چهارشنبه ۲۸ شهریور ۹۷


این صدای نفس ایران است


شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: صادق نجوکی
تنظیم: علی الهی
این صدای نفس ایران است


گوش بُگذار به دروازه ی نور
با صدایِ قدمِ صبح صداهایِ دگر می آید
میخِ کفشِ سَحَر این قَدر پُر آواز که نیست
این اگر نعره ی مستانِ شب است
روزَنِ میکده ای باز که نیست
نکُند بادِ زمان باز ورق گردانَست
یا که این باغِ جگرخُشک گُلاب افشانَست
این صدایِ نَفَسِ ایرانَست
این صدایِ نَفَسِ ایرانَست
خوش فروغی ست فرح بخش که از بادِ سَحَر می آید
یا شرابی ست که از چشمه ی عشق
بر لبِ جامِ منِ تشنه جگر می آید
گوش بُگذار به دروازه ی نور
با صدایِ قدمِ صبح صداهایِ دگر می آید
نکُند بادِ زمان باز ورق گردانَست
گوش کن گوش, صداهای به هم ریخته برگ افشان است
این چه بادیست که گلریزان است
این خزانیست که با مرگ جوانمردان است
این صدایِ نَفَسِ ایرانَست
این صدایِ نَفَسِ ایرانَست
یا صدا های خیالی است
که ذهنم به سخن می بندد
یا که با قهقهه ای پر ز طنین
لب خونبار حوادث
به سخن پوچی این شاعر لب بسته بهم میخندد
گوش بُگذار به دروازه ی نور
با صدایِ قدمِ صبح صداهایِ دگر می آید
نکند باد زمان باز ورق گردانَست
این صدایِ نفس ایران است

معینی کرمانشاهی - ۱۳۸۸













نظرها:


سلام به تو یاور همیشه بزرگ ایران
جورج اورول میگه در روزگاری که دروغ یک واقعیت عمومی است، به زبان آوردن حقیقت یک اقدام انقلابی است.
تو همیشه با گفتن حقیقت انقلاب کردی
زنده باد داریوش بزرگ

معین | October 9, 2018 01:37 PM

داریوش ..... خیلی مردی اما..... باید خودمون رو بشناسیم

نمیخوام بگم همه چی تقصیر خودمونه
اما دیگه باید منطقی بود
وقتی هنوز مردم من و من
به حقوق هم احترام نمیگذاریم
کرایه اضافه میگیریم
جنس گران میفروشیم
کم میفروشیم
چراغ قرمز رد میکنیم با پای پیاده و یا با ماشین
از پیاده رو نمی رویم
در صف نمی ایستیم
آشغال می اندازیم
در جاهای شلوغ درست نمی ایستیم
ساده ترین رفتارهای اجتماعی رو رعایت نمیکنیم
کی میخواهیم درست بشیم؟

واقعا هیچ امیدی به درست شدن این اوضاع نیست...
وقتی در ممکلت و کشور من
احترام به آدم با سواد فروخته شده به افراد پولدار و بی سود!

و افتاده در دست کسایی که هیچ تلاشی نکرده اند!!
چه میشود کرد
نمیخوام بگم هرکسی پولدار هستش بی سواده و یا حرام خور!
خیلی ها هم از راه درست و به قاعده این راه رفتند و رسیدند، نوش جان

اما وقتی جوانهای ما ، نا امیدن و امیدی به پیشرفت ندارند و وقتی همین جوانهای احترامی برای هم قائل نیستند
چی میشود کرد!
واقعا راه حلی برای این اوضاع هست؟؟؟؟؟

آزیا | October 7, 2018 11:20 AM

سلام برادر
چی بگم، از خسته شدن هم خسته شدیم...
دیگه نفس کشیدن هم خستمون میکنه

فریده | October 7, 2018 11:13 AM

داریوش بزرگ
با سلامی به گرمی انسانیت ات
تو همیشه از حقیقت گفتی از حقیقت خوندی
این حقیقت هم رو هم بگو که
نتیجه ی اجبارات مذهبی چه بوده است؟
تبدیل نیمی از جهان
به انسان های نادان
و نیمی دیگر
به انسان های ریاڪار....

شهاب | October 7, 2018 11:11 AM

سلامی گرم به تو یاور
دمت گرم بزرگمرد
مي گويند زماني که قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشکيل شود ، دکتر مصدق با هيات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالي که پيشاپيش جاي نشستن همه ي شرکت کنندگان تعيين شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روي صندلي نماينده انگلستان نشست .

قبل از شروع جلسه ، يکي دو بار به دکتر مصدق گفتند که اينجا براي نماينده هيات انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما آن جاست ، اما پيرمرد توجهي نكرد و روي همان صندلي نشست ..

جلسه داشت شروع مي شد و نماينده هيات انگليس روبروي دکتر مصدق منتظر ايستاده بود تا بلکه بلند شود و روي
صندلي خويش بنشيند ، اما پيرمرد اصلاً نگاهش هم نمي کرد .

جلسه شروع شد و قاضي رسيدگي کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جاي نماينده انگلستان نشسته ايد ، جاي شما آن جاست .

کم کم ماجرا داشت پيچيده مي شد و بيخ پيدا ميكرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت :

-شما فكر مي کنيد نمي دانيم صندلي ما کجاست و صندلي نماينده هيات انگليس کدام است ؟

نه جناب رييس ، خوب مي دانيم جايمان کدام است ..

اما علت اينكه چند دقيقه اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا دوستان بدانند برجاي ديگران نشستن يعني چه ؟

او اضافه کرد که سال هاي سال است دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده و کم کم يادشان رفته که جايشان اين جا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي ماست نه سرزمين آنان …

سكوتي عميق فضاي دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پايان سخنانش كمي سكوت كرد و آرام بلند شد و به روي صندلي خويش قرار گرفت.

با همين ابتکار و حرکت ، عجيب بود که تا انتهاي نشست ، فضاي جلسه تحت تاثير مستقيم اين رفتار پيرمرد قرار گرفته بود و در نهايت نيز انگلستان محکوم شد ….

سالهاست که یک مشت نادان و قدرت طلب سر جای ما ایرانیان در خواب فرو رفته نشسته اند، میخورند و می برند و ما هم تماشا میکنیم...
تلنگر رو تو بزن داریوش
تلنگر رو تو بزن شاید بیدار شدیم

soleiman | September 28, 2018 01:04 PM


تا زمانی که ما بی خیال و بی اعتناء از سرنوشت یکدیگر از کنار مسائل و مشکلات هم بگذریم، سختی و دردهای دیگران را ببینیم و بشنویم و واکنشی از خود نشان ندهیم، کار ما به جایی نخواهد رسید و بردگی ما به آخوندهای فرومایه و بی فرهنگ همچنان ادامه خواهد یافت. شرافت، انسانیت، و وظیفه مردمی و میهنی به ما حکم می کند که اگر اعتراض، قیام، اعتصاب، و خیزشی در یک نقطه کشور دیده شود، ما نیز در هرکجای ایران و در هر شرایطی زندگی می کنیم، باید بپاخیزیم و از آن نهضت و ایستادگی دفاع کنیم. در این مورد بهتر است خیزش مردم هند برای اعتراض به تجاوز چند نفر به یک دختر دانشجو، و کشتن او را باید نمونه و سرمشق خود قرار دهیم

داریوش مهربان تو همیشه از بوی گندم تا تلنگر از درد هموطنانت گفتی امروز وقت درمان است
زنده باشی

هاله | September 23, 2018 09:45 AM

سکوت ما از رضایتمان نیست، بلکه از ترس، بزدلی، بی تفاوتی، و تک روی مان است

mahin | September 23, 2018 09:42 AM

اگر روزی روزگاری از ما نوشتند خواهند نوشت که این ملت نشستند و نابودی سرزمین شان رو تماشا کردن
اره ما نشستیم و تماشا کردیم
همه رفتند و ما نشستیم و تماشا کردیم

حسین | September 22, 2018 07:29 PM

با سلام به تو یاور
بازهم شاهکاری دیگر از جاودانه بی تکرار ایران
این جور که به نظر میرسه فقط تو هستی که صدای نفس ایران را میشنوی
حس میکنم هیچکس صدای ما را نمیشنوه هیچکس ما رو نمی بینه حتی خودمون
خودمون خودمون رو انکار میکنیم حقیقت رو انکار میکنیم زندگی رو انکار میکنیم
بر ماست که برماست

رضا | September 22, 2018 07:28 PM

آدم در روز کلی کلمه می شنود.
بعضی کلمه ها آبادت می کنند و بعضی خراب.
بعضی کلمه ها جنسیت دارند، بعضی ها هم شخصیت دارند.
مونث اند و لطیف یا مذکر و خشن.

کلمه ها وزن و مزه هم دارند. وزن بعضی هایشان زیاد است
و مزه ی بعضی هایشان تلخ.

بعضی هایشان قلع و قمع می کنند ، بعضی هایشان نوازشت.

شنیدن جمله ی " جای طرف خالی ! " همیشه غمگینم می کند.

حس می کنم جاهای خالی دلم زیاد شده ، نفسم را بیرون می دهم و می گویم :

'' جای خالی بعضى آدم ها با هيچ چیز پر نمی شود. "

داریوش عزیزم
جای تو سال هاست که در این سرزمین خالی است اما طنین کلامت در وجود ما همیشه زنده و جاودانه است، ایران با تو نفس میکشد

مهران | September 21, 2018 01:11 PM

سلام به تو سالار
شب های ترسناکی در زندگی هر انسانی وجود دارد .
گاهی آرزو میکنیم هرچه زودتر صبح فرا برسد و گاهی اوقات هم آرزو میکنیم که شب را پایانی نباشد .

امشب اما من بین دو راهی خواستن و نخواستن مانده ام. از فردا میترسم و از امشب وحشت دارم.
کاش امکان توقف زمان وجود داشت . کاش میتوانستیم لحظه هارا تغییر دهیم.
کاش تنها یکبار مرگ را تجربه می کردیم . هر روز چند بار مردن عادلانه نیست.

شاید هم عدالت جایی در این خاک و دیار ندارد
صدایی که میشنوی شاید نفس های ملتی ظلم دیده و ظلم پرور و همیشه ستم دیده باشد که هیچ روزنه ای برای فرار ندارند

فرهاد | September 21, 2018 01:05 PM

همدست شدند

سگ و گرگ و میش

و به یغما بردند

تمام هویت و کهن فرهنگ دور را

چندیست که در پی لقمه نانی

ما را سخت درگیر سکه و دار کرده اند

جهت میزهای مجلل ننگ

بی گناهان را به قربانگاه برده اند

در تمام گفتارها

سخنان پژمرده بی داد می کند

از دلمان شادی را ربوده

و جای آن رنجی بزرگ نهفته اند

چهره ها همه سرخ گشته اند

عده ای از ثروت آشکار

عده ای از سیلی پنهان خورده ی نیاز

و همچنان مردم و مردمک نگاهشان

به یک سو دوخته شده است

به سوی معجزه ی آزادی

farideh | September 21, 2018 01:00 PM

به نام حضرت دوست ، به نام تو که همیشه یار ایرانی

میگویند برای داشته هایت شکر کن
آنچه داری از آن تو نیست و تنها یک امانت است
در دستان تو ، بر دوش تو
هم می توانی از آن لذت ببری و هر روز ناز و نوازشش کنی و هم می توان با آتش خشمت بسوزانی
اگر قدرش دانستی و در کنارش بودی ، هر روز زیباتر می شود و این گل تک برگ صد برگ می شود
اما اگر سوزاندی ، هم خودت را سوزانده ای و هم او و آینده را

صبح که بیدار می شوی به نشانه شکر بوسه ای بر گونه آن
گل بزن و شب هنگام با یک بوسه راهی خواب شبانه اش
کن.

یاور من ، به امید اینکه نفس ایران همیشه از تو برخیزد

رضا | September 21, 2018 12:40 PM

ما با تو نفس میکشیم
با تو زندگی کردیم
و به یاد تو زنده ایم
زنده باشی بزرگمرد

اصغر | September 21, 2018 11:14 AM

با تو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام
گم نشو ،دور نشو ،بی تو جهانم خالیست
بی تو دنیای من از درد به هم می پیچد
بی تو سهم من از این حادثه بی اقبالیست

داریوش عزیزم
با چه زبانی میشه احساسم رو برات بنویسم؟ تو همیشه با تار و پود و دردهای ما تنیده هستی و با ما میسوزی
حالا بگو چه کنیم واقعأ چه کنیم که بقول تو پوست بندازیم ؟

افسانه | September 20, 2018 10:02 PM

داریوش عزیزم
همیشه گفتند دنیای هر کس به اندازه امید اوست
امید ما فقط به توست و تو دنیای ما هستی
همیشه باشی و همیشه سایه ات بر سر این خاک و ما خاکیان
برای این کار زیبا سرا پایت را بوسه باران میکنم

منیژه | September 20, 2018 01:13 PM

داریوش
ایران به عشق تو نفس میکشد
این شعر زیبا پیشکش تو همیشه عاشق ایران

عشق نه ناز است و‌نه نیاز
عشق نوازشی است که بی گمان ز حرمت دستهایی آید که یگانه آفریننده آن حس ناب خواهد بود
عشق ز آسودگی خیال به نانی که در سفره است متولد نمی شود و‌گزافه گوئی گرسنگی می شود نسیان عشق بی کران نقل شده است
عشق جان نخواهد که خود جان دهد
عشق مرز نخواهد که می تواند در پنهانی ترین جایگاه وجود غنچه زند و سرخی را به مهمانی گونه ها فرستد
وحشت آن نیست که عشقی میرد که شاید مهیب ترین ترس آدمی آن باشد که بپندارد برای عشق دلش پیر و‌یاشاید مرده باشد

عشق می تواند نفسهای گرمی باشد که به شوق کلامی و یا خاطره چشمهایی و شاید زیبا لبخندی متولد می شوند تا باوری دهند که دل آری دل هنوز هم می تواند تپشی پر شوق را تجربه کند.
عشق می تواند پشت هزاران کلام سرد هم هویدا باشد
عشق می تواند در ورای چشمهایی که شوریدگی را نا امیدانه پنهان کرده هم طلوع کند
عشق از پشت ورای سنت وعرف هم عاشقانه ها را تعریف می کند
عشق دلتنگی پیرمردی را بیان می کند که پس از هجرت یار دیرینه اش دلی می شود که به شوق مرگ می تپد

عشق دستهای پیرزنی به عصای یارش است که آن را جادوئی تر از چوبدستی موسی می داند
عشق خود آذین و‌چراغانی است و هلهله غریوش تا بی کران ماندنی می کند
عشق تعریفی جز خود عشق ندارد و بی گمان پند مولانا درست بود که شرح عشق را باعشق باید سرود

عشق را بسرای
دل را صاف کن
آری معجزه عشق چنین باشد

منصور | September 20, 2018 12:35 AM

سالار من، ملت ما هنوز خیلی مانده که نفس آخرش را بکشد نگران نباش ای کاش اینجا بودی و میدیدی که کارد از استخوان هم گذشته از روح و روان هم گذشته اما هنوز شکست نخوردیم هنوز ایران زنده ست
زنده باشی

مرتضی | September 20, 2018 12:23 AM

سلام استاد
موندم اینجا چی بنویسم، یاد پیامی که اخیرأ خوندم افتادم که شاید به بهترین شکلی ما رو توصیف کرده که میگه....

نسل مزخرفی بودیم !
نسل انتخاب بین بد و بدتر ! ...
به ما که رسید رودخانه ها خشکید ، جنگل ها سوخت و ابر ها نبارید
دل به هر کس دادیم ، قبل از ما دل داده بود
نسلی هستیم نه به پدرمان رفتیم و نه به مادرمان ..... بلکه به فنا رفتیم
نسلی هستیم از بیرون تحریم شدیم !!!! از داخل فیلتر ....
هم از دزد می ترسیم هم از پلیس !!!

حیف .... !!!!
نسل دیدن و نداشتن ، خواستن و نتوانستن ،رفتن و نرسیدن
نسل آرزو های که تا آخرش بر دل ماند
نسل آهنگ های سوزناک
نسل طلاق هفتاد درصد
نسل فیس بوک از سر بی کسی
نسل درد و دل با هر کسی
نسل ماندن سر بی راهی
نسلی که ناله های همو فقط لایک می کنیم
نسل خوابیدن با اس ام اس
نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی ...
نسل کادو های یواشکی
... یادمان باشد وقتی به جهنم رفتیم بگوییم یادش بخیر آن دنیا هم‌‌ جهنمی داشتیم
.. سگ دو زدیم برای آغاز راهی که قبل از ما هزاران نفر به آخر خطش رسیده بودند
تنها نسلی هستیم که هرگز نخواهیم گفت جوانی کجایی که یادت بخیر!

سهیل | September 19, 2018 10:01 PM

نام:

ایمیل:

صفحه شخصی:

نظر:

فارسی English

لطفا بيش از يک‌ بار کليد «بفرست» را فشار ندهيد؛

لطفا مرتبط با مطلب اصلی، گویا و در صورت امکان کوتاه بنویسید؛

وارد نمودن نام و آدرس ایمیل معتبر الزامی است؛

اطلاعات تماس شما نزد مدیریت و نگارنده وبلاگ محفوظ است؛

نظر شما پس از بازبینی منتشر خواهد شد؛

در صورت عدم تمایل به درج و انتشار نظرتان در وبلاگ، این درخواست را در نظرتان ذکر نمایید.



ارسال مطلب به دوستان

آدرس ایمیل گیرنده را وارد کنید:

آدرس ایمیل خود را وارد کنید:

می توانید به این ایمیل یک پیام هم اضافه کنید (اختیاری):