یکشنبه ۲۰ شهریور ۸۴




چکیده ای از سخنانم در دیداری با هموطنان پناهنده در بلژیک را با شما هم در میان میگذارم، شاید بتوانیم در کنار هم راهکاری سازنده برای مشکلاتمان پیدا کنیم:


"اصلأ نمی خواهم از دید منفی به مسائل نگاه کنم، میخواهم این آغاز یک حرکتی باشد. شاید بتوانیم بدون وابستگی، بعنوان یک انسان در کنار هم باشیم تا مشکلاتمان حل شود. مشکلات همیشه هستند و به شکل های مختلف خودشان را نشان می دهند و متأسفانه آدمی را مستأصل میکنند و گاهی هم از پا در می آورند. اگر نیاز داریم، بیاییم و از آن پردهء انکار بیاییم بیرون و فریاد بزنیم "من کمک می خواهم". ما بخاطر غرورهایمان بعضی مواقع خودمان را شکنجه میدهیم.




این تجمع را خیلی ها دوست ندارند، خیلی ها باعث شدند ما از هم پراکنده باشیم و نتوانیم دور هم بنشینیم و در کنار هم باشیم. چرا که جو بی اعتمادی بوجود آمده، چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی. البته در این میان مسئله بچه ها خیلی مهم تر است. ما همیشه میگوییم پیشگیری مهمتر از درمان است، پیشگیری باعث میشود بچه ها بدانند اعتیاد یعنی چی، فرار از منزل یعنی چی، فحشاء یعنی چی، بچه هایمان بفهمند معنی پناهندگی یعنی چی...




ما قربانیانی هستیم که امروز برای بقای خود تلاش میکنیم، ولی بچه های ما چه گناهی کردند؟ بیاییم برای فرزندانمان هم که شده در کنار یکدیگر باشیم. یکی از اهداف من و دوستانم به ثبت رساندن پاره ای از تاریخ غربت نشینی ما ایرانیان است که فرزندان ما چگونه تفکری داشتند؟ بچه های ما به چه می اندیشند؟ بچه های ما از چه آزار دیدند که ما متوجه نبودیم؟ فرزندان ما نیازشان چه بوده؟
همه راجع به همبستگی صحبت میکنیم، شعار میدهیم، ولی هنوز معنی آن را نمیدانیم. ما ایرانی ها همه چیز را میدانیم، اما هیچ چیز نمی دانیم و راجع به هر مسئله ای اظهار نظر میکنیم.
ولی من یاد گرفتم که دیگر گوش بدهم، نگویم چیزی میدانم. من هنوز چیزی نمیدانم ولی این را میدانم که انسان هستم و نیازهای عاطفی من بسیار زیاد است و دردهای بسیاری دارم. من هنوز چیزی نمیدانم، من می خواهم از هموطنانم چیزی یاد بگیرم. یک کلمه از این نازنین، یک کلمه از آن نازنین..."

و یک کلمه هم از تو نازنین.
چون این زخم ها متعلق به ملت ماست.


داریوش اقبالی


نظرها (131)