یکشنبه ۲۱ دی ۹۹


برنامه آموزشی سازمان جوانان برای حقوق بشر با حضور داریوش اقبالی به مناسبت آغاز سال نو میلادی








چهارشنبه ۸ مرداد ۹۹


من آن موجم که آرامش ندارم ...



دل از دریا بریدن کار ما نیست ...
موج: اردلان سرفراز\فرید زلاند\آندرانیک \ داریوش
نظرها (10)






دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۹۹


داریوش و قرار صبح با یاران



روز جهانی ازادی قلم و مطبوعات

چون زبان در عشق تو بر هیچ نیست
لب فرو بستم قلم کردم زبان

بر سینه ی کاغذها از قلم خالقان زیبایی و مفهوم اینچنین میخوانیم:« اشک ها واژه هایی هستند در انتظار نوشته شدن ، یا چیزی بنویس که ارزش خوانده شدن داشته باشد ، یا کاری انجام بده که ارزش نوشتن داشته باشد، بدون کلمات ،بدون نوشتن و بدون کتابها هیچ تاریخی و هیچ مفهومی از انسانیت وجود نخواهد داشت،اگر کتابی هست که میخواهی بخوانی ولی هنوز نوشته نشده آن را بنویس.»
آنجا که قلم ها آزاد میرقصند، حقیقت لبخند میزند ، دروغ میترسد.
باشد که کاغذهای پربار از رقص آزاد قلم ها میراث و یادگار ما به آیندگان باشد.
https://telegram.me/AyenehFoundation
https://instagram.com/AyenehFoundation
https://www.facebook.com/AyenehFoundation
https://twitter.com/ayenehdariush
https://www.youtube.com/c/AyenehFoundation
www.DariushEghbali.com
www.Behboudichat.com
www.Ayeneh.org
www.AyenehMedia.org


نظرها (20)






یکشنبه ۲۴ فروردین ۹۹


شبتاب



در این خواب بد بد، من و تو خوب خوبیم نترس از این سیاهی، تو شب تابی مگه نه ؟ نترس از مرگ دریا، خود آبی مگه نه ؟


نظرها (19)






چهارشنبه ۲۸ شهریور ۹۷


این صدای نفس ایران است



شعر: معینی کرمانشاهی
آهنگ: صادق نجوکی
تنظیم: علی الهی
این صدای نفس ایران است


گوش بُگذار به دروازه ی نور
با صدایِ قدمِ صبح صداهایِ دگر می آید
میخِ کفشِ سَحَر این قَدر پُر آواز که نیست
این اگر نعره ی مستانِ شب است
روزَنِ میکده ای باز که نیست
نکُند بادِ زمان باز ورق گردانَست
یا که این باغِ جگرخُشک گُلاب افشانَست
این صدایِ نَفَسِ ایرانَست
این صدایِ نَفَسِ ایرانَست
خوش فروغی ست فرح بخش که از بادِ سَحَر می آید
یا شرابی ست که از چشمه ی عشق
بر لبِ جامِ منِ تشنه جگر می آید
گوش بُگذار به دروازه ی نور
با صدایِ قدمِ صبح صداهایِ دگر می آید
نکُند بادِ زمان باز ورق گردانَست
گوش کن گوش, صداهای به هم ریخته برگ افشان است
این چه بادیست که گلریزان است
این خزانیست که با مرگ جوانمردان است
این صدایِ نَفَسِ ایرانَست
این صدایِ نَفَسِ ایرانَست
یا صدا های خیالی است
که ذهنم به سخن می بندد
یا که با قهقهه ای پر ز طنین
لب خونبار حوادث
به سخن پوچی این شاعر لب بسته بهم میخندد
گوش بُگذار به دروازه ی نور
با صدایِ قدمِ صبح صداهایِ دگر می آید
نکند باد زمان باز ورق گردانَست
این صدایِ نفس ایران است

معینی کرمانشاهی - ۱۳۸۸






نظرها (19)






دوشنبه ۱۹ شهریور ۹۷


اندیشه کشتنی نیست



داریوش : اندیشه کشتنی نیست
شعر: پویان مقدسی
طراحی : مانا نیستانی
https://telegram.me/AyenehFoundation
https://instagram.com/AyenehFoundation
www.DariushEghbali.com
www.Behboudichat.com
www.Ayeneh.org

نظرها (33)






دوشنبه ۳۰ اسفند ۹۵


در آستانه سالی نو​، بهاری نو​ و بهانه ای برای پوست انداختن



پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداخت
چه کم داریم من و تو از زمین و سنگ بی مغز زمین ای دوست
بنگر، بنگر
زمین هم پوست می اندازد امروز.....


در جهانی که خاموشی ها و فراموشی ها بر شانه های وحدت و همت سنگینی میکنند، در جهانی که مهربانی و عشق ورزیدن جای خود را به خواستن ها و داشتن ها داده است، در جهانی که بالا رفتن از نردبان احساس فراموشمان شده و به جای زندگی کردن فقط زنده ایم، در جهانی که به عرش رسیدن خود را در به فرش کشیدن دیگری می بینند، در جهانی که '' تن '' های تنها انزوا را بر همدلی و همدردی ترجیج میدهند، در جهانی که با افسار روزگار بر گردنمان خسته دلانی سرگردان شدیم، در جهانی که گمشده همیشگی مان اعتماد است ، نه اعتقاد.... در جهانی که زخم ها قدیمی میشوند و دردها کهنه...


دلم می خواهد با جهانیان در صلح زندگی کنیم
اگر ظلم پروری و دیکتاتوری بگذارد

دلم می‌خواهد خودمان را ورق بزنیم و درک متقابل را نهادینه کنیم
اگر خودخواهی و خود محوری بگذارد

دلم میخواهد همزبانی و مرهم گذاری عادت میشد
اگر ​غم نان بگذارد

دلم می‌خواهد زندان ها عاری از آینده سازان میشد
اگر نقض حقوق بشر بگذارد

دلم می‌خواهد دنیا غوطه ور در چنگال آسیب ها نمیبود
اگر نا آگاهی و انکار بگذارد

دلم می‌خواهد در قرن بیست و یکم کودکی از جنگ و گرسنگی نمیمرد
اگر هزینه‌های هسته‌ای و نظامی قدرت طلبان بگذارد

دلم میخواهد رویش ناگزیر جوانه ها جاودانه میشد
اگر بی رحمی و مرگ انسانیت بگذارد

دلم میخواهد رفاقت ها حقیقی و عشق ها بلاعوض میشد
اگر دوستی​ های ​مجازی و محبت ها​ی​ قراردادی بگذارد

دلم میخواهد هر سال فرصتی بود برای خانه تکانی ذهن
اگر تعصب و همه چیز دانی بگذارد

دلم می‌خواهد از من به ما برسیم
اگر بیماری فرهنگی ما بگذارد

دلم میخواهد قدرت عشق همیشه حکمفرما بود
اگر عشق قدرت بگذارد


انسانیت مرز ندارد، رنگ ندارد، مذهب ندارد، سیاست ندارد...
انسانیت همیشه زیباست . زبان ندارد اما زمان اش همین حالاست...
زندگی حضور میخواهد و حضور حق ماست ، حضور ما فقط در لحظه ها جاریست و ما این را مدیون خود هستیم که لحظه ها را از همین حالا با هم بسازیم، گذشته ها را گذراندیم. وعده آینده را به هیچ یک از ما هدیه نداده اند، تنها زمان حال در اختیار ماست و راز بقای ما در تغییر و پروانه شدن است.
بهارانه بیاندیشیم و بهارانه با هم پوست بیاندازیم ...



نظرها (66)






دوشنبه ۴ آبان ۹۴


ای نازنین، ای نازنین، در آینه ما را ببین...



مدتی بود که سکوت رو تجربه میکردم ، شاید هم سکوتی که میجنگید تا کلمه نشه شاید هم داشتم آینه وار زندگی رو تو خودم منعکس میکردم
ما انسان ها موجودات عجیبی هستیم، به دنبال فتح داشته ها و برای بقای آرزوها تلاش میکنیم، اما دنیای درون خودمون رو نمیابیم. تا چشم بر هم زدیم، به پایان سالی دیگر نزدیک شدیم و در خلوت تنهایی به دست آوردها و آرزوهای بایگانی شده فکر میکنیم. باید لحظه ها رو زندگی کرد، باید لحظه ها رو دریافت، باید از لحظه ها زندگی رو ساخت...

آینه وار آینه رو مقابل شما گذاشتم تا در کنار هجوم مکرر دردها و زخم ها، از قدرت همیشه حاضر عشق، امید و آزادی نوید بدم. با آینه حقیقت رو نمیشه پشت واژه ها پنهان کرد، حقیقت بهبودی، حقیقت همدلی، حقیقت مرهم بودن و دوباره با هم جوانه زدن.
سال ها با شما از شکوه بهبودی گفتم، امروز در روزگاری که در این زمین خاکی از خشکسالی هشدار میدهند، یکسال و اندی است آینه ، با یاری بهبودیافتگان ، دوباره جوانه زدن را به خاک سرزمین مان هدیه میکند، تا خاک وطن هم جان تازه و عطری نو بگیرد.
در عصر سرد پیامک های مجازی، اطاقک شماره ۴ در تارنمای بهبودی چت رو بروی قشر دردمند پناهجویان بی پناهمان باز کردیم تا درهای دنیای بهبودی بر روی این خسته دلان باز شود و مرام همدردی و همدلی مرهمی شود بر زخم های بی سرپناهانمان. اطاقک های دیگر مثل همیشه برای مشارکت راهیان دنیای بهبودی، رهجویان و خانواده ها با پرجاست.
www.Behboudichat.com
میوه بهاری آینه امسال کتابچه ای است برای توانمند سازی عزیزان هموابسته ما، تا در مقابل تمام نبودن ها، با آینه از بودن، اما سالم بودن و در کنار هم بودن به بهبودی برسند.
میدانم و میدانید که سالهاست نامه های کاغذی جای خود را به دگمه ها و صفحات کامپیوتری دادند، امروز میخواهم پای صحبت ناگفته های شما بنشینم و دست نوشته های شما را بخوانم. از راهکارها، از ساختن و بودن، کماکان با من از ایران بگو...


نظرها (47)






پنجشنبه ۱۶ خرداد ۹۲


قدرت از ناتوانی سرچشمه میگیرد...








دوشنبه ۲ بهمن ۹۱


یا راهی بیابیم ، یا راهی بسازیم...



این متن نامه ای خطاب به اعضای گروه فیس بوک به نام "هواداران داریوش " است


با سلام
آمدم جواب سوال اولتون رو بدم ، بعد دیدم یه عمری همش منم که دارم جواب میدم ، تصمیم گرفتم قبل از اینکه باز جوابگو باشم ، این بار من سوالامو با شما مطرح کنم ، چرا که به کار تیمی معتقدم و مکمل هم بودن برام ارزش داره. اظهار محبت و لطف همه عزیزان برام بسیار زیبا و باشکوهه ، اما چون هدف من از روز اول فقط زنده بودن نبوده ، زندگی کردن بوده و معنی زندگی کردن رو هم نه در مهم بودن بلکه در مفید بودن میدونم ، امروز میخوام از کلام بگذریم و به عمل برسیم، ، امروز میخوام ببینم اگه واقعأ طرفدارید ، شما چه پیامی دارید، میخوام از ابراز احساس به ابراز حضور، به ابراز راهکار، به راهکاری برای مرهم گذاری برسیم.
پیام من در تمام مراحل زندگی تا به امروز فقط گوش دادنی نبوده و نیست ، اگر امروز بعد از بیش از 40 سال هنوز همون پیام ها رو باید تکرار کنم به این خاطره که اکثرأ پیام هامو فقط گوش دادن، حتی نشنیدن!!!

پس قبل از اینکه به سوالهای شما ها برسیم ، اول میخوام جواب شما ها رو به سوالاتی که اینجا مطرح کردم بدونم، میخوام بدونم زندگی و اونچه دور و برتون میگذره و دنیای این روزای ما به شما چی یاد داده، شما با من اگر میدونید کجا ایستادید ، بهتره منم بدونم با طرفدارانم کجا ایستاده ام:

یا راهی بیابیم ، یا راهی بسازیم...

چرا همیشه بجای ساختن و اتحاد فقط سوزاندن و توطئه رو در سر می پرورانیم؟
چرا پیشرفت رو در تخریب دیگری و نه در پشتکار و ترقی خود باید دید؟
چرا حق زندگیمون رو فقط با سلب کردن حق دیگری میخواهیم بدست بیاریم؟
چرا باید همیشه گرگ درون رو پروراند و از کینه جان گرفت؟

امروز که نه در سرزمینی آزاد ، نه با روحیه ای آزاد و نه با تفکری آزاد زندگی میکنیم ، چه گزینه هایی پیش رو داریم؟ آیا فکر نمیکنید که به جای دلمشغولی در رابطه با جهان برون و جای شایعه پردازی، قرض ورزی و تخریب، میبایست جهان درونمون را با آموختن عمیق تر، وسیع تر و قدرتمندتر کنیم، تا سنگینی سرنوشتی که خود را در مقابلش ناتوان می بینیم کمرمان را نشکند؟
آیا فکر نمیکنید که باید یک قرارداد جدید با دنیا و زندگی و خود ببندیم؟ تا ظلمت ابدی و زندان آشیانه نباشد ؟ تا روزمرگی روزمره و زجر دائمی نباشد؟
آیا فکر نمیکنید که زمان زمان بازگشت به نقطه آغاز است؟ به نقطه عطف اشتباه ؟ همان نقطه ای که سر آغاز دور افتادن ما از خویشتن خویش و یکدیگر بود؟
آیا فکر نمیکنید زمان آن رسیده که به جای پاک کردن صورت مسئله و حقیقت گریزی و حقیقت ستیزی، ریشه درد رو نه نگاه بلکه ببینیم ، مشکلات را نه تماشا بلکه گره گشا باشیم ؟ درد اصلی را نه انکار بلکه صادقانه قبول کنیم ؟
تا کی باید به فکر حادثه بود؟ تا کی باید در انتظار معجزه بود؟
چرا باید شبانه روز به آینده ای هولناک و زندگی در لب پرتگاه چشم دوخت ؟ چرا باید هر لحظه رو در خطر سقوط زندگی کرد؟
طولانی ترین سفرها با یک قدم آغاز میشود، آن قدم را باید کی برداره ؟ باید کی برداشت؟ با کی برداشت؟
اگر آزادی رو حق خود میدانیم، چه فرقی میکند که کی هستیم و چی هستیم واز کجا آمده ایم ؟ آیا همین بس نیست که دیگر نمیخواهیم زجر بکشیم، دیگر نمیخواهیم قربانی باشیم، دیگر نمیخواهیم سرخورده و مظلوم باشیم؟
اگر شهامت آرزوی آزادی را داریم چگونه میتوانیم شهامت جنگیدن برای آن را هم بدست آوریم؟ چه اتفاقی باید بیافتد که نیافتاده ؟
از دیدگاه من ما رهگذاران عمر در دیاری روشن و تاریک باید برای یک بار هم که شده رنج ها را بایگانی کنیم، دردها را بنزین حرکت و زخم ها را سپر...
همه کارتن خوابیم، بعضی ها در خانه خود و بعضی ها در کوچه پس کوچه ها، بعضی ها در سرزمین خود و بعضی در غربت...
آیا فکر نمیکنید اینکه چرا کارتن خوابیم مهمه و نه اینکه کجا کارتن خوابیم؟
چرا همیشه میزان خط فقر مهم بوده و نه خود فقر ؟ چرا باید به جای نان ، خشم فرو خوریم و به جای عشق، ظلم را بپرورانیم و به جای آرامش، زجر را هر شب در آغوش بگیریم؟
مشکلات همیشه بودند و هستند و خواهند بود . آیا فکر نمیکنید که برای رسیدن باید همیشه تلاش کرد، باید همیشه جنگید، باید همیشه یا راهی ساخت یا راهی یافت ؟
میگویند خوشبختی فاصله میان یک شکست تا شکست دیگر است. بیاییم پرده های فریب و انکار رو کنار بزنیم ، و مانند آینه ای شفاف، بی نقاب ، بی دروغ و بی ریا قبول کنیم که صدای حقایق برای بسیاری هولناک و سرسام آوره است ، اما آیا فکر نمیکنید که زمان آن رسیده که در ورای همه دردها، تنهایی ها، خستگی ها و زخم ها زندگی را باید همین امروز و همین حالا آغازکرد و اگر الان نه پس کی؟
زور همیشه اسلحه انسان های ناتوان بوده، معتقدم باید از ناتوانی آنها توان گرفت و باید هر تغییر و تحولی که برای آنها آرزو میکنیم را اول در خود بوجود آوریم . زندگی با شما و در کنار شما عزیزان به من آموخته که باید چراغ رابطه ها، تبادل نظر و همیاری با یکدیگر را روشن کنیم و به "نتوانستن ها" پایان دهیم و قبول کنیم زندگی جبر نیست ، زندگی ضرب و شتم نیست ، زندگی تقسیم خوبی ها و محبت هاست، زندگی تفریق نیست، زندگی جمعی از یاران، همدردان، همدلان و همزبانانیست که با عشق بلاعوض غذای روح یکدیگر و مرهم گذار یکدیگرند.
من امروز آموخته ام که به گفته دکتر فرانکل قدرت از ناتوانی سرچشمه میگیرد و به جای اینکه بگذاریم آتش درد ها، نا امیدی ها، رنج ها و ظلم ما را به خاکستر تبدیل کند ، می بایست از گرمای آن آتش نیرو بگیریم و از آن بعنوان بنزین حرکتی بسوی رهایی استفاده کنیم.
باید از صفر شروع کنیم، از همون کوچه خاکی، از همون کوچه بن بست، از همان حس غریب تنهایی و ترس، از همان لحظه های آغازین که راه رفتن را آموختیم، اما این بار به جای اینکه خودمان را وادار کنیم که کاری کنیم ، بیاییم کارهایی که در این یک قرن ما رو به بیراهه برده رو انجام ندیم. بیاییم راهی بیابیم که به جای یک قرن پیرتر شدن، یک قرن بزرگتر شویم ، یک قرن با تجربه تر و آگاه تر شویم.
اگر صادقانه قبول کنیم و اعتراف کنیم که انکار اشتباهات تدارک خاموش تکرار آنهاست، اگر صادقانه قبول کنیم که هدف همواره از ما دور شده ، پس قدم بعدی اندیشیدن و شناختن کارهایی است که نباید انجام بدیم. حالا اگر این چنین اندیشیدن شد قرار ما ، صورت مسئله شما چیست ؟ راهکار شما چیست ؟ درد اصلی از چه سرچشمه میگیرد؟ چگونه میتوان جلوی تاراج رو گرفت؟ آیا واقعأ میخواهیم راهی پیدا کنیم و یا اینکه راهی بسازیم؟
1. دیدگاه شما در مورد این مسائل چیه؟
2. مشکل جامعه ما رو در چی می بینید؟
3. مقصر رو چی و یا کی میدونید؟
4. راهکاری که به نظر شما کارسازه چیه؟


نظرها (215)