه میگیریم میخوابیم!
حیف...
به چی دل ببندیم...
وقتی ÷سرا و ردا نمیان تو میدون از من دختر چی توقع دارید؟
کلام آخرم اینه...
داریوش اقبالی پیش مرگتم...

افسانه | March 25, 2013 06:38 AM

با سلام
اینقدر از نجات و آزادی حرف نزنید چون من اعتقاد دارم که توی این مملکت هیچکی به فکر مردم نیست حتی اونی که دم از آزادی میزنه
توی انتخابات هم همینجوری بود هرکی دم از آزادی میزد تشنه ی به قدرت رسیدن بود
مملکت مارو هم افراد حریص و از خدا بی خبر خراب کردن همون افرادی که اصلا به فکر مردم نیستن
یه روز منجی ،مهدی موعود میاد و همه ی جهانو نجات میده
ناراحت نشو اقای اقبالی ولی شما زمان قبل انقلاب هم دم از آزادی میزدی . اون چیزی که شما میخواید بوجود نمیاد
به امید آمدن منجی عالم بشریت مهدی موعود (عج)

مصیب | March 24, 2013 04:23 AM

سلام به داریوش عزیزم
داریوش جان مشکل مملکت بر باد رفته ما خود ما هستیم و اینکه به هر چیزی هرچند اندک راضی میشیم و در پی گرفتن حق خودمون نیستیم... اینکه اونقدر ما رو در مسائل خود غرق کردند که حواسمون به بلاهایی که داره به تدریج بر سر ما و نحوه تفکرمون میاد نیست.
داریوش عزیز مشکل اصلی ما اینه که همه هم رو مقصر میدونیم و دنبال مقصر میگردیم ولی اگه با هم و در کنار هم باشیم اوضاع میتونه بهتر بشه البته اگه باهم باشیم نه در مقابل هم...
داریوش جان راه حل ما اینه که منافع خودمون رو فدای مصالح جمعیمون کنیم و درست فکر کنیم و به هم کمک کنیم بدون هیچ تعصبی در مورد عقیده ، فقط و فقط برای نجات همه و نه فقط خودمون...تا باز هم صدای ایران عزیز در همه دنیا به آزادگی و آبادی بپیچه ، دست در دست هم و برایب آینده بدون هیچ جناح بندی و جبهه گیری که این تعصبات رو ظالمان برای استثمار ما و تفکر ما به جان ما انداختن ، همین و بس...
مرسی داریوش عزیز بخاطر توجهه که به هم وطنانت داری...فدای تو

مهشید | March 22, 2013 09:14 AM

با سلام خدمت استاد و عزیزم داریوش بزرگ و همچنین همه عاشقانش
منم مثل خیلی از رفیقام اعتقادم اینه که مشکل اصلی فقط خودمونیم چرا که گناه هر چی که گذشت به گردن ما بود و هست .
ولی به عقیده من یه رهبر بزرگ خیای میتونه به آدم کمک کنه یکی بدونه داره چی میگه و هدفش چیه . البته ما اون رهبر رو داریم و اونم شمایید .
به هر حال من به شخصه پایه هر حرکتی هستم حتی اگه به قیمت از دست دادن جونم تموم شه و این حرفم هم شاید راست ترین حرفی باشه که تو زندگیم زدم.
خیلی دوستت دارم داریوش جان

حمید | March 13, 2013 10:02 PM

سلام به داریوش اسطوره تکرار نشدنی
واقعا حرفاتون زیبا بود یه ضرب المثلی هست که میگه از ماست که بر ماست ما هرچی میکشیم از خودمون میکشبم ما همه باید از خودمون شروع کنیم .ادعای تمدن 2500 ساله داریم اما بی فرهنگ ترین مردم هستیم.واقعا من خودم هیچ امیدی به اینده ندارم هیچ و نتاسفانه درست بشو هم نیست تو خون و ذات این مردم ریشه کرده همه با هم دعوا دارن انگار از هم طلبکارن هرکی فقط و فقط به فکر خودشه .این مختص ایران نیست الان بین خواننده ها هم اون ارتباط برقرار نیست ومنم منم وجود داره تو تلوزیون های فارسی زبان ماهواذه ای هم این دعواها و اختلاف ها هم مشاهده میشه . نمیدونم از اون منسل اریایی چی مونده دلم خیلی گرفته خیلی

ایمان | March 9, 2013 02:36 PM

با سلام به استاد نازنینم

تکلیف اون خونه ای که شده خرابمون چیه؟

استاد در کامنت های قبلی هم گفتم که تنها راه نجات ما اول خودمون هستیم .هر کس باید از خود شناخت کافی داشته باشد و با اصلاح خودش به جماعه کمک کرد.یکی از زیبا ترین حرف های شما این بود اول دیکتاتور داخل خودمون رو بکشیم بعد سراغ دیکتاتور های بیرون برویم.کشور ما متاسفانه الان کشور چند فرهنگی با اقلیت های مختلف شده هستش و با افسوس زیاد باید بگویم امکان همدلی و همبستگی از ما به دلایل مختلفی گرفته شده است .کسی باید راه جدیدی را برای ما اغاز بکند .راهی برای رسیدن به ازادی و هم بستگی و همدلی و شناخت دشمن واقعی.همه ما دم از آزادی می زنیم حتی در انواع مختلف آن روزانه کامنت های طولانی و مطالب مختلفی را در محیط های اجتماعی قرار می دهیم اما حقیقت این است که اصلا شناختی عملی از آزادی و راه های رسیدن به آن نیز نداریم.برای فرار از این جهنمی که به نام زندگی به ما اعلام کرده اند نیازی شدید به آگاهی داریم.مشکل اصلی جامعه ما این است که زیر خط فهم هستند که باعث شده است ما زیر خط فقر هم باشیم.

به امید روزی که هر کس با خود شناسی از خود و جامعه ازاد و انسانی ریشه دیکتاتوری و استبدادی را بخشکاند

به امید آن روز امید....

داریوش سلیمی | February 28, 2013 04:09 AM

درود برناجی عاطفه ی من
داریوش جان خیلی خوشحالم که صدای خیلی از ما جوونا هستی. من با شما هم نظرم. همونطوری که همیشه گفتید ظاهرفریبی جامعه ی مارو له کرده. من واقعا ازاین شرایط آزاردهنده و خفقان مملکتم ناراضیم ولی بخوام حرف بزنم نزدیکترین اشخاص زندگیم از جمله پدرم باتندی باهام برخورد میکنه.حرف زدن من بنظر خودم ممکنه باعث اختلاف با خیلی از هموطنام شه. ولی از طرفی سکوت خفه کننده است برام. تنها چیزی که به ذهنم میرسه ساختن خودمه. باید یاد بگیرم چجوری فکر کنم چجوری ببینم چجوری حرف بزنم و چجوری از تجربه های بزرگی مثل داریوش اقبالی در جهت سازندگی استفاده کنم.
.شما مدتهاست که ایران نیستید. باورکن این روزا مردم ما مث مردم کوفه شدن.همشون هزار رنگن. باز برمیگردم به حرف خودتون که گفتین برای رسیدن به آزادی یه کارایی رو نباید کرد.
حرف دل زیاد باهاتون دارم که اگه بخوام بنویسم زیاد طولانی و خسته کننده میشه.
امیدوارم روزی با داریوش اقبالی واقعا همصدا باشیم.
پاینده باشید.حسام مولایی

hesam | February 25, 2013 03:31 PM

آقای اقبالی عزیز
باور کن که خسته شدم افسردگی کل زنگیمو گرفته !!!
این شرایط وحشیانه به ما حمله کرده هیجی برام نزاشته ...
خیلی ناراحتم احساس میکنم غیرتمو از دست دادم .. من حتی گذشتمو چیزی که متعلق به خودم بوده رو از دست دادم لعنت به این وضعیت کثیف؛ اعتقاداتم آشفته شدن، شرفم آسیب دیده احساس میکنم تبدیل یه حیون شدم که هیچ ارزشی برام نمونده نمیدونم تو چه مسیری افتام و دچار کدوم تلسم شدم همه دنیا برام زندون شده
هوای قفس کشنده !!! بیرون پر از درنده!!! کجا بره پرنده
همه ی دوستام دچار آشفتگی شدن مث آدمایی شدیم که از روز اول زندگی شون هیچ اعتقاداتی نداشتن....
ببخشید ذهنم خیلی آشفتس نتونستم خوب بنویسم
(خیلی دوس دارم داریوش جان صدات کنم چیکار کنم که خیلی کوچیکتیم و احترام بزرگتر واجبه)

لزومی به انتشار مطلب نیست هرطور شما دوست دارید

ابراهیم | February 21, 2013 04:04 AM

راستی خیلی از طرفدارای شما که همراه شما فریاد آزادی سر میدن تو زندگی شخصیشون به فرزندانشون اجازه ی مخلفت با عقایدشون رو نمیدم !!!!!!!!!!
حرف آخر این که بیایم برای یه بار هم که شده عملکرد و عقاید خودمون رو کالبدشکافی کنیم نه حکومت رو.
هر روز فقط و فقط ایراد های خودمون رو ببینیم نه فرد یا چیز دیگری رو.
ای دریده پوستین یوسفان _گرگ برخیزی از این خواب گران
گشته گرگان یک به یک خوهای تو_میدرانند از غضب اعضای تو_ز انچه می بافی همه روزه بپوش_ز انچه می کاری همه روزه بنوش

فرشته | February 18, 2013 06:28 AM

مشکل اصلی عقب موندگی ما مردمون هستند نه این نظام(صد البته که این نظام خیلی مشکل داره و منم از مخالفاشم).ما پس کی میخوایم به جای اصلاح جامعه خودمون رو اصلاح کنیم!اگه هر یک از ما وظیفه ی فردی و اجتماعی خودش رو درست انجام بده جامعه درست میشه.اگه الان ما جامعه ی(منظورم حکومتم هست)درستی نداریم به خاطر اینکه مردم درستی نداریم اینقدر خودمون رو الکی بزرگ نبینیم.مشکل ما به خاطر دین تزریق شده بهمون نیست مشکل سر عدم تعقل مردمه.از فردی که سالهاست آهنگهای آقا داریوش رو گوش میده و خیلی هم به ایشون تعصب داره پرسیدم:پیام اصلی شعرهای داریوش چیه؟دردش چیه؟ گفت:مخالفت با اسلام!!!!!واقعا پیام شما این بوده؟!!!!!!!
این نمونه بارز از فرد تحصیل کرده ای که اهل تعقل نیست.مشکل رو گردن دین مردم نیندازیم مشکل سر نداشتن فرهنگ تفکره.

فرشته | February 18, 2013 06:03 AM

من از بيگانگان هر گز ننالم كه هر چه كرد با من آشنا كرد .
تو اين تحريم ها يك عده از مردم دارن له ميشن . دوستي چند ساعت پيش با من صحبت ميكرد كه چند وقته گوشت نخورده . واي بر ما كه يك عده از شكم سيري فقط شعار ميدن
ويرانه سراست وطن

شهريار. | February 17, 2013 01:51 AM

سلام بر بزرگ مرد ایران آقای داریوش
داریوش عزیز حکایت امروز مردم ما حکایت اهل کوفه در زمان امام حسینه فقط حرف زدن و عمل نکردنه پس تا اکثر مردم به باور آگاهانه نرسند حرکت بی فایده است پس باید به فکر آگاه کردن بود و متاسفانه مردم یاد گرفته اند فقط حرف واضح را بشنوند یعنی کنایات و حرف هایی که کمی ابهام در آن وجود دارد را سعی میکنند طور دیگری برداشت کنند پس برای آگاه کردن مردم باید رک حرف زد .
یکی دیگه از مشکلات ما اینه که نسبت به دین تعصب داریم که خیلی وقتها خوبه ولی خیلی ها از این خصلت مردم سو استفاده می کنند

جواد | February 13, 2013 11:46 PM

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم!!!
کاش در باور هر روزه مان
جای تردید نمایان می شد
و سوالی که چرا سنگ شدیم
و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟
کاش می شد که شعار
جای خود را به شعوری می داد
تا چراغی گردد دست اندیشه مان
کاش می شد که کمی آینه پیدا می شد
تا ببینیم در آن صورت خسته این انسان را
شبح تار امانت داران
کاش پیدا می شد

amir ali | February 12, 2013 01:43 PM

عجب حكايت غريبي دارد اين گلوي "پُر" و حنجره ي " كور" كه فريادش هوسِ نخ نما شده ايست با شور و شوقي به باد رفته ... مكافات تلخ ِهزار حرف ِنگفته هم غم ِ ماسيده به دالانی دور شده جان دل .... اِنكِسار اين بغض يوميه هم مرام مردانگي مان نيست ، مانده ايم تاوان كدام گناه ناكرده را پس مي دهيم بغیر از نادانی و نا آگاهی و خودخواهی خود

کی میخواهیم یاد بگیریم که با دیکته کردن و دستور دادن و دیکتاتور پرستی دوهزار و پانصد سال دیگه هم بدبختیم

داریوش عزیزم برایمان بمان همیشه

صفا | February 11, 2013 11:00 AM

وطن پرستی یعنی حمایت از رضا پهلوی
شما هم قدر این خاندان رو ندونستید
وظیفه همه ماهاست که از رضا پهلوی حمایت کنیم

حسین | February 11, 2013 10:54 AM

چقدر ما بد بختیم
چقدر باید بدبخت باشیم که امروز به همین راحتی اینجا میاییم برای دیگری تصمیم میگیرم که چه باید بکنه و چه نباید!!!!
آره داریوش جان جد و آباد ما به ما یاد دادن که باید فقط گرگ درون رو تقویت کرد و باید دیکتاتور بود، شاه هم از رضا شاه و همه دیکتاتور ها هم از هم یاد میگیرن
چقدر ما بد بختیم که امروز با تمام جنایاتی که جلوی چشممون شب تا صبح و صبح تا شب اتفاق میافته بی تفاوت میگذریم و باز داریم سنگ همون جنایت کارانی رو به سینه میزنیم که فقط لگد مالیمون کردن
چقدر راحت از حق دیگری میگذریم
آره داریوش جان تا نفس آزادی و دموکراسی رو نفمیم بقول تو گدای حق خودمون پشت درای غربتیم حتی در خاک خودمون

شاهین | February 11, 2013 09:44 AM

درود به تو یار همیشگی ما و من های تنها
چرا راه دور میریم چرا نمیخواهیم قبول کنیم که بقول شما یک قرن پیر میشیم اما یک قرن عاقل نمیشیم
چرا نمیخواهیم قبول کنیم که لیاقت آزادی رو نداریم چون نه میتونیم و نه میخواهیم که مسئولیت آزاد بودن رو قبول کنیم
همه به قول تو حرف اش رو میزنیم و سنگ اش رو به سینه میزنیم اما حاظر نیستیم یک قدم حتی همون یک قدمی رو که تو نوشتی رو برداریم
راه رفتن رو کی باید به ما یاد بده؟
کی میخواهیم دلمون بخواد که یاد بگیریم؟

سیما | February 11, 2013 09:38 AM

سلام به هنرمند مردمی داریوش عزیز
وقت آن رسیده که امروز شما با پشتیبانی و حمایت از رضا پهلوی به وطننتون و به مردمتون به معنی واقعی خدمت کنید
این کوچک ترین کاریست که از دست شما که میگویید مسئول هستید باید بر بیاد

بهزاد | February 11, 2013 08:14 AM

داريوش هخامنشي كبير سومين امپراتور ايران زمين در كتيبه اي در پارسه(تخت جمشيد) مي گويد:من,پيمان شكن،دروغگو,ستمگر وفريبكار نبودم.نه دروغگو را تحمل کردم,ونه فرمانرواى ستمگرى را,من برابر با راستى ودرستى(اشه و هيشتا) فرمانروايي كردم.....خطاب من به شما بازبين عزيز است كه مي دانم كه بدرستي سعي دو سويه داريد كه نخست حرمت وب سايت ودرادامه حريم يكه تازصداي حقيقت و عشق داريوش جان ما پاس داشته شود و در ادامه حريم ماطرفداران، ما اين دليل روشني ندارد تا از واقعيت تلخ جامعه فرار نماييم.فقر فرهنگى چيزي نيست، كه بشود كتمانش كرد،تمام بار عقب افتادگى هر ملتى بر دوش کسانى مى افتد که خواسته و ناخواسته بخواهند ازکنارش به سادگى عبور کنند,از دموکراسى که نقطه اوج صداى مهربانى,يعني داريوش جان سراغ دارم كاملا به دور است كه گفتن از حقيقت امروز جامعه يعني بي محبتي ونامهرباني را كتمان نمايد كه اين اسطوره بارها وبارها در قالب شعر وترانه خودساخته ويا از ترانه سرايان بزرگ تکرار نموده است,از شما دوست گرامى گلايه دارم كه تاكي بايد بيهوده رعايت فرهنگ روبه زوالى را کرد که هر روز بدتر از ديروز است،اين عدم بازتاب سخن اين حقير را من به حساب شما عاشقي مي گذارم،كه شايد در اين كشور حضور ندارد،وگرنه مى ديد كه چگونه بى محبتى متاسفانه بيداد مي كند و دليل اصلي دور افتادن من و ما از تربيت درستي است كه نياكان ما داشته اند.كتاب تربيت كوروش نوشته گزنفون سردار رومى است که سالها پس از به خاک ايران پيوستنشان،براي بالارفتن،فرهنگ جامعه زمان خود,به نوشتن اين كتاب همت گماشته و به خوبى تمام وقايع تربيت كوروش بزرگ را از کودکى تا ..به رشته تحرير درمي اورد.در شروع کتاب در صفحه اي نوشته: به کودکان درکودکى ياد مي دادند كه دروغ نگويند، واگر کسى به شما وعده اى داد وعمل نکرد به او اعتماد نكنيد! اين تنها فقط گوشه اى از تربيت پارسى نيك مردي است كه جهان به منشور حقوق بشرش تا ابد افتخار خواهد نمود،..برادر بازخوان من!تا وقتي با هم تعارف داشته باشيم،تاوقتي مواظب برخوردن به ساحت يکديگر باشيم،فرهنگ روبه زوال ما تغيير نخواهد كرد....موفق باشي..عليرضا

علیرضا | February 11, 2013 08:11 AM

سلام سالار
توی یکی از این بلاگ ها خوندم که قبل هر کاری ، هر گامی ، هر نگاهی ، هر ایدئولوژی که انتخاب می کنی برای خودت مشخص کن چه می خواهی ؟ خواسته ات چیست ؟و به کجا می خواهی برسی ؟ این به تو کمک می کنه که بیراهه رو از راه بشناسی ، و به جای سردرگمی میان انتخاب های گوناگون و زیستن های تکراری ، مستقیم و با جهت گام برداری و زودتر از هر رویایی به مقصد برسی پس خودت رو بشناس قبل از هر انتخابی.
ازنظر خیلی از جوونهای امروز متفاوت بودن یعنی ظاهری متفاوت داشتن یعنی لباس متفاوت پوشیدن،کفش متفاوت پا کردن،آرایش متفاوت داشتن! متفاوت بودن متاسفانه این اواخر برای یک دختر ایرانی شده مدل موی پنجه گربه ای! متفاوت بودن برای یک جوان ایرانی متفاوت حرف زدن شده اصطلاحاتی که از زبون یه بچه ی دبستانی بیرون میاد و خودش هم نمیدونه داره چی میگه!!! کافیه ازش بپرسید این که گفتی یعنی چی؟ در جوابتون میگه:نمیدونم شنیدم ولی خیلی کلاس داره!!این متفاوت حرف زدن رو کی یاد این بچه داده خوب مسلما بزرگتری که باهاش در ارتباطه و به همین سادگی تو ذهن بچه اینطور حک میشه:طوری حرف بزن و راه برو که متفاوت باشی
ای کاش فقط متفاوت بودیم اما متظاهر نبودیم
ای کاش فقط متفاوت بودیم اما متکبر نبودیم
ای کاش فقط و فقط و فقط و فقط متفاوت بودیم

شهرام | February 11, 2013 08:08 AM

آقای داریوش
شما باید به رضا پهلوی بپیوندید اگر واقعأ اونطور که میگید به دموکراسی اعتقاد دارید
همین

شهین | February 11, 2013 08:02 AM

داریوش عزیز
با سپاس از اینکه آینه حقایق هستی
چرا ما هیچوقت از اشتباهات دیگران نمیخواهیم یاد بگیریم
چرا باید همیشه خودمون زیر اشتباهاتمون له بشیم
چرا انقدر ظلم پروریم ؟؟؟؟ چرا همیشه باید به جای اینکه بین بد و خوب را انتخاب کنیم میاییم به خودمون فقط انتخاب بین بد و بدتر رو هدیه میدیم؟؟؟؟ بغیر از اینه که همه کارمون لحظه ای ؟ روی چیمون میشه حساب کرد؟ روی آگاهیمون؟ روی صداقتمون؟ روی شرافتمون؟ روی حقیقتمون؟ روی احتیاجاتمون?

حسین | February 11, 2013 08:00 AM

سلام به تو تنها رفیق شفیق ما مردمان سوخته
یه جایی این مطلب رو خوندم لازم دیدم اینجا برایت بنویسم :
دین، عقل انسان را هدف قرار می دهد و عقل را نابود می کند! قدرت تفکر را از انسان می گیرد و جان و مال و هستی انسان را در اختیار یک عده سود جود قرار می دهد! انسانی که مغزش تعطیل شد ، تمام هم و غمش ناخودآگاه این می شود : که چطور به آن سود جویان ، منفعت برساند! بدون اینکه خودش متوجه باشد، درچه موقعیتی قرار گرفته است! سودجوها همان کسانی هستند که قدرت را در دست دارند! همان کسانی که تعیین می کنند که بزرگ ترین و مضحک ترین اختراع انسان یعنی "خدایان"، چه چیزی را دوست دارند! آنانی که خواهند گفت: خدایان ساختگی چه انتظاری از ما انسان ها دارند! جالب است، اختراع خودمان خواسته هایی دارد و به این افراد ارائه می کند و در نهایت اندوه باید عرض کنم که عده ای هم بر سر این موضوع، حتی فکر نمی کنند! حتی می ترسند! واقعا تعجب آور است که از اختراع خودمان بترسیم و به خواسته ی افراد و قشری سود جو بلی بگوئیم! سودجویان خطرناک هستند، زیرا بر جان و مال و امکانات مردم مسلط شده اند! هر جا که دین بر انسان ها نفوذ کند، عقل انسان را از او می گیرد ، انسانیت انسان را از او می گیرد ، دیگر انسان از خود نمی پُرسد که چرا باید چنین کاری بُکنم ! فقط باید اطاعت کند !حتی اگر آن عمل رفتار غیرانسانی باشد! مثل زدن زیر چهارپایه ای که زیر پای شخصی است که دارند، اعدامش می کنند! یک عده با تکیه بر قوانین ارتجاعی ، تصمیم می گیرند ، زندگی فردی را از او بگیرند و دیگر از خود نمی پرسند که چرا و به چه حق او باید اعدام شود! تنها اطاعت می کنند و در جنایتی علیه انسانیت ، مشارکت می کنند! زیرا مغزش آلوده به دین شده است! دیگر قادر به تفکر نیست! ذهنش مسموم شده و تنها تدبیری که از کارش دارد این است ، که باید دستور اجرا شود! چرا و به چه حق؟ نمی داند !مذاهب به صورت علنی و خصمانه مخالف آزادی است و یک سد، بلند مقابل علم است ودر اکثر محیط ها باعث بروز جنگ وجنایت علیه جامعه ی بشری می شود. دین افراد را به سوی خشونت و پیروی کور کورانه می کشاند و این خود تجاوز به حریم خصوصی انسانیت است و ما با علم و آگاهی که در اختیار توده ی مردمی می گذاریم، می توانیم به آنها حق انتخاب بدهیم و با آنها طوری رفتار کنیم که معنی و مفهوم واقعی آزادی را حس کنند.

داریوش جان مردم ما از ریشه بیمارند و این نا آگاهی مثل ویروس تو رگهاشون و وجودشون جاریه و باید حتمأ بقول شما سم زدایی بشن ، برنامه تون حرف نداره دستاتونو می بوسم

مریم | February 10, 2013 09:48 AM

داریوش گرامی
مشکل اصاصی ما آنجاست که عقاید و باورهای شخصی خویش را فقط میخواهیم به دیگران تحمیل کنیم ، وقتی روح و جسم بیمارمان را همیشه با خودمون همه جا میبریم فقط بیماری بقول شما فرهنگیی ماست که همه چیز رو به ما دیکته میکنه ، باید از کودکی این تغییرات رو عوض کرد من بچه بهبودیم باید همیشه در همه جا و هر زمینه ای باید پیام بدهیم و پیام بگیریم. باید یاد بگیریم دستان خسته همدیگر رو به گرمی گرفته و آغوشمان، مرحمی بر دردهای کهنه و جدید جامعه و همدیگر باشه تا بتونیم آینده رو بقول تو از سر بنویسیم ، تو راه مرا بسته من راه تو را بسته امید رهایی نیست تا ما همه دیواریم
برامون بمون که تنها تو طنین حقیقتی

علی | February 10, 2013 09:45 AM

سلام استاد
انقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم
که میترسم
هر وقت از شادی به هوا بپرم
زمین را از زیر پایم بکشند
درد ما درد نادانی ، ناآگاهی و بقول شما همه چیز دانیه
ما تا وقتی تحمل شنیدن و یا حتی همونطور که شما نوشتی حتی گوش دادن به عقاید هم رو نداشته باشیم همیشه بازنده ایم. میدونی چیه داریوش جان تا ما موقعی که خودمون هستیم احتیاج به دشمن دیگری نداریم!!!!
ما حتی از فکر کردن هم میترسیم این شده دنیای این روزای ما

شراره | February 10, 2013 09:38 AM

داریوش عزیز
سلام به تو تنها دوست و معلم زندگی ما من دانشجوی دانشگاه تهران هستم و اول خواستم بگم که دمت واقعأ گرم که همیشه پشتیان حقیقت و بقول خودت حقیقت جویان بودی و هستی متأسفانه ما با تمام جوونی مون حافظه بسیار بد و کندی داریم و بقول خودت هممون فک میکنیم همه چیر میدونیم مارهای در مهراب دارن باز خون جوون ها رو میدوشن کاش میشد شطرنج ات لالایی شب های تنهایی همه ما بود چون یادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمی باخت تاج و از سرش تو میدون خانواده های ما انداختن
دردیه که تکرار تاریخ و تاریخ تکرار با یک تکرار تاریخ دیگه مواجه بشه سایه تو امیدوارم همیشه به سر ما باشه تا شاید یه روزی از این خواب خرگوشی دربیام

سینا | February 10, 2013 09:36 AM

درودبرتوبزرگ مرد آزاده ملت ایران تازمانی که درگیر جهل ونادانی وخرافه پرستی باشد وهمیشه دنباله روی دیگران باشد بدون آنکه بداند برای چه چیزی میگویدیا میخواند یاشعار مرگ برودرودبر سرمیدهد وحتی فرهنگ آن را ندارد که بداند برای چه چیزی حال را میخواهد تغییر دهد واز آموزگاری چون تاریخ عبرت نمی گیرد وخودرادر لاک خرافه های مذهب ومذهبیون فرو برده است نمی تواند هیچگونه راهکاری برای پیشرفت وتغییر بدست آورد ابتدا باید فرهنگ سازی کرد آنهم از سنین کودکی که وظیفه ای بس خطیر برعهده مادرانی است که نسل سوخته محسوب میشوند وروشنفکران ما که در دوران گذشته بسیاری از آنان به ملت خود خیانت کردند باشرف ووجدان اقدام به آگاه کردن توده ی مردم کنند تاشاید ازخواب خوش بیدار شوند وحرکتی از خود نشان دهند تاکی درانتظار معجزه ! دوستت داریم وچشم به راه روزی هستیم که تورادر ایران آزاد ببینیم.به امید آن روز

najmeghazian | February 10, 2013 12:22 AM

از کنار سواحل دریای مازندران عاشقتیم داریوش

سعید | February 7, 2013 09:29 AM

سلام استاد تولدت مبارك . من نميدونم چي بگم اما فقط همين قد كه خيلي خيلي دوستت دارم . اهنگ هاي شما هميشه در قلب و جان من همچو خون در جزيان است و هميشه از اعماق جان دوست دارم كه پيام و مفهوم متن اهنگهاتون رو دريابم . شكنجه گر يه تحولي عظيم در من به وجود اورد كه ان تحول را مديون شما هستم

سجاد | February 7, 2013 04:15 AM

سلام استاد تولدت مبارک
اون قدیم قدیما که هنوز تاریخ و ساعت نبود کسی نمیدونست سنش چقدره به خاطز همین زیاد عمر میکردن میدونم سختی زیاد کشیدی جون من دیگه قصه نخور درسش میکنیم دیگه تحمل ندارم غصه هاتو ببینم اینو گفتم بدونی الان باید زنده باشی تا عروسیه میلاد و بچه میلادو ببینی یه عمر زندگیم فدات دوست دارم
زنده باشیو سبز چشم حسودات در بیاد

محسن نقیبی | February 5, 2013 02:03 AM

با تاجی از خاطره، رهسپار کدام اوجی؟! «راهی» کدامین سفر به انتهایی؟!!

تو از آغاز به آفاق نشستی، و صدایت تا ابد در گنبد نیلی ِ رواق این دایره ی مینا پیچیدن گرفت.

قصه از نام بزرگت نیست، حکایت از سابقه ی دیرینت نیست ...
صحبت از حنجره ای است که گره خورده به «بغض»
قصه از صدایی است که تنیده شده در خاطره ها

«ای به دادِ من رسیده»! تو را با نوای حزن آلود و غَمبارت، به بلندای نامِ «وطن»، و به طهارت نام پاکِ آزادی تا که از هستی نشان است، بر اوج افلاک خواهم و بر تارَکِ رفیع زندگی ...

به یمن زادروزت قلم به دست گرفتم، و از تـــــو نوشتن آغاز کردم که مگر روزنه ای از تابشِ هستی فزایت بر نهاد خسته و تاریک وجودم بتابد، و خود را به ستایش تــــو مگر آرام سازم...

داریــــــوش بزرگ... یاورِ همیشــــه مــؤمن... ای رســولِ بزرگِ رستاخیز... یادگارِ صداقتِ جمشید... و ای مردِ اسطـــوره ایِ شعرم...

میلادت به فرخندگی طلوعِ صبحِ رهایی و به روشنی و درخشندگیِ تلألوِ آزادی است.

در این میمنت و شادی، همنوا با یارانت، «همصدا» با دوستدارانت، سالروز قدم نهادنت بر صحیفه ی هستی را شادمانه فریـــــاد می زنم و می خوانم ...
... گــر نباشی در میــان ، باید که از دنیـــا گذشت !

به مناسبت 62امین سالگردِ آن جاودانه ی بی تکرار، صدایِ تا ابد ماندگــــار... یـــاورِ بزرگِ همــه قلـــب های شکسته... داریــــــــــوش.

S Mahmood HosseiniAzad | February 4, 2013 01:20 PM

درود بر داريوش ياور هميشه مومن ايران زمين و دوستانى كه اينجا نظر دادن؛ بيشتر نظرات رو خوندم؛ بعضى دوستان نسخه پيچيدن و واسه همه يه دارو نوشتن؛ بعضى ها نظرات دوستان رو نخوندن و كامنت دادن؛ دوستانى هم بودن گسترده تر و عميق تر نگاه كردن؛ چند بعدى به قضايا نگاه كردن و مشكلات در فقط يك چيز نديدن؛ انسان محصول اجتماعه؛ هر چقد برخوردش با مسائل اجتماعى آگاهانه تر باشه مى تونه به همون اندازه به اجتماعش كمك كنه؛ حقيقت تلخيه كه ما اتحاد نداريم و هنوز سر كوچكترين چيزا باهم اختلاف داريم؛ بايد ياد بگيريم انسانى به مسائل نگاه كنيم و انسانى رفتار كنيم و همزمان به اطرافيانمون هم ياد بديم چطور بدون تعصب مسائل رو موشكافى كنن و با وجدانى آگاه، انسانى قضاوت كنن.
خيلى چيزا هست كه بايد ياد بگيريم، آرامش رو بايد به ذهنمون و قلبمون تزريق كنيم و اونوقت به سمت رهاشدن قدم بذاريم؛ كمال فردى و اجتماعى كاره يك شبه اى نيست؛ پس نبايد نااميد شد؛ گذشته هرچه كه بوده پر فخر يا شكست نبايد اندوهش رو خورد يا واسش احساس حقارت كرد بايد ازش درس گرفت و خود رو ساخت. فقط تكيه رو يه بخش وجودمون نبايد داشته باشيم؛ به سلامتى جسم و روحمون برسيم جامعه ى ما هم جسمش و هم روحش آسيب ديده؛ از هر چيزى كه به جسم تو و روحت صدمه ميزنه فاصله بگير چون به روح و جسم ايران صدمه مى زنه پس نذاريم بيشتر صدمه ببينه سرزمينمون؛ همتون رو عاشقونه دوست دارم. يا حق

يحيى | February 4, 2013 10:45 AM

داریوش عزیز
امروز اگر دانشگاه زنده است
امروز اگر ما زنده ایم
فقط و فقط بخاطر توست
میلادت مبارک
حضور تو و طنین تو ست که امید به زندگی رو در ما بیدار کرده
از اینکه امروز حضورت در میان دانشجویان قدرتی دوباره به تن خسته و سوخته ما داده ازت سپاسگذارم
تولدت مبارک یاور

گیتی | February 4, 2013 10:31 AM

آقای داریوش پس چرا رفتین؟آگر همه ی شما میموندین و مبارزه میکردین امروز نسل ما تو این وضیعت نبود.میدونم نظرمن تایید نمیشه ولی دسته کم تو میخونیش.در ضمن اگه میشه با استاد معین هم یه آنگ همخونی کنین.با سپاس

aria | February 4, 2013 02:18 AM

درود به داریوش عزیز.

تولدت مبارک.
من از امسال به کار های شما و خودتون علاقه مند شدم، قبلا هم آهنگ هاتون رو گوش میدادم اما نه زیاد چون فقط یکی دو تا از آهنگ های معروفتون رو شنیده بودم...

از حالا شدم یکی از طرفدار های پروپاقرصتون!

خیلی دوست داریم.

سهیل - S0h3!L | February 3, 2013 04:54 PM

من عاشقتم،هر چی تو بگی،زندگی من با ترانه هات گره خورده،تمام خاطراتم با آهنگاته،ایشالا هزار سال زنده باشی

صائب | February 3, 2013 01:22 PM

درود بر داریوش عزیز
با نظر حمید موافقم.ماها فقط دنبال عیب هاییم.منتظریم شرایط درست بشه تا حرکت رو آغاز کنیم!همش مسوولین رو مقصر میدونیم.
واقعا خود ما چه حرکتی برای موفقیت کشورمون برداشتیم؟!!!!!این من و تو هستیم که کشور رو میسازیم.این حرفها همش بهانه ست.اگه بخوایم میتونیم.کافیه تلاش کنیم.
به قول استاد عزیز دکتر علی شریعتی:لحظه ها را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم...غافل از آنکه خوشبختی همان لحظه هایی بود که گذشت...

زهرا | February 3, 2013 11:49 AM

به نام آفريننده ي مهر و دوستي
درود
اگه نسبت به هم سرد شديم اگه فقر رو تو چهره ي هم وطنانمون ميبينيم و کاري نميتونيم بکنيم اگه...
ما سکوت کرديم چون سکوت تنها و‌آخرين سنگر ما بوده هست و کاري جز سکوت بلد نيستيم ...
هيشکي به اندازه ي خودمون ما را به بيراهه نبرد...
زادروزت مبارک داريوش بزرگ ،با خوندنت خون تازه اي رو تو رگ هاي ما جاري کردي
صداي ما هم آواي صداي توست
خيلي بزرگي

چکاوک | February 3, 2013 10:59 AM

تولدت مبارک .جواب سوال شما در یک یا چند جمله خلاصه نمی شود .همیشه آدمهای بزرگ سوالات بزرگ مطرح می کنند ولی این مهم هست که چه کسی بهترین جواب رو بده.

mansoreh | February 3, 2013 10:33 AM

درود
داریوش عزیز تولدت مبارک

بابک | February 3, 2013 10:00 AM

سلام سالار
تولدت مبارک عزیز دل
تو غذای روح ما بودی و هستی و امروز فقط تویی که ایمان به امید داشتن و حق آرزو کردن رو به ما برگردوندی داریوش جان اگر بقول تو انگیزه در جوانان مرده اگر آزادی و حقیقت هر دو زندانی هستند به خاطر اینکه ما مسئولیت پذیر نبودیم و بلد نیستیم مسئولیت انسان بودن رو قبول کنیم اما داریم از تو یاد میگیریم از اینکه ما رو تنها نگذاشتی ازت ممنونیم من هیچ امیدی به فردای این سرزمین نداشتم اما خبر کاری که تو دانشگاه برای بچه ها کردی مثل توپ تو این خاک ترکیده پوسترهاتو به در و دیوار داشنگاه ها میزنند و از اونور این از خدا بی خبرها پاره میکنند نمی دونی چه شور و شوقی در ما زنده شده بازم تولدت مبارک که به امید ما رو تو متولد کردی

علی اکبر | February 3, 2013 08:35 AM

داریوش نازنیم سلام قبل از هر چیز تولدت مبارک
تو معرکه کردی تو امیر کبیر باورم نمیشد که در میان دانشجوها حضور داشتی سالن میلرزید همه دیوووونه شده بودند از خوشحالی اشک میریختن تو دانشگاه رو زنده کردی ما رو زنده کردی وای چه روزی بود
امیدوارم همیشه سلامت باشی

سارا | February 3, 2013 08:31 AM

داریوش عزیزم تو مملکت ما فقط مشکل بی عدالتی نیست
میدونی :
از بی عدالتی نیست . . . از خیانته . . . خیانت روشنیا رو خاموش میکنه . . . امیدارو میکشه . . . تا وقتی که زندگی نفسه خودشو بهت برگردونه . . . !

مهدی طالب فرد | February 3, 2013 05:15 AM

ای بزرگ مرد سالروز میلادت مبارک
این شعر استاد شهریار رو تقدیم به تو میکنم الحق که حرف دل همه ایرانی هاست

کار گل زار شود گر تو به گلزار آئي
نرخ يوسف شکند چون تو به بازار آئي

ماه در ابر رود چون تو برآئي لب بام
گل کم از خار شود چون تو به گلزار آئي

روز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار
به اميدي که توام، شمع شب تار آئي

اي که انديشه‌ات از حال گرفتاران نيست
باري انديشه از آن کن که گرفتار آئي

با چنين دلکشي اي خاطره‌ي يار قديم
حيفم آيد که تو در خاطر اغيار آئي

لاله از خاک جوانان بدرآمد که تو هم
شهريارا به سر تربت شهيار آيي

مهدی طالب فرد | February 3, 2013 05:13 AM

درود ... بنظر من اول باید قبول کنیم که ما ملت خوبی نیستیم یا لااقل بسیار بدی داریم از خودخواهی , قدرناشناسی و ... گرفته تا تنبلی و همواره بدنبال ناجی بودن . نجات ایران در گروی تغییر خیلی رفتار و خصلتهای بد مردمان این سرزمینه , هرکسی باید بجای دخالت در کار دیگران خودش و کارشو درست کنه و من باید یاد بگیرم با مغزم اندیشه کنم نه با گوشهایم . تندرست و پاینده باشی

فرزاد | February 3, 2013 04:10 AM

با صداي تو روز به روز آگاهتر شدم تا امروز كه وقتي صداتو ميشنوم آزادي تو وجودم زبانه ميكشه..
پيامتو شنيديم داريوش بعد از 40 سال شنيديم ولي كاش بقيه هم بشنون
با تمام وجود دوست دارم...تو نگاه منو به زندگي تغير دادي
تولدت مبارك عزيزم

جمشيد | February 3, 2013 01:26 AM

داریوش جان ، بنظرمن درد ما در اینه که شنونده خوبی واسه حرفای هم نیستیم . مشکل فقط دولت و حکومت نیست . همه ی این حکومتها از دل همین جامعه سربلند کرده و میکنند . انسانهای خودخواه و مستبدی هستیم و امان از روزی که منصبی هم داشته باشیم ...
تا وقتیکه عادتهای بد فردیمون رفع نشه یا حداقل کم نشه ، انتظار آزادی و هر ارزش والای دیگه عبثه .

حسین | February 3, 2013 01:21 AM

سلام عزیزم من داریوش بزرگ
داریوش ما دیگه امیدمونو از دست دادیم.فکر مرگ در سرمون میپرورونیم.کسی نیست به ما کمک کنه.سکوت ما از هزار تا سقط بدتره.
ما منتظر آهنگ جدید تو هستیم تا مرهمی دیگه به زخم های ما باشه
داریوش عزیز با ما باش

امید | February 3, 2013 12:36 AM

داریوش دانشگاه رو زنده کردی هیچی نمیتونم بگم بغیر از اینکه عاشقتم و به امیدت زنده ام

سپیده | February 2, 2013 01:36 PM

غوغا کردی نمیشه با کلام احساس رو توصیف کرد فقط میتونم با کلام خودت بگم دوباره می سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش راست میگی تکرار تاریخ رو باید جلوشو گرفت اما با تو میشه فقط داریوش جان میدونم ما رو هیچوقت تنها نگذاشتی هوادار چیه اینا هوادار نیستن هوادار تو اونیه که راهتو و پیامتو درک کنه و بهش جامع عمل بپوشونه راست میگی بی تفاوتی و خودخواهی چشما و گوشای خیلی رو بسته و به صرفشون نیست بفهمن اما داریوش اونایی که تو سالن دانشگاه از خوشحالی پرواز میکردن هوارای حقیقیت بودن به امید اینکه سایت به سرمون باشه همیشه و با هم به آزادی برسیم

صمصام | February 2, 2013 01:18 PM

درود به تو بزرگمرد واقعا تو یک دونه ای با بچه ها موافقم فقط تو میتونستی بعد از این همه سال باز شور زندگی و جرأت مبارزه رو تو ما بیدار کنی دمت گرم استاد باورت میشه پوستر هاتو به در و دیوار زندن و از صبح تا شب کار این بی شرفا شده پاره کردن پوستر های تو اما هیچ غلطی نمی تونن بکنن راست میگی سال پیش تو آینه گفتی تا زمکانیکه حقیقت آزاد نیست ازادی حقیقت نداره راست میگی برادر ما خودمون هم از حقیقت می ترسیم اما تو همیشه حقیقت رو نشونمون دادی تو دانشگاه زلزله شد وقتی با تصویرت و صدات هممون رو عشق باران کردی تولدت مبارک که به ما تولدی دوباره دادی

زیبا | February 2, 2013 01:04 PM

سلام استاد با هزار بد بختی تونستیم بیام تو سایت اومدم فقط بگم تو شاهکار خداوندی نمیدونی وقتی صدات تو امیر کیبر پخش شد چی شد ما ها از خوشحالی فقط می تونستیم فریاد بزنیم مرگ بر دیکتاتور یعنی واقعأ خود خودت بودی یعنی معجزه خاموش داریوش ما یعنی شاهکار نمیدونم چی بگم اما فقط همینو میدونم که همه ما نسل سوخته و نیمه سوخته و در حال سوختن به امید تو زنده ایم زنده باشی تایادم نرفته تولدت مبارک

مهدی | February 2, 2013 12:59 PM

داریوش جان
خواستم بگم تو دانشگاه امیر کبیر رو منفجر کردی چکار کردی آنقدر جلادان شک شده بودند که فلج شده بودند و حتی نتونستند فیلم رو قطع کنند شاهکار بود بی نظیر بود یعنی فقط تو مثل خون و جون تو رگ های ما جاری هستی چی بگم واقعا دمت گرم
می پرستمت

ستاره | February 2, 2013 12:57 PM

داریوش عزیزم
سلام و تولدت رو به تو و تمامی ملت ایران تبریک میگم
همیشه از تو شنیدیم که گفتی بیاییم از خواستن و داشتن به بودن ساختن برسیم اما داریوش جان ما احتیاج به یک راهنما برای ساختن احتیاج داریم وقتی از کودکی هیچ چیز بغیر از زجر رو ظلم پروری رو یادمون ندادن بدون یک معلم دلسوز مثل تو چه طوری میشه از قشر جوانی که داره زیر خفقان میسوزه انتظار تغییر داشت راه رو نشونمون دادی حالا راهکار رو هم یادمون بده

احسان | February 2, 2013 12:54 PM

تبريك ميلاد
برادر جان...همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم چه کسی چشمهای تو را رنگ کرده است
چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟فرشته ای فقط در قالب یک انسان!!!
از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت
امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق
خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم!!!
زبان ما قاصر است از شکر نعمت تولد و حس بودن شما
در روز تولدت سر بر زمین سائیده و از درگاه حضرت حق نهایت سپاس خود را بجا آورده
و برایت سالهای سال عمر با عزت و برکت خواستارم.
باشد که بقاء عمرت با عزت و سربلندی و توام با خدمت باشد.به اميد ديدار برادرجان!!!

منصور امين زاده | February 2, 2013 10:36 AM

سلام به کسی که آرزوی یه بار از نزدیک دیدنش رو دارم
فقط میشه گفت؛گناه هر چی که گذشت به گردن ما بود و بس.
ما باید دستامون رو تو دستای من بذاریم.اگه هم صدا بشیم کسی حریفمون نمیشه.
به امید اون روز

امیر حسین | February 1, 2013 01:49 PM

با سلام فقط امدم تولدت را تبریک بگویم ای عزیز تر از جان در فرصتی مناسب تر جواب سوال هایت را خواهم داد همیشه فوق و سر بلند باشی

soheil | February 1, 2013 10:37 AM

اینجا بجز درد و دروغ همخانه ای با ما نبود...
بزار بسوزیم
همه چشمشون دنبال دیگریه که کاری بکنه

فرید | February 1, 2013 04:13 AM

داریوش عزیز تولدت رو بهت تبریک میگم
به توکه ,طلائی ترین مرد موسیقی پاپ ایرانی
به تو که اسطوره بی همتای صدایی
به تویاور همیشه مومن
به تو تنها همدم تنهایی های من
به تو که همه ی ترانه هات حتی عاشقانه هات در وصف وطنه تولدتـــــــــت مبارکـــــــــــــــــــــ

.

میگویند در عصر مدرن زندگی میکنیم
اما وقتی به دور و برم نگاه میکنم
آنچه میبینم شکنجه های مدرن است
دردهای مدرن...
و نقاب های مدرن ریا
در عصر مدرن...
در آن هنگام که دیکتاتورها تکیه بر تختهاشان زده اند
پدران و مادران استخوان جوانان شان را به خاک میسپارند
و شکنجه گران زنان راشکنجه میکنند
و رسانه های پست دروغ میگویند
و آن که زاده شد تا باشد
اما زیست و مرد، محروم از آزادی


elahe | February 1, 2013 03:54 AM

ﻣﻦ ﻣﺎﻩ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻫﻨﻮﺯ
ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺭﺳﻮﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺭﻭ
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺳﻮ ﺳﻮ ﻣﯿﺰﻧﻢ
ﺷﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﺷﺐ ﺩﯾﺪﯼ ﻣﻨﻮ
قربونت برم منی که تو آزاد کردن خودم از قید خرافات نفس دروغ بدی افسردگی خلا شدید روحانی و....... موندم چه طور میتونم مملکتمو نجات بدم.
عزیزم من تا جایی که میتونم تو رو سر لوحه خودم قرار دادم و اولین بار که تو برنامه آینه دیدمت با اینکه تو عمرم یه نخ سیگار نکشیده بودم با انجمن آشنا شدم و در جلسات شرکت کردم اما آگاهی دشوار و به راحتی بدست نمیاد .
من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم مدتی هم هست که جلسه نمیرم
من تمام و کمال در اختیار شما هستم و ازتون کمک میخوام از خیلیا شنیدم که میگن به خاطر داریوش معتاد شدیم ولی من به خاطر تو زندگیمو شناختم و سلامتمو مدیون تو هستم و امروز تقاضای همراهیو راهنماییو ازت دارم. پاینده و پیروز باشید.

abolfazl | January 31, 2013 10:52 PM

با سلام به داريوش عزيز . من 18 ساله كه از تو شكستم !

و با ملتي كه دين رو به جاي تعقل و خردگرايي انتخاب كردن چه صحبتي داري داريوش عزيز ؟!!!

اين خانه سياه است

امين زارعي(كاريكاتوريست.شاعر) | January 31, 2013 06:29 AM

روزگاریست که دل چهره مقصود ندید ساقیا آن قدح آینه کردار بیار ...
واقعا به روز ما چی اومده...؟؟؟
مایی که مدون حقوق بشر بودیم حالا از گفتن حقیقت هم وهمه داریم.چرا؟ چه شد که کار ما به اینجا کشید؟؟؟ جرم ما فراموش کردن تاریخ ما بود...تاریخی که از ما دزدیدند...تاریخی که لابه لای دفترچه های مذهبی فراموش شد..واقعا برای آیندگان چه خواهیم داشت؟؟؟ آیا آیندگان مانند ما که از قاجار بیزاریم از ما بیزار میشوند؟؟ این ننگ تا ابد بر دوش ما سنگینی میکند...مایی که جرات فریاد نداشتیم...ابلیس پیروز مست هم از این موضوع خشنود.....ستاره های در آسمان این وطن سوسو نمیزنه جز ستاره دین گریزی...هیچ دین و آیینی نباید بر قانون این کشور مسلط باشه حتی زرتشت که که آیین نیاکان ما بوده...زیرا تاریخ ثابت کرده که هر جا دین در حکومت دخیل بوده به مردم آن سرزمین ستم شده...ما دم از آزادی میزنیم در حالی که 33 سال قبل در دروازه شهرمان آنرا گردن زدیم...ما از نام خلیج فارس میگوییم در حالی که این نام را به گویش عرب به زبان می آوریم زیرا عرب پ ندارد...
ما ادعای دموکراسی داریم در حالی که برای مذهب هم اقلیت قائل شدیم...ما ادعای روشن بینی داریم در حالی که نامه های خود را برای امام غایب خود درون چاه جمکرانی می اندازم که میگویند پیرمردی قمی در خواب خود امام زمان مسلمین را درون چاه دیده است...ما ادعای این را داریم که تیزهوش ترین مردم و سیاسی ترین بینش رو نسبت به مسائل روز داریم اما طبق مستندات موجود مردم ما در کوره دهات های کشور برای یک خوراک نذری رای میدهند و نماینده خود را به مجلس میفرستند...و همان رای در انتخابات ریاست جمهوری به خاطر یک پاکت که محتوای آن پنجاه هزار تومان است رای یک شخص که دارای بینشی صحیح است را میشکند...ما مرده ایم ولی خود را زنده میپنداریم...این حقیقت تلخه اما ما مرده ایم... مرده هایی که برای ترس از فردای خود سکه میخرند.. دلار میخرند تا گران شود تا سودی کنند تا فردا جلوی خانواده شرمنده نباشند...در حالی که این مشکل راه حل ساده تری هم دارد..راه حلی که همه ما میدانیم ولی جرات عمل کردن به آن را نداریم..راه حلی که ما را از آن ترسانده اند..ترسی به نام جهنم...ترسی به نام شب اول قبر...ترسی به نام دو فرشته نکیر و منکر...چرا از خداوند بزرگ که در تمامی کتب آسمانی به صفت بخشنده خود را معرفی میکند میترسیم؟؟ راه حل آسان است...
((آن راه حل چیزی نیست جز فرهنگ سازی و آموزش و پرورش مردم تا بدون ترس و خرافه پرستی بستری فراهم شود برای نظام منظمی که بتواند خود از دین جدا کند)
اینجا،دراین سرزمین،و دراین سرای پاک،انسانیست مرده،وچه باید گفت به مردمانی که خود را لایق این شرایط میدانند و آزادی خود را در چارچوب و قفسی بنام دین و خدا زندانی کرده اند، ما محکوم به سکوت هستیم، و چه زیبا سرود،داریوش اقبالی که حق ما گرفتنی نیست

پویا مهدیان | January 31, 2013 03:46 AM

با درود فراوان ب تو ياور هميشه مومن

داريوش جان سالهاي زيادي از گلايه كردنت ميگذره اينبار هم ك رو به هوادارات كردي و مثل هميشه زيبا گلايه كردي ك چرا ساكتيم و چرا حركت از اين بيش شتابان نميكنيم
در جواب گلايت حرفي ندارم بزنم داريوش عزيز چون همه حرفهايي ك زدي حق و پاسخي نداره. اما اينو ميخواستم بگم ك ما ها تنهاييم داريوش جان ما واقعا همون جمع پراكنده ايم ما در كنار هم بودن رو هيچ جا بهمون آموزش ندادن تو مدرسه هامون به ما تفرقه و جدايي ياد دادن داريوش جان
مدرسه ها مثل قديم نيست ك دارا و ندار كنار هم بشينن
آره داريوش عزيز ما تنهاييم . تنها اميد ما صداي نازنين و آرام بخش داريوش
اين صدا رو از ما دريغ نكن
فرياد بزن داريوش فرياد تو فرياد يك نسل نسلي ك سوخت و خاكستر شد

محمد | January 30, 2013 12:32 PM

یه راهکار، یه قدم،. ادا کردن سهممان در تحقق همبستگی ملی با عضویت در شورای ملی !

امین | January 29, 2013 06:13 PM

در این خواب بدِ بد ، حال روزگار ما اصلا خوب نیست....

فقط خواستم به همه کسانی که این پیام رو میخونند و خارج از ایران هستند بگم که قدر آزادی تون رو بدونید....شما هر چقدر هم در غربت باشید حداقل حقوق اولیه انسان ها رو دارید... حق دارید کار بکنید... حق دارید عاشق بشید... دنبال استعدادتون برید.... حق دارید که مسکن داشته باشید...
ما در ایران از حقوق اولیه انسانی محرومیم

دیگه نای ادامه زندگی رو ندارم.......

به یزدان که گر ما خرد داشتیم / کجا این سرانجام بد داشتیم

مهیار | January 28, 2013 09:55 AM

مشکلات ما یکی نیست که ریشه ی واحدی داشته باشند با جنگلی رو به رو هستیم که توان این خاک رو نابود می کنن

تنها می توان امید داشت که داریوش های نسل های بعدی بیشتر بشن. کسانی با صدای تو بالغ شده باشن. کسانی که موتور متحرک جامعه ما باشند تا بتونیم مشکلات رو پشت سر بگذاریم

محمد | January 28, 2013 05:46 AM

با درود و سلام خدمت برادر محبوب و سجودنيم حضرت داريوشجان.

"زندگی"
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
... مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک به جا مي ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

"فقر"
میخواهم بگویم
.......
فقر همه جا سر میکشد .......
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر ، همه جا سر میکشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است.

"انسانها"
١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند
عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.
٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويت‌شان را به ازای چيزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصيت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آيند. مرده و زنده‌‌شان يکی است.
٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.
آدم‌های معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.
٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.
شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها.
در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم، باز مي‌شناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت می‌کنيم و غرقه در حضور آنان مست می‌شويم و درست در زماني که می‌روند يادمان می‌آيد که چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
برادر محبوبم حضرت داريوشجان، اگر بخواهم ديدگاهم را در اين مورد مهم بگويم بايد حضورتان عارض شوم، صورت مسئلهء ما در وجود ما انسانها و يكايك من و ماهائي هست كه ادعا مي كنيم طرفداران واقعيه شما و عدالت هستيم! در صورتي كه اغلب من و ماها فقط طوطي وار اين واقعيت را زمزمه مي كنيم ولي به عمل كه مي رسيم و آن را براي خودمان حلاجي كنيم ميبينيم كه لاف زده ايم و در واقعيت و عمل درجا زده ايم! و راهكاري كه براي اين لاف مهياست... اينگونه بايد عمل كنيم كه بايد از ژست گرفتن (كبر) بپرهيزيم و خودمان را با واقعيت بي ريا آشتي بدهيم. درد اصلي اين فاجعه از خودكم بيني ما نشعت گرفته ست و فكر مي كنيم كه كسي متوجهء حضور ما نيست و چشمها بر روي ما بسته است! (مانند كپكي كه سرش را در برف فرو برده ست.) با انسجام و تعهد به خاسته هايمان مي توان از پيشرفت تاراج جلوگيري بعمل آورد و به سوي شكوفائي رسيد، به اعتقاد من راه پيدا شده ست فقط بايد كمي، اندكي، بيشتر در مسير درست سازندگي آن مصمم تر عمل كنيم.

.1 هر كسي با سليقه اي كه در ذهنش حكمفرماست و نقش بسته شده ست باين
مسائل انديشه مي كند و مي نگرد! ولي اگر بخواهم از ديدگاه خودم و بقول
معروف دور از انكار آن را بررسي كنم، ديدگاهم اين چنين بيان مي گردد كه:
بايد تازه و از نو، نو شويم تا به اهدافي كه مي خواهيم زياد فاصله نگيريم.
.2 مشكل جامعهء امروزي ما در خود ماست! عيب را بايد از خودمان بگيريم نه از
حكومت و نه از سردمداران حكومتي! مشكل جامعهء امروزي ما كله شق بودن
و مهر تائيد زدن بر روي تفكر و احساساتمان ست و تكذيب تفكر و افكار همسايهء
ديوار به ديوارمان يا همسايهء روبرويمان و همسايهء پشتيمان...
.3 مقصر افكار اجداد و عملكرد نياكان قبل از ما بوده! اشتباه يادمان داده اند و اشتباه
ياد گرفته ايم يا اصلا" ياد نگرفته ايم كه حتي درست كه هيچ! حتي اشتباه هم،
اشتباه كنيم!...
.4 راهكاري كه اين حقير ناچيز به ذهنم مي رسد، كه كارساز باشد، باز هم تائكيد
مكرر مي كنم كه با انسجام و همبستگي، نه تكروي! بلكه گروهي عمل كردن به
جا، نه نابجا! مي توانيم براحتي به اهدافمان دسترسي داشته و آن را بارمغان
آوريم.

اميد ست كه توانسته باشم سهمي كوچك، هر چند ناچيز را در قبال جواب سوال شما برادر محبوب و سجودنيم حضرت داريوشجان ايفا كرده باشم. / شاد باشيد. / انشاالله

"حضرت داريوشجان برادر محبوب و سجودنيم پاهايتان را مي بوسم چرا كه لياقت بوسيدن دستهاي پرمهر و مباركتان را ندارم..."

Alireza - عليرضا | January 28, 2013 03:30 AM

"مشکل جامعه ما رو در چی می بینید؟ مقصر رو چی و یا کی میدونید؟"

مشکل استبداد بوده و هست (که فعلا لباس مذهب پوشیده) و مقصر بوجود آمدن نیاز به انقلاب براندازان خائن به وطن دکتر مصدق (قهرمان آزادی ایران از چنگ شوم "استبداد داخلی" و "استعمار خارجی") بودند و هستند -- زنده باد یاد و راه مصدق
مجتبی آقامحمدی
آغازگر و هماهنگ کننده
انستیتو میراث مصدق -- با پشتیبانی استاد نوام چامسکی


داریوش گرامی، آیا میتوانید شعر "مصدق جان تو میمانی" (در صفحه شعر این وبسایت ) را به صورت یک آهنگ حماسی (در خور مقام شامخ زنده یاد مصدق) بخوانید؟ اگر آری، لطفآ با من تماس حاصل فرمائید
با سپاس
[email protected]
در ضمن توجه فرمائید :
پروفسور نوام چامسکی نوزدهمین امضای طومار (پتیشن) جایزه صلح نوبل برای دکتر مصدق http://www.gopetition.com/petitions/posthumous-nobel-peace-prize-for-mossadegh-petition-to.html

مجتبی آقامحمدی | January 27, 2013 05:13 PM

درود به استاد بزرگوار زندگی ما
در دنیایی که همه یا گوسفندند یا گرگ
ترجیح میدهم چوپان باشم
همدیگر را بدرید
من نی میزنم

امیدوارم سایه تو فرشته و معلم زندگی همیشه بر سر این ملت باشد
زنده باشی
زادروزت هم مبارک باد

علی | January 27, 2013 12:49 PM

درود به اسطوره عشق و آزادی استاد داریوش عزیز. داریوش جان تا زمانی که مردم کشور ما به دنبال خورافات و افکار 1400 سال گذشته پایبند هستند چه میشه انتظار داست از این جماعت؟! . . . این نظر شخصی من هست استاد گرامی. پاینده و سرافراز باشید و پیشاپیش 15 بهمن1391 زادروز تولد شما عزیز دوست داشتنی رو شادباش و تبریک میگویم، آرزوی سلامتی برای شما و خانواده گرامیتان رو دارم. شاد و سرافراز باشید. (زنده باد ایران * زنده باد داریوش )

مهدی | January 27, 2013 11:37 AM

Dorod be to Dariushe aziz, man az zamani ke to khanandeh shodi ahangato gosh kardam va gosh mikonam hamishe baraye motahed shodan gofti, hame shenidand vali dark nakardand.Ma hamishe tarikho tekrar kardim az tarikh dars nagereftim yad nagereftim. Che kardim mohem nist, che bayad bekonim. Ma mitonim ba taghire khodemon hame chizo taghir bedim, darse ensan bodan va ehteram be ensanyato yad begirim va toseash bedim, ba enghelabe dige chizi behtar nemishe.moghaser faghat na aghahie.

Farideh | January 27, 2013 09:36 AM

با سلام
من راه تو را بسته تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
مشکل از من شروع میشه تا ما
حالا وقتی من نمیتونم منو درست کنم چه توقعی از ما شدن
داریوش راهکار فقط فرهنگ سازیه اونم از نسل نوجوون
چون نسل جوون تا پیرمون دیگه عوض نمیشن
شاید ادا در بیاریم که به عقاید هم احترام میذاریم ولی واقعا فرهنگ دیکتاتوری تو خون ماست
فقط باید نوجوونا و کودکامون رو با فرهنگ مناسب بزرگ کنیم اونوقت اونا حتما کار کارستون میکنن
در آخر یاد شعری از اخوان ثالث بزرگ افتادم که بد نیست اینجا بنویسم شعری که به بی خیالی و خواب زدگی جامعه میپردازه و از دید من اون خونه که داره میسوزه ایرانه:
خانه ام آتش گرفته است ، آتشي جان سوز
هرطرف مي سوزد اين آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو ميدوم گريان
در لهيب آتش پر دود
وز ميان خنده هايم تلخ
و خروش گريه ام ناشاد
از درون خسته سوزان
مي كنم فرياد ، اي فرياد ،اي فرياد
خانه ام آتش گرفته است ،آتشي بي رحم
همچنان مي سوزد اين آتش
نقشهايي را كه من بستم به خون دل
برسرو چشم در ديوار
در شب رسواي بي ساحل
واي برمن سوزد وسوزد
غنچه هايي را كه پروردم به دشواري
در دهان گود گلدانها ، روزهاي سخت بيماري
از فراز بامهاشان شاد ، دشمنانم
موزيانه خنده هاي فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ، نازل
در پناه اين مشبك شب
من به هر سو مي دوم گريان
از اين بيداد
مي كنم فرياد ، اي فرياد ، اي فرياد
واي بر من ، همچنان ميسوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان
وانچه دارد منظر وايوان
من به دستان پر از تاول
اين طرف را مي كنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخيزد ،‌به گردش دود
تا سحرگاهان كه می داند ، كه بود من شود نابود
خفته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر
صبح از من مانده برجا مشت خاكستر
واي آيا هيچ سر برمي كنند از خواب
مهربان همسايگانم از پي امداد
سوزد اين آتش بي دادگر بنياد
مي كنم فرياد اي فرياد اي فرياد
مهدی اخوان ثالث

مصطفی | January 27, 2013 09:25 AM

درود دوباره داریوش گرامی،ازشما توقع دارم که به گردهمایی برای تشکیل شورای ملی بپیوندید،داریوش جان زمان آن رسیده که همه باهر دید وعقیده سیاسی که هستیم دراین برهه از تاریخ سرزمینمان که آماج همه نوع خطرات ازجمله جنگ وتجزیه و ویرانی هست به هم بپیوندیم و در راه آزادی میهن گام برداریم. داریوش جان زمان اندک است نباید فردا افسوس از دست رفتن زمان را خورد. به عنوان یک هوادارشما ازشما این توقع را دارم که نشان دهید فقط اهل شعار نیستید به سان بسیاری از هنرمندان .
باسپاس سیاوش از ایران

سیاوش | January 26, 2013 04:31 PM

سلام به تو هموطنی که یک عمر از حقیقت و آزادی گفتی و هرگز پشت ما رو خالی نکردی
با بیشتر دوستان که اینجا پیام گذاشتن موافقم؛ قشری که مثل این بچه های به اصطلاح هوادار تو ایران هستند مثل ایرانی های خارج با بی تفاوتی و خودخواهی دارن زندگی میکنن، اما اون قشری که بیداره در داخله و تنها امیدش به فرشتگانی چون توست که آزاده و بیدار همیشه برای آگاه کردن ما کوشیدی
زنده باشی و پایدار

محسن | January 26, 2013 02:19 PM

درود بر داریوش گرامی،زمانیکه حکومت فاسد هست اون فساد رابه جامعه تزریق میکنه و به راحتی این فساد را در رفتار وکردار روزمره مردم میشود حس کرد،ریشه همه این تیره روزیها به نا آگاهی و نداستن ما برمیگرده ما مردمی هستیم که چشم بسته دنبال یک فرد یا یک گروه خاص یا یک ایدئولژی خاص میشویم و چنان غرق این کار میشویم که در مقابل کسانیکه مثل ما نمی اندیشند سخت تری مواضع رامیگیریم ما باید بیاموزیم برای شناخت هر رویداد یا شخص خاصی باید از او دوربشیم بدین معنا که تمام تعصبات را کنار گذاشته وا از بیرون به موضوع بنگریم ،داریوش گرامی ما درایران به عنوان نسل جوان کوشش میکنیم با چشم خرد به پیرامون بنگریم و به هم بپیوندیم چیزی که ما آن را خوب بلد نیستیم و بسیار جالب است که ایرانیان برون از مرزهم فقط در حدشعار باقی مانده اند وبه یکدیگربرای تشکیل یک اپوزسیونی که بتواند صدای مردم داخل رابه گوش جهان برساند نمی پیوندند و 7میلیون ایرانی برون ازمرز از آزادی که در اون هستند برای رهایی کشورشان از چنگ استبداد بهره نمی برند،هنرمندان بسیار کم کار هستند و مبارزه را فقط به خوندن یک آهنگ اعتراضی محدود کردند که به اون نمیشه گفت مبارزه،مبارز به ستار بهشتی میگن،هنرمند مبارز به فریدون فرخزاد میگن ،امیدوارم همه ما ازشعار به شعور برسیم.
حرف زیاد میشه زد اما اینک زمان عمل هست.
باسپاس سیاوش26ساله از ایران

سیاوش | January 26, 2013 02:06 PM

مشکل اصلی‌ جهل ،خرافه پرستی‌، نا آگاهی‌ و خود بزرگ بینی‌ ما ایرانیان است،
ما نیاز به یک انقلاب فرهنگی‌ داریم ،و تا این اتفاق نیفتاد، و ما به خود باوری و بلوغ فکری نرسیم،همواره ایران محل تاخت و تاز استعمار گران با دستان مستبدین ،چه شاه و شیخ خواهد بود.

nilofar | January 26, 2013 01:27 PM

سلام
درد ما در بودن ما ریشه داشت... رفتن و مردن علاج کار نیست
دوستان عزیز ما یاد گرفتیم به عقاید هم احترام بگذاریم
با جر و دعوا همه ضرر میکنند
هرکس به نوبه خودش باید مسئولیت پذیر باشه
اگر هرکس از خودش شروع کنه من ما میشه
ما اگه تلاش کنیم خودمون رو بسازیم جامعه رو ساختیم
تلاش کنیم برا زندگی،زندگی با تلاش معنا میگیره.اگه قراره ما باستیم همه چیز درست بشه هیچوقت نمیشه
فقط حرف نزنیم حرف زدن خوبه اگه عمل کنیم
البته یادتون نره دنیا با اندیشه ی ما مخالفه
همه دست به دست هم بدن پیروزیم
ما باید با عقایدمون زندگی کنیم نه با عقایدمون به جنگ هم بریم.
انشااله همه چیز درست میشه

به امید سلامتیت داریوش جان

موحد | January 26, 2013 01:09 AM

داریوش نازنین خیلی از موارد رو میشه گفت خیلی درد داریم خیلی، ولی به نظر من حافظه بلند مدت و کوتاه مدت ما دچار ضخمی عمیق هست. فاصله خواسته های ما برای به آزادی رسیدن در حال حاضر زیاد هست ما باید یک دگر گونی و تازه اندیشی در خود داشته باشیم (باید جهان را تازه دید، رفت و به فرداها رسید) باید این فاصله ها رو کمترو کمتر کنیم تا به نتیجه بهتری برسیم. (کی میاد دست توی دستم بزاره تا بسازیم خونمونو دوباره)

جاوید ایران جاوید داریوش

میثاق | January 25, 2013 11:48 PM

داریوش عزیزم،خواستم از طریق داریوش فان مثل بقیه ی طرفدارنت سوالی بگذارم،اما حقیقت امر این بود دیگه خجالت کشیدم از پرسیدن سوالای تکراری،فکر می کنم دیگه باید از این فضا بیرون بیایم که خواننده امون چه رنگی دوست داره،در گذشته چه مسائلی رو پشت سر گذاشته و .... ما باید تا به حال شما رو شناخته باشیم که 40 سال خواندن شما به خاطر فریاد آزادی بوده،باید تا به حال با روحیه ی شما آشنا باشیم که برای داریوش مهمترین موضوع ،مردومش بوده و بس،وگرنه اگه چند مصاحبه ی کوتاه از شما دیده باشیم جواب تمام سوالات کلیشه ای مون رو خواهیم گرفت،وگرنه اگه طرفدار فقط گیر مسائل حاشیه ای باشه،باید در همین سطح باقی بمونیم و به قول شما منتظر تا کی پیش میاد کسی برسه و نجاتمون بده،چرا اون منجی نباید من باشم،همکلاسی ام باشه...داریوش جان معذرت می خوام در حضور بزرگی چون شما درس پس می دم اما چون به ما افتخار دادین و پرسشی کردین جوابی در حد علم خودم براتون دارم:
نظر دختر کوچیکتون از باب مسائلی که مطرح کردین اینه که تمام مردم جامعه درد رو می دونن،شاید کژفهمی منه تحصیل کرده در ذهن پدر و مادری کم سواد تاثیر گذاشته و اونها رو از مسیر درست منحرف کرده،حالا ما باید چه کار کنیم،به نظر من مملکت ما بیمار هست،ولی راه پیشرفت بسته نشده،هر کسی ابتدا از خودش شروع کنه،در کوچکترین مسائل ،فرهنگه به قول خودمون زرنگی رو کنار بگذاریم، ما مردم وقتی به خودمون رحم نمی کنیم چه طور انتظار داریم بیگانه ای دنبال پیشرفت ما باشه،به قول معروف از ماست که بر ماست...
مقصر اصلی خودمون هستیم که با همه ی تحصیلات و تخصص دنبال کاربلدی دیگر می گردیم،اگه بلد نیستیم از وجود دلسوزان و صاحب نظرانی مثل شما استفاده کنیم،از پیله ی خود بینی بیرون بیاییم، یه خورده به هم نوع خودمون هم فکر کنیم،نمی دونم چرا هر جا صحبت از عقب افتادگی مملکت ما میشه همه فقط می خوان کسی دیگر رو مقصر بدونن،عده ای هم که فقط دنبال فرصت می گردن تا پای دین رو وسط بکشی،به خدا اعتقادات هر کس برای خودش محترمه، هیچ دینی مخالف پیشرفت نیست،هیچ دینی نمی گه به هم دروغ بگید، مشکل مملکت ما دین نیست،مشکل اینجاست که هر کس که می خواد خودش رو روشن فکر نشون بده باید به اعتقادات مردم توهین کنه! هی دلم مثل دلت خونه شقایق
راهکار فرهنگ سازیه،تا فقر فرهنگیه یه مملکت درست نشه همچنان در گرداب مشکلات غرقیم! باید من از خودم شروع کنم،از خانواده ام! اگه همه یک همچین دیدگاهی داشته باشن میشه درستش کرد!
داریوش جان این دختر کوچیکت رو ببخش اگه نتونستم پاسخی درست به سوال شما داده باشم!امیدوارم به کمک بزرگانی چون شما ایرانه ایده آل رو بسازی!
بیایید دنیا را بسازیم،نه با دنیا بسازیم
دخترت زهرا 23 ساله از تهران

زهرا | January 25, 2013 05:14 PM

درود بر شما همدم خوشيها و غمهاى من
بعد از حدود پانزده سال با آهنگهاى شما زندگى کردن اين اولين باريه که براتون مينويسم.
داريوش جان بي مقدمه و رک ميگم:بلائى که بر سر مردم ما و فرهنگ ما اومده بدترين آسيب براي يک ملت کهنه,
برخى از دوستان حرف از انقلاب(سبزومخملى و...) ميزنن
اما به عقيده من ما اول بايد خودمون وافکار پراکندمون رو بسازيم سپس خرافات رو کنار بزاريم منطقى باشيم و در آخر دين رو از اجبار به دور واز سياست کاملا جدا بدونيم,
در ضمن 34 سال پيش يک انقلاب احمقانه و کاملا سياسى(از سمت اجانب) ما رو سالها از دنيا عقب انداخت و اين بلا رو سرمون آورد,
اين مملکت ديگه نبايد قربانى يه انقلاب ديگه بشه.
داريوش جان با آرزوى پيروزى و بهروزى هممون
بدرود ياور هميشه مؤمن.

مسعود | January 25, 2013 03:49 PM

به نام خداوند جان و خرد
با درود فراوان به داریوش جان عزیزم
سالها دل طلبه جام جم از ما می کرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
انقلاب در هر کشوری و جایی مقدمه می خواهد و هر کشوری مقدمه خاص خودشو می طلبه در کشور ما مقدمه مقدمه ی انقلاب پرورش اندیشه و تفکر نو هست که مثال بارز مبارزه با خرافات هست که بد جور کشور ما را دربر گرفته حال هر فردی باید از خانواده خود شروع کند و کم کم به دوستان وآشناییان برسد من جوان 20ساله از 17سالگی که فرد دیگری نیز به من گفت این راه را شروع کردم و 8-9نفر را آگاه کردم که بعضی آنها نیز 2-3 نفر را آگاه کردن این سیل باید ادامه یابد حال باید به دنبال برنامه هایی از این دست باشیم مطمئن باشید اگر جامعه به این حد نرسد اگر انقلابی هم رخ دهد فرجامی ندارد کما که سال57 دیدیم.............
ما باید اول خودمان گذشتمان فرهنگمان را بشناسیم
داریوش جان مفهوم آهنگ تقویم شما نیز یکی ازبهترین راه گشاهاست
پیشاپیش تولدت مبارک
تاریخ مرگ و ماتم است
تقوم کهنه روی میز
هر برگ آن را پاره کن
میانه شعله ها بریز
باید قلم گرفت به دست
تقویم تازه ای نوشت ، باید تن نداد و رفت
به جستجوی سرنوشت

هر برگ این تقویم درد
روز دروغ و شیون است
تاریخ ما ، حضور ما
در دست تو ، دست من است
بر ما هر آنچه که گذشت
تاریخ ما نبود و نیست
آغاز ما ، عمر زمین
با خلقت دنیا یکیست

تا کی به فکر معجزه
در انتظار حادثه
سوار سرنوشت تویی
پشت غبار حادثه
تا کی به ظلمت گم شدن
جادو شدن ، زانو زدن
خدا ندارد احتیاج
به نذر تو ، نیاز من

تقویم درد و تفرقه
ما رو به عصر سنگ برد
این قوم در خود گم شده
از ذات خود شکست خورد
این کهنه تقویم غریب
تکراره تاریخه عزاست
بی ابتدا و انتهاست
نگو که شرح حال ماست

باید جهان را تازه دید
رفت و به فرداها رسید
برای یک آغاز نو
نباید انتظار کشید
به اعتماد دست هم
باید گرفت از نو قلم
دوباره خط زد و نوشت
از ابتدا قدم قدم

تاریخ مرگ و ماتم است
این کهنه تقویم غم است
بی ترس دوزخ یا بهشت
از زندگی باید نوشت

sohrab | January 25, 2013 03:06 PM

با سلام به داريوش عزيز
همون طور كه ميدونيد ساليان سال فرياد آزادي ميزنيم پس درد مشخصه اين راهه رسيدن بهش رو بايد پيدا كرد .
براي يه انقلاب ديگه جدايي دين از سياست و همدلي كامل مردم و اعتراض و حالت انفجار در مردم نياز هست البته انقلاب خيلي روند كندي داره و فك كنم شروعش از سال 88 بود ولي اين راه ادامه پيدا ميكنه
در پايان كافيه مردم از قوانين آسموني خارج بشن و واقعيت زميني رو بيارن

ميشا | January 25, 2013 12:27 PM

سلام داریوش عزیز علیرضا هستم از کرمان شاید منو به خاطر داشته باشید چند سال پیش با شما صحبت کردم ..بگذریم..
انسان؟موجودی که اگر دقیق بنگریم واقعا اشرف مخلوقات است اما خودش غافل اگر لحظه ای به حقیقت خود مینگریست دیگر بسیاری از مسایل را که بر خود باور ندارد در حیطه خویش میبیند ما انسانها گم کردیم آن چیزی را که بودیم و باید باشیم بله شما سالها به نظر حقیر که از کودکی ترانه های شما را به دل سپردم اشاره به این مطلب داشتید و اخیرا بیشتر به این مهم پرداخته اید
مقام والای انسانی نه به حرف است و نه به شعار حقیقت در لابه لای نفس ها و اندیشه ها پنهان است وبسیاری با خود به گورش میبرند بی هیچ شناختی جایی که من و تو وما مشترکیم جدا از رنگ وزبان و.....
جایی که روزمرگی وکج اندیشی جایش راگرفته!
به نظر من باید به خویش رجوع کرد درست است که محیط هرگز بی تاثیر نیست ونبوده اما آیا ارزش انسانی وانسان بودن به همین راحتی لگدمال میشود؟آیا انسان والا به گوشه مبهم خمیدگی باید بخزد؟
پس آن بی کران اقیانوس اندیشه چه میشود آن سکوتی که بلندترین فریاد است!
حقارت به جامعه امروزی چنگ میزند ودر نهایت به دامن اندیشه انسانی
جای آبادی وآزادی در قفس ذهن ماست که دربش را با قفل های دروغین بی چارگی بسته ایم اما چاره همیشه هست درست است که کاری به ظاهر غیر ممکن است اما میتوان شروع کرد واولین گامش خوب بودن ونگرش صحیح به دور از تعصب است
بسیار دامنه این مطلب وسیع است که خارج از نوشتن و صفحه است
دوستتان دارم واگر ایده حقیر مورد توجه شماست در بیانش کوتاهی نمیکنم

alireza | January 25, 2013 12:22 PM

درود
داریوش عزیز
داریوش جان جامعه ای که من دارم درش زندگی می کنم سرشار از ریا دروغ ..چپاول .. به قول خودت قرن ما قرن فریبه ... اما چه باید کرد .. به نظرم هرکدام از ما به عنوان یک واحد از اجتماع باید اول خودمون رو بشناسیم .. باید غرور زخم خورده و اون عزت نفس بیمارمون رو بازیابی کنیم . تا چرخ به کام ما نگردد کاری بکنیم تا نگردد (لاهوتی)

omid | January 25, 2013 12:10 PM

درود ای دانایی مهربان ؛ای صدای ماند گار
زیاد مصده اوفات نمی شوم
از ماست که برماست
بدرود

رضا پیری | January 25, 2013 09:53 AM

مرگ صدا مصیبته

میثم | January 25, 2013 07:51 AM

با سلام و عرض ادب و احترام خدمت سلطان صدای قرن
چیزی در حدود ۲۰سال است که با تو؛با صدای تو و با پیامهای تو آشنا هستم
من دانشجویی هستم در خارج از ایران اما گاه به گاه اخبار ایران را هم دنبال می کنم.. ترس؛نداشتن همدلی؛یکرنگ نبودن و نداشتن پیشرو شاید چند نمونه از علتهای این مورد باشد.. همانگونه که بارها اشاره کرده ای:ما همه اسیران ما و منی خویشیم/این جا است همان علت صد دستگی ما
من با تو موافق هستم و اینکه هنوز درد را نشناخته ایم تا برای آن درمان بیابیم...شاید هم چون به آن خو گرفته ایم قادر به مقابله با آن نیتیم و نمی خواهیم که با آن مقابله کنیم..
وقتی درد را بشناسیم بایستی که با آن مقابله کنیم... به قول خودت:بزخیز و چاره کن
آری باید بر خواست و به فکر چاره بود؛به فکر هم بستگی و یکی شدن بود.
دردهای ما و جامعه ما آشناست و باید با آن مبارزه نمود

سپاسگزار تو بزرگ مرد ایران زمین

حجت توتونچیان | January 25, 2013 07:43 AM

با سلام به اسطوره ایران داریوش عزیز
این را از ایران می نویسم ، از ایرانی که هر روز درد ما کشنده تر می شود .... ایرانی که یک ایرانی چون من آرزوی دیدن شما را دارد و نمی تواند.
ایرانی که در آن رنج بیداد می کند . آری با شرمندگی باید بگویم اینجا مکتب جبر حکفرماست .اینجا خاور میانه است که اگر خودمان هم بخواهیم آزاد باشیم دنیا نمی گذارد... عوامل زیادی مانع از فریاد ما شدند اما سکوت مطلق آنگاه حکمفرما شد که دنیا چشم به ایران دوخت .... ایرانی روشنفکر و آینده نگر از مصر و لیبی و ... درس عبرت گرفت و ایرانی سنتی منتظر قیام بود ....و می گفت تا کسی برنخیزد من هم می نشینم .... اینها ساخته ذهن من نیستند ... حرفهای هر روزه مردمی هستند که با آنها زندگی می کنم در خانه ، دانشگاه ، تاکسی و .....
اینجا سکوت حکفرماست چون اگر حرفی بزنیم درد به دردهای بی انتهامان اضافه می شود .... اینجا مردم افسرده اند و فسردگیشان را در تکرار روزهای تکراری فرتوت تر می کنند.... اینجا ایران است .... ایران دیگر آن ایران و ایرانی دیگر آن آریایی نیست .... اینجا طنز دردناک زندگی ماست.... زندگی سخت ما ... که چون اصحاب کهف با فاصله یک خواب قیمت نان ده برابر می شود.... اینجا آنقدر مردم درد دارند درد سیر کردن شکم خانواده خود که اولین نیاز زنده بودن است که فکرشان به آزادی نمی رسد!

فرنوش | January 25, 2013 02:34 AM

دیگه حرفی واسه ی ترانه ساختن نداریم...

Mary | January 25, 2013 12:57 AM

راه به بیراهه رفت... امید از بیراهه آمد!!!!... خسته و خاکی ... تنها بازمانده این جنگ نابرابر ...زخمی... زخمی ...زخمی....تیمارش کنیم... رمز راه را در دل دارد. "ویدا" عاشق خاک
....
10 ساله بودم انقلاب شد... قبل ، بعد....، جنگ، بعد جنگ ...تا الان...ایران..دور از ایران... و همه همه با من است....!

راهی که در آنیم ..از آنیم... باید این بیراهه را رفت...گریزی نیست... بایدکودک درون همه ما در این بیراهه سخت دشوار بزرگ شود.. تاریخ ،پدر بزرگ ، پدر همه،... بارها و بارها به ما مسیر این بیراهه را گفتند....اما هنوز خام زمونه ایم... صدا را میشنویم اما جسارت شنا در عمق را نداریم...عادت به عزاداری داده شدیم!!!. از این سخت زندگی سخت لذت می برم... تاریخی از تلخ های این خاکم...من..تو ... همه و همه.... باید برویم تا انتهای این بیراهه راه ، راه نمایان می شود!!!!....
ایمان دارم داریوش عزیز که روزهای رشد ماست !؟روزهای سخت سوختن و دوباره ساخته شدن... باید پوسته های این تابوهایی که 1400 سال به خورد تاریخ ما دادندبا قربانی شدن من و تو این نسل تراشیده شود... و من در ایران با همه وجود این پوست اندازی نسلها را حس می کنم....لذت می برم که این33 سال رنج، به چه زیبا یی پوسته های نا اهلی را از تن ما می تراشد...
نگران نباش داریوش عزیز اگر چه من نتوانسته باشم عمق صدای تو را درک کنم و لی طنین این صدا ها تیغ های خاموشی بودند بر تراشیدن این پوسته های نا اهل... مجسمه زیبای ایران ما، بزودی خود نمایی می کند.. به خواندن ادامه بده... اگر چه صدای دلخراش تراشه ها هجمه های نا امیدی سر دهند ....مادر خاک زیر پای ایران محکم استواری می کند.
بخوان
ویدا ،عاشق خاک
'I'm Queen of Iran but only on the earth of them

مرضیه ابراهیمی (ویدا) | January 25, 2013 12:48 AM

داریوش جان سلام
امیدوارم از این حرف من دلگیر نشین اما خیلی ها تو این خاک خسته هستند که محتاج یک همدرد و یک همزبان یک مرهم
گذارند و به نان شب محتاجند و مگر در رویاهاشون کامپیوتر ببینند و مگر در دنیایی خیالی اسم فیس بوک رو بشنوند، ای کاش شما به جای اینکه وقت گرانبهاتون رو صرف طلبکاری یک سری بجه های علاف بپردازید، آن زمان وقت بیشتری برای برای نسل سوخته و قشر جوانی که تشنه محبت شما و دلسوزی شما هستند خواهید داشت ، باور کنید آنها بیشتر لایق محبت شما هستند

فرخ | January 25, 2013 12:34 AM

بنام دادارمهر
درود
باعرض خسته نباشید خدمت آقای اقبالی عزیز
شاید آنچه بعنوان واکاوی درون مدنظر تو نبوده بمنظوراصلاح یک تعبیر صحیح باشه از بازده های کنونی اجتماعات مختلف بشری. فرقی نمیکنه ایران یاهرکشوری بصورت یک اجتماع بزرگ با نگرشهای متفاوت در مورد رسیدن ودستیابی به یک هدف. حالا فرقی نمیکنه چه از نقطه نظر شرقی چه غربی .بنظر من آنچه بشر بدنبالشه آرامش هست. برای رسیدن به این کمال، ترق متفاوتی رو از پست ترین درجات تا والاترین درجات مراحلی رو در ذهنش تدوین کرده و پی گرفته. باید پذیرفت که منفعت طلبی چه در صورت راهکار غلط و چه صحیحش درتمامی انسانها مشترکه.آنچه بعنوان کینه بروز میکنه و خط مشی میشه و منجر به آسیب رساندن به روح و عواطف دیگرهمنوعان میشه حالا در قالب تهمت یا افترا شایعه پراکنی و امثالهم بمنظور تخریب و بقولی از میان برداشتن افراد در واقع یه راهکاری سریع الوصول هست و آسان و به طبع ذهن انسان بدلیل هم خوئی با مسائل راحت طلبانه اشتیاق بیشتری نشون میده تا راهکار صحیح مثال میزنم در مقوله کمک به هم نوع
درهرشکل ونحوی
طبیعتا روح ودرک والای انسانی راغب هست به کمک منتهی
کمک کردن تعبیر میشه به ایثار/گذشت کردن/بخشیدن و......
در تعریف واژه عشق یا ترحم درسته تفاوت زیاده بین این دوکلمه اما تاحدودی مترادفند
اما ذهن آدمی با یاداوری مشقت های کمک به دیگران چه ازبعد روحی وچه جسمی باعث تحریک به منع کمک میشه از طرفی اهرم منفعت طلبی کمک دیگریست بمنظور ارتقا سطح خود در بین دیگرافراد وجالب تر اینکه چنانچه فرد دیگری اون کمک رو انجام بده بازهم عقل بشر نسبت به موفقیت فرد دیگر در کسب مقام عاطفی بالاتر از خودش دچار افسون حسادت میشه و بجای ترغیب خود به الگوبرداری که باز دچار مسائل قبلی میشه از راهکار تخریب استفاده میکنه تا جایگاه فرد کمک کننده رو پائین بیاره و به نوعی هم انتقام بگیره هم همتراز با اون فرد قرارگرفته یا بنحوی تا سطح خودش پائینش بیاره
اینگونه رفتارهای انسانی مانند مثالی که عرض کردم درعمل نتایج فاجعه باری بوجودمیاره متاسفانه
مانند:1-فردی که دنباله روهدف والا بوده شاید دچار پشیمانی بشه ازعمل انساندوستانش 2-تخریب این فرد توسط افکار بیمار عده ای از افراد جامعه مورد تائید قرارمیگیره3- فردی که کمک میشه بهش نوعی احساس حقارت وتحقرشدن بهش دست میده
و بسیار اتفاقات دیگر
قطعا سخت نیست تعمیم یک جامعه به جوامع بزرگتر هرچند شرایط متفاوت باشه اما فطرت آدمیان به یک ظرفت هست و تنها بروزش و نحوه بروز یک رفتار فرق داره
بطورکلی ماحصل جواب سوالات شما از نظر من اینه که
آدمی دارای عقلیست منفعت طلب وسودجو و راهکارهای کسب این موارد قطعا بدلیل بیگانگی عقل وروح دل بیشتر درمسائل ریاضی و منطقهای قالب دار و متحجر جستجو میکنه تا در سیال روح وعواطف انسانی
پس باید اول ارزش هاروکه تبدیل میشه به ضدارزش احیاکرد
فرقی نمیکنه کجا وچطوری
بایدآموخت ودرعمل نشان داد که هر آنچه عقل درباره دل تصمیم میگییرد صرفا یک پیشنهاد هست نه یک باور و ارزش
آنچه عقل تصمیم میگیرد و پیشنهاد میکند باید به تیز آب دل کشید چون عیارش تائید شده مان رواست
لحظاتتان پر از آرامش

نوید | January 25, 2013 12:25 AM

جامعه ی ایران خیلی پیچیده است و کار ما تو پیدا کردن همون نقطه ی عطف بسیار مشکل!ما تو یک تاریخ نظام تربیتی تعریفی ساختگی و دروغین بزرگ شدیم و الانه که باید بازنگری بشه تعاریف شکسته بشن، ما باید زندگیمون رو خودمون پیدا کنیم و من به این قضیه خیی خوش بین ام!مخصوصا تو نسل جوون!باید فاکتور هایی که مارو از خودمن دور کردن و پیدا کنیم!همون دیکتاتوری که تو وجودمون بر اساس شرایط رخنه کرده منفعت طلبی،جهل!خیلی حرفایی که دوستامون اینجا زدن! این شناخت رو سازو کار دین داره بیشتر می شه و مردم از زنجیر این جهل به نسبت گذشته دارن بیشتر خودشون رها می کنن!و مهم اینه که این مردم ان که دارن اینکار و می کنن!مردم عادی!نه فقط روشنفکرا!اما ما هنوز و حالا حالاها کار داریم!

مینا | January 24, 2013 11:46 PM

داريوش عزيز. ملامت شما کاملا به جاست و بنده پاسخي جز شرمندگي بابت اعمال خود ندارم.

رضا | January 24, 2013 10:41 PM

درود داریوش عزیز . متن زیبات رو خوندم و باهات کاملا موافقم. نظر دوستانم رو نخوندم ولی مطمئنم که با هم خیلی وجه اشتراک داریم. اما داریوش عزیز دنیای این روزای ما تو ایران حتی با روزای تو کشورهای همسایه فقیرمون خیلی فرق داره.اینجا معلوم نیست حتی چند ثانیه بعد چه اتفاقی میخواد بیفته . من جوون با یه زن و یه بچه چه جوری میتونم حتی به این چیزائی که شما میگی حتی چند ثانیه فکر کنم؟ واقعا نمیشه ما از خدامونه که کمک کنیم ولی صد افسوس که خرج زن و بچه نمیذاره. از صبح ساعت 6 که پا میشیم فقط و فقط داریم سگ دو میزنیم آخر شب هم که دیگه .... ما همه دردامون مشترکه . اگه بخوایم همشون رو بگیم که اینجا جا نمیشه. آره داریوش جان میدونیم آزادی بی بها نیست من به شخصه حاضرم جونم رو تو این راه بذارم تا نسلهای بعد از ما طعم شیرین آزادی رو بچشن و لذت ببرن و مثل ما دهه شصتی ها نشن که هیچ چی از زندگی نچشیدیم حرفام زیاده افسوس که اینجا مجالش نیست و به امید روزی که هیچ جای دنیا کسی در حسرت چشیدن طعم شیرین آزادی نباشه بدرود داریوش عزیز

احسان | January 24, 2013 10:40 PM

درود بر تو داریوش عزیزم
مشکله ما اینه که با احساس فکر میکنیم،احساسه تنفُر،غم،دین،حسادت شادى،عشق و،،،،،،،،،،غیره و غیره ؛ مهم اینه که با عقلمون فکر کنیم تا
بتونیم جوابى منطقى از عملکردمان بگیریم انسانهایی که با احساس
پیش برن شکست براشون اجتناب ناپذیره ، ولى اگر با فکرى باز پیش بریم هر پیروزی که بدستمان بیاد از شکستمان متولد خواهد شُد
پیروز و سربلند باشى؛ آری هستم از ایران

Ariya | January 24, 2013 10:24 PM

سلام داریوش عزیز/اهل کرمانم مزاحم شدم فقط گوشه ای از زندگی اکثر هم سن سالهایم را برایتان بگویم /صبح کار ظهر نهار به قول بچه توپ سازی (خلاف) عصر کار تاپاسی از شب برگشت به خونه شام خواب تا اخر هفته همین جوری جمعه تا 12ظهر خواب بعد از نهاردنبال نعشه جات مواد شب خواب فردا روز از نو روزی از نو تا بیستم ماه حقوق جواب میده ده روز اخر ماه زجر قناعت خماری ببخشید سگی باید زندگی کنم فکر کنم داریوش عزیز 30%ایرانیها مثل من مردگی میکنند 10%بچه حاج اقا آنقدر دارند نمیدوند چه جوری خرجش کنند10%متوسط واما 50%یکماه در میارن یکماه میخورن فقط باید شانس بیارن بیمار نشن ببخشید عزیزم دعا کن آزاد بشیم از این چهاردیواری دنیا

محمود | January 24, 2013 05:01 PM

داریوش جان جرا شما که همش از اتحاد و همدلی و همبستگی صحبت میکنی به این بچه ها نمیگی که به جای اینکه دائم برات سایت بزنند بیان عضو آینه بشوند و همبستگی شون و همیاری شون و هواداریشون رو عملأ ثابت کنند. میدونی چرا نمی کنند ؟؟؟ چون جاه طلبند ، چون شهرت و اسم و رسم و رقابت در چاپلوسی براشون ارزش داره و نه بقول شما مفید بودن
اگر واقعأ همین بچه ها به حرف های شما حتی به ترانه هاتون گوش داده بودند میامدند کمکت
یار کشی شون واسه شهرت نه برای مرهم گذاری

سعید | January 24, 2013 02:18 PM

با سلام به سلطان صدا داریوش عزیز
مردم ما اگر بتوانند همبستگی و اتحاد داشته باشند تمامی مشکلات حل شدنی ولی افسوس که همیشه شعار میدیم بلد نیستیم عمل کنیم ولی در عوض یادگرفتیم همدیگرو نابود کنیم .

سیروان | January 24, 2013 02:12 PM

با سلام
به نظر اين حقير نظام سرمايه داري بطور نامحسوس داره ديوهاي اهريمن را (مثل ديو آز يا طمع) در برابر امشاسپندان اهورايي تقويت ميکنه و دين و خرد و اخلاقيات در حال فروريختن هست . اساسي ترين کار اينست که خرد جوانان را با حکمت ايراني (حکمت خسرواني) مورد تاکيد بزرگاني چون رازي و بيروني و خصوصا سهروردي بارور سازيم و سرنخ اين بيداري در دستان شماست چون بغير از حکمت و فلسفه اصيل ايراني(خسرواني) ساير فلسفه هاي غرب و عرب براي ايراني جماعت همچنان که ديديم ويرانگرند. عارف را جمله اي کوتاه کفايت کند.

جلیلی | January 24, 2013 02:02 PM

درود بر ابر مرد ایران زمین داریوش عزیز

تمام مشکلات جوامع جهان سوم از دین سرچشمه میگیره (دین بزرگ ترین افیون جهان) زمانی که دین از زندگی روزمره ما بیرون بره تمام مشکلات جامعه برطرف میشه . دین مساوی با نقض تمام آزادی های یک انسان

شاهرخ | January 24, 2013 01:55 PM

درود بر یاور بزرگوار ما
داریوش عزیز از اینکه با عشق تلنگر میزنی و با دلسوزی در کنار ما بودی و هستی از وجودت سپاسگذاریم
درست میگی همش ما میخواهیم نقص ها رو بندازیم به گردن دیگری و همیشه با همه چیز و همه کس با یک حس مالکیت برخورد میکنیم چون به قول شما فرهنگمون مریض و بیماره و هیچکس دل نسوزونده که به این بیماری رسیدگی کنه
همه حرفشو میزنن اما راهکاری نمیدن شاید براشون صرف نداره و بهتر براشون که ما در جهل مرکب بمونیم
میدونی اخیرا باز چون نزدیک به انتاخاباته دارن مواد میون همه پخش میکنن ، همه جا دارن مواد پخش میکنند که ما رو در خواب و در توهم و در ترس و در نادانی نگه دارن
تو عزیزی و یک دونه ای شاید هم دلیل مشکلات ما در همینه که فقط یه داریوش تو این دنیا هست

شیرین | January 24, 2013 01:40 PM

1. دیدگاه شما در مورد این مسائل چیه؟
2. مشکل جامعه ما رو در چی می بینید؟
3. مقصر رو چی و یا کی میدونید؟
4. راهکاری که به نظر شما کارسازه چیه؟

۱-اين نتيجه ۳۴ سال خود فروشي سردمدارانه که ايران رو به فرهنگ عرب فروختن
۲-چند دستگي که حکومت برامون ساخته
۳- بعيد مي دونم خود شما هم دنبال مقصر باشي مقصر مهم نيست ُ اتحاد مهمه
۴-فقط برگرديم به اصالت ايراني خودمون به انديشه هاي پاک زرتشت
به قول شاعر ترانه شما (( بي ترس دوزخ يا بهشت از زندگي بايد نوشت ))

پیمان | January 24, 2013 01:23 PM

درود داریوش
دادا منم تو یکی از این کوچه بن بست های ایرانم توی یه خونه قدیمی با بابا و ننه پیرم روزگار می گذرونیم هنوزم برا گرفتن 2 تا نون بربری باید حرص بخورم که اصغر آقا شاطر نون نوبت منو داده به حسین آقا بقال سر کوچه که اونم براش شیر بزاره کنار دادا هنوزم ترازوی میوه فروشی محل 100 گرم کم میزنه دادا هنوزم ننه ما با خانمهای محله سفره حضرت ابولفضل پهن میکنن وتا دلت بخواد از هم دیگه میگن دادا هنوزم بابای ما جعفر پسر همسایه رو که افتاده تو کار خرید و فروش زمین و یه زمین رو به چند نفر میفروشه بچه زبر و زرنگی میدونه دادا من فکر میکنم ما خدا رو آزادگی رو وجدان رو تو همین کوچه ها گم کردیم و خو گرفتیم به این زندگی دادا
سخته که به تاول پا بگی تمام راه رفته اشتباه بود ولی باید به خودمون بگیم که کجای مسیرانسانیت قرار داریم من اول میخوام به حساب خودم برسم بعد به حساب اصغر آقا شاطر و حسین آقا بقال و.........
دادا آنقدر سعی کردم که با حق باشم که دیگه هیچ دوستی برام نموند ولی تو با من بمان
پاینده و پیروز باشی دوستدار همیشگی شما مجید

مجید | January 24, 2013 01:20 PM

ضربه ای که اجتماع ما دیده حاصل سالهای سال,بحث امروزو دیروز نیست,فقط با یک برنامه میشه این معلولیت اخلاق رو زدود,شما این جنبرم ببینید که بسیاری از شهرستانی هایمان نمیدانند کشور چه خبر است چه برسد دنیا,آنها خفه شده در نطفه ی خویش شدن,مردم ایران ساده ترین اصول اخلاق رو نمیدانند متاسفانه

محمد | January 24, 2013 01:08 PM

داریوش عزیز به نظرم ابتدا برای درمان هر دردی باید درد را شناخت .
تو کشور ما رابطه ی این درد و درمان به نظرم به یکی از این چند صورته :
1-بدون شناختی از درد دارو مصرف می کنیم ..عادت بعضیها هم همینه .تو فیسبوک همه رو ناراضی می بینی همه گلایه همش تخریب هرکی برا خودش نسخه داده وقتی ریز میشی میبینی این نسخه ها یا بی دلیله و یا به دنبال منافع شخصیه.
2-داریوش جان نمی دونم چقدر از افکار مردم ایران خبر داری ..مسلما در نظر داری کل مردم ایران اینایی که تو فیسبوکن یا طرفدارای شما هستنو تشکیل نمی دن . تفکرات مردم ایران فوق العاده مختلف شده طوری که پیدا کردن دو انسان که پایه های فکری یکسانی داشته باشن تقریبا صفره . عده ای مذهبی ان که مذهبی ها چند دسته اند عده ای ملی گرا عده ای خودگرا عده ای منفعت گرا دسته ای پوچ و هیچ !!گرا بعضیا تلفیقی از دسته های مختلف با درصد پایبندی مختلف . این شرایط نتیجش این میشه که دردها مختلف بشه . یک موضوع برای یک عده درده برای یک عده لذته ! و مشکلمون اینه. پس تو این جامعه درد مشخص نیست چیه !! پس درمان هم بی فایده میشه باز یا اینکه با درمان های بی رابط موجب پیدایش دردهای دیگه هم میشه.
3-مقصر و منشا این دردها و مشکلات خود افرادن و خود ماییم . خود منم ! گفتن کلماتی که تقصیر به مسولین جامعه ارتباط میده بی راه نیست اما این مسولین که از مریخ نیومدن اینا هم ایرانیان ..مگه نه ؟ اگه خوبن که خوبن اگه بدن و مشکل دارن پس چرا ما ساکتیم ؟ پس ما مشکل داریم !
باید بریم با خودمون صادق باشیم و با خودمون به تفاهم برسیم .
داریوش عزیز مشکل اینه که ایرانیا نمی دونن اصلا چی می خوان ! دنباله چین !! فقط داد می زنن ! یک عده برای آزادی که تو ذهنشونه و یک عده برای آزادی که به نظرشون در حال حاضر دارن!! البته قشر عظیمی از جامعه یا از شرایط راضیه یا به خاطر آرمانهای فکری تن به سکوت و مدارا داده و اگه اینارو در نظر نگیریم بازهم خودمونو گول زدیم ...
یکی حالا پیدا شده قدر اونو می دونه
رگ خواب یار منو رقیب من می دونه

سجاد | January 24, 2013 12:50 PM

درووووووووود بر تو مرد!
اولین بار برات مینویسم ، همیشه برات گفتم ، پشت سرت گفتم!
میدونی نمیخوام پیامم زیاد بشه میخوام تو یه چندخط بگم از اوضاع خودم ، ببین داریوش عزیز این جماعت با چنتا لایک خودشون رو گم میکنن! اونها به کار گروهی نه تنها اعتقادی ندارن بلکه هرگز برای بالا اومدن خودشون تلاش نمیکنن بلکه واسه زیراب زدن دیگری تلاش میکنن!
همین پیج متن ترانه های من! هیچ کدوم از پیج هایی که ادعای طرفداری از داریوش رو میکنن حاضر نیستن همکاری کنیم و هر کسی تو حیطه کاری خودش خوب باشه و چیزهای جدید خلق کنیم!

بدرود .

متن ترانه های داریوش | January 24, 2013 12:27 PM

من خیلی‌ خلاصه میگم، باید عملی‌ که ما را با هم همبسته می‌کنه انجام بدیم تا قدرتمون رو ببینیم، من از طرح رضا پهلوی، که شورأ ملی‌ باشه حمایت و اطلاع رسانی می‌کنم. آقای اقبالی از تلاشتون سپاسگزارم، به امید آزادی ایران

bahram | January 24, 2013 12:26 PM

با سلام
داریوش عزیز اشکال اینجاست که اول مردم به اینها اعتماد کردند و هنوزهم خیلی ها از رو ی تعصب که در تمام ادیان برابر جهل است به این ها اعتماد دارن مشکلات جامعه سر حایش خواهد ماند .
تابوها در جامعه بایدشکسته شود واعتماد ها کاملا ازبین برود تا بشود کاری کرد.
مقصر ما هستیم که بیش از حد اعتماد کردیم.
یک نفر نه بلکه یک گروه دلسوز ایران وایرانی باید برای نجات ایران وارد عمل شوند تا بشود کاری کرد.


منظر | January 24, 2013 12:08 PM

عزيزان بيايد از خودمون شروع کنيم. واقعا بدبختي ما از خودمونه. هر کسي اون نقطه عطفي که کار اون رو به سمت فساد و تباهي پيش برد رو پيدا کنه و هر کسي از خودش شروع کنه. تا وقتي که زنده ايم هيچ موقع دير نيست.

قربونت برم بابا داريوش گلم.

ابوالفضل محمدی | January 24, 2013 11:48 AM

درود بر شما داریوش عزیز

ما داریم تاوان اشتباهات پدرانمون رو میدیم در این شکی نیست . اشتباهاتی که چندین ساله که ما رو در بر گرفته .. ما داریم در دنیایی زندگی میکنیم که قدرت در دست اهریمنه و اهریمن حکمفرماست ...ولی با همه این ها هنوز هم روزنه امید وجود داره هنوز هم نور سفید کوچکی در این تاریکی میدرخشد ..
در چند سال اخیر همه منتظر جرقه ها بودند که آتشی روشن شود ولی جرقه ها هم زده شد و آتشی روشن نشد جز قریانی دادن چیزی در بر نداشت .. آری جنگ با اهریمن بی فایده است... تنها راه شکست اهریمن محبت به یکدیگر است . سپاس از شما.

ایمان | January 24, 2013 11:43 AM

داریوش عزیزم؛ همه ما وقتی بچه بودیم این بازی رو بارها کردیم و یا دیدیم که 9 تا صندلی میذارن و به 10 بچه میگن با قطع شدن موزیک هر کسی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره بازنده است. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن. ژاپنی ها هم همین بازی رو در مهد کودک هاشون دارن، با این تفاوت که اونا 9 تا صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که کل تیم 10 نفره روی 9 تا صندلی جا بشن و کسی بی صندلی نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلی، بعد 10 نفر روی 7 صندلی و همینطور تا آخر.
خوب ما در جامعه اینطور آموزش دیدیم که هر کی باید به فکر خودش باشه تا بازنده نباشه. در مدرسه با همکلاسی هامون همیشه رقابت داشتیم سر نمره. حالا هم با همکارامون به جای دوست رقیبیم و نگرانیم که مبادا ترقی کنند و جامون رو بگیرن.
از نظر من همان طور که شما فرمودید وقتش رسیده که قدم اول رو همین حالا برداریم و این باور غلط که " با یک گل بهار نمیشه " رو کنار بزاریم و از خودمون شروع کنیم. مطمئناً زمان میبره ولی کم کم جا میافته و فرهنگ سازی میشه.

مریم کبکی | January 24, 2013 11:26 AM

1 و 2. من به عنوان یه جوون دانشجو فکر میکنم ما مردم ایران،دچار بی تفاوتی شدیم. دچار بی فکری. هنوز برام روشن نیست که این بی تفاوتی از ترس از دژخیمان سرچشمه میگیره یا از جای دیگه اما منفعل بودن رو میشه اینجا به راحتی دید. مردمی رو دید که نسبت به ظلمی که بهشون میشه،به گرونی،به اعدام،به هوای آلوده،به خیابانهای پر از زباله،به کودکان کار و به همه چیز بی تفاوت شدن. در یک کلام ما مردم "ظاهرا" تصمیم گرفتیم نفهمیم،تا کمتر قصه بخوریم.
مشکل جامعه رو از فاصله بین قشر روشن فکر و بدنه مردم میبینم. از سرانه مطالعه پایین مردم کشورم. از رسانه هایی به جای آگاهی دادن به مردم فقط سرشون رو با برنامه های بی محتوا گرم میکنن. از خودمون که نمیتونیم موفقیت هم رو ببینیم و هر کسی سعی میکنه به نفری که از خودش جلو تره یه پشت پا بندازه. از اینکه وجدان تو جامعه ی ما جای خودش رو به عرف داده و ما مردم چیزی رو درست میدونیم که عرف جامعه باشه ،حتی اگر غلط باشه. اما عمده ترین مشکل رو عدم اتحاد مردم میدونم.
ما مردم ایران هیچ اتحادی با هم نداریم. حتی اونقدری که یک روز فقط یک روز بخوایم خرید شیر یا نون رو تحریم کنیم.....
3.بدون شک هر جامعه ای مثل امروز ما دچار مشکلاتی میشه باید پیش از هر چیز خودش رو مقصر بدونه. ما مردم ایران همیشه بدون فکر کار کردیم. بدون آگاهی.
بدون آگاهی انقلاب کردیم،بدون آگاهی به انقلاب رای دادیم،بدون آگاهی انتخاب کردیم،ازدواج کردیم،شغل انتخاب کردیم و....
4.من فکر میکنم تنها راهکار ما "از خود شروع کردن" باشه. "خویش را اول مداوا کردن" باید انگشت اتهام رو سوی خودمون بگیریم. باید با دیکتاتور از راه آگاهی مبارزه کنیم. به قول مهندس موسوی عزیزم: "آگاهی" چشم اسفندیار دیکتاتوره. باید از چیزهای کوچیک شروع کنیم و به کل برسیم. اول بیایم وضع رانندگی کردنمون رو سر و سامان بدیم. اول بیایم عادت کنیم که تو خیابون زباله نریزیم. بیایم دروغ رو ریشه کن کنیم. بیایم به عقاید فکری هم توهین نکنیم. هوای همدیگرو داشته باشیم. بیایم به همدیگه نگاه ابزاری نکنیم. ""بیایم کتاب بخونیم و آموخته هامون رو به کار بگیریم"". به نظر من ما هروقت تونستیم این مسائل رو بهتر کنیم بعد راه باز خواهد شد واسه تغییرات بزرگتر.

حرف آخر: من به عنوان یه جوون 22ساله راهم رو انتخاب کردم. میخوام بمونم تو همین مملکت و معلم بشم.
من میخوام در آینده نسلی رو تربیت کنم که نسل متفکری باشه. میخوام به آیندگان یاد بدم به همه چیز فکر کنن و ناآگاه انتخاب نکنن.این مرز به کمال رسیدنِ
من میدونم که امثال من زیاد هستن که حاضرن واسه این هدف از بعضی ملایمات چشم پوشی کنن.

داریوش عزیز کاش این رو بخونی. خیلی دوست دارم. تورو امام رضا همیشه یادت بمونه.
تو تهرون یه جوونی هست که خیلی میخوادت.
میبوسمت

hamidreza | January 24, 2013 11:08 AM

بادرود بی کران به نظر من مشکل ما در دیکتاتوری خود ماست همه ما میخواهیم دیگران را مطیع عقیده خودمان بسازیم ما عادت کردیم باورها و عقاید خود را حقیقت مطلق بدانیم و این عقاید را حتی شده بزور بر دیگران تحمیل کنیم بدون تحقیق و احترام در مورد باورهای دیگران.ما عادت کردیم به سرکوب کردن دیگران برای موجه نشان دادن خود،و باهمین رفتارهای به ظاهر ساده اعتماد به نفس و آزادی عمل را از یکدیگر سلب کردیم و وقتی آزادی فردی را از یکدیگر دریغ کرده ایم چگونه به آزادی اجتماعی خواهیم رسید بعضی ها بدون داشتن هیچگونه درجه علمی خود را عقل کل میدانند که این از جهالت آنان است و بسیار هم فراگیر است این مسئله..ما عادت کردیم به تکرار جملات من حق دارم و تو نداری ،عقیده و یا حتی دین من بر حق است عقاید تو پوچ وناحق، انکار همدیگر در تمام مسایل و عقاید بدون داشتن حتی مطالعات سطحی ، و درست این همان چیزی است که دلالان انسانیت می خواهند ، کاملا دانسته و آگاهانه تیشه به ریشه انسانیت میزنند با طبقه بندی کردن جامعه وبا شست شوی مغزی دادنهاو... همواره شعارشان این است که تفرقه بیانداز و غارت کن !حکومت کن !آقایی کن !و ما بجان هم افتاده ایم .تنها راه رهایی ما داشتن علم ،خرد،بردباری ,دوری از تعصب های جاهلانه ،دوستی ،محبت و احترام به یکدیگر با هر نوع باور و اعتقاد و مذهبی است تا بتوانیم تمامی نیروی خود را صرف آسایش هم و پیشرفت و رسیدن نسبی به ایده آل ها نماییم.باید از خواب خرگوشی بیدار شویم وابتدا از درون شروع کنیم .اگر یک تخم مرغ توسط نیرویی از بیرون بشکند زندگی پایان می یابد اما اگر توسط نیرویی درونی بشکند زندگی آغاز می شود نتیجتا بهترین چیزها از درون اتفاق می افتد پس ما هم قبل از اینکه از بیرون ضربه بخوریم باید از درون آغاز کنیم .از خودسازی به ساختن اطرافیان و جامعه برسیم.نهایتا بسیار سپاسگزارم از تو داریوش نازنینم که چه زیبا حقایق دنیای این روزهایمان را بر ما آشکار میکنی و چه زیبا و هنرمندانه دوستت دارم ها ، بایدها ونبایدها ، وراهکارها را نشانمان می دهی بدون شک تکرار نخواهی شد و خدا را شاکرم چون تویی را خلق کرد و در زمان تو حیاتم داد.

افسانه | January 24, 2013 10:39 AM

با سلام به داريوش گرامى

من چون كارم با تصوير و تبليغات هميشه همراه بوده ترجيح ميدهم كمتر صحبت كنم، ولى به شما اين اطمينان رو ميدهم كه در حيطه كار طراحى و تبليغات هر كارى كه منجر به فرهنگ سازى بشه كمكتون كنم و اعتقاد دارم كه تصوير زيبا مثل صداى زيبايى شما بر دل خواهد نشست و تبليغات تنها وسيله ترويج ايده هاى درست فرهنگى.
با سپاس
ايميل خودم رو در صفحه اطلاعات شما ثبت كردم.

ليلا | January 24, 2013 10:33 AM


شکست پل

سحر به سرخ می گراید و من
به سختی بدون بال پرواز می کنم
آن دوردست در قرمز شفق در کران
آینده را به نظر تماشا می کنم
خلبان، هواپیمای غول پیکر را
چه سنگین به اوج می برد از زمین
من نیز در کشاکشی از غم
تا ایستگاه پل پرواز می کنم

آن هواپیما که از من می گذشت
افسرده مسافران - افکارشان خاموش
چشمانشان خیره بر سرنوشت خویش
بی رمق نشسته بر جایشان مدهوش

در تاریکی نیمه شب - سر دو راه
آشنایی با یقین ، تقریر می کرد
با صدایی آرام و زیر لب
کابوس منِ خسته را تعبیر می کرد

راه را به زحمت می روی ای رفیق
در شلوغی شهر و دودهای سیاه
در دوراهی شک و تردید نمان
خستگی بگیر و دنبال من بیا

پرواز کن ...
پرواز کن ...
نایست
تو خودِ منی در انتظار ماه
زیر پل - سرعت و شتاب و بی خبریست
اینهمه مردمِ پرشتاب ، در گناه

آن صدای زیر لب در ازدهام شهر
خاموش شد...
به من نمی رسید
فریاد و داد و بیدادِ آشفتگان
همهمه ای بود که به گوش می رسید

آسمانِ شهر که سرخ بود در کران
انتظار سپیده را نمی کشید
هر لحظه ، تیره تر می شد ؛ آفاق
روح پلیدی - در آن می دمید

خورشید قهر کرده بود
شب را نمی شکافت
نوبتِ شب به سر نمی رسید
روزگار روشنایی این شهر
در سلطه بود ، به بر نمی رسید

هر نفس که از این وهم می گذشت
هوای شهر آلوده تر می شد
بیان سایه ها در این داستان
در قصه ام - داشت تیره تر می شد

مردمِ این دیر به دست خویش
در طلسم شیاطین به دام افتاده اند
از هر طرف اعوجاج و سردرگمیست
گیج و مبهوت و گنگ وا داده اند

تکیه گاه اندیشه سلطه
تختگاه لغزان بردگی است
بردگان در این عصر ، کم نیستند
ارباب زور - ظلمش همیشگی ست

آن پیچ و مهره ها که بسته
شد به پل
آن تسمه های آهنین پاره می شود
راه عبورِ همه به آنسوی شب
دارد از جای خود کنده می شود

پل در قواره و هیبتی سنگین
دل شکسته و خسته از افول شهر
بر صخره های روان کنار راه
بر بام های رسته از علف های هرز
در انتحار و خودکشی
در سقوط خویش
ما را به انتها نمی برد

ما که در آستانه ی نیستی و مرگیم
چنگ در علف های بام خانه ها
سست و بی رمغ شده ریشه های خاک
خانه های امن و چهار چوب های ما

فریادِ من و ما از شکستِ پل بلند
فریاد رس برادر- فریاد رس
فریادِ بلندِ ما در سراشیب خاک
فریاد ما ... نه
به گوش ات نمی رسد.

فرهاد صادقی / پنجم مردادماه هشتادو هفت
(شکست پل) از مجموعه ی کابوس

by: Phoenix1

hamed sadeghi | January 24, 2013 10:28 AM

سلام خدمت یگانه یاور قلب ما به نظر من این چیزی نیست که با من و من ها و پدر و پدرهامون به وجود اومده باشه ما سالهای ساله که تو بیماری زندگی میکنیم ما سالهای ساله که بد رو به بدتر ترجیح دادیم چرا که همیشه تو این جو زندگی کردیم و بزرگ شدیم تو جماعتی که اگه اخلاق داشته باشی و با مردم صادق باشی مهر خریت به پیشونی میزنی انتظار زندگی خوب چیزیست بیهوده ما تو مملکتی هستیم که تو مدرسه به ما درس گرگ صفتی و یاد دادن تو مملکتی هستیم که وقتی بچه ی 7/8 ساله بودیم به ما یاد دادن باید درنده باشی تا بتونی گلیمتو از اب بیرون بکشی حالا وقتی پدر من با این سیستم بزرگ شده و مادرم هم همچنین حالا چه انتظاری از فرزند اونا باید داشت؟تا زمانی که حقیقت و روراستی باعث سرخوردگی و عقب ماندگی این نسل میشه نباید به فکر صورت مسئله بود!!!چرا که کار دست کاردان نیست تو دوره ایی که مردم واسه یک اعدام خشک و خالی 100ها متر توی خیابون مینشینند تا جان از تن خارج شدن یک جوان و ببینند چطوری میشه از خشونت فراری بود؟همه میگن زورگیری و دزدی گناه داره ولی هیچ کس نمیگه که چرا یک انسان باید بره به سمت دزدی؟؟؟؟؟چرا که جوابش با خودشه تف سربالاست!!! امیدوارم روزی بشه که اگه حرف دلتو چه خوب یا بد زدی از اخرتش ترس نداشته باشی داریوش جان ما مردم ایران بدبخت ترین مردم دنیا هستیم ما نمیتونیم خودمونو تغییر بدیم حالا چرا چون از این بدتر میشیم زمانی این مهم دست یافتنیست که این جلادان از سرزمین ما رفته باشن تا بتونیم ما هم سری در دنیا بلند کنیمممممممممم به قول خودت خیلی حرفا گفتنی نیستتتتتتتتتتتتتتتتت ولی تو این همه بدبختیو ناراحتی بازم تو برامون درس انسان دوستی و معرفت و دادی خواهش من از خدا اینه که روزی بشه امثال تو تو این سرزمین معلم ما باشند تا بشه از این همه نکبت و سرخوردگی خلاصی یافت

parang | January 24, 2013 10:20 AM

سلام و درود فراوان به داریوش مهربان و دوست داشتنی با حنجره ای قابل شتایش و صدایی که رفیق روزهای غم وشادی است ...
به نظر من مشکل ما مردم اینه که بدونه اینکه خودمونو اصلاح کنیم انتظار داریم دنیای اطرافمون تغییر کنه . همیشه از این غافلیم که هر کسی مرکز دنیای خویشتن است وبا ایجاد تغییرات در خودش است که دنیایش را تغییر میدهد...
دوم اینکه ترس داریم و با ترسهایمان مبارزه نمیکنیم و کورکورانه تابوهارا حفظ میکنیم و به خورد فرزندانمان هم میدهیم ...
همیشه پاینده باشی مرد بی انتها...

شهرزاد | January 24, 2013 10:11 AM

سلام
ازمون چه توقعی داری؟
حرفات همه درست
خودتو بذار جای ما
عقده ای شدیم تو این مملکت
نمیگم رفتی اونور از خوشی حرف میزنی.نه اینو نمیگم.چون من میبینم حداقل که چقدر دلت با مردم ایرانه.ولی خودتو میتونی بذاری جای ما؟
اگه خواستی جواب بدی تو وب خودم.ممنونم.میبوسمت

عبد | January 24, 2013 10:08 AM

سلام داریوش جان
قبل از پاسخ به سوال های تو برادر بزرگم باز هم از درسهایی که به ما دادی سپاسگذارم.
1- داریوش جان به نظرم ما در بهبود مسائل صبر نداریم. فقط در زجر کشیدن و زیر بار ظلم بودن صبرداریم. دوست داریم همه مسائل به یکباره حل و فصل شود و به یکباره در بهار باشیم و نمی خواهیم در سرمای زمستان با سوز و سرما دست و پنجه نرم کنیم.
2- جاهلیت، ما در جهل و نادانی زندگی کردیم و میکنیم. جای تامل در این است که اینقدر تن پرور شدیم که حاضر نیستیم به خودمون زحمت بدیم تا با تحقیق و آموختن و رسیدن به آگاهی از ظلمت بیرون بیاییم. در سریال مختار که پخش میشد یک دیالوگ که از شخصیت حرمله گفته شد در ذهن من حک شد: « اینکه خرافات و شایعه واقعیت داره یا نه رو نمیدونم، اما میدونم جهل مردم واقعیت داره »
3- مردم عامه همیشه در واقیت و حقیقت مسائل روز بدورند. که بنظر من جای گله و عیرادی هم به عامه مردم وارد نیست. اما از افراد آگاه و روشنفکران میشه این انتظار رو داشت. حداقل در 34 سال گذشته ما یک رهبر سیاسی و روشنفکر آگاه که قصد توهین نداشته باشه، کسی که به همه ادیان و گروه های مذهبی و تفکر های سیاسی احترام بزاره نداشتیم. هر شخصی اومده سنگ خودش رو به سینه زده و حاظر نشده خودش در ابتدای صف جان فشانی کنه.
4- در مورد احترام گذاشتن به حقوق دیگران، کمک کردن، همدل و همزبان بودن آموزش ندیدیم. خودمون رو فقط با یک فرهنگ 2500 یاله گول زدیم و در خفا کار های ناشایست کردیم.
5- داریوش ، برادر بزرگم، خیلی ها میگن باید از خودمون شروع کنیم، اما کافی 2 روزاز گذاشتن این کامنت بگذره یادمون میره چه قراری با هم گذاشتیم. ما دچار فرهنگ فراموشی هستیم.
باید از گذشته درس عبرت بگیریم، باید قلم گرفت به دست، و با اعتماد به دست هم یک تقویم جدید که با عشق همراه باشه بنویسیم.
* باید منیّت رو کنار بگذاریم. به همدیگه عشق بلاعوض داشته باشیم. باید مدام تمرین کنیم.تمرین ، تمرین ، تمرین. انتظار نداشته باشیم در مسیر رسیدن به آزادی اشتباه نکنیم، بلکه باید سعی کنیم اشتباهات رو کمتر و کمتر کنیم تا آنجایی که ملکه ذهن ما بشه و فضای جامعمون سرشار از عشق و احترام واقعی نسبت به هم بشه.
با احترام
میثم

میثم | January 24, 2013 05:17 AM

من نمیدانم وهمین درد مرا سخت میازارد
که چرا انسان این دانا.....

mohsen | January 24, 2013 03:23 AM

سلام به داریوش عزیزم
من کاری به بقیه کشور های دنیا ندارم
ولی علت فلاکت و بدبختی و سرخوردگیه مردم ایران
اینه که فرهنگشون رو از یاد برده اند اصلا مردمی که من میبینم هیچ امیدی به رها شدنشون نیست
هر کس فقط وفقط به فکر خودشه هیچ کسی حتی خودش رو یاری نمیده چه برسه به دیگران رو
مردم ایران دست از نبرد کشیدن
مردم ایران به یک پیامبر نوین نیاز دارن به یک قدیس به یک رهبر بزرگ نیاز دارند که چگونه زیستن مهر ورزی اتحاد و همه چیز هایی که ایرانی رو ایرانی میکنه به یادشون بیاره و از همه محم تر "خدا "رو به یادشون بیاره

من آرزوم دیدن روزیه که این مردم ساده لوح کمی به خویش تن بیندیشند و فقط زندگی نکنن بدون هیچ هدفی و بمیرن
مردم ... همینطور نیاید برید خدا شما رو بیهوده خلق نکرده یک لحظه تفکر کنید

مسعود | January 24, 2013 03:08 AM

داریوش عزیز، برادر نازنینم
اشکال اینجاست که ما اصلأ قبول نداریم که اشتباه کردیم و یا اینکه اصلأ اشتباه میکنیم
ما همه فکر میکنیم علامه دهریم و خدای روی زمین
عیب و ایراد و اشتباه ماله دیگرانه و نه از ما
تا زمانی هم که به قول شما انقدر فروتن نشدیم که قبول کنیم که اشتباه کردیم همش با دروغ و تملق و تزویر به همه فخر میفروشیم
همیشه تقصیر دیگریست ما هیچکدام هیچ تقصیری نداریم
چون ما همه گل بی عیبیم

آتوسا | January 23, 2013 11:43 PM

سلام بر یاور همیشه مومن زندگی من >> داریوش اقبالی
به نظر من ما از الگو هامون درس میگیریم.
وقتی شخصی بهت یه قولی میده و زیرش میزنه ما و تمام مردم دورمان هم همین رو یاد مگیریم و باعث میشه دیگه کسی دلش واسه کسی نسوزه و بقول خودتون میشه روز و سالی که : سال به بن بست رسیدن و میشه زمانی که قبیله یعنی 1 نفر و همخونی معنا نداره. همبستگی خوابیه که تعبیر فردا نداره.
پس چه بهتره که هر کسی از خودش شروع کنه و بجای اینکه ما بجنگیم تا به آزادی کشورمون برسیم . چقدر خوبه و بایست که اول با نفس درون (گرگ درون) بجنگیم و وقتی اون را شکست دادیم با تمام میل و رغبت بسوی آزادی پیش میریم.
که از پا در آوردن اون گرگ >>> کاره هر کسی نیست و همه کس از عهده اش بر نمی آند.
ممنون از شما داریوش عزیز

aminDariush2000 | January 23, 2013 11:41 PM

سلام استاد
ما نه دوستی مون حقیقیه نه عاشقیمون ، نه هواداری و طرفداریمون
همه با دروغ و با احتیاج و با خواستن هامون زندگی میکنیم
این بچه ها که مهره ای نیستن از زندگی هم فقط همین بلدن که فقط صفحه های اینترنت رو پر کنند
باید به داد آنهایی رسید که دارن برای یک لقمه نون جون میدن، باید به درد آنهایی گوش داد که هرگز ناله هاشون رو کسی نشنیده، باید دست اونهایی رو گرفت که از پا افتادن
درد این ملت درد بی تفاوتی امثال این بچه هاست که از طرفداری فقط طلبکاری فهمیدن
زنده باشی سالار

حمید | January 23, 2013 11:31 PM

داریوش عزیز برای بسیاری از ما نسل سوخته باید این چنین گفت :

ای کاش زمین تو را نمی زائید.
به سان ِ زمین سرد و در خود فرو رفته‌ای
جز دو چشمه‌ی ِ جوشان در صورت‌ات
جهان از اشک‌های ِ تو سرسبز می شود
درختانی که روزی چوبه‌ای دارند و روزی هیزم ِ آدم‌سوزی
چه تنها در این بی‌کرانه مانده‌ای
تنهائی‌ات کرانه ندارد
تو که وارث ِ میراث ِ تک‌افتادگان هستی

باز هم وجود تو را شکر میکنیم که هرگز ما را تنها نگذاشته ای

امیر | January 23, 2013 11:26 PM

باسلام
به نظر من مشکل اصلی ما خودمونیم که دوست داریم دیگران کار های خوب و درست انجام بدن ولی نوبت به خودمون میرسه میگیم این همه دزدی و چپاول اینم روش!!!!یا هر مشکلی رو میگیم تقصیر دولت!!!!دولت بی عرضه قبول ولی ما چیکار کردیم تو نوسانات دلار و طلا نرفتیم احتکار نکردیم و باعث نشدیم قیمتشون روز به روز بره بالا.وقتی مرغ گرون شد از ترس اینکه فردا گرون تر بشه نرفتیم بیشتر نخریدم به جای اینکه اصلا نخریم تا قیمتش بیاد پایین.تو اذربایجان زلزله اومد نرفتیم از خونه های مردم دزدی نکردیم به جای اینکه یه لقمه نونمون و با هم تقسیم کنیم.متاسفانه ما از درون مشکل داریم دوست داریم همیشه میانبر بزنیم.
به نظر من خودسازی با خوندن کتاب و عمل کردن به شعارهامون میتونه زمینه ساز شکوفاییمون باشه.

محسن | January 23, 2013 10:33 PM

درود بر حضـرتــت ، نازنيني كه يك عمر فرياد كشيدي و از ته دل خواندي و ما فقط شنيديم و سر تكان داديم و با تمام وجود احساس كرديم امـــا... بلا فاصـلـه فرامـوش كرديم و دو باره تن به روزمـرگي و فرامـوشي سپـرديم و حالا باز ، اين توي بزرگمردي كه دعوت ميكني تا به درد هايي كه عمري داشتيم و ديديم و كشيديم ، فقط فكر نكنيم و سر تكان دهيم ، گمان ميكنم " اولــــــــــين قـــــدم " اين باشد كه همه ما (همفكران و همدردان حداقل) ، با هم تصميم بگيريم كه هر كدام شخصا از خودمان و فقط از خودمان شروع كنيم تا هر كدام تك تك ، يك پله بالا تر برويـم و آماده شويم براي درك همديگر و قدمهاي بعدي . اين نظر شخصي بنده حقير است كه اول قــــــــــــــــــــــدم از درون خودمان شروع ميشود اما لازم است اين تصميم شخصي را همه با هم بگيريم ... با عرص پوزش و تشكر از حضرت داريوش و همه همدردان و هموطنان زخم خورده . تا بعد...

كيوان | January 23, 2013 05:16 PM

چه ساختن هايي كه مرا سوخت و چه سوختن هايي كه مرا ساخت خداي من ... مرا فهمي عطا كن كه از مقصد سوختنم ساختني اباد از من به جا ماند
ما همه باید از تو داریوش بزرگ این مرام رو یاد بگیریم
زنده باشی همیشه

هاله | January 23, 2013 01:37 PM

داریوش نازنین
هزار سال عمر لاك پشت درون لاك تاریكش به یك لحظه پرواز پروانه نمی ارزد كه با تمام كوتاهی در خاطرات جنگل سبز جاودانه می ماند
این بچه ها مثل لاک پشت سرشون کردن تو لاک خالی خودشون و غم هیچ چیزی رو ندارن بغیر از عزیز شدن خودشون
باید به زخم ها رسید باید فریادهای خاموش رو شنید و اینها کارهایست که تو یه عمری کردی راست میگی همیشه آدم های متوقع که هیچ حقی ندارند هستند که همیشه طلبکارند
باید از بیهوده ها گذشت و به جوانه های در آشیانه رسید

سوسن | January 23, 2013 01:25 PM

این روزها "بــی" در دنیای ما غوغا میکند!
بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار ، بــی‌دل ،بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا
بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ،
بــی‌وفا ، بــی‌کلام،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ،
بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح
بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان ...

چون داریوش عزیز هر کی به فکر خودشه این بچه ها هم فقط به فکر خودشونن اگه نه به جای وبسایت برات ساختن میومدن مملکت رو میساختن ، اگه به قول تو حرف هات و پیام هات رو شنیده بودن که میگی دوباره می سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش .... آره داریوش عزیزم کو گوش شنوا ؟؟؟؟؟

نوید | January 23, 2013 09:50 AM

آقای اقبالی سلام امیدوارم هرجا هستین موفق و سلامت باشین,,,انقدر از خودمون دور شدیم انقدر به خودخواهی و ناباوری و ناآگاهی عادت داده شده ایم که عملا زندگی رو کلکسیونی از ناکامی و سرخوردگی و سیاهی و غم و درد میبینیم,!هرجا هم ندای اعتراضی بلند بشه به جرم عناد با خدا و ایستادگی مقابل شرع نابود میشه ,سرتا پامون شده عقاید و افکاری که مارو مث یه برده توی پیلهء خودمون حبس کرده, باید تک تکمون قدم اول رو از خودمون برداریم جای بی تفاوتی رو به آگاهی جای کینه رو به عشق جای منیت رو به ما جای عقاید پوچ و آرمانهای کذایی رو به انسانیت و آزادگی وجای خیال و خرافه پرستی رو به حق و حق پرستی بدیم واین محقق نمیشه مگه اینکه هرکدوم ازخودمون به خودمون سفر کنیم وقتی هرکدوم خودمون رو مداوا کردیم جامعه خودبخود مداوا میشه

حامد غفوری | January 23, 2013 05:48 AM

salam pedare rast goeiha. man nazaram ine ke bayad sabr konim ke nasle dahe 30 va 40 az bein beran chon onha bisavadan va fekr mikonan ina az tarafe khoda omadan. va in ke mardom ma ba ham vabastegi nadaran chon hame ma az nazare mali hame dar mazighe hastim. va mardome ma sare ye morgh ya andak pol hamdigaro miforoshan. khodet behtar midoni ina hala halaha biron boro nistan.ma bayad aval motahed beshim va gheide jonemono va khanevadamono bezanim. inja geroni bidad mikone hoghoghha kheili paeine. man hmishe be khoda migam ke khoda jon to be man servati nadadi vali ye deli dadi ke hazeram bemiram vali mardomam goshne nabashan saghfi balaie sareshon bashe. inja harki harf az eshgh mizane sare emtehanesh ja mizane chon ma hame oghdey shodim az bas ke faghatto harfa va fekramon gashtim

ali | January 23, 2013 03:31 AM

سلام عزیز جانها
ما جماعت درد مون از خودمونه
ما افسرده شدیم و غرق درروزمرگی
در لحظه زنده ایم حتی زندگی هم نمیکنیم
به بیماری حرص زدن دچار شدیم .
مشکل ما حافظه تاریخی ضعیف،عدم فکر و تعقل و زنده بودن به هر قیمتیه
ما سردرگمیم
کدام هوادار هواداری که دوست داره اونچیزی رو که دلخواهشم از خوانندش بشنوه نه اون چیزی که واقعیته
سیساسیون ما هم همنوز در تعریف دموکراسی موندن و دیکتاتور کوچولوهای ذهنشون شده واسشون تصمیم گیرنده تئوری پشت تئوری
ملت هم بدتر از اونا
ماشین آشغال 6 ملیون تومنی رو میخرن همون ماشین رو 14 ملیون هم میخرن 100 ملیون هم بشه واسه خریدنش سر و دست میشکنن .همه خودشون رو گرفتار وام بانک ها کردن و این یعنی فلج شدن در مقابل سیستم.
بدون اینکه بتونی حرکتی انجام بدی
تو کار خودت رو به بهترین شکل انجام دادی و اگر کسی جای تو بود هزار بار سازش کرده بود.
ولی ما چه کردیم در مقابل ، هیچ سکوت ، بقول ایرج خان جنتی عطایی اگر با سکوت به خشم میرسی سکوت کن
ولی ما سکوت کردیم بدون اینکه به خشم برسیم.
همیشه فکر میکنیم خدایی ما کجا 2500 سال تمدن داریم که بهش مینازیم .... اگر واقعا داریم چرا کوچکترین نشانی از اون در وجود ما نیست . ما حتی از تکنولوژی هم نمیتونیم درست استفاده کنیم
کسی را در خیابان چاقو میزنن جای اینکه از مظلوم دفاع کنیم با موبایل فیلم میگیریم و بلوتوث میکنیم و سرگرمیم .
ما همچین جماعتی هستیم و چنین جماعتی هیچوقت رنگ و بوی آزادی را نخواهد دید تا در بر این پاشنه میچرخد
زنده باشی عزیز

ح | January 23, 2013 01:31 AM

داریوش عزیز ای برادر بزرگوار
دوستی میگفت نمی‌شود بی تحقیر و نکبت در ایران زیست. سرزمینی که مردم‌اش و حاکمیت‌اش هیچ‌گاه برای ِ «انسان» حرمتی قائل نبوده‌اند. خرد کردن و خرد شدن حکایت ِ روزمره است. در چنین فرهنگی باید بسیار توهین شنید و تحقیر شد تا به مرتبه «مرد» عروج کرد. گویی داشتن ِ شخصیت و غرور نامردی در حق ِ دیگران است.
در طول ِ این دوران ِ سیاه، روزهای ِ تیره‌تر از شب بسیار بودند. روزهائی که از «وجود» داشتن پشیمان می‌شدی. احساس می‌کنی روی ِ شانه‌های زمین سنگینی می‌کنی و می‌خواهد تو را پایین بیاورد. اگر تسلیم ِ گَله شده باشی در آن گَله‌ی ِ متراکم گم خواهی شد و لذت خواهی برد اما تک افتاده بودن زمان را چون اره‌ای بر وجودت می‌گذراند.

تنها قدرت عشق ، عشقی که تو به ما یاد دادی میتونه مرهم گذار باشه .... حیف و صد حیف که خیلی ها توان درک یک عمر درس های زندگی تو را ندارند و لایق این همه بزرگواری تو نیستند
اما بدان که میلیون ها در این سرزمین سوخته و باخته تو را با جان درک میکنند و با جان میشنوند و تنها امیدشان به انسانیت تویی

کمال | January 23, 2013 12:34 AM

به سلامتی نسل من که خسته شد
از بس دزدکی اندیشید...
دزدکی سخن گفت...
دزدکی بوسید...
دزدکی در آغوش گرفت...
دزدکی عشق بازی کرد...
دزدکی دوست داشت...
دزدکی...
خسته شد
خسته
داریوش عزیزم
تو هوادار و طرفدار احتیاج نداری تو سرباز احتیاج داری سربازهایی که اول هدف ات رو درک کنند و بعد مرامت را دنبال کنند و پیامت رو راهکار کنند برای خدمت به جامعه
کسیکه غم نان نداشته باشه درد ما نسل سوخته رو رو نمیفهمه
راست میگی داریوش جان خودخواهی و قدرت طلبی خیلی ها رو کور کرده و بد تر از کور خیلی ها رو بی تفاوت کرده
آدم ها هم با کسانی میچرخن که مثل خودشون باشن
برای همین هم این جور گروهک ها بوجود میاد
من عضو فیسبوک آینه شما هستم به شما پیوستم چون میخوام سرباز تو باشم میخوام از تو زندگی کردن رو یاد بگیرم میخوام از تو انسان شدن رو یاد بگیرم
فدای شما


علی | January 23, 2013 12:27 AM

سلام به تو پیامبر آزادی
واقعیت جامعه ما و "من"های جامعه ما این است که توان پذیرفتن مسئولیت "انتخاب" های خویش را در پایین ترین سطوح زندگی فردی خویش ندارد و وقتی چنین باشد چگونه میتواند مسئولیت انتخاب خویش را در یک مسئله کلان مانند حق حاکمیت بر سرنوشت سیاسی - اجتماعی خویش بپذیرد.

باشد که طنین تو تلنگری باشد بر پیکر نحیف و مغز کوچک بسیاری
جاودانه هستی

امیر علی | January 23, 2013 12:16 AM

داریوش عزیزم
بقول قیصر امین پور
وقتی جهان
از ریشه جهنم
و آدم
از عدم
و سعی
از ریشه های یاس می آید
وقتی یک تفاوت ساده
در حرف
کفتار را به کفتر
تبدیل می کند
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
مثل نان
دل بست
نان را
از هر طرف که بخوانی
نان است

کلامت رو می ستایم و مرامت را می پرستم
تو خیلی مردی و خیلی بزرگتر از اینی که بچه های از همه جا بی خبر فقط بدنبال تملق گویی هستند تا بقول شما مرهم گذاری.
باید زخم ها رو دید باید دردها رو دید باید فریاد ها رو شنید اما برای بعضی ها صرف نداره برای خیلی ها صرف نداره
چقدر ما از القاب لذت میبریم چرا همش جاه طلبی کورمون کرده؟؟؟؟ اونهایی که صداشون از جای گرم بلند میشه هیچوقت درد جامعه رو نه می فهمن و نه میخوان بفهمن
به نظر من همونطور که شما همیشه میگی آزادی از آن کسانیه که معنی آزادی و انسانیت رو میفهمن یا شاید بهتر باشه بگم میخوان بفهمن.

شراره | January 23, 2013 12:08 AM

سلام به تو تنها مرد
بعضی وقتها شعار ، شعور ، شور و شَر با هم قاطی میشن ...
شور جای شعور رو میگیره
شعار، شَر میشه
شَر میشه شور
شعور هم میشه شعار
و در این وادی هنوز ، من منتظر معجزه ام و انسانم آرزوست !!!

سامانه | January 22, 2013 11:58 PM

سلام به تو بزرگوار
داریوش جان داریوشی بودن یک اصالتی داره
هوادار داریوش بودن هم یک اصالتی داره
اینجور گروه ها هم مثل بقیه گروه های ایرونی یک رهبر دارن و بقیه هم نوچه های رهبرن
بگذریم
اصل مطلب اینکه ما تا زمانیکه اصلأ معنی یک کار گروهی رو نفهمیم چیه به هیچ جایی نمیرسیم
اگه کسی داریوشیه میاد زیر آسمان داریوش روش زندگی کردن رو یاد میگیره

احسان | January 22, 2013 11:51 PM

سلام به پیامبر عشق و آزادی
داریوش عزیز هواداری یک مرام و یک هدف باید باشه ، من این بجه ها رو میشناسم، از هواداری فقط "داری" شو میفهمن ، میخوان فقط داشته باشن ، چی رو خدا میدونه. داشتن براشون مهمه نه بقول شما بودن .... اگر راست راستی بودن با تو بودن مگه نه؟
در تاریخ زندگی من یکی بودن فقط در وجود تو تعریف شده و بس بقیه همه حرفن بقیه همه حرفه

مهدی | January 22, 2013 11:44 PM

سلام یاور هم قسم
من کاملا با نظر پرهام که ذر تاریخ January 21, 2013 نظرش رو گفته موافقم.
داریوش عزیز ما متاسفانه در شرایطی هستیم که دوست نداریم باشیم.ولی به جایی رسیدیم که افسرده شدیم.و افسردگی ما باعث نا امیدی ماست و نا امیدی ما باعث بی حرکتی ما شده است.و بی حرکتی ما باعث خاکستر شدن ما میشود.که البته بسیار ناراحت کننده است.
راهکار:
باید در اولین قدم سعی کنیم که افسردگی رو از خودمون دور کنیم.باید دنبال راهکارهایی بگردیم که خودمون رو از افسردگی و راکد بودن نجات بدیم.
دوست عزیز ما همه میدونیم که در چه شرایطی داریم زندگی میکنیم.بازگویی مشکلات خوبه ولی نه در حدی که تمام وجود مارو نا امیدی پر کرده.در این شرایط بیشتر باعث افسردگی میشه.ما باید دنبال راهی برای ایجاد کردن امید در دلهامون باشیم.
از صمیم قلب برای تو سلامتی را از خدای بزرگ خواستارم:-)

حمید رضا | January 22, 2013 11:49 AM

با سلام به داریوش عزیز و تشکر از زحمات شما
1- دوست نداشتن همدیگر 2- راحت دروغ گفتن 3- خرافات4-حسادت-5-فقر6-رفع مسولیت 7- تظاهر8- عدم همدلی9- نا آگاهی از مسایل پیرامون خودمون 10-به من مربوط نیست 11-و. و. و. و. و. و.............. و به نظر من اول بررسی کردن درون خودمان با داوری عادل و سپس آموزش به یکدیگر و انتخاب الگویی درست برای خودمان و پیروی کردن از ان ( اعتقاد کامل داشتن به آن الگوی انتخاب شده با تحقیق کامل) که کم کم آن الگوی انتخاب شده برای تمام دوستان عزیز و هموطنانمان مشترک خواهد شد داریوش جان همیشه دوستت خواهم داشت
سرباز شما داریوش خاتمی

داریوش خاتمی | January 22, 2013 03:29 AM

درود بر داریوش عزیز که صدا و قلم عمیقت پیکره انسان را با انسانیت جلا میدهد.
زمانه ی ما در گیر سوالاتی شده که از یکدیگر پرسیده میشود اما کی و کجا به «من» و از «من» به دست خود من سوال پرسیده شد؟
گناه هر چی که گذشت به گردن ما بود و هست .
به جای آنکه به فکر آینده سازی باشیم در گذشته های متعدد و چندین ساله خود سر سره بازی کردیم.جواب تمام مشکلات را به گذشته پاس دادیم.گذشته ها یا آنقدر برایمان زیبا بوده که در آن لانه کردیم و یا گذشته شخصی آنقدر ناگوار گذشته که برای رهایی از آن ترس وجودمان را فرا گرفته.
حالا ترس رفتن تو تنمون و وحشت موندن تو دلمون شده دلیل درجا زدن های پی در پی .پس مشکل اصلی در خوده ما لانه کرده.
تا وقتی که با یک پنجره به جامعه خود نگاه میکنیم نمیتوانیم در کنار دیدها و عقاید مختلف همنوعان قرار بگیریم. و دیگران را هم وادار خواهیم کرد در زیر پنجره ذهنه خودمان به جامعه نگاه کنند.
بدون آنکه پنجره را در نگاه اول رو به درون خود باز کنیم ٬با انکار و ناآگاهی رو به جامعه برمیگردیم.
به خود نگاه کردن کمی سکوت میخواهد تا بتوانیم درون را بازنگری کنیم و
با دانایی گرگ درون خود را به خاک اندازیم.
برای در کنار هم بودن باید عقایدمون رو درون گنجه قرار بدیم و به جای اینکه روی دیوار گلی این باغ خشک یادگاری بنویسیم٬دست در دست هم برای رسیدن به رود بزرگ دیوار گلی رو خراب کنیم

مرتضی داریوشی | January 22, 2013 01:38 AM

با درود وسلام. به نظر من حقیر ریشه تمام این مسایل فقر و تنگدستیه. فقر باعث میشه افراد جامعه وقتی برای تفکر نداشته باشند. تمام انرژی ما برای بدست اوردن اندک پولی جهت امرار معاش صرف میشه. چه بسی با تخریب و اسیب رساندن به سایرین. چون ما فرهنگ درستی نداریم.به خاطر حفظ این شرایط باید اگاهی رو سانسور کنن و این دلیل افت فرهنگ و شعور تو ایرانه. و ما بدلیل مشغله های روزمره امکان تفکر ومطالعه نداریم و اگر هم درصد کمی به دنبال این کار باشند نداشتن منبع درست و عدم دسترسی به حقیقت انها رو از ادامه راه بازمیداره یا منحرف میشن. افت فرهنگ خود باعث پدیده های بد اجتماعی میشه. دزدی-ریا-اعتیاد-فحشا و.... و عدم همبستگی و هم اندیشی. اینجا همه معترضن ولی وقتی با اونها از مسایل عمیقتر اجتماعی حرف بزنی میبینی که حرفی جز بد و بیراه گفتن به روزگار و غر زدن ندارن. با این شرایط اگر هم تحولی پیش بیاد مثل سال 57 به بیراهه میره. نمیدونم چه کاری میشه کرد. همه خسته ایم. اما راه و راهنما و همراه نیست. کمک لازمه جهت بیدار کردن جامعه. معذرت میخام اگه نتونستم منظورمو برسونم. برای همه ارزوی سلامتی و اگاهی دارم

پرهام | January 21, 2013 10:17 PM

دوره ارزانیست!
دل ربودن ارزان،دل شکستن ارزان
دوستی ارزان است، دشمنی ها ارزان
چه شرافت ارزان!
تن عریان ارزان!
آبرو قیمت یک تکه نان...
و دروغ از همه ارزانتر
قیمت عشق چقدر کم شده است
کم تراز آب روان
و چه تخفیف بزرگی خورده قیمت هر انسان

سیمین | January 21, 2013 08:18 PM

تنها وتنها دشمن تو
بی خبری و نا آگاهی و جهل توست
و همیشه ی همیشه
بی خبریها و نا آگاهیها و جهل هایی
بوده و هستند و خواهند بود در وجودمان
که باید به موقع شناخته شوند
و به آگاهی و شناخت و نور تبدیل شوند
والا خواهیم ماند در راه و نیمه راه
و یا خدای ناکرده در چاه
هیچ کس نمی تواند ادعا کند
که همه چیز را می داند
و نسبت به تمامی امورات مطلع و آگاه است
اگر چنین ادعایی در کسی و یا در خود سراغ دارید ، و یا داشتید
یعنی با اندوخته هایتان دچار نادانی و جهل و نا آگاهی مطلق هستید

لاله | January 21, 2013 08:13 PM

سکوت کن بیاد آنکــه در سپیده جان سپرد
سکوت کن بیاد آنکـه با امیـد خلـق مـــــرد
سکوت کن بیاد خشـم آن شهید سـر بلند
سکوت کن بیاد آنکه عاشقانه زخـم خــورد
تو از سکــــوت اگــر به خشـــم میرســی
سکـــوت کــن ...
( بر نارفیقان .. شــرم باد )

فرشید آقامحمــدی | January 21, 2013 07:48 PM

سلام بر اسطوره سه نسل
چگونه انسان می تواند معنای زندگی را پیدا کند؟ ویکتور فرانکل معتقد بوده که انسان سالم و بالغ انسان از خود فرا رونده است.انسان کامل بودن یعنی به چیزی فراسوی خود پیوستن. انسان در نهایت زمانی می تواند خود را متحول کند که یک معنا را در زندگی خود تحقق بخشد، پیوستن لغت بسیار ژرفیست، که ما ایرانیان که از کار تیمی فقط رهبری کردن یک گروه را فکر میکنیم بلدیم ، و از پیشرفت به قول شما فقط پایمال کردن حق دیگری را ، از پیوستن به معنی واقعی هراسانیم
برای همین هم این همه پراکندگی و گسستگی در جامعه ما موج میزند
شما معلم زندگی ما هستید ، اما همه شعور اینکه شاگرد شما باشند رو ندارند چون از آموختن هراسانند

شکیلا | January 21, 2013 07:44 PM

درود به تو سالار
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است. سنگ، پشت اولین مانع جدی می‌ایستد، اما آب بالاخره راه خود را به سمت دریا می‌یابد؛
در زندگی، معنای واقعی استواری و مصمم بودن را، در پشتکار و آگاهی باید جستجو کرد
تو همیشه مثل آب زلال بودی و در جریان ، این بچه ها هم خودخواهی و بقول شما خواستن هاشون آنها را تبدیل کرده به سنگ ، اینا از آگاهی میترسن چون آگاهی آدم رو فروتن میکنه آره داریوش فروتن که نباشی کور میشی و نمیخواهی دردها رو ببینی، نمیخواهی حتی خوبی دیگری رو ببینی !!!! عجیب که قدرتی که اینجور آدما ندارن کورشون کرده . آره داریوش جان قدرت از ناتوانی سرچشمه میگیره نه از خودخواهی، این آدما ناتوان نیستن توان دارن که فقط دنبال خواسته های پوشالی خودشون برن از خودشون هم بغیر از زباله چیزی باقی نمیزارن، داریوش عزیز مفید بودن رو تو برای ما معنی کردی
فدای تو

سهراب | January 21, 2013 07:21 PM

داریوش بزرگ
ما از همه چیز فقط اسمشو بلدیم
فقط ژستشو بلدیم
از طرفداری و هواداری هم همینطور
راست میگی همه طلبکاریم بدون اینکه بدونیم چرا و اصلأ کار نداریم که حق طلب هم داریم یا نه فقط طلبکاریم چون خودخواهیم
انقدر هم خودخواهیم که حقیقت جلوی چشممون رو صرف نداره ببینیم
اگر این بچه ها غیرت دیدن حقیقت رو دارن بیان تو کوچه ها ببینند چه خبره
چرا داریوشی که اون سر دنیا اونور آبهاست میتونه ببینه تو کوچه پس کوچه های این دیار چی میگذره

اسم اونایی که اینجا هستن و نمی بینن یا روشون رو بر میگردونن رو چی باید گذاشت؟؟؟؟

درود بر تو ای خدای آگاهی و انسانیت

مریم | January 21, 2013 03:27 PM

داریوش عزیز

مشکل از آنجایی شروع شد که خرد را پشت ِ ترس پنهان کردیم و احساس را کشتیم.. از آنجا شروع شد که "حرکت" را فلج کردیم و نگاه را قدرتمند.. که روبات گونه فقط ناظر حوادث تلخ هستیم...
مشکل از آنجا شروع شد که ذوق و شوق ما سرکوب شد و برای پر کردنش به حاشیه ها و سرگرمی هایی روی آوردیم که تنها زنده بودنمان را اثبات می کنند نه زندگی کردنمان را..

به نظر من راهکار اصلی همان "آگاهی" است.. آگاهی حساب شده.. یک چیزی شبیه تلنگر.. تا آن ذوق و حرکت دوباره بازگردد.

شیوا | January 21, 2013 03:21 PM

داریوش جان
دمت گرم که اینقدر مردی
یه دونه ای ، هیچ کس اینقدر ما و رفتارهای مخرب ما رو به این زیبایی کالبد شکافی نکرده بود
تو مثل آینه جلومون ایستادی و داری خودمون رو نشون خودمون میدی
کاش همه جرأت دیدن تصویر حقیقی خودشون داشته باشن
زنده باشی

امیر حسین | January 21, 2013 03:11 PM

داریوش جان
مشکل ما اینه که کار تیمی رو فقط برای شعارش دوست داریم و حتی اگر کار تیمی میخاهیم بکنیم در پارتی گذاشتن و خوش گذارنی برای خودمون
کار تیمی زمانی با ارزشه که با یک هدف برگزار بشه
اگه تو زندان زندگی نمیکردیم و تو جهنم شب ها رو به روز نمی رسوندیم مشکلی نبود
اما هر کی به فکر خودشه و هیشکی به فکر کسی نیست
کرم از خود درخته سالار

شهبال | January 21, 2013 03:04 PM

میدونین چیه این بچه ها رو بهشون میگن لوس انجلسی چون فقط یه چیز براشون مهمه اونم شهرت و سرو صدا و چاپلوسی چند بار رفتم سری بزنم ببینم چه دست گلی به سر خودشون زدن ...
ما مردم خانه بدوش بقول شما باید از خودمون شروع کنیم
من با حرف های همه بچه ها اینجا موافقم
شعر حفظ کردن دیگه کافیه قربون و صدقه به کجا رسوند مارو ؟؟؟؟
راست میگی داریوش هیشکی ما رو مثل خود ما به بیراهه نبرده این بچه ها هم تو بیراهه ها واسه خودشون خوشن

امیرا | January 21, 2013 02:37 PM

داریوش عزیزم
راست میگی ما حرفاتو و پیامتو فقط شنیدیم گوش ندادیم اما نه همه ما بچه هایی هستن الان که دارن از جون مایه میزارن همین هفته پیش یکیشون خودشو توی کلاس داشنگاه دار زد و از این قبیل هم زیادن فقط صدای فریادشون رو هیچکی نمیشنوه
وظیفه همه ماست که اول ویرانه وجو خودمون رو آباد کنیم اونهه با آگاهی که تو به ما میدی و بعد ویرانه اطرافمون رو
فدای تو

امیر | January 21, 2013 02:32 PM

سلام استاد
شما همیشه گفتی اگر جسم ما زندانیه ، قدرت فکر مون که زندانی نیست پس میشه فکر کرد و راهکار پیدا کرد شما تو برنامه رادیو آینه گفتی ما ها انتخاب میکنیم که چه کارهای غیر قانونی رو بکنیم و چه کارهایی رو نکنیم ، آره درسته ما با دوست دارم دوست ندارم ها زندگی کردیم این بچه ها هم همینطور شما تو فیسبوک آینه که باید قبله گاه همه ما این بچه ها باشه نوشتی کبریت میتونه یا بسوزانه یا گرما بده ماها همیشه به فکر سوزوندنیم نه گرما دادن !!!! آدم های خودخواه فقط به فکر خودشون هستن ، اگه این بچه طرفدارن باید کاری رو که میدونن تو رو خوشحال میکنه بکنن یعنی انسان باشند و انسانیت کنن

مهناز | January 21, 2013 02:27 PM

سلام استاد
شما همیشه گفتی اگر جسم ما زندانیه ، قدرت فکر مون که زندانی نیست پس میشه فکر کرد و راهکار پیدا کرد شما تو برنامه رادیو آینه گفتی ما ها انتخاب میکنیم که چه کارهای غیر قانونی رو بکنیم و چه کارهایی رو نکنیم ، آره درسته ما با دوست دارم دوست ندارم ها زندگی کردیم این بچه ها هم همینطور شما تو فیسبوک آینه که باید قبله گاه همه ما این بچه ها باشه نوشتی کبریت میتونه یا بسوزانه یا گرما بده ماها همیشه به فکر سوزوندنیم نه گرما دادن !!!! آدم های خودخواه فقط به فکر خودشون هستن ، اگه این بچه طرفدارن باید کاری رو که میدونن تو رو خوشحال میکنه بکنن یعنی انسان باشند و انسانیت کنن

مهناز | January 21, 2013 02:26 PM

داریوش عزیزم
عدالت خواهی از همین عمل بسیار والای تو آغاز میشه
بقول تو همان قدرت عشق و عشق به قدرت که یا ادم ها رو مثل این بچه ها طلبکار و شعار زده میکنه یا خدمتگذار و به قول تو مرهم گذار ... تو خودت گفتی وقتی خونه آتیش میگیره هر کی میره فقط اطاق خودش رو نجات بده ، این میلیون ها صفحات فیس بوک و سایت هایی که به اسم توست همون نشونه از هم گسیختگی ماست که هر کی فقط میخواد برای خودش یه اطاق درسته کنه و نیمخواهیم بیاییم همه زیر یک سقف در کنار هم اگر راست میگین اگه طرفدارین بیاین زیر سقف ایران داریوشی عمل کنین یعنی واقعأ داریوشی نه با شعار زدگی
جاودانه ای داریوش

محمد | January 21, 2013 01:43 PM

داریوش عزیزم
بر خیز ز آغوش خزر خیز که خوابیم
بگریز ز مکر شب خون ریز که خوابیم
ای کهنه شراب شب تاریخ کجایی
دیریست پس از جام دل انگیز که خوابیم
بگذار قدم لاله به لاله به سر خاک
بشنو سخن از لاله غم ریز که خوابیم

این بچه ها صداشون از جای گرم بلند میشه ، اگر درد جامعه رو میدونستن که اینطوری برخورد نمیکردن برادر
من حتی میرم فراتر از نوشته تو ، اگه حتی تماشا هم میکردن این همه بی تفاوت و این همه خودخواه نبودن که فقط به فکر اینکه با این حرفها خودشون پیش تو عزیز کنن باشن به فکر همه کسانیکه هموطنان من و تو هستن بودن و در کنار تو بودن نه روبروت نه با شعار نه با زرق و برق نه با تملق گویی
مرسی از تو که اینقدر انسانی و درست

علی | January 21, 2013 01:37 PM

بله داریوش عزیز.
حرفهات و سوالات جواب بودن...
مردم ما نیاز دارن که از خودخواهی بگذرن.نمیدونی تویه این گرونی های ارز و افزایش قیمت موبایل و اتومبیل چقدر این مردم سر هم کلاه میذارن... اینا منشاش از خودخواهیه...همه به فکر خودشونن.
بله. ارزشهامون عوض شده... زیبایی شناسیه ما مردم ایران از بین رفته...فقط پول و تجملاته که ما رو حریص به ادامه ی زندگی میکنه. دیگه عشق و علاقه و هنر چیزهای مسخره ای هستن که فقط شعارشون مونده!
این مردم تغییر دادنشون سخته.ولی به هر حال به امتحانش می ارزه. ولی من معتقدم که باید از ریشه موضوع حل کرد. با تربیت فرزندان مون به روش صحیح.فرزندانی که دیگه هیچ اعتقادی به زور بهشون تحمیل نشه و بتونن خودشون واسه سرنوشت شون تصمیم بگیرن. و البته آگاهی برای والدین...
این راهکار منه و البته تصمیماتی هم برای عملی کردنشون دارم در آینده.
و یه چیز خیلی مهم
اول باید از خودمون شروع کنیم. اونم همین الان!

بیهوده گو | January 21, 2013 01:05 PM

سلام سرور
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را می درند
سایه از سایه هراسان ، در میان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مرده ها را می برند
این سرزمین با قربون صدقه درست نمیشه
هوادار یعنی چی اصلأ؟؟؟
خجالت آوره که این همه وقت و این همه آدم علاف نشستن واسه هم در مورد شما چیز مینویسن که چی؟ جو گرفتتشون که هوادارن کدوم هوادار ؟؟؟؟؟ هواداری یعنی مرید راه تو بودن زنده باشی برادر که همیشه حرف حق رو فقط تو زدی

منصور | January 21, 2013 11:49 AM

به نظر من این بچه ها فیس بوک که اسمشونو گذاشتن هوادار باید هواداریشون رو درعمل ثابت کنن ، داریوش عزیز به دل نگیر اما چاپلوسی هم جزو فرهنگ غلط ماست این ممکلت چاپلوس احتیاج نداره دلسوز احتیاج داره ، این مملکت کسایی که شعراتو حفظ میکنن و تحویل خودت میدن نداره احتیاج داره که به شعرات مثل دستوراعمل نگاه کنن ... من عضو فیسبوک آینه تو هستم داریوش اگر اینا مرد میدونن باید همه پونزده هزاراتاشون میامدن به صفحه تو عضو میشدن به جای اینکه برن برای خودنمایی صفحه خودشونو بزنن ما همش ملت حرفیم نه عمل باید بهشون گفت اگر غیرت دارین اگر داریوشو راست راستی دوست دارین بهش بپیوندین به جای اینکه هشت هزار تا صفحه به اسمش باز کنین که فقط چاپلوسی کنین یه بار براشون نوشتم حذفم کردن یعنی دیکتاتورم هستن همه ما یه جواریی دیکتاتوریم

میثاق | January 21, 2013 11:37 AM

سلام داریوش عزیز در درجه اول ممنون از این که وقت گذاشتید و سوالاتی که خود سوالات که مثل تمام گفته هاتون آموزنده هستند رو مطرح کردید داریوش جان :
1. این مسائل همه از درون و ریشه سر چشمه گرفته

2.مشکل جامعه ما این هست که همه خواهان این هستیم به همه چیز فرمانروایی کنیم همه چیز رو بچشیم و برای خودمون داشته باشیم مشکلات از خود من بودن نه ما بودن آغاز شده, این که من میخوام همه چیز رو داشته باشم باعث شده فقیر از غنی جدا بشه و برای ما شدن کاه به کوه تبدیل بشه!

3. آی شقایق ما جماعت دردمون از خودمونه داریوش عزیز مقصر تمامی مشکلات خودمون هستیم که باید خوما هم استارت تغییر در خودمون رو ایجاد کنیم حالا چرا تغییر چون اگر تغییر باشه میتونیم مشکلاتی که خودمون ایجاد کردیم رو برطرف کنیم


4.راهکاری که به نظر من میرسه این هست که در درجه اول نباید بذاریم آتش درون شعله هاش
فروبشینه
جرقه به جرقه در مرداب های نا امیدی تردید و (( نه کاملا)) , ((هنوز نه)) و ((ابدا)) ها رو آتیش بزنیم
نباید اجازه بدیم قهرمان روحمون تو ناکامی غریب کسب اون زندگی که لایقش بودیم و هیچ وقت بدست نیاوردیم نابود بشه
همیشه خواهان جاده های هموار نباشیم همونطور که گفتید مشکلات همیشه هستند و خواهند بود باید توان و شهامتی که داریم رو تقویت کنیم تا جاده های سنگ لاخی را صعود کنیم بعد شاید زمانی برسه که تامل کنیم زندگی چیه چرا زندگی میکنیم و چی میخواهیم, زندگی زیبا صبر نیاز داره اگر صبور نباشیم محصول خوبی نداریم و محصولی با انکار زشتی ها و دروغ پیش رو داریم باید همدیگر رو یاری کنیم تا توان مثبت برای لحظه های مهم زندگی ذخیره کنیم و این لحظه های مهم مفید بودن برای خود و جامعه هست !!

مهسا غفاری | January 21, 2013 11:26 AM

وقته پیدا شدنه هیچ کسی پشت تونیست
آخرین نفر تویی وقتشه پا شو با یست
دستاتو رو زانوهات تکیه کن میشه گذشت
توچپه این کوچه ها هرکی گم شد برنگشت
ته این بن بست شوم شکل دام میشه تنت
تو رو میده این ستیز آخرش به کشتنت
لحظه در لحظه نفس حکم اعدام برات
تا که این درد غریب مثل زنجیره به پات
پاشو تنها خود تو چاره ی این خلوتی
بسه دیگه اعتصاب پاشو گل کن غربتی
گل بده یاس سفید زهر خشخاش نباش
این همه تو گیر و دار توی ای کاش نباش
این همه اما اگر راهه این بی راهه نیست
آخرین نفر تویی وقتشه پاشو بایست
وقته پیدا شدنه هیچ کسی پشت تو نیست
آخرین نفر تویی وقتشه پاشو بایست

ashkan tahmasb | January 21, 2013 10:36 AM

به نظر من مشکل ما اینه که فقط شعار میدیم فقط خوب بلدیم حرف بزنیم همش منتظر اینیم که یکی شروع کننده باشه بعد ما شروع کنیم می خواهیم فقط دیگران درست کنیم غافل از این که خودمون خراب تر از همه هستیم
باتشکر
اینم بگم که داریوش اقبالی پیامبر ,الگو یا اصلا خدای زندگی منه

حمید | January 21, 2013 10:35 AM

نام:

ایمیل:

صفحه شخصی:

نظر:

فارسی English

لطفا بيش از يک‌ بار کليد «بفرست» را فشار ندهيد؛

لطفا مرتبط با مطلب اصلی، گویا و در صورت امکان کوتاه بنویسید؛

وارد نمودن نام و آدرس ایمیل معتبر الزامی است؛

اطلاعات تماس شما نزد مدیریت و نگارنده وبلاگ محفوظ است؛

نظر شما پس از بازبینی منتشر خواهد شد؛

در صورت عدم تمایل به درج و انتشار نظرتان در وبلاگ، این درخواست را در نظرتان ذکر نمایید.



ارسال مطلب به دوستان

آدرس ایمیل گیرنده را وارد کنید:

آدرس ایمیل خود را وارد کنید:

می توانید به این ایمیل یک پیام هم اضافه کنید (اختیاری):