یکشنبه ۳۰ بهمن ۹۰


یکی بود، یکی نبود...



یکی بود، یکی نبود
زیر گنبد کبود، لخت و عور تنگ غروب
یه ملت نشسته بود...
چرا باید همیشه یکی باشه و یکی نباشه ؟ چرا باید همیشه نشست ؟ چرا هرگز کلاغه به خونش نمیرسه ؟
همه به من میگن چرا سکوت ؟
دوست دارم در جواب سوالی را مطرح کنم که: " اگر نباید سکوت کرد چرا همه سکوت کردند؟ "
نگاهی به پشت سر کردم، رد پای فریاد 40 ساله ام روبرویم نشسته بود ، صدای این فریاد ها را شاید بهتر در سکوت میتوان شنید، اما سکوت را جواب نمیدانم ، سکوت برایم به معنی مراقبه ، به معنی بازنگری به درون خود، درون من، درون تو و درون مایی که درد میکشیم اما ناظریم ، می سوزیم اما تماشاچی ایم ، بیماریم اما نشسته ایم ، مرگ را لمس میکنیم اما منتظریم...
از شعار به شعور رسیدن کمی سکوت میخواهد
از عکس العمل به عمل رسیدن کمی سکوت میخواهد
از شکست ها به موفقیت ها رسیدن کمی سکوت میخواهد
سکوت تا صدای هوشیار آن زندانی در درون ذهن دربند خود را بشنویم که تکرار اشتباهات تدارک خاموش تکرار آنهاست.
آیا فکر نمی کنید که تکرار دیگر بس است، تاریخ تکرار دیگر بس است، تکرار این تاریخ دیگر بس است؟
باید جهان را تازه دید
رفت و به فرداها رسید
برای یک آغاز نو
نباید انتظار کشید...









نظرها:


به نام آنکه روح و جسم و اندیشه را در هم آمیخت. و بعد سلام. خدمت برادر همیشه جاویدم جناب داریوش خان اقبالی، بزرگ مرد هنر و اندیشه. وباز القصه
میدونی داداش خیلی وقتا باهات توی خلوتم حرف میزنم. امید وارم تلخ زبانیهایم رو به شیرینی کلامت ببخشی.اما درد دلی دارم در قالب انتقاد فقط برای شما.
آهای مردم دنیا، گله دارم ، گله دارم ، من از عالم و آدم گله دارم، حتی من از دست خدا هم گله دارم.
چرا گله دارم؟ چون مردمم صدای من را میشنوند ولی انگار آب در هاونگ کوبیدنه . تا جایی که صدا که مرحم فریاد بود زخم مرا به پیش درد عظیم دلم خجل مانده.
با تاسف فراوان باید بگم داریوش جا کور دلان به شما میخندند و شما رو با انگشت نشان میدن و باز میخندند و پیش حقارت خودشون میگن ( ولش کن بابا بزار بخونه ، مگه چی کار میتونه بکنه!)بزرگیت رو دست کم گرفتن. این رو هم به مردم القا کردن و با وجود آنکه مردم میبینند و میشنوند ، چون تحت تاثیر این افکار هستند حرف های شما رو نشنیده میگیرند. این واقعیته. حالا شما میگید سکوت؟ باعث رشده؟ نه زمانی که فریادی در ذهن باعث نهیب نشه باعث حرکت نشه، سکوت مقرر خوابه. اونم چه خواب سنگینی.
من یه شمالی هستم.
شمالی گفتی و شعر یادم اومد
مثل شیرین که بود ، فرهادم اومد.
بلند گفتم آهای مردم چه سادن
یه باری رو دوش فریادم اومد.
چه ظلم ها که این خلق بر من روا نداشتن. چه خون دل ها خوردم تا بیدارشون کنم. سرم رو شکستن و گفتن تو کافری. این مردم،هه
این مرز و بوم شهید زیاد داده که هیچ کدوم رو جمهوری اسلامی پرورش نداده. یا لااقل در زمان آقای خمینی چنین نبوده. همه از لوتی های زمان شاه بودن. معدود کسانی هم که در زمان حال رفتن لوتی نبودن. خواستن که لوتیشون کنن نتونستن شدن امام زاده و قدیسو از این دست افرادبودن و شدن. من کسی رو میشناسم که شهیدی زندس بدون آنکه دم بزنه بگه که من جانباز جنگ تحمیلیم. این سکوت معنا نداره؟از افسران رشید زمان شاه بوده.سکوتش چه معنایی داره؟
برادر جان دلم تنگه از این روزهای خسته و مایوس.
از این تکرار بیهوده دلم تنگه همیشه یک غم و یک درد و یک کاووس.
خودت قضاوت کن ( چکش روی سر باشه و زوری بخوان حجاب رو رعایت کنن. میشه؟ چکمه بپوشن و جلوت با قامتی طلبکارانه بایستن و ازت زوری بخوان که مسیر رفتت رو عوض کنی.)برای من شده.
من از گفتن این حرف شرم دارم ولی میگم :
سرباز بودم . داشتم داریوش زم زمه میکردم( برای خودم). افسر نگهبان و یه آن پشتم دیدم.
برگشتم. با یه لهنی که واق سگ از اون بهتر بود بهم گفت:
خوب چشمم روشن داریوش هم که میخونی.(نمیدونم اون چطوری میشناختتون)
برق از سه فازم پرید.قالب توهی کردم.
همه رو از آسایشگاه بیرون کرد. من موندم و خودش منم که جوان بودم و ساده و ترسو (ترس از اضافه و از این چیزا)، مطیع حرفش صاف ایستاده بودم.
دورم میگشت. نفسم تو سینه حبس شده بود :
خوب جواب بده کثافت عوضی. این چه کوفتی بود میخوندی؟ جای نماز و دعا و قرآنته؟(که به خدا یک بار هم ندیدم که نماز بخونه)
به خدا نمیدونستم چه کنم.
یالا بخواب رو زمین(زمین موزایک بود)باید از آخر آسایشگاه تا دم پای منو با زبونت لیس بزنی.
به امام حسین هیچ کاری نمیتونستم بکنم .مجبور شدم این کار رو بکنم.
خوب خودت قضاوت کن.
جایی که یه افسر نامرد دست پرورده این رژیم توان این چنین کاری رو با یه سرباز داره نباید سکوت کرد؟
مردم چه ابزاری برای دفاع از خودشون دارن؟
مردم چه میدونن قانون چیه که از حق خودشون دفاع کنن و سکوت نکنن. زیاد حرف زدم. شرمنده .
در آخرفقط
به دنیایی که مردمانش عصا از کور میدزدند ، من از خوشباوری محبت جستجو کردم.
اوقاتت ناب و خدایی. میبوسمت. برام دعا کن لایق باشم برات دعا میکنم که همیشه امیدوار باشی>آمین

مصطفی | November 23, 2013 09:58 AM

با سلام خدمت بیداری :داریوش جان تو از سرزمینی دور که مردمش انسانیت رامیفهمند با ما اینگونه میگوی ، داریوش فرهنگ آخوندی تا مغز استخان مردم ایران نفوز کرده، رحم نییت اعتماد نیست، کمک به هم نوع مرده، چاپلوسی بیداد میکنه، اینجا کسی خوشی ندیده ، همه دوست دارن یه روز بببنند، خطر ریسک بزرگی شده ،اینجا کسی نمیخواد بهای جیزی رو بده ، یه هم فکر به زور پبدا میکنی، نکه کسی نا امید باشه و بشه، ترس زورش از امید بیشتر شده

داریدش | August 6, 2013 03:33 PM

داريوش عزيزم سلام:
من اولين باره که اومدم اينجا...
همه دل نوشته ها رو هم خوندم.
داريوشِ جان اينجا عوض شده.... اينو حتي من با اينکه سن کمي دارم ميفهمم.
داريوش جان برنگرد ايران...
نميدونم برات چي بنويسم... وقتي حرف هاي دوستام رو خوندم بغض گلوم رو گرفت...
داريوش عزيزم:
آسمون اينجا رو سنگي کردن....
اينجا به خدا اجازه نميدن گريه هاي ما رو ببينه...
اينجا خدا رو خواب کردن....
اينجا همه دروغ ميگن....
داريوش عزيزم:اينجا همون ايراني که ازش حرف ميزني نيست...
خورشيد روشن رو از اينجا دزديدن....
عشق من:تااون روزي که ايران اينجوريه برنگرد...از همون جا برامون بخون که تنها با تو زنده ايم...
تنها با تو آرام هستيم...
تنها با صداي تو نفس ميکشيم...

داريوش عزيز اين را بدان که همه ما عاشقانه تو را دوست داريم و خواهيم داشت...
ما همه حتي جان خود را براي ساخت وطن ميدهيم تا بچه هايمان بتوانند در ايران بدون هيچ ترسي سرود آزادي سر دهند.

سحر | June 8, 2013 02:36 PM

سلام برخواننده محبوب
اهل روستاي کوچکي از مرکز ايران اشتيجه عقدا یزد
همه بچه ها از اهنگهایتان لذت میبریم
دوستتون داریم

بروبچه ها | March 18, 2013 09:14 AM

doroud bar shoma dariush honarmand oo mosighidan bozorg irani,aghayeh dariush khosh behal shoma hamisheh zendegiton ba honareh,manam arezooyeh hamchin zendegi ro daram,dar vagheh vaseh bedast avordanesh daram talash mikonam. hamisheh dost dashtam shomaro az nazdik bebinam be omid didar bahonarmand bozorg irani.......ba arezooyeh movafaghiat barayeh shoma, shomaro be khodaye bozorg miseparam.bedrod

mohamad | October 13, 2012 09:57 AM

درود بر تو اي ياور هميشه مومن من
درود بر تو اي كه هميشه در غم شادي همراه مني
با صدات ارومم ميكني ،
برادر جان،نميدني جه دلتنكم نميدني
دلم خوش نيست برادر جان

Vahid | September 12, 2012 12:40 PM

خدایا همیشه فکر میکردم اگه قرار باشه با داریوش حرف بزنم چی میگم الان فقط میتونم بگم واقعا دوستت دارم و فقط آرزو میکنم یه روز ایران پایین سن واسم جلوتر از همه و فقط با تو شقایق؛همدرد؛و لب دریا رو زمزمه کنم واقعا دوستت دارم
ای کاش این پیام رو بخونید
خدا کنه ی روز تمام دنیا ب جواب سوالاتشون
برسن و جوونه بزنن


رضاحقیقت | August 2, 2012 06:00 PM

سلام از خداوند می خواهم در پناه وی سلامت و عاشق باشید و همیشه به یاد دوست قدیمیتان بابک بیات بمانید. بابک بیات بیشتر از حرف و کلمات بود فردی آرام متواضع و خوش اخلاق بود خوشبحالتان با وی کار کرده اید امید وارم هیچ گاه از یادتان نرود به یاد وی باشید. مرسی.

محمد عرفان | July 13, 2012 12:49 PM

سلام داريوش جون خوبي؟
اينجا واقعا نميشه نفس كشيد
فقط موندم تو چرا دوس داري برگردي
ايران اون ايراني نيست كه تو توش بودي از ازاديش يه ميدون و از جمهوري يه خيابون مونده.

احمد | July 7, 2012 12:46 PM

سلام داریوش جان خوبی؟ ما دردمون از خودمونه از کسی نیست اول باید خودمون رو درست کنیم مردم ما منتظر معجزه هستند در صورتی که به قول اردلان سوار سرنوشت خود ما هستیم هرچی بگم کم گفتم دوست دارم برقرار باشی

saeed dariush parast | June 20, 2012 06:37 AM

Dariushe azizam hich jomleyy nadaram ke betone hese mano nesbate behet bayan kone harchy gashtam chizi peida nakardam ...
Ama faghat bedon dele kheilia barat mitape baraye to va sedat va pesare golet milad, omidvaram hamishe salemo payande bashi ...

Tamame omr bastimo shekastim
Be joz bare pashimani nabastim

Ajab ashofte bazarist donya ....

Behrouz | June 14, 2012 03:46 PM

سلام
اینجا تو یاین عصر تنهایی و تاریکی حضور تو و ترانه هات به ما زندگی و امید بخشیده خیلی دوست دارم داریوش جان.

لتا | April 24, 2012 12:51 AM

تا به كي حسرت....... همسرم وحيد و تو اي داريوش عزيزم، تنها كساني هستيد كه آغوشم هميشه به رويتان باز است...ليك هر دو بسيار دوريد ....

سميه | April 15, 2012 02:24 PM

بادرودبه تو بي نهايتي که دردستهاي توگمم. ديرزماني بود که ميگريستم تا در آغوشت بگيرم. سپاس خداي را که بعد از ۳۰ سال انتظار تورا به آغوش کشيدمت. عيد۹۰ ارمنستان توي هتل که پيراهنت رابه يادگار به من سپردي. دوستت دارم داريوش جان..... غلام

غلام | March 25, 2012 02:52 AM

با درود بی کرانه پیشکش به صدای ملت ایران،
داریوش نازنین، حضرت حافظ، هفتسد سال پیش فرمود «ورای حد تقریر است شرح آرزومندی». وقتی پادشاه سرزمین واژه چنین گفته، نمیدانم چطور این کمترین، خواهد توانست آنچه در دل دارد را بر پیک کلام بنشاند و به نزد شما رساند. حقیقتن در بیان احساس ژرف و ریشه داری که سالهای سال است نسبت به شما دارم ناتوانم. پس مرا از این ناشدنی معذور بدار. بگذار تنها و تنها برایتان آرزویی بکنم و وقت شما و دوستداران بی شمارتان را نگیرم. برای شما، از ته ِ دل و از منتهای ِ جان، تندرستی، شادکامی، بهروزی و رسیدن به آرزوی بزرگ تان، که همه کس میداند که چیست، آرزومندم.
ایران زمین به وجود فرزندی عاشق و آگاه همچون شما به خود افتخار میکند. پایدار باشی و استوار.
ارادتمند- آریوبرزن

آریو برزن | March 23, 2012 08:57 PM

سلام داریوش جان، روزی این دیوارها دیگه بین ما نیست، دیگه همه حرف دلشون تو خودشون خفه نمیکننريا، دیگه شعرت از آزادی و عشق ما جوونا به خودمون و سرزمینمونه زندانها ی سیاسی پاک پاکن روزی که داریوش اقبالی روبرومون ایستاده تو سال نو مبارک ،همیشه آرزوم این بوده که با داریوش اقبالی مکاتبه داشته باشم میدونم این خواسته زیادیه ولی امیدوارم این جوونه بیست و یک ساله رو تو مسیر زندگی تنها نذاری گرچه همیشه صدات باهامه دوست دارت امین از مشهد

امین | March 22, 2012 01:54 PM

سلام عزیز نازنینم، سلام ابر مرد ایران زمینم، بهت افتخار می کنم و از خدا سلامتی ات رو خواهانم. آرزو می کنم اگر عمری برام باقی بمونه بتونم روزی تنگ در آغوش بگیرمت و تا جایی که می تونم برای غربت تو و همه آزادی خواهان سرزمینم گریه کنم. دوستت دارم و سال نو مبارک عشقم

اعظم | March 21, 2012 01:46 AM

سلام برادر بزرگم داریوش عزیزم

چرا من دیر شمارو شناختم
شرمنده ام لحظه لحظه های غربت را پشت سر میذاری
چرا شما الان نباید خونه باشی حسرت ....
نمی دانم چطور موندی در غربت دوری ....
این روزها امام زمانم شده ای منتظر سحرم انتظار ....
بخدا نمی دونم چی بنویسم زبانم لایق به نوشتن پیامی برای شما نیست سلام به خانواده عزیزت برسون
از خداوند متعال
برایت سلامتی و آزادی را آرزومندم
درسته طعم آزادی نمی چشیم ولی ....
ما اینجا زندگی نمیکنیم فقط نفس میکشیم..!
غم قفس به کنار، آنچه عقاب را میکشد پرواز زاغ های بی سر و پا است !
پرواز حرامشان باد
برادر جان این پیام را از امپراطوری کوروش بزرگ برایت فرستادم
ما در این جا برگشتنت را محیا می کنیم شما به خانه خواهی برگشت خانه گرم صمیمی
سال نو پیشا پیش مبارک
خداحافظ برادرم منتظرتم
انتظارت را به دلم نماند؟

mohsen | March 18, 2012 11:45 AM

تو از تمام قصه ها
چه پٌر خطر گذشته ای
من از عبور صحنه ها
چقدر خطر کرده ام ؟
تو از میون آدم ها
از غم قصه های ما
نرفته ای ؛ جا مونده ای
چه بی صدا نشسته ایم
تو هم شبیه ما نشو
مثل سکوت ؛ بی صدا
مثل تمام آدم ها
مثل شب های بی خدا
----------------------------
باور من اینه
سکوت ؛ سنگر نیست
خاموشه ؛ بی صداس

مرتضی غلام نژاد | March 17, 2012 04:10 AM

تمام من از کنسرت تو ...
----------------------------
خدای لحظه های من ؛ من از مٌردن می ترسم

از این تنهایی ممتد ؛ از این بودن می ترسم
------------------------------------------------------
در هر شکلی می ترسم
از داریوش
از کنسرتش
از مردم
از آدم هایی که اینجا هستند
از آدم هایی که اونجا هستند
از فرانکفورت ی ها
از فرامرز
از کسانی که فرهنگشان را در بی فرهنگی تو می بینند
از کسانی که هنرشان را در بی هنری تو می بینند
از کسانی که بی دردیشان را در درد تو می بینند
از کسانی که خوب بودنشان را در بدی تو می بینند
از کسانی که شعر هایشان را در واژه های تو می بینند
من از لوازم آرایش ها
از سرطان زا بودنشان
از خط چشم ها ؛ از لب های سرخ ؛ از موهای بلوند
من از خودم هم می ترسم
از سر پا شاشیدن در توالت های سر باز
از صف شلوغ توالت های زنانه
از هوشیاری بعد از مستی
از این پاه و اون پاه کردن ها می ترسم
من از ترس هم می ترسم

مرتضی غلام نژاد | March 17, 2012 02:59 AM

داریوش خوش به حال اونایی که پیش شما هستن.

سعید اقبالی | March 17, 2012 01:11 AM

درود
همیشه زنده باشی


سپاس

عاشق مهستی | March 15, 2012 01:25 PM

ببخشيد اينطوري ميگم ولي همش هم اينايي که شما ميگين نيست به خدا
وقتي همه ي راه ها رو به رومون بستند
وقتي همه جور تهتي رو عليهمون ثابت کردند
وقتي نفس کشيدن هم گناهه
وقتي ((خداي را در پستوي خانه نهان بايد کرد))
وقتي هم مذهب خودم من رو مرتد ميدونه
وقتي هم عقيده ي خودم يا جراتش رو نداره که بياد تو صحنه و يا راه مبارزه درست رو نميدونه و وضعيت رو بدتر ميکنه
وقتي همه ي سنگرهامون رو گرفتن
وقتي........
اينجاست که با آهنگ خون بازي فرياد ميزنم:
آخرين سنگر سکوته
تا مردم راه درست رو نشناسند و بهش ايمان نيارند حاضر نميشن جونشون رو بخاطرش بدن
خود من هنوز انقدر به خودم ايمان ندارم که وقتي هموطنم رو جلو چشمم ميزنن نايستم به نگاه کردن...هنوز ميترسم...چون ميدونم اگه برم کسي پشتم نيست
هممون همينيم. اينه وضعيت ما
پس بهتره فعلا تو آخرين سنگرمون بمونيم تا روزي که خدا دست ظالم رو رو کنه
بهتون قول ميدم دنيا اينجوري نميمونه
روزي که ما بزرگ بشيم ديگه اين ماييم که که دنيا رو ميسازيم نه پدر و مادرهامون
عاشقتم داريوش عزيز

abbas | March 15, 2012 04:06 AM

داریوش عزیز !
فردا شب توی فرانکفورت
بوی گندم مال من
هر چی دارم مال تو

مرتضی غلام نژاد | March 14, 2012 07:29 PM

و چه خوش گفت بامداد شاعر ؛ سکوت سرشار از ناگفته هاست ...
حیف که اکثر ما قیل و قال رو به سکوت پاک و ملکوتی ترجیح میدیم !
پاینده باشی بزرگوار

حسین | March 14, 2012 03:45 AM

salam b dariush aziz.shad va movafaq bashi....

madieh | March 10, 2012 10:04 PM

سلام بر عشق اول و آخر من داریوش عزیز.
به جان مادرم که الکی هیچوقت قسمش و نمیخورم بزرگترین آرزوم اینه که شمارو ببینم و ببوسمتون.من 18سالمه و منتظراینم که فقط کارت خدمتم رو بگیرم تمام کنسرت های شمارو بیام از نزدیک ببینم به آرزوم برسم.
من با آهنگ حسود و چشم من عاشقتون شدم و این دوتا آهنگ بهترین آهنگ های عمرم هستن.
ایشالا که یه روز بیاین ایران و کنسرت بذارین، مطمین باشین همه ماساروی ها ازخوشحالی ذوقمرگ میشیم.
دوستتون دارم بینهایت.

محسن | March 9, 2012 08:04 AM

اگر که صحبتی نمی شود میان ما دلیل نیست به خاطر نمی آوریم.دلیل آن نیست که نمی فهمیم یا فراموشکار شده ایم.اینکه جایی ته دلمان خوشحالیم که هنوز کسانی مثل تو دغدغه هایی برای سرزمینشان دارند برای مردمشان.اینکه این همه فاصله چیزی را عوض نکرده است در دلت ....مرد.
سلام مارا به حنجره ات برسان و بگو ما هم مثل تو بغض داریم و این بغض گاهی باران می شود مثل وقتهایی که میخوانی...

ته مانده های یک مرد | March 8, 2012 09:22 PM

چی میشه کرد؟؟؟

anzali | March 8, 2012 03:59 AM

سلام داريوش عزيز
آهنگ هاي شما هميشه مرهمي بر زخم هاي ما است .سکوت شما هميشه فريادي بلند است .آرامش را تنها از آهنگ هاي شما در اين قرن يخي مي شود يافت.
به اميد روزي که در ايران اجراي زنده داشته باشيد.

هادي | March 7, 2012 08:59 PM

وقتت به خیر داریوش عزیزم
امیدوارم یه روزی ببینمتون

سکوت ... زیباست


ای کاش رفقایی که می بینیم مثل گلهای بی باغبون پر پر می شن ، رفقایی که به خاطر هم درد نداشتن دچار وابستگی هایی می شن ، رفقایی که ... داریوش گوش میدن ! جایی رو در این سرزمین داشتن که فرصت پیدا کنن خودشون رو بشناسن ، فرصت کنند زندگی رو معنی کنند ... ولی سکوت همیشگی این رفقا ... زیبا نیست ، تلخ ...

دردهای مشترک رو باید پیدا کرد و شناخت
تا درمان این درد ها رو بدست بیاریم

تلاش می کنم بستری رو به سهم خودم در حد توانم آماده کنم که عده ای بتونیم این دردها رو درک کنیم و به درمان شایسته ای هم برسیم ، و درمان این دردها رو به تمام رفقا هدیه کنیم


.. داریوش عزیز گاهی قلم می زنم ، خوشحال میشم نوشته هام رو بخونید ، و نظرتونو بگید ... هر چند می دونم ارزش خوندن ندارن و فقط وقتتون رو میگیرن .
قبلا هم چند بار براتون نوشته هام رو فکس کردم .
ممنون .


امیدوارم یه روزی ببینمتون _ خوشا دیدار ما در خواب...

به امید دیدار

مرتضی (باران

مرتضی افضلی | March 7, 2012 01:10 PM

سلام اي اسطوره،اي داريوش کبير،من پسري بيست وهفت وساله ساکن بوشهرهستم، يازده سالم بود که صداي گرم وآرامبخشت به گوشم خورد،اون زمان کاست شما تو دسترسم نبود من فقط منتظر ميموندم تا صبح شنبه از راه برسه و بتونم يه آهنگتو گوش کنم چون شنبه هرهفته راديوآمريکا بعداز خبرهاش که ساعت هفت ونيم ميشد يه آهنگ از شمارو پخش ميکرد و من گوش ميدادم بعد ميرفتم مدرسه،ميرفتم تازنگ خورده و ناظم حسابي دعوام ميکرد ولي ارزششو داشت،راستي تا يادم نرفته تولدتون مبارک،آقاي داريوش آلبوم آخريتم مثل بقيه محشربود،اميدوارم روزي برسه ازنزديک ببينمت،راستي ميلادکوچولو چقدشبيه خودتونه، اميدوارم سايه شماهميشه روسرش باشه وخدا برات حفظش کنه،خدانگهدار اي بزرگ اي موندني...

داريوش پرست | March 5, 2012 05:34 AM

ترانه ساکت************
ترانه تو خودت گویاترینی/
اگر ساکت ولی غوغاترینی//
ترانه تو خودت دنیای دردی/
پر از گرمای شعری، گرچه سردی //
ترانه التهاب واژه-هایت /
سخن می-گوید از حال و هوایت //
تمام واژه-هایت رنگ خون است/
چرا بیت بلندت واژگون است؟//
ترانه اولِ بیتِ شکستن /
شروع شد با دهان واژه بستن //
تو تنهایی بدون نور و سایه /
سخن هرگز مگو دور از کنایه //
که شاید واژه-هایت در مبادا /
سپر گردند تو را در دار بالا //
تمام امشبم شعر شب توست /
تنم تابیده از غم در تب توست //
شب است و واژه-ها را سر بریدن /
ترانه کشتن و شاعر دریدن //
کدامین واژه-ها را اعتماد است؟!/
"الف" از "ما"ست یا از آن "باد" است؟ //
"الف" در چوبه-ی "دارت" به پا شد/
ز داغت قامت دالت دو تا شد //
"الف" با "ما" در "فریاد" ما بود /
بلند بود و درون "داد" ما بود //
کنون اما "الف" از "ما" شکسته/
بلندتر پای "اعدامت" نشسته //
ترانه اسم تو عاشق-ترم کرد /
به تنهایی غم لایق-ترم کرد //
ترانه در دلت شوری به پا شد /
به بیتت قافیه رنج و بلا شد //
ترانه وزن تو، وزن حماسی /
تو شعر التهاب باغ یاسی //
ترانه ناله کن با مردمانت /
بخوان با واژه-های کودکانت //
بگو با ما چه کردند ای ترانه /
نمانده جز خرابیهای خانه //
اگر از قلب بیتت خون بجوشد /
که زخم لاله باغت را بپوشد //
اگر از هم بپاشد وزن شعرت /
کلام کینه گردد شعر مهرت //
بدان این لایق جان تو باشد /
بپاش از هم، جهان از هم بپاشد //
ترانه، ای ترانه، ای ترانه /
تو را کشتند درون آشیانه//
ترانه، ای ترانه، ای ترانه/
قلمها را شکستند وحشیانه //
دوستت داریم داریوش عزیز که سی سال از درماندگی ما خواندی و هنوز هم میخوانی. بعضی از هنرمندها ما رو فروختند ما مردم رو، اما تو با مایی تو از مردم مایی

سیاوش | March 4, 2012 01:29 PM

درود داریوش نازنین و گرامی.
دلم از جهل دیگران و باری که بر دوش فقرا و ضعیفان از این جهل وارد میشه بسیار گرفته.
شعری به نام "آرزو" را برایتان ایمل میکنم. باشد که مورد پسندت واقع بشه.
دوستت دارم و صدا و شعرهایت نیایشهای بنده هست.

مهر... | February 29, 2012 11:27 PM

با تو از ايران مي گويم.....
فقر ، بدبختي، گرسنگي ، بي سوادي ، نا بخردي، ، چشم هاي گريان. خودكشي ، اعتياد ، تن فروشي ،بي احترامي ، شكنجه ، مردن براي عده اي و براي عده اي ديگر خدايي براي فروختن ، پول ، نفت ، دزدي ، غارت ، چپاول ، سفسته ، حرام زادگي ، قوادي ، خانم فروشي اسلامي با اجازه الله و 8000 امام زاده با در آمدهاي چند ميليارد دلاري درسال....

و مردم درست از جايي در حال سوختن هستند كه فكر ميكنند منشا ارامش هست...از اين دين....
جالبه بدونيد مردم از همين الان براي فروش راي هاي خودشون به مبلغ 100 هزار تومن دارن دست و پا ميزنند...اونوقت خيلي ها حرف از آزادي اين خاك ميزنند...نه..... مردم خرد باخته اين سرزمين لياقتي بيش از اين ندارند

به يزدان كه گر ما خرد داشتيم / كجا اين سرانجام بد داشتيم

0000 | February 29, 2012 10:59 AM

سلام
من وحید و یک معتاد هستم
امروز سه سال و ده ماه و بیست روز است که پاک هستم
من از بچگی موزیک های شما را گوش می دادم در دوران مصرف و در دوران طلایی خاطرات زیادی از مصرف با آهنگ های شما دارم اما امروز قریب به 4 سال است که یکی از بزرگترین حائل های من برای مصرف مواد مخدر شخص بزرگی به نام داریوش می باشد امروز من وقتی موزیک های شما را گوش می دهم آرامش می گیرم
و برای من افتخار بزرگی است که یکی از اعضاء کوچک برنامه معتادان گمنام هستم برنامه ای که بواسطه آن می توانم با شخص رویاهای خودم داریوش دوست باشم علاوه بر من افراد خانواده ام هم شما را دوست دارند من به همه آرزوهایم در پاکی رسیده ام جز در آغوش گرفتن شما امیدوارم روزی بتوانم دست شما را بگیرم تا پاکی و بهبودی ام بیشتر از قبل برایم لذتبخش باشد
داریوش جان طبق وعده های خوبی که برنامه معتادان گمنام به من داده من مطمئنم که روزی شما را از نزدیک خواهم دید الآن که این پیغام را برایت می گزارم یکی از آرام ترین لحظه های زندگی ام می باشد
اگر احساسم را صادقانه بیان کنم خیلی خیلی دوستت دارم
با آرزوی پاکی بی تاریخ برای شما
وحید- معتاد از تهران

وحید | February 26, 2012 08:58 AM

درود بر شما.......متاسفانه بايد خدمت شما عرض كنم كه اين روزها تبليغات براي بازار سياه خريد و فروش آراي طويله هاي سه گانه شروع شده و با نهايت افسوس تعداد زيادي از مردم خرد باخته ايران از الان دارن خودشون رو براي فروش راي آماده ميكنند....
من هم ديگه اميدي به اين كشور ندارم و دارم مقدمات مهاجرت رو تا چند ماه آينده فراهم مي كنم.....
متاسفم

مهيار | February 26, 2012 02:23 AM

سلام داریوش عزیز،
مردم ما اکثرا چه در داخل و چه در خارج دچار سکوت هستند.اما تو که همیشه در حال فریاد بودی و من سکوت رو در مورد تو نمی فهمم و قبول ندارم.
داریوش جان،
در مورد ما شاید چیزی که مهم باشه الآن اینه که در مورد خیلی چیز ها باید عاقلانه اندیشید و تفکر کرد.عاشقانه بودن خیلی احتیاج هست اما باید حرکت رو با عقل همراه کرد.الآن مردم ما باید دموکراسی رو بشناسند.عدالت رو بشناسند.مکتبی مثل سکولاریزم رو بشناسند و مخصوصا جوان ها.کسانی که می خوان اصلاحی انجام بدند باید در مورد اون تئوری داشته باشند و متفکران ما کسانی مثل دکتر سروش جدا از اعتقاد مذهبی داشتن یا نداشتن می تونند حرف های خوبی برای ما داشته باشند.
شاید سکوت فرصتی باشه برای تآمل کردن و در آرامش صحبت کردن در مورد اینکه چه باید کرد.امیدوارانه و البته عاشقانه.
خسته نباشی ای بزرگ مرد!

محمد رضا | February 25, 2012 05:55 AM

این نوشته ی خودم رو تقدیم شما خدای خودم میکنم

پس از تیره روزان روزگاری میشود پیدا
در هر خزان آخر بهاری میشود پیدا
مَکَش ای دل با افسرده حالان دست دوستی
در خاکستر من آتشی هم میشود پیدا
دورت بگردم از دل آشفته ی ما چه میکاوی؟
در این دل داغِ بی شمار میشود پیدا
پس از فرهاد باید قدر این جان سخت دانست
که بعد از روزگاری مردِ کاری میشود پیدا
چنان گریه ی مستانه را خواهم فرو خرد
مرا از هر تار مویی چشمه ساری میشود پیدا
فراموشم نخواهد کرد آن بزرگ اما
بهار رفته بعد از انتظاری میشود پیدا
من!ای خویشتن از میان گم گشته انگار
در این دریای بی پایان ساحلی میشود پیدا

مهسا | February 23, 2012 01:34 PM

داریوش عزیز
درد دارم ؛ درد رفیق
تو می فهمی
ما که هرچه فریاد کردیم صدایمان به گوش شهر نرسید
گوش مردم این شهر کر است
فریاد یا سکوت
فرقی ندارد ...
برای دلت :
بتاراج بُردن تخت و تاج زرّین
چه شد آن دلیران ایران زمین ؟
کجاست رستم دستان دیو افکنم
چه شد آن شعار ِ نخواهم تنم ؟
کجایند مردان دلیر دیو بند
چه شد آن آذرآبادگان بلند ؟
ندارد دگر دیارم نشان از خدا
چه شد که اینگونه از تاریخ مانده جدا ؟
نبینم دگر لطف دادار پیری
چه شد آن همه بخشش آسمانی ؟
ز کفران آن شغالان و مردان دین
نبارد دگر بخشش آسمان بر زمین
نه تاریخی و گنجینه ای در امان
به ویرانه کشاندند ایرانمان
خون سهراب و سیاوش به دستان ماست
بپا خیزید این ایران ٬ ایران ماست

مرتضی غلام نژاد | February 23, 2012 04:36 AM

دلنوشته ای از من ... برای تو
وطن افسانه شو در من ... در هجم لالایی
این سرزمین دگر سهمی از ما نیست
بهتر آن است سکوت کنیم
این دیار دگر به فرزندان ما نخواهد رسید
دلخوشه چیستی مهربان ؟
سرزمین من تمام ریشه هایش خشکیده است
وقتی که هر چه می کاری هیچ درو میکنی چه فایده ؟
رفیق در این هزاره ... ایستادن دگر مُد نیست
من سهمی در این وطن ندارم
اما اگر روزگاری داشتن قسمتش میکردند به ما رعیت ها
سهم من برای تو
دوستی کن و آباداش کن
شاهزاده سرزمین های خودت ؛ کشور گشایی نمی کنی ؟
جوانه های بالا نشین یک درخت ریشه هایشان در زمین است
قبول هر کجا که برویی باز مدیون همین سرزمینی
ولی وقتی که احساس میکنی ماندن ریشه هایت در این خاک
تو را با تمام جوانه ها یت خشک می کند
چه میکنی ؟
وقتی که دست ها و چشم هایت را بسته اند
حتی اندیشه ات را
چگونه میشود به یاد آورد که تو جدا از پرواز
آسمان را هم می فهمیدی ...

مرتضی غلام نژاد | February 23, 2012 04:20 AM

بی پرده بگویم ات
در دیار من
درد مشترک را
فریادی نیست ...

Morteza Gholamnezhad | February 23, 2012 04:09 AM

درود

آری
به خدا سخت است. دیدن این همه ظلم و خاموشی سخت است. اینجا مردم در حال یک مرگ تدریجی اند. روح ها پژمرده و شوق ها سنگ شده اند.
و بدتر از همه جوانان. اینجا نمی دانید با ما چه کرده اند. اینجا یا درگیر اعتیاد هستیم. یا در نیازهای فیزیولوژیک خودمان غرق شده ایم یا به فکر آینده و نان شب مانیم.

همدرد بزرگ و عزیز و گرامی. من هم جز دسته ای از این جوانان بودم ولی از خود رسته شدم. دیگر این زندگانی خفت بار را نمیخواهم. من برای مبارزه برخواسته.

سپاس از حضورت پر برکت و پر انرژی و پر امید شما داریوش جان.
با اجازه مطلبتونم با اشاره به اسم شما در وبلاگ خودم قرار دادم.

بیهوده گو | February 22, 2012 01:18 PM

داریوش عزیزم.

این قانون سکوت برای همه اگه باشه حتی، برای تو نیست. تو باید حتی شده بلند بلند فکر کنی. همیشه میگم، خدا یکی داریوش یکی. تو حنجره ای داری که حیفه سکوت کنه. یه ترانه یه دکلمه یه جمله با صدای تو... میدونی چه قده تاثیر داره؟ من شاید خیلی بچه بودم اولین باری که صدای تو رو شنیدم، موقعی که همه سکوت کرده بودن، هرکی به دلیلی. تو گفتی: ... خسته از شلاق استبدادی است... مرهم دردش کمی آزادی است... بچه ها این کار فردای شماست... یادته؟!
بچه ها این کار فردای شماست!...
هیچ وقت در زندگیم اینقدر احساس مسؤلیت نداشتم به خاک اون خونه، اگه تو همین یه جمله رو با سکوت عوض کرده بودی.

واسه این میگم تو! هیچ وقت سکوت نکن.

ضمنن دیشب خوابتو دیدم :)

دوست دارم
سمیرا

sami | February 22, 2012 12:26 PM

سلام ای بزرگ موندنی
داریوش یه سوال دارم، که فکر میکنم باید سوال خیلی از مردم این سرزمین باشه.
متاسفانه شرایط امروز ما شرایط جدیدی نیست، اما چون مردم اصولا از خیلی از اتفاقات پشت پرده خبر ندارند دچار سردرگمی میشند. نمیدونند چی درسته و چی غلت.
داریوش آهنگ خون بازی در زمانی که پخش شد یک تسکین و یک راه حل خوب بود. اما در حال حاضر چه کنیم، آیا هنوز هم بهترین سنگر سوکوته ؟
لطفا جوابی بده تا حداقل قدری از این سردرگمی در بیایم.
تشکر از الطاف همیشه تو برادر بزرگ همه ما.
عاشقانه دوستت دارم.
میثم

میثم | February 22, 2012 11:51 AM

ما نگوییم بد و میل به نا حق نکنیم
جامهءکس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

حامد | February 21, 2012 10:42 PM

یادته زمانی برامون میخوندی یه روزی میاد که نمی دونیم چی هستیم، یار کی بودیم و عشق کی بودیم و کی هستیم... این دقیقأ آنچه که به سر ما آمده ، اما بگو چه جوری از این گرداب در بیاییم

شهریار | February 21, 2012 10:36 PM

برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی
نترس گردوی کوچک، آنچه سیاه می شود
روی تو نیست، دست آنهاست

نغمه | February 21, 2012 10:31 PM

نقد میتواند بسیار کارساز باشد اما زمانیکه همراه با راهکار باشد، بینش شما را تحسین میکنم و ادای کلامتان را حتی بیشتر اما داریوش گرامی همیشه گفتند که آهسته اما پیوسته پیوسته در کنار ما باش

گلپر | February 20, 2012 04:46 PM


اینجا ایران است
ساعت به وقت انسانیت خواب است

کیوان | February 20, 2012 04:42 PM

استاد گرامی از اینکه اینگونه با ظرافت و دقت تاریخ تفکر یک ملت را توصیف میکنی جایگاهت برای ما که در تاریکی دست و پا میزنیم بسیار مقدس است اما ای کاش با ما مهربان تر و نزدیک تر میبودی

سمیرا | February 20, 2012 04:41 PM

تویی که کلامی به این زیبایی و گویایی داری تویی که این همه تلفکر پشت کلامت نشسته و این همه عشق چرا هرگز کتابی از دیدگاهت تهیه نکردی،

امیر علی | February 20, 2012 04:38 PM

مثل هميشه بسيار زيبا و تاثير گذار

مهران | February 20, 2012 12:19 PM

نباید مثل یه سایه زیر پاها زنده باشيم
مثل چتر خورشید باید روی برج دنیا باشيم

علی | February 20, 2012 10:53 AM

وطن سبزي سپيدي سرخ گوني مبادا دشمنت را جز زبوني
آنكس كه شباهنگام بر در مي كوبد به كشتن چراغ آمده است نور را در پستوي خانه نهان بايد كرد
همه آهنگهاي سياسي تو داريوش جان دوست دارم فقط يه آهنگت عصابم و خورد مي كنه شديد
مي گنه زن به من مي خندد ها ها ها مر به من مي خندد هاهاها اعصابه هر وقت مي شنوم يا يادم ميافته شما خونديش اگر تونستي جوابشو برام بده كه اصلا چرا اين آهنگ اجرا شد ممنون

عاشق | February 20, 2012 05:50 AM

واقعا برای یک آغاز نو نباید انتظار کشید
داریوش خیلی دوست دارم

حمید | February 20, 2012 05:02 AM

داریوش عزیزم با سلام ....
2 سال است از "سکوت" شما میگذرد. امروز منظور شما از "سکوت" برایم معنی شد و کاملن موافقم....
ولی 1 مطلب باقی میمونه : اینکه چرا هیچکس کارنامه ی پر بار و مبارزاتی شما رو مرور نمیکنه ؟ چرا اینهمه حافظه تاریخی ضعیفی داریم؟
بوی گندم - شقایق - در این بن بست - نامه به وطن و . . . آیا اینها سکوت بود؟
زمانی که این ترانه ها اجرا شدند خیلی از کسانیکه از "سکوت" شما نا راضی اند در حال عیش و عشرت بودند احتمالن...
چرا فکر میکنند شما باید مسلسل بدست بگیری تا اینکه "داریوش" ی شوی که میخواهند؟
من عاشقانه شما رو دوست دارم و به کاری میکنید اعتقاد و باور دارم که خود بهتر میدانید چه میکنید.
شاید واقعن بهترین سنگر سکوت بود!
زمانی "اکبر گنجی" ها هم تحت نام شما تلاش کردند عده ای را به پای مانیفست انحصارطلبانه ی خود بکشند...
گاهی اوقات واقعن آخرین و بهترین سنگر "سکوته"...
بله ولی ای کاش این سکوت زیاد به طول نمی انجامید و با "کما" یکسان نمیشد...
ارادتمند همیشگی شما
داریوش دوست داشتنی

Shermin | February 20, 2012 04:05 AM

حرفهای شما همیشه به دل می شینه ، داشتم فکر می کردم که چرا ؟ با اجازه تون جوابش رو از یکی از ترانه هام براتون می گم :


پرنده ای شدی فقط که با پرنده حرف می زند /

چقدر خوب حرف می زنی،چقدر خوب با منی


/ مانا باشید داریوش نازنین

مرضیه | February 19, 2012 10:28 PM

نام:

ایمیل:

صفحه شخصی:

نظر:

فارسی English

لطفا بيش از يک‌ بار کليد «بفرست» را فشار ندهيد؛

لطفا مرتبط با مطلب اصلی، گویا و در صورت امکان کوتاه بنویسید؛

وارد نمودن نام و آدرس ایمیل معتبر الزامی است؛

اطلاعات تماس شما نزد مدیریت و نگارنده وبلاگ محفوظ است؛

نظر شما پس از بازبینی منتشر خواهد شد؛

در صورت عدم تمایل به درج و انتشار نظرتان در وبلاگ، این درخواست را در نظرتان ذکر نمایید.



ارسال مطلب به دوستان

آدرس ایمیل گیرنده را وارد کنید:

آدرس ایمیل خود را وارد کنید:

می توانید به این ایمیل یک پیام هم اضافه کنید (اختیاری):