یکشنبه ۲۲ مرداد ۹۱


آذربایجان سنین باشین ساغ اولسون


نترس از این سیاهی، تو شبتابی ، مگه نه؟
نترس از مرگ دریا، خود آبی، مگه نه؟
باری دیگر زلزله در سرزمین ما فاجعه‌ساز شد، در آستانه حادثه ای دلخراش در شمال غرب کشورمان، تنی چند ازهموطنان غیور و آزاده آذری ما دیده بر جهان بستند و بسیاری دیگر هم آسیب دیده و سوگوار، و همه ما اندوهگین و زخمدار. این مصیبت را به ملت ایران، بویژه هموطنان آسیب دیده و صبور آذریم در اهر، ورزقان و هریس، تسلیت گفته، برای بازماندگان این عزیزان آروزی صبر، شکیبایی و سلامت میکنم و پایداری را برای تمامی هموطنانم آرزو میکنم









نظرها:


همیشه دوست دارم برای انتقاد فرصت بدهیم نه اینکه تخریب کنیم..استاد اقبالی از شما می خواهم یه ترانه اذری بخوانید....یک دنیا سپاس از شما

farshad | August 14, 2015 01:23 AM

ائ که هستئ جان فدائ ما زندگانئت راگذاشتئ به پاي ما بئ توماچه بگوئيم دراين به اصطلاح ايران ما توگفتي که مااميداينده ايم مافرداسازان پاينده ايم پس اين راهم بدان که ما جان بازان تابنده ايم تو گفتي که در باورشان اگربه خاک نشستي از ضربه هاي تبرهاشان اگر زخم دان گشتي چه ميکنند با ريشه ات چون ميرويد بيشه ات ماهم اين را ميگويم که هستيم ريشه ات داريوش جان باهام تماس بگير لطفاوحتما

Abbas | November 1, 2013 03:10 AM

سلام داريوش عزيز
من ۲۵ساله از آبادان هستم و عاشق کاراي شما خيلي کارت درسته.يکي از آرزوهام اينه که بيام تو کنسرتتون و از نزديک ببينمتون و صداتون رو گوش کنم.شما محبوب ترين خواننده ايران هستيد.يه شعر براتون ميزارم باب صداتونه.

بارون میاد تا پشت در باشیم

ما تو لباس یه نفر باشیم

بارون و چتر و کوچه همدستن

تا ما به هم نزدیک تر باشیم

من مال یه دنیای کوچیکم

دنیای کوچیکی که تاریکم

دورم که باشم از تو میدونم

به دوری تو خیلی نزدیکم

تقویم من هر روز غم داره

هر روز صدتا متهم داره

دنیا پر از فردا و دیروزه

تقویم من امروزو کم داره

صحبت سر امروز و فردا نیست

تو دنیای تو واسه من جا نیست

هر جای این کابوسو میگردم

انگیزه ای به اسم رویا نیست

پیراهن بارونو می پوشم

دنیا رو میگیرم در آغوشم

اما چه آسون میرم از یادت

وقتی میگی یادت فراموشم.

سیاوش | September 12, 2013 10:49 AM

زنده باد ایران و ایرانی و زنده باد حضرت داریوش جاودانه بی تکرار

ali | May 2, 2013 08:09 AM

سلام و عرض ادب ..........
اقا داریوش عزیز از صمیم قلب دوستتون دارم و به خود میبالم...........چون بهترینی برا هم وطنانت..........

elham | December 1, 2012 11:13 AM

عرض ادب و احترام دارم خدمت یگانه ی بی تکرار موزیک پاپ ایران جناب داریوش اقبالی
متأسفانه پدیده ی ویرانگر زلزله دست از خطه ی آذربایجان بر نمیداره و همچنان هموطنان در این استان را دچار آشفتگی و هراس کرده، لازم دونستم از اینجا برای همه ی هموطنان آذری از خداوند طلب صبر و شکیبایی کنم چون احساس میکنم اینجا حضور خداوند پر رنگتره چون من هر وقت دلم میگیره و می خوام درد دل کنم میام اینجا و آرامش خاصی بعد از گفتن حرفام میگیرم
سپاس از شما

محمد سادات هندی | November 12, 2012 09:20 AM

سلام داریوش عزیز
با اینکه میدونم به خاطر نظرات زیاد ، نظر منو نمیخونی ولی مهم اینکه قلبامون با هم یکیست
دردهامون یکیست،موطن آدمی را در هیچ نقشه ای از جهان نشان نیست،موطن ادمی تنها در قلب کسانیست که دوستشان دارند

امید اقاخانی | October 29, 2012 06:39 AM

سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت یگانه ی بی تکرار موزیک پاپ ایران جناب داریوش اقبالی
قطعه شعریست تحفه ی درویش که در وصف شما سروده و به زودی اجرایش خواهم کرد:
شما ناجی، شما بانی ی دل و زندگی من
شما قبلگاه بوسه، واسه دلدادگی من
بزارین هیبت جاده بشکنه پای نگاتون
من می خوام یه عهد ببندم تا ابد با خوبیاتون
یادتون حکم نفس شد
واسه این عاشق شیدا
شدید آیه ی مقدس واسه این دربدر اینجا
منکه بی شما حقیرم
مثل درویش ترانه
ولی باز می خوام بخونم
شعراتون و عاشقانه
من جسارتأ می خوام همدمتون باشم همیشه
منکه جز شما ندارم
کسی و از جنس شیشه
یه معجزه ست داشتنتون حرمت این زندگیمه
تا همیشه دیدنتون
مژده ی آزادگیمه
تقدیم به شما بزرگوار

محمد سادات هندی | October 19, 2012 12:08 PM

به نام خدای عشق سلام داریوش جان جمال باوفای همیشه زیباتو عشقه برادریکی ازره یافته هام شکرخدابعضی شبها که با دوستان ارتباط تلفنی داری منم کناردستشونم از نوجوونی طالب صدات بودم میگن خیلی ساله باستارکدورتی چیزی روم نمیشه ولشکن خلاصه ماخیلی دوست داریم یه کنسرت مشترک ازشمادوقناری عاشق ببینیم درپایان من دریانورد از میون آبهای خلیج همیشه فارس دعاگوی تو ام توهم برای برادر نجات یافته من دعاکن خداهمه ماایرونیارو واسه همدیگه حفظ کنه.آنایوردوم آذربایجان جانوم اولسون سنه قوربان.

کوروش | October 15, 2012 06:31 PM

از استاد دینی پرسیدند:عشق چیست؟گفت:حرام است.

از استاد هندسه پرسیدند: عشق چیست؟گفت:نقطه ای که حول قلب جوان میگردد.

از استاد تاریخ پرسیدند:عشق چیست؟گفت:سقوط سلسله قلب.

از استاد زبان پرسیدند:عشق چیست؟گفت:همپای love است.

از استاد ادبیات پرسیدند:عشق چیست؟گفت:محبت الهیات است.

از استاد علوم پرسیدند:عشق چیست؟گفت:تنها عنصری که بدون اکسیژن میسوزد.

از استاد ریاضی پرسیدند:عشق چیست؟گفت:تنها عددی که هیچوقت تنها نیست.

از استاد فیزیک پرسیدند:عشق چیست؟گفت:تنها آهنربایی که قلب را بسوی خود میکشد.

از استاد انشا پرسیدند:عشق چیست؟گفت:تنها موضوعی که وصف نشدنیست.

از استاد قرآن پرسیدند:عشق چیست؟گفت:تنها آیه ای که در هیچ سوره ای نیامده.

از استاد ورزش پرسیدند:عشق چیست؟گفت:تنها توپی که اوت نمیشه.

از استاد زبان فارسی پرسیدند:عشق چیست؟گفت:تنها کلمه ای که ماضی مضارع ندارد.

از استاد شیمی پرسیدند:عشق چیست؟گفت:تنها اسیدی که قلب توش حل میشه.

از استاد زیست پرسیدند:عشق چیست؟گفت:تنها میکروبی که از راه چشم وارد میشه.

و...از عشق پرسیدند:عشق چیست؟گفت:دوستت دارم تا آخرین نفس...

afsaneh | October 14, 2012 03:54 PM

رفتم کنار یه چادر گفتم: حاج آقا؟
گفت: بله
گفتم یه لحظه تشریف میارید
لای چادر و باز کرد و گفت:سلام بفرمایید
گفتم حاج آقا بچه کوچیکم دارید؟
گفت: نه چطورمگه؟!
گفتم: برای بچه ها یه مقدار اسباب بازی آوردیم که حداقل سرشون گرم باشه این سوز و سرما رو تحمل کنن
لبخند سردی زد و گفت: خدا خیرتون بده
همینکه خواستم عذرخواهی کنم ازش که وقتشو گرفتم یکهو از داخل چادر یه بچه با زبان و لهجه ی خودشون گفت:بابا کیه؟!
منکه تعجب کرده بودم از این اتفاق گفتم:حاج آقا شما که گفتی بچه ندارین!
چی گفت؟؟
گفت: روم نمیشه بگیرم

محمد سادات هندی | October 13, 2012 12:32 PM

سلام داريوش جان . خيلي خيلي دوستون دارم . من يك همدردم 7 ماه پاكم به كمك شما و برنامه ي خوبتان توانستم ترك كنم . داريوش جان روز هاي سختي را تحمل مي كنيم برايمان دعا كن . دوست دارم

حميد | October 13, 2012 12:21 PM

سلام داریوش عزیز..من یک جوان 19 ساله هستم که با تک تک ترانه هات جون گرفتم و بزرگ شدم..
ممنون که مثل همیشه به یاد ایران بودی و هستی ...
سلامت و پیروز باشی ....

ارا | October 12, 2012 07:36 PM

با شروع فصل سرما در منطقه ی آذربایجان فاجعه ابعاد گسترده تری میگیرد و این در حالیست که اصلا معلوم نیست چه کسی و یا کسانی مسئول دلسوزی و حفظ جان و ایجاد امنیت و آرامش و فراهم کردن حداقل نیازهای اولیه برای عزیزان زلزله زده هستند...با این امید که کمک های مردمی همچنان ادامه داشته باشه........
امان از راه بی عابر...

رویا | September 25, 2012 01:35 AM

چهلمین روز درگذشت قربانیان فاجعه ی زلزله ی آذربایجان شرقی را خدمت شما و هموطنان و خانواده های داغدار و به سوگ نشسته تسلیت عرض میکنم
سپاس از شما

سادات هندی | September 22, 2012 08:36 AM

داریوش جان
اگر دکلمه ی "صبور باش" رو برای دانلود رویِ وبلاگتون هم قرار بدین خیلی ممنون میشم
دوستدار و طرفدار همیشگی شما
محمد

mohammad | September 21, 2012 03:57 AM

درود
داریوش عزیز این روزها آهنگ قیصر حکایت روزگار ماست. یه دنیا حرف دارم ولی این روزها سکوت اخرین سنگر ماست! خواستم بگم جاودان باشی دیدم هستی!
سلامت باشی!

davood | September 20, 2012 08:17 PM

سلام به استاد آواز ايران...داريوش جان من يکي از شاعران ايران هستم که ترانه هم ميگم ...کتاب شعرم هم برنده جايزه کتاب فصل ايران شد...چند وقته دارم به سختي دنبال ادرس يا جايي که بتونم ترانه هام رو واستون بفرستم که اگه پسند شد استفاده کنيد مي گردم...اگه توي گوگل بريد ميبينيد که يکي از شناخته شده ترين شاعران جوان ايرانم....خيلي ترانه نوشتم اما چون دوست داشتم شما و اقاي ابي فقط بخونيدشون به کسي ندادم تا به تازگي چند تا از آهنگسازاي خوب از جمله آقاي کشتکار و مروسي و سيروان ئارن رو چندتا از ترانه هام کار مي کنن. اميدوارم جوابم رو بدين تا کارهامو واستون ارسال کنم

بنیامین دیلم کتولی | September 20, 2012 03:51 AM

ا ی که از نوشیدن خون سر خورشید
طفل را در بتن! مادر می کشید

خون مردم ریختن را بس کنید
ترک نفس خاکی نا کس کنید

ای کشیده نام انسان را به گند
قیمت خون خلایق چند ؟ چند؟

صلح تنها واژه ای لای کتاب
اعتبار زیستن در یک حباب

صلح یعنی باج دادن خم شدن
آب رفتن برده بودن کم شدن

صلح معنای خود از کف داده است
حق مطلب از قلم افتاده است

کاش می شد مرز را بر می داشتیم
پادگانها را قلم می کا شتیم

کاش سربازان معلم می شدند
آن گدایان هم منعم می شدند

کودکان جنگ با دلهای پاک
نعش مادرهایشان بر روی خاک

گر مسلمان نیستی آزاده باش
گر بزرگی اندکی افتاده باش

دوره قابیلیان بر سر آمده
نهضت شمشیر آخر آمده

گر مسلمان گر مسیحی گر یهود
آدمی باشید مذهب هر چه بود

ahmad | September 17, 2012 09:49 AM

کار ما شا‌‌يد اين است که ميان گل نيلوفر و قرن پی آواز حقيقت بدويم داریوش عزیز
ما همه تحت تأثیر یکدیکر میتونیم باشیم اگر غیر از این باشه چیزی نیاموختیم
داشتم برنامه امروزتون رو گوش میدادم و باید بگم
ما تحت تأثیر تیم شما در آینه ایم حس شما و رقص احساس و واقعیت در کنار
هم واقعا شنیدنی است درود بر تو که امروز دنیای کوچک نادانی ها رو به
کهکشان دانستنی ها تبدیل کردی

ghassem | September 16, 2012 07:12 PM

ضمن عرض ادب و احترام خدمت یگانه ی بی تکرار موزیک پاپ ایران جناب داریوش اقبالی
سپاس فراوان از شما بابت به اشتراک گذاری پیام اینجانب در موضوع زلزله ی اخیر و نیازی که باید هموطنان در صورت امکان فراهم سازند
ما ایرانی ها عادت داریم یکی که فوت میکنه
تا هفتش خونه ی اون خدابیامرز و ول نمی کنیم
بعد شب هفت....‏
وای از تنهایی بعد از شب هفت....‏
وای از تنهایی بعد از شب هفت هاااا....‏
اونم وقتی که حتی خونه ای هم دیگه وجود نداره که توش تنها بمونی..... ‏
هموطن اکنون مشکل آذربایجان این است:‏
شروع فصل دوم سال همراه با سوز و سرما
دیگه چادر و چهارتا پتو و کنسرو..... جوابگو نیست
در سفری که بنده به ورزقان داشتم شاهد این موضوع بودم که این مردم صادق و باشرافت و داغدار حاضر به قبول کمکها نمیشدند و آدرس راههای صعب العبوری را میدادند که کمکها کمتر به آن مناطق میرسید در صورتی که خود در چادر بودند و گرفتار مصیبت اند غم از دست دادن عزیزان یک طرف....
خالی شدن دور و بر از اینهمه آدمی که این روزها دارن کمک و همدلی ‎میکنند و یک طرف....
دیگه حرفی ندارم.
سپاس از شما

‎ ‎

سادات هندی | September 16, 2012 05:19 AM

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.
اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد.
فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. »
شمع دوم گفت: ... « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رغبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد.
وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد.
کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند.
او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟»
چهارمین شمع گفت: « نگران نباش ، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. »
چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد.

navid | September 14, 2012 10:07 AM


خداوندا، برای همسایه ای که نان مرا ربود نان
برای دوستی که قلب مرا شکست مهربانی
برای آنکه روح مرا آزرد بخشایش
و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق
میطلبم

naghmeh | September 14, 2012 09:56 AM

یاد دارم در غروبی سرد سرد

میگذشت از كوچه ما دوره گرد

داد میزد:كهنه قالی میخرم

دسته دوم جنس عالی میخرم

كاسه و ظرف سفالی میخرم...

گر نداری كوزه خالی میخرم

اشك در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی كشید بغضش شكست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شكرت ولی این زندگیست؟

بوى نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بى روسرى بیرون دوید

گفت آقا سفره خالى میخرید؟

shahrooz | September 14, 2012 09:55 AM

با درود فراوان خدمت یگانه ی بی تکرار موزیک پاپ ایران جناب داریوش اقبالی
ضمن عرض تسلیت
باید عنوان کنم که به همراه بچه های سایت آینه برای کمک به زلزله زده ها راهی ورزقان شدم و با صحنه های دلخراشی روبه رو شدم
همچنان زیر زمین می جوشید و ما میگریستیم
ساعت ۱۰ شب روستای ولیلو ۹۰ درصد تخریب
و اما اکنون سرما بیداد میکند و باید باید باید هموطنان دست از کمکهایشان نکشند و دیگر برنج و روغن و ... جوابگو نیست آنان نیاز به وسایل گرمایشی دارند
نمیتونم حرف بزنم....
با عرض پوزش

سادات هندی | September 9, 2012 04:41 PM

درود بر شما داریوش عزیز
من این شعرو تقدیم میکنم به شما
که روحی آریایی دارید
-------------------------
اگر من بیقرارِ
لحظه ی اندیشه ام
یا افتخارِ
ملتی دل پیشه ام
و یا سردار یک دنیا غرورم
و پرچمدار مردی،
و شیرین تر ز آن اصحاب دورم
اگر من دانشم در حد اعلاست
و یا فکرم برای نسل فرداست
اگر اجداد من شاعر بُدند و
دانش آموز
اگر دانش پژوه و کارکشته
و ماهر تر ز هر دانش نگاری
حدیث عشق دارد میهن من .
دل مردان بی باک و
نگاه امن زنهایش
سپیدار بلندی را که از اوج افق پیداست ، می مانند.
قلمهاشان همه شیوا ، همه هم خاکیانم
و دلهاشان درون یکدلی پیدا،
صفای ناز چشمان قشنگ دلبران میهن من
که می ریزد شرر
بر باور ناپاک یک مشتی دل چرکین
نماد عشق است و مستی و شادی .
درون شهر های خاک من اینجا
غزل ریزد ز انگشت تمام مردمانش
هنرها بارد از هر کوچه بر جان خیابان
هنر اینجا
غریق ناز چشمان هنرمندان زیبای دیارم شد .
تو شاید پی بری بر افتخارم
جهان روشن شد از چشم نگارم
من اینجا در دل شبهای روشن
میان لاله های رسته در دریای شبنم
سخن از داد میدارم
و با بیداد پیکارم
و با نامردمیها دشمنی دیرینه دارم.
بگویم تا کنم روشن ضمیر خسته ات را
مرا از خاک پای دادگر کورشِ بی تا
و از جام می جمشید و
از سرنیزه رستم،
و تنها عشق سهراب و
دل گُردآفرید،
و از شنهای تخت پاک جمشید آفریدند.
درون چاه بیتاب دل من
برای قصه ی درد دل بیژن
غزل بارید از ابر سیاوش
و چشمم را ز اشک دختری(( بنشسته بر روزن ))
و پایم را ز تیری که ((نشسته بر تناور ساق گردویی)).
نگاهم را ولی آرش
درون چله ی دل تا بلندای افق پرتاب کرد
و دنیا را زچشم من همه سیراب کرد
من از نسل گهربار اهورایم
و از زرتشت پاک روشنایی
مرا مزداست سالار اهورایی.
دلم در دست میگیرم چو آرش
بسانِ غمزه های مانده در
رعدِ نگاهِ آذرخشِ دخترانِ پاکِ خاکم
و می شورم!!!!!
به شورشهای ناپاک خسان غرق اندر باد تورانی.
سپیدارم
سپیداری که در اوج غرورم
دلی سرشار دارم از شعور پاک کورش
تنم چونان دژی پیوسته در پیکار
و زخم صد هزاران داغ هم در سینه دارم
ستبر سینه ام سدی مقابل بر هزاران تیر و خنجر
که می شورند بر مام میهن من.
به وقت نازداری بهترینم
زمان جنگ اینجا برترینم
هنر شیداست از شوق قلم در دست شیدایم
نه حیرت کن
نه دندان تعجب بر لبت نه
که من اینک سفیر سالم چشم اهورایم
تمام میهن من ، پر شده از شوق،
از عشقی دل انگیز
که از پیچ و خم گیسوی تنها همسر کورش
به روی ذوق سرشار تمام مردمم پاشید .
تمام ذهن من پُرگشته از جشن قشنگ مهرگان و
شادی ماهانه ی اجداد پاکم . *
ندانستی کی ام من؟
نفهمیدی چه میگویم؟
و من حق میدهم نادانیت را
بجز ایرانیان
کس را شناسی
تا سخن از عشق گوید
وجز راه درستی پوید اینجا مذهبی را.
((در گشوندم
مهربانیها نمودندم
به دور از خشم برف وسوز
قصه میگوید برای بچه های خود عمونوروز)) .
چه کس جز مردم من
درگشاید خسته ای را
و بگشاید طناب بسته ای را.
گوش کن پچ پچی می آید اینجا
((منم آرش
سپاهی مرد آزاده ....
کمانداری کمانگیرم.....
آری آری جان خود در تیر کرد آرش......))
و گلهای درون میهن من
درختانش
همه از ذره ی اندام آرش نوش کردند.
و فکر نیک و گفتار پسندیده و کردار خوشی را
توشه ی پندارشان کردند .
آری آری
شاعری بارانی ام من
تا غزل برپاست هم
ایرانی ام من .

مجید | September 4, 2012 08:17 AM

وقتی شکنجه گر خداست

شکنجه اشتباه نیست
امیدوارم برای زلزله های بعدی بتونیم آماده باشیم و ساختمونامون ایمن بشن هرچند اینجا راست راهت را هم که بروی ایمن نیستی.
دوستت دارم داریوش جان.

بیهوده گو | September 3, 2012 02:06 PM

این شعر را من امروز گفتم نمیدونم برای چی دارم اینجا مینویسمش )

آی شقایق ای گل خسته و پژمرده من
تو دیگه تو این روزا حرف رفتن رو نزن
آی شقایق تو که دیدی نسل من سوخته ان
تو دیگه گلبرگاتو به این خاکستر نزن
آی شقایق دور شو از این روزای خستگی
نذار این روزا تنت لوی بارون بگیره
انگاری این ابر سنگین و سیاه
بوی نفت و پول و جادو رو میده
خواب کودکا به خشم آغشته شده
دست نسل من به خون تشنه شده
آی شقایق ای گل خسته و پژمرده من
این روزا خرف از نبودن هم نزن
آی شقایق نسل من نسل گلهای قالین
نسل من آدم ان اما همه خیالین
آی شقایق تو منو تنها نذار
تو خزون و زمستون بهار

سپیده | September 3, 2012 07:09 AM

اگر كسي دلسوز اين كشور و ملت باشد لازم است شاكي و معترض شود تا شايد بطور اورژانسي و سريع به اين وضعيت نابسامان كشور رسيدگي شود چرا كه تبعات اجتماعي ناشي از مشكلات اقتصادي ، گراني و تورم ، ترويج فرهنگ و زبان عربي ، ادامه دشمني و خصومت با تمام دنيا و ادامه تحريم ها و... بر ملت و خانواده هاي ايراني سهمگين تر از آن چه كه تصور ميشود هست و خواهد بود.
امیدواریم روزی شما رو در خاک وطن ببینیم و این شانس را داشته باشیم که به دستبوستان بیاییم با قدردانی از همه زحماتی که برای انسانیت میکشید
علی

ali | September 2, 2012 11:33 PM

سلام به صدای حقیقت
داریوش جان برنامه رادیو تو گوش میکردم شاهکار کردی
این حقایق رو باید تو مدرسه ها درس بدن نمیخوام بگم از ما که
گذشت چون هیجوقت برای یادگرفتن دیر نیست
با آینه ات چشم ها جهل رو تو این ممکلت کور کردی
پاینده داریوش و آینه اش

کریم | September 2, 2012 02:38 PM

داریوش جان...خواننده ی محبوبم..سالهاست که با ترانه هاتون زندگی میکنم و با تک تک اونا خاطره دارم..هنگامه ی شادی و غم آهنگ های شما برام آرامش بخشه...بارها و بارها تلاش کردم که صدامو به گوشتون برسونم...شاید اگه خواننده ی دیگه ای بود اصلن انتظار نداشتم پیاممو بخونه ولی میدونم که شما به خاطر مردمی بودنتون اینگونه نیستین...بهرحال امیدوارم این پیام منو بخونی...
سالها پیش آهنگی به نام "بازم دلم تورو میخواد" به صورت تمرینی اجرا کرده بودین که به نظر من و بیشتر طرفدارانتون اگر منتشر میشد یکی از بزرگترین شاهکار هاتون بود...ازتون خواهش میکنم که اگر براتون امکان پذیره این شاهکار رو در آلبوم بعدیتون قرار بدین...
با تشکر.

کورش | September 2, 2012 01:26 AM

با سلام و درود خدمت برادر محبوبم و سجودنيم داريوش.
آذربايجان سنين باشين ساغ اولسون.
داريوش محبوبم برادر و دوست نازنينم با سپاس از مهرت بخاطر پایان ناپذیری این همه محبتت! و این همه بی پایانی لطفت برای همه چیز و همه کس... من هم بر حسب وظیفه ناچیزم این فاجعه دلخراش و این اتفاق استخوان سوز را که در شمال غرب کشورمان، رخ داد را به تو برادر محبوبم داریوش و همه هموطنانم در ایران ویران، بویژه نازنین هموطنان آسیب دیده و مصیبت زده آذریم در اهر و رزقان و هریس تسلیت عرض می کنم و برای تمامی بازماندگان این فاجعه دهشت انگیز، از درگاه خداوند منان طلب صبر و شکیبایی دارم.
آذربایجان سنین باشین ساغ اولسون
"برادر محبوب و سجودنیم داریوشجان پاهایتان را می بوسم چرا که لیاقت بوسیدن دستهایتان را ندارم..."

Alireza | August 28, 2012 12:42 AM

سلام داریوش جان
حادثه ی تاسف انگیزی بود.خدا به همشون صبر بده
ای سر سبز وطن آذرابادگان من...

موحد امینی | August 27, 2012 10:36 AM

سلام بر مرد بزرگ موسیقی ایران.از این که پیام تسلیت بزرگ موسیقی را دیدم از عرق میهنی سلطان موسیقی لذت بردم امید است در ایرانی آزاد و بدون درد و غصه با شما و صدای دل نشین شما ملاقاتی خاطره انگیز داشته باشیم.

شهرام | August 26, 2012 08:08 AM

سلام آقای اقبالی ای مرد اسطوره ای شعرمن امیدوارم سالم و سلامت و سربلند باشی تا همیشه تا ابد,, با اینکه نه تو فیسبوک نه اینجا جوابمونو نمیدی ومیدونم بیشتر بخاطر مشغلهء زیادتون و سیل کامنتها و نظرات هست از میلیونها عاشق و هوادار وشما دست تنها ,,با همه این احوال بهترین شعرهام و لحظه هام مال شماست وهمیشه عاشقانه شمارا خواهم پرستید اگه لایق باشمممممممم....
احساس من عاشق تو

حس پرواز پرنده ست
حس ماهی توی دریا
حس بارونی صحرا
حس آغاز یه رویا
حس خوب گفتن شعر
حس پاک لمس یک عشق
تو ترانه
تو بهانه
تو عزیز بی ریایی
تو خود ساحل مقصود
تو خروشانی موجی
تو فراز قله هایی
تو امید ,بی پناهیم
واسهء دستهای خسته
دست حق بادست گرمت
تو اجابت دعامی
مث پاکی نمازی
مث خلوت نیایش
اوج احساس خدایی
باتو آسمان و دریام
رنگ پایانی میگیره
همهء دردها و رنجهام
حس پرواز پرنده
حس بارون و اجابت
عطر خوب جانمازی
پر پرواز واسه اوجی
تو طلوع حق و انصاف
تو حقیقتی مسلم
تو وجود هر وجودی
تو بهانه واسه برپایی عالم
تو فقط تنها دلیلی

تن جمعه های دلگیر
باتو دلباز و پر از خاطره میشه
تو اگه بیای میدونم
همه دنیا سبز و عاشق شکفتن
بعد یک حادثه میشه

کاش بیای و برگردی به آغوش مام میهن تا کنار عاشقهات عاشقانه وطنمون و بسازیم آرزوی من آرزوی میلیونها عاشقت فقط حظور آزادانه و پرغرور تو توی ایرانه توی خونت توی خونمون تاهمیشه تا ابد......

حامد غفوری | August 26, 2012 03:33 AM

عشق تو از جنس نوره
قلب من چشمه ی نوره
میخوام با چشمه ی نورم
بغض چشماتو بشورم
سرتو بغل بگیرم
واسه غصه هات بمیرم.......

داریوش عزیز پاینده و سلامت باشی

رویا | August 25, 2012 09:43 AM

داریوش عزیز فکر می کنم این شعر از مهدی سهیلی با صدای شما زیباتر شود. ببینید نظرتون چیه:
(راستی چون مطلبم مرتبط با پست شما نیست در انتشار دادن یا ندادنش مختارید.)

قطرگی تا کی، خوشا دریا شدن
پر زدن از دام و در صحرا شدن

ایستایی در خور مردابهاست
جنبشی کن، در ره پویا شدن
...

قطره چون پیدا بود خود قطره است
می شود دریا، ز ناپیدا شدن

در دل‌ شب با خیال عشق دوست
لذتی دارد عجب، تنها شدن

صیقلی کن چشم زنگ آلوده را
تا بیابی نعمت بینا شدن

حسن ظاهر را رها کن دل‌ بیار
این بود سرمایه ی زیبا شدن

با خود آرایی کسی‌ عزت نیافت
حشمتی دارد جهان آرا شدن

عشق و رسوایی دو یار همدمند
پس چه ترسد عاشق از رسوا شدن

کار عاشق بر خدا دل‌ باختن
شغل مجنون، عاشق لیلا شدن

تا زبان را بر نبندی از دروغ
در نیابی لذت گویا شدن

با دمی هر مرده دل‌ را زنده کن
هست در تو قدرت عیسا شدن

فرصت امروز را از کف مده
جهل باشد در پی فردا شدن

نزهتی دارد به گلزار دعا
اشکباران در دل‌ شبها شدن

حاصل اشک شبانگاهی بود
در سحر چون برگ گلها و‌ا شدن

کار موسی‌ گر کنی‌، موسی‌ شوی
می توان در سینه ی‌‌ سینا شدن

صد چراغ موسوی در دست توست
جهد کن تا معجز بیضا شدن

میل تاریکی مکن‌، مهتاب باش
قطرگی تا کی؟ خوشا دریا شدن

مهدی سهیلی

هانی | August 24, 2012 12:18 PM

سلام.آقای داریوش،تسلیت به شما و همه ایرانیان.
سرور گرانقدرم،شما زنده کننده یاد شاملو برای من هستید.مردی که مثل شما هرگز تسلیم نشد.
ترانه ای را با تمام احساسم برای شما سروده ام.اگر لطف کنید و روش ارسال آن را بفرمایید،
تقدیم حضورتون خواهم کرد.اميدوارم سهم کوچکي در
کارهاي آيندتون داشته باشم.
پاینده باشید.

رامین | August 23, 2012 01:13 PM

سلام بر تو ای اسطوره آزادی
دلمان برایت تنگ شده است.به امید روزی که ایران از قید شغالان و کفتاران آزاد شده یاشد و ما بتوانیم با یکدیگر سرود آزادی را زمزمه کنیم.آیا می شود تورا در کشور عزیزمان ببینیم؟

امیر | August 23, 2012 06:17 AM

سلام مردنیک اندیش.
سلام ای سخاوت بزرگ.
ای مانده نزد من،وما،در دیاری دور!
سلام ای رگ،سلام ای ریشه،و سلام ای خون سرخ دررگان وطن جاری !
تسلیت مرانیز پذیراباش.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
« بید لرزید...» آذربایجانم تسلیت.

دلم دیشب ، درون ِ خواب ، چُونان قلبت ، به خود لرزید... : آذربایجانم تسلیت

که برخاستم ، زخوابی ناز، خبرآمد ، و دنیا برسرم چرخید... : خوش زبانم تسلیت

بِرَفتم کُنج ِ یک دیوار.... ؛ دو زانویم ... بغل کردم.

-وگفتم این سخن با خود:که او"بید"است!؛آیا واقعن لرزید"؟...: آرام ِ جانم تسلیت

وشب درسایه سار ِ بی کسی هایم سفرکردم ؛ دراین ایام ِ حاصل خیز!

سحرآمد،وَمن دیدم: که آن روی توبرخاک است!،تنم لرزید:موجود ِبی جانم تسلیت

بِرَفتم سوی ِ محرابی ، ندیدم من چُونان جایی ؛ فغان کردم ، زدم فریاد :

نداآمد:بگو بیدت،چو"تبریز"ت،ببخشاید،ناخاسته داس ِِ خدا لرزید:شهریارم تسلیت


دگرمجنون تو- ای بید؟. به همراه ِ « سنائی » ات ؛ بباید رفت ؛ به یک تبعید!-

"ورزقان"وُ"اَهَر"هایت،نخواهند دید-لیلاها،زبانم لال؛تنت درگور ِخود لرزید؟:

ایران باستانم تسلیت

«مهیارسنائی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«ملت شریف آذربایجان مرا نیز درغم خود شریک بدانید».

بیست ویکم مرداد نودویک

همدان


مهیارسنائی | August 20, 2012 08:33 AM

درود بر تو عزیز..
کاش بین ما بودی..
کاش میشد در ایران آزاد برای برای این مردم بخوونی ..
صدای غمگین و خستت میتونه مرهمی بر دل همه ی ما باشه...
یعنی ممکنه ما ازاد بشیم..

مهرداد | August 20, 2012 05:32 AM

داریوش عزیز نوعی بحران روحی و افسردگی بسیار شدید و طولانی رو پشت سر گذاشتم ...خیلی با خودم و با شرایط مبارزه کردم تا تونستم خودم رو از این بیماری بیرون بکشم و باید بگم در این راه سخنان و کلام شما و ترانه هاتون و حس وجودتون در کنار ما خیلی خیلی کمکم کرد و از شما عزیز ممنون هستم ...شاید باورتون نشه اما نمیدونید صدای شما.. ترانه هاتون.. سخنان و کلامتون ...وبلاگتون و هر چه در ارتباط باشماست چه احساس استثنایی و انرژی عحیبی در من بوجود میاره ..ار اینکه همیشه در کنار ما هستید ممنون و سپاسگزارتون هستم
مجنون شدم از عشق تو
به عشق تو لیلا شدم دوباره
مردم من از عشق تو و
با عشق تو احیا شدم دوباره
هفت شهر عشق را گشتم منو
در شهر تو پیدا شدم دوباره
آسون نبود این تجربه...
از خاطرت حذفم نکن ستاره
داریوش عزیزم شما تک ستاره ی موسیقی و تک ستاره ی طلایی قلب من هستید..

رویا | August 17, 2012 05:10 AM

سلام به تو که عشق از نگاه تو شکل گرفت

با من از ایران بگو....

این حادثه خیلی غمگینم کرد

چرا اینطور شد!!!

نمیدانی گرفتار کدوم تلسم و نفرینیم

این همه درد داریم خدا کجایی به دادمون برس

saeed | August 16, 2012 12:32 PM

سلام برتو ای مرد مشرقی
شعری رو آماده کردم تقدیم میکنم به ملت ایران به خصوص مردم شریف آذربایجان :
ای کاش حس ما یک تلقین بود/کاش عاقبت قصه های تلخ این بود/که یهو بیدار بشی از یک خواب ترسناک/یه خواب پر از مرگ و اتفاق دردناک/ولی ما بیداریم ببین عیدمون عذا شد/میگما آره فرقی بینمون نزار چون/ملت من تو اینروزا سوگواره/صبر ایران من رو فقط ایوب داره/مگه درد کم داشتیم آخه این چه دوایی بود/تو این شرایط سخت این چه بلایی بود/صبر بده خــــدا فقط صبر بده/نمیخوام که سرزمینم روبه عقبگرد بره/هر لحظه روبه افزایش میره آوار/از کودکان دفع شده زیر آوار/امیدواربودم هموطنام غم نبینن/دوباره فاجعه ای رو نظیر بـــم نبینن/تواین شرایط تو تنها نزار مارو یـــارب/مخصوصأ اونایی رو که الان عذا دارن/من واسه ی آبادی این دیار میکوشم/من واسه ی رفتن شماذ سیاه می پوشم/ ما آذربــایــجــان رو دوباره میسازیم/بی خیال اونایی که از خوشی زیاد بیهوشند.

مارا هم در غم خود شریک بدانید.

محمدحسین | August 15, 2012 03:25 AM

گرديد وطن غرقه ي اندوه و محن واي وطن،واي وطن
خيزيد رويد از پي تابوت و كفن واي وطن،واي وطن

داريوش نازنينم: انگشتانم عاجزند از نگارش احساسم، احساسي كه چندين روز است زخم خورده است،زخم خورده از سوگ هموطناني كه به غيرت و دلاوري در بين ما شهرت دارند، آذري زبانان نازنين كه در تند باد حوادث تاريخي سرزمينمان هميشه دلاورانه در صحنه بودند! فقط خواستم اين مصيبت عظما رو به شما هم به عنوان يك ايراني و هم فرزندي از خطه ي آذربايجان عزيزمان تسليت بگم!
ياشاسين ايران، ياشاسين آذربايجان،ياشاسين داريوش

زهرا اماني | August 14, 2012 01:53 PM

سلام یاورهمیشه مومن اینجا ایران خاک اجداد تو و من است وهر قوم و نژاد این سرزمین عزیز ,این ضایعه رو به تمام هموطنانم آذری و فارس و... تسلیت میگم وبه داریوش عزیز با یاری خدا و دستهای پرمهر هم باز میسازیم و به تسلی دلهای مردم عزیزمون در آذربایجان میرویم، زنده باد خاک ستارخان من زنده باد ..... ای زمین اگر لرزیدی و بر خاک کشیدی هموطن مرا ازکینهء تو چه باک من هموطنم و برادرم را تنها نخواهم گذاشت اگر هزاران بار بلرزی ....با تو همدردم ای ایرانی آذری باشی یا بلوچ و کرد و لر چون جانم عزیزی و با تو همدردم و همرزم و همسنگر ,چشمهایم خیس و دلم پراز تب و تاب است آرزوی صبر میکنم برایت آذرآبادگان من ای جان جانان من

حامد | August 14, 2012 02:25 AM

به روشنی چشمت قسم
به سادگی دلت قسم
به گرمی دستانت قسم
به پاکی آرزوهایت قسم
به شیرینی رویاهایت قسم
به رنگ آبی دریا ها قسم
به سرخی گل ها قسم
به سردی شب ها قسم
به استقامت کوه ها قسم
به قشنگی دنیا قسم
قسم که من تا زنده ام به تو وفا دارم

shahla | August 13, 2012 08:32 PM

هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستانش
از ابتذال شکننده تر بود
هراس من باری
همه از مردن در سر زمینیست
که مزد گور کن
از بهای آزادی آدمی
افزون باشد
سوختن، ساختن
جستن، یافتن
و آنگاه به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش
بارو یی پی افکندن
اگر مرگ را
از این همه ارزشی
افزون باشد
حاشا ،حاشا
که هرگز از مرگ
هراسیده باشم

با عرض تسلیت به همه هموطنان آذری و همه مردم پاک اون سرزمین و عرض ادب و احترام به شما سردار همیشه بیدار خاک پاک ایران، اقای اقبالی گرامی از اینکه ما رو هیچوقت فراموش نمیکنی سپاسگذارم

عبدالله

عبدالله | August 13, 2012 08:30 PM

ما مرغ سحر خیز شگفت آواییم
خونین پر و بالیم و شفق سیماییم
در معبر تاریخ چوکوهی بشکوه
صد بار شکستیم و پا برجاییم

ما و این خاک با تو روزی به زندگی باز خواهیم گشت
تو تکیه گاه چند نسلی که شاید قرن ها بعد از تو بعنوان
یک پیامبر راستین و مردمی یاد کنند
ابولحسن

ابولحسن | August 13, 2012 08:24 PM

تو را بت نمیخوانم،که بت شکستنی ست مثل دل
تو را دل مینامم...که دل پرستیدنی ست مثل بت

سالار تو سمبل همه انسانیت و عشقی
به امید اینکه حضورت در این خاک باعث رویش دوباره زندگی بشه
دوستت دارم

طناز | August 13, 2012 08:15 PM

آموخته ام که
با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه،
رختخواب خرید ولی خواب نه،
ساعت خرید ولی زمان نه،
می توان مقام خرید
ولی احترام نه،
می توان شهرت خرید
اما هنر نه، شخصیت نه، انسانیت نه
داریوش بزرگوار، اگر تمامی مال دنیا رو هم کسی داشته باشه انچه تو داری رو نمیتونه بخره
نفس ات به ما که زیر آواریم توان زندگی میده

غلام | August 13, 2012 08:02 PM

درود بر تو یاور همیشه مومن
به قلم سوگند!
و آنچه می نگارد،
این رسالت ماست،
این امانت اوست،
باید قلم زد, باید نوشت،
در ره دوست،
من اگر ننویسم،
تو اگر ننویسی،
چه کسی بنویسد؟
این خامه را،
چه کسی بردارد؟
من هم آنجا بودم،
که تو آنجا بودی!
من و تو باید،
راز این مزرعه را فاش کنیم!
زنده باشی داریوش

بهمن | August 13, 2012 07:56 PM

تسلیت به تمام مردم خوب ایران و به خصوص مردم خوب آذربایجان

Navid | August 13, 2012 01:31 PM

ذره‌بين تنها زمانی می‌سوزاند که تمام نور خورشيد را در يک نقطه متمرکز می‌کند تنها زمانی پیروز خواهیم شد که در کنار هم دوباره وطن را بسازیم با سپاس از تو اسطوره همیشه حاظر

حمید | August 13, 2012 09:41 AM

ای بزرگوار اگر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست، از اینکه همیشه امید به زندگی را در دلهای خسته مان زنده نگاه میداری دستهای پرتوانت را می بوسم

شهلا | August 13, 2012 09:38 AM

دل رويا گرفته
چه کابوسي مگه نه ؟
نه خورجيني نه اسبي نه فانوسي مگه نه ؟
همه در اين حادثه اندوهبار که براي هموطنان عزيزمان رخ داده همدل و همدرديم
اما در اين کابوس ....در اين خواب بد بد من و تو شرق و غربيم شماليم و جنوبيم و از هم دور .....اما داريوش عزيز اين جمله تو در گوش و ذهن تاريخ طنين مي افکنه که ميشه وطن رو دوباره ساخت .... دوباره ميسازمت وطن................
و اينکه ......نترس از اين سياهي تو شبتابي مگه نه ؟ نترس از مرگ دريا خود آبي مگه نه ؟
آذرآبادگان ما اين سر سبز وطن جان جانان ماست....

يه اميد روزهاي بهتر در کنار همدرد و ياور هميشه ما داريوش نازنين

رویا | August 13, 2012 07:45 AM

آذرآبادگان ما جان جانان ماست ....واین سر سبز و پرغرور وطن...امروز سوگوار عزیزان است واز چشمان ارس اشک جاری
ضمن آرزوی شکیبایی برای مردم غیور و پر غرور این خطه ی عزیز میهن ...داریوش عزیز ممنون از شما که همیشه در کنار مردم هستیدو تک ستاره هستید که شب تاریک وطن رو پر نور میکنید ...گرمای کلام شما گرما و انرژی کلام یک همدل یک هم نفس یک هموطن برجسته است ....مدتها بود که آرزو داشتم وبلاگتون دوباره بعد از مدتها به روز بشه....اما اي کاش چنين اتفاقي نيفتاده بود و به مطلبي از شادي ها به روز ميشد ...با آرزوي صبر براي اين عزيزان و ياري پروردگار به هموطنان عزيزمان
داريوش عزيز پاینده باشی و تندرست ای همدرد ...ای همدل

رویا | August 13, 2012 12:18 AM

نام:

ایمیل:

صفحه شخصی:

نظر:

فارسی English

لطفا بيش از يک‌ بار کليد «بفرست» را فشار ندهيد؛

لطفا مرتبط با مطلب اصلی، گویا و در صورت امکان کوتاه بنویسید؛

وارد نمودن نام و آدرس ایمیل معتبر الزامی است؛

اطلاعات تماس شما نزد مدیریت و نگارنده وبلاگ محفوظ است؛

نظر شما پس از بازبینی منتشر خواهد شد؛

در صورت عدم تمایل به درج و انتشار نظرتان در وبلاگ، این درخواست را در نظرتان ذکر نمایید.



ارسال مطلب به دوستان

آدرس ایمیل گیرنده را وارد کنید:

آدرس ایمیل خود را وارد کنید:

می توانید به این ایمیل یک پیام هم اضافه کنید (اختیاری):