چهارشنبه ۱۵ تیر ۹۰


این راه من بود . . .










نظرها:


درود بر اسطوره هنره ایرانمان، داریوش عزیز
این جانب لیدا بیسراک، ساکن در هلند که سالهاست از انتخاب هنره اشعار، موزیک، پیام، و صدای شما نه تنها لذت برده،
بلکه به راه و اهداف شما که صدای ملت و بیداری خفتگان سرزمینمان در داخل و خارج کشور بوده و هستید افتخار می‌کنم !

سال ۱۹۹۴ ورود به هلند با عزیزی که به دلیل رشته تصیلی "هنر" دیدگاه بسیار وسیعتر در خصوص شما و راه هنریتان داشته، آشنا شدم،
که ایشان سالهاست از شاعران بسیار خوب ما، ساکن در هلند هستند که احتمالا شما نامی‌ از جناب استاد توسّلی نشنیده باشید.
ولی‌ من طبق علاقه به هنر هر دو شما تصمیم گرفتم امروز ضمن ادای احترام به شما، سایت ایشان را به شما معرفی تا شاید این آشنائی سبب همکاری و صمیمیت هر دو شما شود.

روی ما شما، همسر و میلاد عزیزتان را صمیمانه از راه دور میبوسم
با آرزوی موفقیت هر دو شما عزیزان،
با مهر، لیدا.

Lida bissrak | December 1, 2016 05:42 AM

صد دانه الماس به دندان سفتن
صد خار مغیلان به مژگان رفتن
عریان به سر آتش سوزان خفتن
به زان.که نصیحت به گوش نادان گفتن
با سلام و تهییات به عطف صدا

محمد هادی علی بگی بنی | May 24, 2016 09:30 AM

عاشق شخصی ات استاد داریوش، سه ساله با اهنگاش زندگی میکنم عاشقتمممممممم سلطانمن علی ۱۹سال بیشتر ندارم

علی | February 4, 2014 11:29 AM

سلام داریوش کبیر چند ساله اهنگاتوگوش میدم باهات زندگی میکنم عاشق شخصیتت هستم امیدوارم وقت داشته پیامام روبخونی سرت شلوغه.حرفامو خلاصه میکنم در یک کلام دوستدارم.ماچ

دوستدارت عزیز | October 25, 2013 01:58 PM

من در زندگیم شکستی خوردم که هیچ وقت یادم نمیره ولی وقتی صداتو میشنوم تمام گذشته وحال از یادم میره

amir | October 22, 2013 10:56 AM

سلام ...
عاشقتم بخدا

s_amini | June 26, 2013 09:58 AM

داریوش اقبالی
من هیچوقت به کسی عزیزم و یا قربونت نمی گم و این جا توهین نمی کنم پس دوستان عزیز با تعصب هایی که آفت جامعه است به قضیه نگاه نکنید
شما خواننده ی بزرگی هستی
و قبل از یک فعال اجتماعی باشی یک هنرمند ی
پس به فکر یک آلبوم که به موسیقی روز بخوره باش
یعنی به روز باش و از آهنگ هایی که شعار و مرثیه هستند دوری کن
و از طریق آهنگ های بین المللی حرفت را بزن
من داریوشی که جایزه صلح و... ببره نمیخوام

سعید | March 24, 2013 02:42 PM

داریوش جان از وقتی اهنک های زیباتو گوش کردم دیگه دلم نمیخواد به صدای خواننده دیگه ای گوش کنم هر روز کلیپ "دیوار"و بیشتر از 10 بار میبینم داریوش جان تو فوق العاده ای .عشقمی زندگیمی از ته ته دلم دوست دارم آرزو میکنم یه روزی به وطنت برگردی تا از نزدیک ببینمت دوست دارم

آتوسا | November 4, 2012 01:12 PM

سلام وعرض ادب ودرود بي پايان خدمت ابر مرد مشرقي داريوش کبير.داريوش جان من از سن ۵ سالگي آهنگهاي شما بزرگ مرد را گوش ميدهم. شما فراتر از يک خواننده هستيد. شما در رگهاي ما جريان داريد.به اميد آن روزي که در ميهن خودت زير سايه ي سايبان آزادي کنار هم و باهم سرود آزادي را بخوانيم.داريوش جان تو آمدي تا معني آزادي و معرفت را به همه ي دنيا بفهماني. آمدي و با آمدنت محشر کردي و در قلبها و ذهن هايمان ياور هميشه مومن شدي. داريوش جان اين پرنده مردني نيست... بايد ياري کنيم تا اين پرنده اوج بگيرد و در فراز آسمانها پرواز کند. لياقت ما ايرانيان بيش از اينهاست. داريوش فقط تو ميتواني جوانان مان را به سوي آزادي سوق دهي.منتظرت هستيم...

aso | October 11, 2012 12:42 PM

سلام و درود به داریوش عزیز و دوستارانش.
امیدوارم زنده باشی و دوباره ایرانت را ببینی.
اگر بدانی چه ها کردند با ما به امید آزادی
دوستت دارم و برای امید هم شده ایمیلی بفرست!!!!

جواد | August 27, 2012 12:34 PM

سلام داریوش عزیز
الان که دارم برات پیغام میفرستم دستام میلرزه،من باآهنگهات 4ساله دارم زندگی میکنم.
مرگ پدرم رو بااین جمله باورکردم"اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد"
دوست دارم.
دیدنت آرزوی منه

حسین | October 10, 2011 05:44 AM

سلام...(دل نوشته سی و پنجم)
میدونم دارم برای اطرافیانم آزار دهنده میشم,نه با کسی حرف میزنم نه باهاشون میخندم نه باهاشون بیرون میرم,بیشتر دلم برای اونا میسوزه نه خودم.
میخوام خودمو مشغول نشون بدم واسه همین میخوام مثل قبلا برم باشگاه و ورزش رو شروع کنم تا شاید برای یه مدت کوتاه تو چشم اطرافیانم نباشم و خودم هم به تنهائیم فکر نکنم.
راستی دیروز یه عکس بزرگ ازتون چاپ کردمُ روی یه قاب چسبوندمش,هنوز روی دیوار اتاقم نصبش نکردم یعنی هنوز جای مناسبی براش پیدا نکردم.این عکسُ از ویدیوی شکنجه گر که از فیس بوکتون دانلود کرده بودم گرفتم.دقیقا عکس مربوط میشه به دقیقه سوم ثانیه هفدهم(03:17).
خیلی قشنگ شده,شاید این عکس بهترین عکسیه که قراره رو دیوار اتاقم نصب بشه

سعید | October 7, 2011 03:22 PM

صداي خشم اين ملت تويي...
بخوان جانم بخوان جانم...
كه ما را ناجي و رهبر تويي...
بخوان تا زنده باشيم با صدايت...
بخوان تا عشق ورزيم بر جايگاهت...
كه ما را رهبر و ناجي تويي تو....
كه ما نسل جوان را تو رسولي...
دوست داريم در ايران باشي كه نيستي...
به اميد روزي كه آزادانه بخنديم...

اكبر و آرمين | October 7, 2011 08:20 AM

سلام...(دل نوشته سی و چهارم)
متاسفانه جلوی فیلتر شکن vpn رو گرفتن,متاسفانه منم دیگه راحت نمیتونم بیام تو وبلاگتون وبراتون بنویسم.از این قضیه حالم خرابه.نمیدونم چیکار کنم.با فیلتر شکنای دیگه هم راحت نمیشه اومد تو سایتتون ولی این دلیل نمیشه که فراموشتون کنم.
انگار دنیا باهام چپ افتاده,حالا که حالم خوب نیستُ احتیاج دارم درد و دل کنم این مشکل بوجود اومده.
درسته که سایتتون فیلتر شده ولی آهنگاتون و تمام مصاحبه هاتون که هنوز تو کامپیوترمه,جلوی گوش دادن ونگاه کردن به این چیزا رو که نمیتونن ازم بگیرن.
بازم ممنونم ازتون بخاطر همه چی

سعید | October 3, 2011 08:00 AM

سلام...(دل نوشته سی و سوم)
تو این چند روز حالم خوب نبود,مخصوصا وقتی حالم بدتر میشد که بخاطر قطع اینترنت به دلیل هفته دفاع مقدس نمیتونستم بیام براتون بنویسم.
الان خیلی خوشحالم که بازم اینجام و فکر میکنم که شما دل نوشته هام رو میخونید,این برام مهمه حتی اگه فکر و خیال باشه.
فکرم خیلی مشغوله,توی سرم از هر طرف افکار پریشونی سرازیره,که داره داغونم میکنه ولی مهم نیست.
متاسفانه آهنگ سلام به پیری ناراحتم میکنه,خیلی هم ناراحتم میکنه.شاید بخاطر اینه که داره چرخه طبیعت رو یادآوری میکنه,میخواستم بهتون بگم نه غباری رو چهرتون نشسته نه چروکی,صافترین چهره ای که تو دنیا میبینم چهره شماست,چهره ای که توش دوروئی نیست.
خیلی دوستون دارم

سعید | October 1, 2011 02:54 PM

داريوش جان خدايي

ALI | September 27, 2011 10:22 AM

سلام...(دل نوشته سی و دوم)
امروز روز به حقیقت نپیوستن رویای دیروزمه,امروزم حتی تاریکتر شده از شب های دیروزم.
میدونم که دارم به ته خط نزدیک میشم,دیگه دیدن آخر خط با چشمام سخت نیست,یعنی حتی به چشمم دیگه نیاز نیست.
این نه احساسه بدیه نه احساس خوبیه,فقط این حس بوی پوچی میده,بوی بی تفاوتی,بوی بیرنگی.
اگه مطمئن بودم دنیای بعد از مرگ وجود داره داوطلبانه به اون دنیا میرفتم,چون میدونم طاقت انتظار رو دارم ولی طاقت پایانُ ندارم.حس میکنم همه چیم داره تو این دنیا داره به پایان میرسه.
چه کنم که هنوز از خودم و این دنیا چیزی نمیدونم چه برسه به اون دنیا.هنوز کسایی تو این دنیا وجود دارن که دل کندن ازشون برام سخته,خیلی هم سخته
(امروز همان فردایی است که دیروز نگرانش بودیم)

سعید | September 25, 2011 01:37 PM

سلام داریوش عزیز خیلی دوستون دارم امیدوارم همیشه پاینده و تندرست باشی

mohsen | September 23, 2011 05:35 AM

سلام...(دل نوشته سی یکم)
بهترین احساسی که از کل زندگیم گرفتم از شخصیت شما و آهنگاتونه.این حرفم نه از روی تعارفه و نه از روی شور,این حرفم حقیقت محضه,حقیقتی که واقعا وجود داره,جزء معدود حقیقتای زندگیمه.
احساسی که از شخصیت شما و آهنگاتون به من منتقل میشه اینقدر زیبا و جدیده که تلخیه زندگی رو برام قابل تحمل میکنه.
این احساس خوبُ نتونستم حتی از خانوادم و نزدیکترین دوستام هم بگیرم یعنی از کسایی که هر روز میبینمشون ومیدونم که دوستم دارن,با این حال هم احساس خوبی ازشون نمیگیرم.
با اینکه میدونم شما نه منُ میشناسید و احتمالا علاقه هم ندارین که منُ بشناسید با این وجود این احساس خوب از طرف شما به طرف من سرازیره.
خیلی ممنون بخاطر همه چیزای خوبی که از شما تو دنیام وجود داره,خیلی بهتون مدیونم

سعید | September 22, 2011 01:32 AM

سلام...(دل نوشته سی ام)
وقتی شما 36 سالتون بود من پا گذاشتم تو جهانی که دقیقا دلیل بوجود اومدنشُ نمیدونم.میبینید یه خلع 36 ساله تو زندگیم وجود داره,نمیدونم این فاصله زمانی تو این دنیا چه جوری باید پر بشه.برای از بین رفتن این خلع و بیشتر نشدنش فقط یه راه وجود داره که من زودتر از این دنیا برم.زندگی تو دنیا بدون کسایی که دوستشون دارم برام هیچ ارزشی نداره و میدونم غیر قابل تحمله.
به امید اون روزی که این خلع پر بشه فقط یه آرزوی دیگه دارم,که شعرامُ بتونم بهتون برسونم,نمیدونم چه جوری ولی امیدوارم این اتفاق برای من بیفته,اگه نتونم به دستتون برسونم مطمئنا کسه دیگه هم شعرامُ نمیبینه وتا آخر پیش خودم میمونه

سعید | September 20, 2011 03:04 PM

سلام...(دل نوشته بیست و نهم)
یکی از آرزوهام اینه که اگه بشه یه روزی بیام کنسرتتون و شما رو ببینم,این آرزوئیه که مطمئنا باعث خوشحالیه خارج از وصفم میشه,ولی مطمئنم این شادی زیادی طول نمیکشه چون بعد از دیدار شما تو کنسرت شاید دیگه هرگز نبینمتون.متاسفانه این خداحافظی تلخترین لحظه زندگیم میشه,واسه همینه هیچوقت از واژه خداحافظی خوشم نیومد.بخار همین شاید بهتر باشه فقط براتون از حال و هوای خودم بنویسم,از زندگیم,از تنهائیم از آرزوهام که با آرزوی خیلی از اطرافیانم فرق میکنه.
اگه بدونید چقدر این احساس برام عزیزه که فکر میکنم شما دل نوشته هام رو میخونید.وقتی غرق این افکارم دیگه تنهایی برام رنگ تازه ای میگیره,شاید همین تنهایی باعث شد که من شمارو بشناسم

سعید | September 19, 2011 03:32 PM

سلام ، یه تقاضا داشتم از جناب داریوش ، اینکه نوی کنسرت استکهلم 2011 ، ایشون آهنگ های خودشون رو فقط خودشون بخونن...ما به عشق خود داریوش میایم ، نیمخوایم آقای اصلانی بخونن، وسط آهنگای داریوش که یه عمر باهاش زندگی کردیم من از به کشور دیگه میام سوئد واسه خود داریوش...مطمئنم که مثل من هم کم نیستن...فیلم بقیه کنسرت هاشون رو دیدم...داریوش آهنگ های خودت رو فقط خودت بخون...سپاسگذارم

دوستدار | September 19, 2011 04:59 AM

سلام...(دل نوشته بیست و هشتم)
اگه دل نوشته هام شماره داره تنها دلیلش یادآوری به خودمه,که بدونم تقویم زندگیم چه جوری میگذره,هر شماره از دل نوشته هایی که برای شما مینویسم نشون دهنده یه روز از تقویم زندگیمه,شاید من تنها کسی باشم که داره تقویم زندگیشُ خودش مینویسه.
نمیدونم از اینکه میام تو وبلاگتون وبراتون از زندگیم و فکرای پریشونم میگم از نظر دیگران کار درستیه یا نه,ولی به نظر خودم این درسترین کاریه که دارم تو زندگیم انجام میدم.
معذرت میخوام که هیچوقت خداحافظی نمیکنم.دلم نمیخواد از این کلمه برای کسایی که دوستشون دارم استفاده کنم مخصوصا اگه اون یه نفر شما باشید,چون خداحافظی برام معنی پایان میده

سعید | September 18, 2011 07:40 AM

داریوش عزیز
نمیتونیم ببینیمت که, حتی کنسرت ارمنستان نوروز 90 هم اومدم که شاید ببینمت ولی نشد. لااقل وبلاگ رو بروز کن تا بیشتر با شما ارتباط داشته باشیم.

بابک | September 16, 2011 11:46 AM

ادامه دل نوشته قبلیمه.یادم رفت این موضوعُ بگم.
تا الان 2بار که خوابتونُ دیدم واین خوابا همیشه موقعی اتفاق می افته که به اوجِ نا امیدی و تنهایی میرسم و همیشه تو این مواقع خوابتونُ میبینم که همیشه با یه احساس خوب همراه که حداقل باعث میشه به تنهایی و فکرای ناامید کننده فکر نکنم.
میبینید حتی روحتون هم اینقدر بزرگه که تو خواب هم کمکم میکنه,بعضی وقتا از بزرگیتون احساس کوچیکیه مفرط میکنم.خیلی ممنونم

سعید | September 16, 2011 01:19 AM

سلام...(دل نوشته بیست و هفتم)
دیشب برای دومین بار خوابتونُ دیدم.خواب دیدم توی سالن شهرمون کنسرت گذاشتن.وقتی وارد سالن شدم آهنگ فریاد زیر آبُ داشتین میخوندین.نمیتونم احساس دقیقمُ تو جمله بیان کنم.تمام سعی خودمُ کردم تا به نزدیک ترین جایی که شما وایستادین رسیدم,صداتون میکردم ولی متوجه میشدم صدام تو جمعیت گم میشه,متوجه میشدم همه مثل من دارن صداتون میکنن,ناامید کننده بود ولی بازم این کارُ تکرار میکردم.فقط میخواستم نگاهتون تو نگاهم بیفته,فقط میخواستم اعلام وجود کنم,میخواستم بگم چقدر برام مهمین,ولی افسوس...
درهر صورت خواب خوبی بود,حتی قسمتای ناامید کنندش

سعید | September 16, 2011 12:42 AM

توی دنیایی که هر روزش به جای دیدن نشونه های بهتر برای زندگیه بهتر کردن,برای بهتر فکر کردن برای عاشقانه تر به همه چیز نگاه کردن,فقط دلزدگی و بدی دیده میشه به چی میشه تکیه کرد؟چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم دنیا جای خوبی برای زندگی خوب کردن نیست,این موضوع تلخه ولی پر از واقعیته,واقعیتی که بارها خودشُ اثبات کرده.ولی ظاهرا چاره ای جز زندگی وجود نداره,مجبوریم خودمونُ شاد نشون بدیم,مجبوریم الکی بخندیم,مطمئنا پشت این خنده ها گریه موج میزنه(میدونم این دلنوشتم تلخه اگه دوست داشتین نشون ندید)

سعید | September 15, 2011 09:41 AM

سلام...(دل نوشته بیست و ششم)
آخرین پروژه دانشگام رو تحویل دادم,ظاهرا تا چند روز دیگه فارق تحصیل میشم.نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت,یعنی هیچ حسی نسبت به این موضوع ندارم.در کل دیگه چیزای زیادی وجود ندارن که بتونن منو سر ذوق بیارن.

کلیپ گریه(یا رازقی پرپر شد)رو از اینترنت پیدا کردم,حتی قبلا آهنگش رو هم گوش نداده بودم.نمیتونم احساسم رو نسبت به این آهنگ و کلیپ تو جمله بیان کنم.خیلی فوق العاده بود.پر از حس عشق و آزادی
هر روز یه برگه جدید از شما تو دفتر زندگیم ورق میخوره و مطمئنم این دفتر ته نداره

سعید | September 13, 2011 11:52 AM

سلام...(دل نوشته بیست و پنجم)
فردا تحویل پروژه دارم.نمیدونم اینارو چرا به شما میگم,حتی خانوادم خبر ندارن,ولی دلم میخواد شما بدونین.
اگه فردا پروژم رو قبول کنن درسم تموم میشه,بعدش مثلا میشم مهندسی که باید به جامعش خدمت کنه.4سال رفتم دانشگاه که چیزی به من اضافه بشه,نه تنها چیزی اضافه نشد تازه خیلی چیزا هم ازم گرفته شد.وقتی وارد دانشگاه شدم کلی انگیزه برای همه چی داشتم ولی الان برای هیچی انگیزه ندارم.وقتی وارد دانشگاه شدم شاد بودم ولی الان نیستم.
فقط یه اتفاق خوب افتاده,وقتی وارد دانشگاه شدم شما و آهنگاتون رو نمیشناختم ولی الان که دانشگام داره تموم میشه هم شما رو میشناسم هم آهنگاتون رو. اینش خیلی خوبه که باعث میشه حسرت چیزایی که از دست دادم رو نخورم.

سعید | September 10, 2011 01:15 PM

سلام...(دل نوشته بیست و چهارم)
دلم گرفته,خیلی هم گرفته.حدود 15 روز میشه که درد و دلم رو تو ولاگتون نمیبینم.حق بدین به من,چون این تنها راه ارتباطیه من با شماست.این تنها راهیه که میتونم دل نوشته هام رو برای کسی بفرستم که بودنش باعث بودنمه و نبودنش باعث مرگمه

سعید | September 8, 2011 03:18 PM

سلام...(دل نوشته بیست و سوم)
تازه فهمیدم پنج روز پیش تو مالزی کنسرت داشتین,یعنی پنج روز پیش فاصلتون با ایران و با من کم شده بود,درسته که دیر فهمیدم ولی بازم احساس خوبیه,امیدوارم این فاصله کمتر هم بشه.
کنسرت مالزی رو از youtube دانلود کردم.احساس کردم تو این کنسرت خیلی شاد و خوشحالین,منم خیلی خوشحال شدم روحیه شاد و خوشحالتون رو دیدم.
دیگه زمان زیادیه که غرق شما شدم ولی نفسم از این غرق شدن نمیگیره.این غرق شدن رو دوست دارم

سعید | September 7, 2011 02:55 PM

سلام داریوش عزیز ما به عشقت زنده ایم

در این غوغای مردم کش

در این شهر به خون خفتن

خوشا در چنگ شب مردن

ولی از مرگ شب گفتن ...

واسه من فرقی نداره

خونم رو ابرها بریزه یا آسفالت خیابون !

میشه شماره موبایلتون رو بفرستی رو ایمیلم، ممنون میشم
به امید روزهای خوب و پیروزی مملکتمون ،امیدوارم همیشه پاینده باشی

محمدحسین | September 7, 2011 05:44 AM

سلام
ازتون خواهش می کنم در صورت امکان شعر بیژن مفید در شهر قصه را(نه دیگه این واسه ما دل نمیشه) با صدای زیباتون بخونید
با تشکر
فرشاد شیرازی
نه ديگه اين واسه ما دل نميشه
نه ديگه اين واسه ما دل نميشه
هر چي من بهش نصيحت مي کنم
که بابا آدم عاقل ديگه عاشق نمي شه
ميگه يا اسم آدم دل نمي شه
يا اگه شد ديگه عاقل نمي شه
بهش ميگم جون دلم اين همه دل توي دنيا
چرا يک کدوم مثل دل خراب و صاحب مرده ي من
پا پي خيال باطل نمي شه
چرا از اين همه دل
يک کدوم مثل تو ديوونه ي زنجيري نيست
يک کدوم صبح تا غروب تو کوچه ول نمي شه
ميگه يک دل مگه از فولاده
ميگه يک دل مگه از فولاده
که تو اين دور و زمونه چشش و هم بذاره
هيچ چيزي نبينه يا اگه چيزي ديد
خم به ابروش نياره
ميگه هر صيد که مي شه قلب باشه
ميگه هر صيد که مي شه قلب باشه
اما هر چي قلب شد دل نمي شه
نه ديگه نه ديگه
نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه
نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه
نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه
نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه
نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه

فرشاد | September 7, 2011 04:36 AM

سلام...(دل نوشته بیست و دوم)
دل نوشته امشبم بوی خواهش و التماس میده...خواهش از شما,خواهش از کسی که تبدیل شده به بزرگترین شخصیت زندگیم.
ازتون خواهش میکنم اگه یه روز دل نوشته هام رو خوندید,پیش خودتون فکر نکنید که من از روی بیکاری هر روز میام تو وبلاگتون و براتون از احساس درونم میگم.
بزرگترین و تنها خواهشم از شما که بینهایت دوستتون دارم همینه.

سعید | September 6, 2011 02:23 PM

من که در این آشفته بازار چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست گویی که برای گفتن من شعر هم به گل مانده... آری این روزها سرمان را میکوبند به طاق ، ما که از آوارو ترکش همه را به جان خریدیم آیا این جوابی برای از خود گذشتگیمان بود؟ به صلیب صدا مصلوبم نه به گونه ای که مغلوب باشم ، فقط کمی دلم مثل دلت خون است. دنیای این روزای من سخت می گذرد اما از هیچ کس گله ای نیست .آری ما جماعت دردمان از خودمان است ،سرم گرم به خود زخم زدنیم و در هر لحظه از این کار غافل نیستیم دیریست که از خانه خرابان جهانیم در این دنیا که حتی ابر نمی بارد به حال ما چاره چیست؟ غم من سفره های خالیست غم من دست های نحیف مردم ، غم من شلاغ جهالت به تن شریف مردم ، غم من غم اعدام شقایق است غمی که باعث انهدام سرو آزاد شد غمی که باعث شد خونهای پاک و بیگناهی به خاک وطنم سرازیر شود، یاران منشینید خموش ایران برسایه ی دار است منشینید خموش... قسم به دلهای خسته ی خسته دلان ،قسم به قلب شکسته ی خسته دلان، به آه بر لب نشسته ی خسته دلان که دوباره می سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش ستون به سقف تو میزنم اگر چه با استخوان خویش ...
حالا من مانده ام و این خانه ی ویران پر از خشم و کینه ام چه کسی دستانش را برای ساختن وطن در دستهایم میگذارد؟؟؟
پس ببین یادت بمونه همه هم اینو بدونن زنده بودیم اگه فردا وعده ی ما لب دریا.قبول؟
میعادگاه ما: انسان و آبادی، زمان این حرکت: دیروز و همی دیروز هایی که به امید فردا از بین رفتن...
تو هوجومه این همه حرف هر جوابی یه سقوطه تو بگو هر چی که می خوای من که سنگرم سکوته...
تقدیم به استاد عزیزه راه آزادی :
داریوش اقبالی

farhad | September 5, 2011 11:45 AM

سلام...(دل نوشته بیست یکم)
تازه از خواب بیدار شدم.متاسفانه یه خواب بد در مورد یکی از افراد خانوادم دیدم.میگن باید خواب بد رو به آب گفت تا با پاکیش بدیه خواب رو از بین ببره. آبی پاکتر و زلال تر از شما پیدا نکردم

سعید | September 3, 2011 11:40 PM

سلام...(دل نوشته بیستم)
واژه ای پیدا نمیکنم که بتونم بزرگیتون رو وصف کنم...پس بهتره حرفی نزتم
به امید یه اتفاق خوب برای من برای شما برای همه

سعید | September 2, 2011 03:42 PM

سلام...(دل نوشته نوزدهم)
همه از غرق شدن میترسن ولی من نمیترسم چون غرقه آهنگا و شخصیت معنویتونم,وآرزو دارم تو همین غرق شدن نفسم گرفته بشه.
معمولا دیوونه ها رو مسخره میکنن ولی من خجالت نمیکشم که دیوونه شمام تازه افتخارم میکنم.
وقتی عاشقی حرمته خودش رو از دست داده من واسه عشقم به شما حرمت قائلم.
دیگه بخش بزرگی از دنیام شدین.امیدوارم و از ته دلم آرزو میکنم همیشه تو دنیام باشین...امیدوارم

سعید | September 1, 2011 03:49 PM

سلام...(دل نوشته هجدهم)
میخوام به شما از ایران بگم(همون طور که خودتون بالای وبلاگتون نوشتین)امیدوارم ناراحتتون نکنه چون حقیقته و حقیقت همیشه تلخه.
من بچه ایرانم,بچه یه کشور قدیمی,میگن قبلا سرشار از تمدن و فرهنگ بود,نمیدونم باید الان به خودم افتخار کنم که گذشتم پر فروغ بود یا از حال و هوای الانه سرزمینم گریه کنم.قدیمیا که میگن گذشته ها گذشته,الانت رو نگاه کن.میگن قبلنا کشورمون پلنگ بود یه پلنگ قوی ولی الان گربه شده,گربه ای که مریض شده,حالش خوب نیست,اگه کسی درمانش نکنه میمیره,همون طور که ما مریضیم,ما هم حالمون خوب نیست,یعنی دکتری پیدا میشه که ما رو نجات بده...شاید راه درمان دست خودمونه,شاید باید دارو رو خودمون بسازیم.شاید...
چرا اینقدر شاید و نمیدونم تو جمله هام وجود داره؟واقعا نمیدونم ....

سعید | August 31, 2011 03:56 PM

سلام...(دل نوشته هفدهم)
درسته که اینجا چراغی روشنه ولی از ترس تنها بودن نیست از دونستن تنها بودنه,از دونستن تنها دونسته زندگیمه.ترس برام دیگه مفهومی نداره,ولی حسرت و تنهایی برام پر از مفهومه,پر از مفهومه بی عدالتی پر از احساس پوچ بودن.
قلب من فقط با صدای شما کوک میشه و با وجود شماست که ساعت زندگیم حرکت میکنه و فقط وقتی آهنگاتون رو گوش میدم احساس پوچی نمیکنم و وقتی شعر میگم احساس تنهایی نمیکنم.
نمیدونم هوا تاریک شده یا چشام همه چی رو تاریک میبینه.فقط یه روزنه نور وجود داره....تنها امید زندگیم

سعید | August 30, 2011 03:42 PM

سلام...(دل نوشته شانزدهم)
سلامی عمیق به شما که تنها دلیل بودنم تو دنیا هستین
میخوام یه خورده از حال و هوای شهرمون براتون بنویسم.چند روزه با اینکه تو تابستونیم ولی هوای شهرمون سرد شده,حتی پنجره های خونمون رو میبندیم,ولی اتاق من گرمه چون داره آهنگ شما تو اتاقم پخش میشه.الان که دارم دل نوشتمو مینویسم آهنگ تصویر رویا رو گوش میدم,خیلی قشنگه.
ندونستن و خبر نداشتن از آینده آزارم میده,فقط یه چیزو میخوام بدونم و اونم اینه که تا وقتی من تو دنیا هستم شما هم تو این دنیا هستین حتی اگه فاصلمون از شمال تا جنوب باشه.اگه خدایی وجود داره باید این آرزوی من رو درک کنه,فکر نکنم چیز زیادی تا الان از خدا خواسته باشم ولی این آرزو رو از خدا طلب دارم.

سعید | August 29, 2011 03:56 PM

سلام ای قهرمان.
داریوش جان امیدوارم تا سالیان سال زنده باشی و برای مردمت ترانه های زیبا اجرا کنی. هر روز کارت بهتر از دیروز می شه. کنسرت ها با شکوه تر می شه.واقعا شاهکاری داریوش!
همیشه دوست دارم.

محمد رضا | August 29, 2011 04:38 AM

سلام...(دل نوشته پانزدهم)
میتونم تصور کنم تو زندگیتون تا الان چند نفر گفتن که دوستتون دارن و عاشق آهنگاتونن و...
خب منم یکی از اون میلیون ها نفر.نمیدونم احساس مردم نسبت به شما براتون عادی شده یا نه,البته برای خیلی با شرایط شما عادی میشه ,اگر هم براتون عادی شده باشه برای من مهم نیست و نمیخوام هم بهش فکر کنم,چون چه بخوام و چه نخوام وجود شما تو زندگیم جاری شده و با تمام وجود حستون میکنم(مخصوصا از وقتی که دل نوشته هام رو تو وبلاگتون میذارم احساس عمیق تری پیدا کردم).تو همه افکار و کارام شما بخش جدا نشدنیه ذهنم هستین.
چیزای زیادی تو دنیام وجود ندارن که بهشون اعتقاد داشته باشم,ولی به شما اعتقاد دارم یه اعتقاد عمیق.اعتقادهای قبلیم شاید به دلیل مقلد بودنم و جوی که از اجتماع یا خانوادم میگرفتم بود ولی اعتقادم به شما یه اعتقاد واقعیه چون خودم بهش رسیدم,بدون کمک گرفتن از کسی,فقط و فقط خودم به این اعتقاد رسیم.این اعتقاد برام ارزش داره و تا آخر هم روی اعتقادم میمونم.مطمئنم

سعید | August 28, 2011 03:01 PM

داریوش عزیز خوشحالم که می توانم با شما ارتباط داشته باشم هرچند اینگونه دورادور .
من ترانه سرا هستم . در ایران ترانه هایم خوانده شده . اما یکی از آرزوهایم این است که ترانه هایم توسط بزرگی مثل شما خوانده شود . لطفا جوابم را بدهید تا بدانم چطور می توانم ترانه هایم را برایتان بفرستم .

محسن | August 28, 2011 02:51 PM


حجم امید باش وَ بر گِرد من بچرخ
با من برقص در هیجان بهار و عشق
بگذار نو شوم
با من صبور باش که آسوده نیستم
با من صبور باش که از ترس نیستی
کز کرده ام درون خودم
با تو نیستم

shahin | August 28, 2011 11:19 AM

سلام...(دلنوشته چهاردهم)
حدود 7ساعت دیگه امتحان دارم.آخه تابستون هم واحد برداشتم تا زودتر درسم که فکر نکنم به دردم بخوره و بتونه کمکم کنه تموم بشه.یک ساعت درس میخونم نیم ساعت آهنگاتون رو گوش میدم تا بازم حوصله درس خوندن داشته باشم.یادم نمیره با چه اشتیاقی رفتم دانشگاه ولی دیگه از اون شور و اشتیاق چیزی نمونده.
ببخشید که هر روز مزاحمتون میشم چون این تنها راهیه که میتونم درد و دل کنم با کسی که تو زندگیم احساسش میکنم...بازم ممنونم بخاطر همه چیز

سعید | August 27, 2011 03:49 PM

سلام...(دل نوشته یازدهم)
اینجا ایرانه,وطن من وطن تو,دیگه روزاش برام قشنگ نیست,چون پره از صدا,نور و شلوغی و هیاهو که مزاحم فکر کردن آدمه,باید صبر کرد تا شب بشه,باید صبر کرد تا همه آدم های شهر بخوابن,من عاشق طلوع خورشیدم چون با طلوعش تازه همه مردم بیدار میشن ومن تازه بخاطر خستگیه ذهنم خوابم میبره,دلم میخواد همیشه خواب باشم چون تو بیداری نمیشه چیزای قشنگ دید حتی تو بیداری نمیشه آرزو کرد,مخصوصا برای من که قشنگترین لحظه زندگیم تو خواب اتفاق افتاد,یعنی دیدن شما تو خواب,دیدن قویترین مسکن زندگیم...
((تو شهری که حرمت شعر از بین رفته بهتره هر کسی شعر خودشو بگه))

سعید | August 22, 2011 02:34 PM

فوق العاده هستید
اشعار، اخلاق، رفتار، تفکرات و عشق شما همیشه برای من مثل یک الگو بوده و هست

مهران | August 22, 2011 01:41 PM

سلام...(دل نوشته دهم)
اوروز دل نوشته هام 2رقمی شده...همون قدر که دلنوشته هام داره زیاد میشه به تنهاییم هم اضافه میشه...دیگه تنهایی رو با تمام وجود حس میکنم,کاش تنهایی من هم مثل تنهایی بقیه آدما بود...همه به امید اینکه یه روزی تنهاییشون از بین میره زندن ولی من میدونم تا آخر عمر تنهام...از این دونستن متنفرم...منی که ندونسته های زندگیم به اندازه ستارهای آسمونه نمیدونم چرا تنها موندنم رو میدونم...دنیای عجیبیه ...برای من که قشنگی نداره ولی امیدوارم برای شما پر باشه از قشنگی و رضایت

سعید | August 21, 2011 07:13 AM

سلام...(دل نوشته نهم)...چند وقته که دارم آدم عجیبی میشم,دارم از سعید قبلی فاصله میگیرم,اونم چه فاصله زیادی,اینقدر دارم عجیب میشم که حتی شعرم میگم...آره,شعر میگم,خودم هم باورم نمیشه,اگه دوستام و خوانوادم بفهمن از تعجب شاخ در میارن.الان به تنها کسی که میتونم اعتماد کنم و درد و دلم رو بهش بگم قلم و کاغذه و همچنین شما...برای تک تک لحظاتی که شما و آهنگاتونو درک کردم شعر گفتم(البته شعر که نه آه درون تعبیر بهتریه)
اسم بعضی از شعرهایی رو که گفتم:شعر اول,گم کرده,شمع و دیوار,وفادار,قناری,ترانه های پوشالی,رویای عشق,سرنوشت شوم,لحظه ای کوتاه,دروازه و ...نمیخوام و نمیتونم شعرهام رو تو سایتتون بذارم چون غیر از شما کسای دیگه هم میتونن اونهارو بخونن پس بهتره پیش خودم بمونه شاید یه روزی بتونم به دستتون برسونم که فقط شما به شعرهام نگاه کنید و به امید اون روز و اون احساس خوب زنده ام,

سعید | August 19, 2011 01:19 PM

سلام...(دلنوشته هشتم)
کاش یه باغ گل داشتین که باغبون نداشت,;کاش یه خونه داشتین که نگهبان نداشت,;کاش یه ملودی داشتین که ترانه نداشت,کاش یه آسمون داشتین که آفتاب نداشت,کاش یه قفس داشتین که پرنده نداشت,کاش.....تا همه نداشته هاتون من میشدم.برای همه چی ازتون ممنونم,برای همه آهنگاتون برای شخصیت معنویتون برای همه چی

سعید | August 18, 2011 02:20 PM

بخوان كه استوارتر شويم
بخوان كه از اين زندان خسته شويم
بخوان كه يكى شويم
از قلبت بگو كه ايران است
از ما بگو كه برايت مى تپيم
بخوان كه ما از تو زنده ايم
بخوان رساتر
بخوان خشمناك خون عزيزان وطن
بخوان كه از ياد نبريم خروش قلبمان را
و بهايى كه براى آزادى داده ايم
بخوان عاشقانه ترين حماسه ها را
كه برخيزم
و براى وطن بميريمبخوان كه استوارتر شويم
بخوان كه از اين زندان خسته شويم
بخوان كه يكى شويم
از قلبت بگو كه ايران است
از ما بگو كه برايت مى تپيم
بخوان كه ما از تو زنده ايم
بخوان رساتر
بخوان خشمناك خون عزيزان وطن
بخوان كه از ياد نبريم خروش قلبمان را
و بهايى كه براى آزادى داده ايم
بخوان عاشقانه ترين حماسه ها را
كه برخيزم
و براى وطن بميريم

مرد روشن ( فردا ) | August 17, 2011 01:54 AM

سلام...(دلنوشته هفتم)...بالاخره تونستم فیلم فریاد زیر آب رو دانلود کنم...دیدمش ...نمیدونم چرا منی که غرق فیلمهای هالیوودی بودم چطوره که عاشق یه فیلم ایرانی شدم اونم برای فیلمی که قبل از به دنیا اومدنم ساخته شد.مطمئنا دلیلش شمایید این روزا هر چیزی که بوی شما رو بده برام عزیزه...
دیگه هیچی واسم عجیب نیست منی که تا چند ماه پیش کامپیوترم پر بود از آهنگای رپ و راک حالا پر شده ازآهنگ و عکس و کلیپ های شما.....
هر روز و هر ساعت دارم میبینم که از دوستام دارم فاصله میگیرم چون با دوستام با توجه به شرایط فکری قبلیم آشنا شده بودم,دیگه برای هم قابل درک نیستیم.کم کم دارم به تنهاییم عادت میکنم

سعید | August 16, 2011 02:44 PM

سلام عزیزتر از جانم..(دل نوشته ششم)..توی دل نوشته قبلیم گفتم که2ماه که محو شما شدم,باورش سخته ولی همه این احساس از یه خواب شروع شد ,تو همون زمانی که حالم خیلی بد بود یه شب خواب دیدم که شما روی ایوون خونمون نشستید با هم حرف نمیزدیم ولی تو نگاهتون به من پر حرف بود,پر از دونستن حال من,پر از همدردی.وقتی داشتین میرفتین یه غمی تمام وجودم رو تو خواب گرفت که حد نداره,وقتی که آخرین نگاهتون رو از پشت شیشه ماشین میدم که داشتین از کوچمون میرفتین..خیلی احساس عجیبی بود,باز حالم گرفته شد...بعد از اینکه بیدار شدم زود رفتم طرف ایوون خونمون فقط داشتم زل میزدم به جائی که شما نشسته بودین...خیلی وقتا که حالم گرفته میشه جای من روی ایوون خونمونه,اون قسمت دیگه برام مقدسه..برام جالب اینه که قبل از اون خواب من هیچ احساسی نسبت به شما و آهنگاتون نداشتم ولی حالا همه چیز فرق میکنه...

سعید | August 15, 2011 02:16 PM

با سلام بر عشقم

داریوش جان قربان قدم های پاکت که بر روی صحنه نمایش می گزاری که بشود روی ماهت رو ببینم. دیشب خوابتون رو دیدم

وحید کرمی | August 15, 2011 08:35 AM

سلام...(دلنوشته پنجم)...من یه معذرت خواهی بهتون بدهکارم,خیلی با خودم کلنجار رفتم که بهتون بگم یا نگم,آخر تصمیم گرفتم که حداقل به شما دروغ نگم.من حدود 2ماه بیشتر نیست که به آهنگاتون گوش میدمو عاشقتون شدم که این عشق رو با هیچ عشق دیگه ای نمیشه عوضش کرد,مثل عشق یه پسر به پدر مثل عشق یه مومن واقعی به خدا مثل....
داشتم میگفتم یه معذرت خواهی بهتون بدهکارم حتی این معذرت خواهی رو به خودم هم بدهکارم,چقدر احمق بودم چون قبلا آهنگاتون رو گوش نمیدادم.قرار بود دروغ نگم اصلا از شما خوشم نمی یومد,بچه بودم,خام بودم,شاد بودم...متاسفم,چه جوونیه مسخره ای داشتم.میدونید الان حسم چه جوریه,مثل قبلا شاد نیستم ولی حداقل از نظر درونی راحت ترم.قبلا الکی خوش بودم ولی الان حداقل غمم دلیل داره,تنهائیم دلیل داره,دوست داشتن شما دلیل داره.....

سعید | August 14, 2011 01:07 PM

با سلام
داريوش تو واقعا" اسطوره اي
من هيچ وقت بيهوده از كسي خوب نميگم
ميگي چرا؟چون من در چند صفحه كه طرفدارهات ميچرخوندن اين انتقاد هارو كردم(ترانه سراي مي زده بيژن ترقيست و نحوه صحيح شعر دكلمه اول بغض به اين صورت هست:گيرم كه بر سر اين بام بنشسته دركمينه پرنده ايد)
و اونها سريع كامنت هاي من رو پاك كردن
حال ميبينم تو هم اين انتقاد ها رو خوندي و هم در معرض ديد بقيه گذاشتي
داريوش درود بر تو
اميد وارم هميشه سالم و سلامت وشاد و موفق باشي
تو الگوي بسيار مناسب براي هم نسل هاي من هستي
انتقاد پذيري در خيلي ها امروز نيست
داريوش هميشه داريوش

مصطفي | August 14, 2011 07:45 AM

سلام...(دلنوشته چهارم)...امشبم مثل هر شب بیدارم...نمیدونم چمه,نمیدونم به چی فکر میکنم,نمیدونم آینده چی میشه.فقط این رو میدونم اگه شما تو عصر من نبودین منم دیگه نبودم,به این حرفم اعتقاد دارم,خیلی بخاطر بزرگیتون ممنونم...هوام خیلی سرد شده حتی تو تابستون.راستی هنوز خودم رو معرفی نکردم..یه جوون 24ساله که خیلی زود پیر شده.اسمم سعید,سعید یعنی خوشبخت(خندم گرفت)...حتی با اسم خودم هم متضادم...اشکال نداره حداقل به این خنده تو این روزای پر تشویش می ارزید...الان که دارم این دلنوشته رو مینویسم دارم فیلم فریاد زیر آب رو دانلود میکنم,بیصبرانه منتظرم با این سرعت کم اینترنت دانلود شه

سعید | August 13, 2011 02:06 PM

خیلی میخوامت,عاشق روی ماهتم...دوستت دارم

parsa | August 13, 2011 12:32 PM

دوست ات دارم

مهدی | August 13, 2011 12:28 PM

سلام...این دلنوشته سومه که براتون مینویسم../نمیدونم دلنوشته های قبلی رو خوندید یا نه,یعنی زیاد اهمیت نداره,همین که میتونم حرفهای درونم رو براتون بنویسم(حتی اگه این احساس یک طرفه باشه,حتی اگه شما دلنوشته هام رو نخونید ,حتی اگه...)باز هم وزن زیادی از غصه دلم کم میشه,حداقل باعث میشه به تنهائیه درونیم فکر نکنم,راستی اینو هنوز نگفتم خیلی خیلی زیاد دوستون دارم,حتی بیشتر از خودم حتی بیشتر از خدا..........

سعید | August 11, 2011 01:36 PM

سلام عزیزم . وای.............. خیلی زیبا بود این آهنگ دیوار . آقا داریوش من هیچ وقت اجازه ندادم هیچکی حتی تو شوخی بهتون نوهین کنه. من با تمام وجود و با دلم با شمام نه با عقایدم . من شمارو در حد یک رسول واقعی قبول دارم. ما و مردم ایران لایق خوبی های شما نیستیم ما همیشه به فکر منفعته خودمون بودیم و به پاکی این صدا ایمان نداشتیم . من همیشه گقتم الان هم میگم شما از خودتون واسه ایران و ایرانی گذشتین و تنها کسی که بهتون پاداش میده خداست. من 19 سالمه و تمام افتخارم به اینه که سربازه داریوش اقبالی . رو هر کمکی برای دوباره سازی وطن رو من حساب کنید. خدایا از عمر من کم کن و به عمر استادم داریوش اقبالی اضافه کن . دوست دارم و همیشه حامیه شماو راه مقدستونم . به امید پیروزی مملکت ملتمون...

farhad | August 11, 2011 03:55 AM

سلام...(دل نوشته دوم)...هنوز دلنوشته اولم تو سایت نیومده..ولی مهم نیست,حالم خوب نیست,همین که براتون مینویسم برام کافیه وکاش میتونستم اشکام رو هم بفرستم..

سعید | August 10, 2011 06:19 AM

سلام...واي..يعني واقعا خودتون دارين اين دل نوشته رو ميخونيد..باورشم برام سخته,راستش رو بخواين ته ذهنم باور نميکنم چون به خيلي از ناباوري ها رسيدم,ذهنم پر شده از پوچي فقط صدا و آهنگ و مصاحبه و فلسفه ومنطق شما تو ذهن و جسم و روح منه.فقط شبها با آهنگاتون خوابم میبره(مخصوصا اینجا چراغی روشنه)فقط تنهائیام با صدای شما وعکسای شما رو دیوار اتاقم پر میشه...خداحافظی نمیکنکم چون تازه شناختمتون...این آغازی دوبارست.

سعید | August 9, 2011 12:23 PM

درود بر شما داریوش عزیز، من فقط 18 سالمه و همیشه به یاده شما شعر میگم می دونم کوچکتر از اونم که جوابم رو به ایمیلم بدید دوستون دارم و بزرگترین آرزوم اینه که شما راجع به کلماته آهنگین من نظر بدین ، نمی دونم این آرزوم بر آورده میشه یا نه ، توی ایران واسه یه دختر 18 ساله هیچی به جز عشق به وطن و مبارزه برای دوباره بدست آوردنش وجود نداره و من به جز همه ی آنها آرزومه که تا زمانی که جان در بدن دارم و واسه ایران و ایرانی شعر بگم اما نگرانم که تا آخر عمرم صدام و ترانه هام به گوش هیچ کس نرسه، نمی دونم تقدیر چیه اما ازتون خواهشمندم که حداقل این لطف رو در حقم بکنین و راجع به اونها نظر بدین، بازم ممنونم از همه ی ترانه های زیباتون، با مهر غزاله

غزاله | August 9, 2011 07:57 AM

برادر آسمان ابریست،
برادر امیدت را مده از دست...
یکی در گوش می خواند
که ابری هست، ابری هست
و بارانی که در راه است.

فرزاد | August 9, 2011 03:18 AM

با سلام
داريوش جان من چند تا انتقاد داشتم كه تو صفحه فيس بوك داريوش فن نوشتم ولي پاك شد
ديدم بهتره مستقيم تو وبلاگ خود شما بنويسم
1-تو آلبوم انسان در كاور اين آلبوم كه از فيسبوك داريوش فان نشون داده شد ترانه سراي مي زده به اشتباه ذكر شده كه ترانه سراي اين كار آقاي بيژن ترقيست
2_در ترانه بغض قناريها دكلمه اول كار رو كه براي گلسرخيست اشتباه خونده ميشه در اون قسمت كه ميگيد:گيرم كه بر سر اين بام ،بنشسته در كمينه پرنده اي؛كه شكل صحيحش به اين صورت هست:گيرم كه بر سر اين بام،بنشسته در كمينه پرنده ايد.اينطوري هم قافيه درست هست هم مخاطب شاعر كه از ابتدا جمع بوده ،تا آخر جمع ميمونه و هم شعر زيبا تر ميشه.من دوست دارم شما اين شعر زيبا رو به شكل صحيحش دكلمه كنيد چون اين شعر با صداي گرم شما زيباتر ميشه
3-دكلمه ديگري در برنامه آينه كرديد كه اون هم چند جا اشتباه داشت مثلا همون اول كه ميگه عشق يعني يك شقايق در ميان دشت خار،باور امكانه با يك گل بهار كه شما گفتيد باور امكان،با يك گل بهار
داريوش خيلي دوست دارم به خاطر همين هست كه پيگير همه كارات هستم.
موفق و شاد باشي و دوست دارم اين اشتباهات اصلاح بشه تا طرفدارات از اشتباه در بيان خصوصا ترانه سراي ترانه ي مي زده
مرسي

مصطفي | August 7, 2011 08:03 AM

Dear Dariush;
There is poem I heard that you are singing but seems that you dont know the peot.
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
This poem is from Mr. Bahman Raafei Boroujeni. You can find more information about that if you google it. I was born in Boroujen so I will be proud if you mention his name whenever you sing this song. Thank you.

Emad | August 5, 2011 11:50 PM

با سلام و درود بر شما
همانطور که خبر دارید در کشور های آفریقایی، بخصوص سومالی قحطی شدیدی رخ داده است که من رو به یاد آهنگ بوی گندم شما می اندازه.
لطفا یه موزیک ویدیو با موضوع مردم سومالی بسازید.
یا یه موزیک ویدیو با آهنگ بوی گندم بسازیم.

بنی آدم اعضای یک دیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند.

موفق باشی

علی اصغر | August 5, 2011 07:37 AM

سلام داريوش عزيز،

شما نه تنها عشق و آزادي را دل ملت ايراي روشن مي‌کنيد بلکه مايه افتخار براي افغان‌ها نيز هستيد. با آهنگ‌هايت بزرگ شده ام.

با سپاس،

سير

سير فرزاد | August 2, 2011 10:49 PM

،با صدای قشنگت زندگی کردم، از خدا برای وجود عزیزت سلامتی و عزت آرزو میکنم و امیدوارم همیشه پاینده بمانی

پیمان شکرزاده | July 25, 2011 11:18 AM

با سلامی دوباره برای ابرمرد ایران

دعای داریوش کبیر در تخت جمشید:
(خداوند این کشور را از دشمن"از خشکسالی"از دروغ محفوظ دارد)
این جمله است که شما داریوش عزیزم می خواهی به ان برسی دعای همیشه من این است که محقق شود واین اب وخاک ما بلاخره به این سرانجام نیک برسد انشاا...

بازهم ممنونم از لطف شما
وحید کرمی

وحید | July 24, 2011 04:49 AM

سلام بر شاه شاهان داریوش کبیر
دوباره مزاحمتون شدم،از کلیپ جدیدتون ممنونم، کماکان بی نظیر هستید.دوست دارم دست نوشته هاتون رو داخل ایمیلم ببینم مخلصتون بچه محل امام رضا

نوکرت
وحید کرمی

وحید | July 24, 2011 04:33 AM

داريوش جان سال ۸۹ خيلي عالي بود و شما خيلي خوب هم از نظر تعداد کار ها هم از نظر کيفيت اونها بسيار موفق بوديد، و اميدوارم امسال هم مثل سال گذشته چند نا آلبوم موفق و دهها تک آهنگ جديد ارائه کنيد. من از طرفدارهاي هميشگي شما هميشه بودم و خواهم موند. خيلي خيلي دوست دارم .به اميد شنيدن کارهاي جديد شما.اميدوارم هميشه موفق باشي.

mohammad | July 21, 2011 11:09 PM

داريوش کسي بود که جاي آينه ها شکست
تو مسير جاده ها دل به هيچکي نميبست!!!
هرجاي دنيا که باشي ميخوامت...
کي مياي از ديار غربت پيش ما؟؟؟

داريوش هميشه داريوش

سعيد داريوش پرست | July 20, 2011 02:45 AM

سلام داريوش عزيز برات آرزوي موفقيت دارم.
نترس از اين سياهي تو شبتابي مگه نه؟
نترس از مرگ دريا خود آبي مگه نه؟

mohammad javad | July 19, 2011 11:44 AM

درود بي پايان به عزيز دل دردمندان.باعث افتخار بندست حظور در وبلاگ شما و عرض ادب خدمتتون.جناب استاد راستش بنده اينترنتم سرعت پايين هست نتونستم کليپ بنياد آييه رو کامل ببينم.با عرض پوزش اما با توجه خوب شما و ارائه اطلاعات پايين صفحه حتما برنامتونو از شبکه ي اميد ايران ميبينم.بدرود تا درودي ديگر

حسین | July 19, 2011 01:43 AM

داریوش...همیشه داریوش

SAJAD | July 18, 2011 07:12 AM

درود به تنها صدای آزادی ایران


من آن موجم که آرامش ندارم
به آسانی سره سازش ندارم

mojtaba | July 13, 2011 03:52 PM

نه ديداري، نه بيداري، نه عشقي از سر ياري
مرا آشفته ميدارد چنين آشفته بازاي ......
من ۱۷ سالمه و از زماني که يادمه صداتو شنيدم همه جا هرجايي همه خانواده من عاشقت هستن
بزرگترين آرزوي من ديدار توست.....
خواهش ميکنم جوابمو بده
دیگه نمیتونم چیزی بگم چون اشک امونم نميده.

پیمان نارویی | July 12, 2011 02:53 PM

داريوش جان بي نظيري، خيلي دوست دارم و برات آرزوي سلامتي و موفقيت دارم.
پاينده باد داريوش
پاينده باد ايران
پاينده باد آزادي

هادي | July 12, 2011 07:04 AM

اين روزا مخصوصا اين دو ماه بايد بگيم
آخرين سنگر سکوت نيست حق ما گرفتنيست
آسمونشم بگيريد اين پرنده مردني نيست
برات آرزو سلامتي دارم

موحد | July 9, 2011 04:14 AM

ای یار همیشه حاظر ما ملت سوخته، به امیدت زنده ایم و به یادت نفس میکشیم و چشم امیدمان به توست، زنده باشی

شایان | July 7, 2011 09:24 AM

نام:

ایمیل:

صفحه شخصی:

نظر:

فارسی English

لطفا بيش از يک‌ بار کليد «بفرست» را فشار ندهيد؛

لطفا مرتبط با مطلب اصلی، گویا و در صورت امکان کوتاه بنویسید؛

وارد نمودن نام و آدرس ایمیل معتبر الزامی است؛

اطلاعات تماس شما نزد مدیریت و نگارنده وبلاگ محفوظ است؛

نظر شما پس از بازبینی منتشر خواهد شد؛

در صورت عدم تمایل به درج و انتشار نظرتان در وبلاگ، این درخواست را در نظرتان ذکر نمایید.



ارسال مطلب به دوستان

آدرس ایمیل گیرنده را وارد کنید:

آدرس ایمیل خود را وارد کنید:

می توانید به این ایمیل یک پیام هم اضافه کنید (اختیاری):