یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۸۸


کهن دیارا


هویت هر سرزمینی در گرو ملت و فرهنگ آن است ، واگر تاریخ
این سرزمین را با سرگذشت مردم آن عجین ندانیم ، هرگز دری
بسوی فراسو برایمان باز نخواهد شد.
ذهن من سالهاست تلنگر میزند که چرا باور نداریم که آنچه برما و
این کهن دیارمیگذرد از تحقیر و انکار هویت ملی ما سرچشمه
میگیرد؟
انکارهویت مان را درفقدان حضور ملت در شعارهایی چون
"خدا، شاه ، میهن" دیده ایم ، و حال اجرای قوانین شرعی و
اسلامی، نه تنها همان انکار را ، بلکه ارثیهء 30 سال تحقیرهویت
این کهن دیار را نیز با خود به ارمغان آورده است.

بیاییم از آسمان ابر گرفته نهراسیم و دلسرد نشویم ، ابرهای انکار
را در پستوی خانه هامان نهان کنیم ، وهویت ملی به تارج رفته مان
را بازیابیم.
بیاییم خوشه های درهم تنیدهء مشکلات فرهنگی مان را در کنارهم،
و به یاری هم بشکافیم ، و از وحشت ملی به وحدت ملی برسیم.
بیاییم "من" ها را ترک کنیم ، از رخوت اجتماعی، قهرمان پرستی
و تعصب کورکورانه پرهیز کنیم ، و با دست های خود افتخاراتمان
را دفن نکنیم.
بیاییم هوشیاری خاموش مان را بیدار کنیم ، و راهکاری بجوییم تا
تاریخ سرزمین مان به تاریخ تکرار و انکار مبدل نشود.
حضورماست که از کلام تا سکوت ، از قیام تا انزوا ، از دردمند تا
توانمند ، از پیر تا جوان ، از هرقومیت این تبار، هویت این کهن دیار
را نقش میزند.

به گواه تاریخ باشکوه این سرزمین، پلیدی ها هیچگاه نتوانسته اند
در مسیر اهداف والای ملی هراسی در دل ملت عاشق و لایق این
دیار بیافکنند.
امروز اولین روز آیندهء ما و دیار ماست، و بودن یعنی تاریخ زندگی
را رقم زدن.
بین فاصلهء دو دست ، مرزی است به نام من و تو...
این گم کردهء خویش را کجا یابیم؟




-->WATCH IN HD QUALITY <--



weblog_ferdosi.jpg



نظرات شما در این رابطه منعکس می گردد









نظرها:


سلام .
آقای داریوش اگه این متن رو می بینی نمیدونم چی بنویسم ولی دوست داشتم از نزدیک شما رو ببینم ای کاش میتونستم سعی میکنم شما رو از نزدیک ببینم تنها آرزوم تو این دنیاست . واقعا ازتون ممنونم شما با آهنگاتون به من امید میدین . مرسی از صدای خوبتون و این شاعرای خوب که با شما کار میکنن . به خدا الان دارم مینوسیم کیبرد پر اشک شده . دیگه نمیدونم چی بگم . کاشکی می شود ببینمتون یا با هم صحبت کنم . خدانگهدار شما

فرشید | February 12, 2014 11:20 PM

مرهم درد من كمی همبستگی است كه بزرگ ترین مشكل ما ایرانی هاست،
من از خودم شروع كردم.
داریوش عزیزم مرسی برای همۀ كاراهای كه انجام میدی بركت خدای محبت با تو مهربان

مهسا | August 26, 2010 08:09 AM

زندگي را در موسيقي داريوش يافتم اما يافته ي من جز مرگ در راه عشق نبود

Sina | May 5, 2010 08:53 AM

با سلام و سپاس از تمام زحمات و تلاشی که شما داریوش عزیز برای هموطنان ایرانی چند کلمه برای گفتن داشتم: مذهب همیشه نقطه ضعفی بوده و هست برای به اسارت کشیدن مردم. چه فرقی میکند من مسلمان هستم یا تو یهود؟ محمد در 40 سالگی بعد از سالها شتر چرانی در صحرا زیر آفتاب، زمانی که عربها دختران خودشون را زنده بگور میکردند ادعای پیغمبری کرد. محمد بزرگترین و خوش شانسترین عربی است که بدنیا آمده که به جامعه عربها خدمت بسیار کرد.(البته بیشتر به جامعه زنان و اون هم شخصا!) تا زمان ظهور محمد هیچکدام از پیامبران پیشین علاقه زیادی به زن این خلقت زیبای خداوند نشان نداند. که ایشان اشتباه تمام پیغمبران را از لحظه به قدرت رسیدن تا دم مرگ را جبران کردند. البته باید این تلاش را تحسین کرد چون از 7 ساله تا 70 ساله، چه عرب چه عجم، چه سیاه چه سفید همه رقم را در آغوش اسلام کشیدند که مبادا پیامبران پیشین ناراحت شوند.
بیائید برای یک لحظه هم که شده تصور کنیم که مسئله اختلافات دینی وجود ندارد ،چه مشگل دیگری هست که بخاطر آن به سرو کله همدیگر بزنیم؟ اگر شما وجدان دارید پس متدین هستید. اگر شما حق کسی را ناحق نمیکنید پس ایمان دارید. اگر شما دزدی نمیکنید پس انسان هستید. ولی افسوس که این فقط در رویا اتفاق می افتد چون شما هنوز منتظر یک بچه بازیگوشی هستید که احتمالا موقع بازی توی چاه افتاده و معلوم نیست کی میخواد خودنمائی کند. بیایید تا آن روز به سه چیز فکر کنیم: گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک.

rezam66 | November 14, 2009 07:38 PM

سلام بر سرزمین مقدسم ایران
سلام بر خون پاک آزادگان و آزادیخواهان
سلام بر کوروش کبیر
سلام بر داریوش عزیز
سلام بر آرش کمانگیر
سلام بر رستم جهان پهلوان
سلام بر سهراب جوانمرد
سلام بر سیاوش مظلوم
سلام بر مزدک آزاده
سلام بر مانی عاشق
سلام براستاد سیس دانشمند
سلام بر ابن مقنع که خدمت او به ایران زمین در جنگ با وحوش تازی چون ماه نخشب است
سلام بر بابک خرمدین بزرگ آزاده ایران زمین
و لعنت خداوند ایران زمین بر وطن فروشانی همچون سلمان فارسی.
آقایان و خانمهایی که هنوز هم اسیر موهومات جاهلیت با اسم اسلام هستید؛بیدار شوید هزارو چهار صد سال خیانت افشین و مازیار به مردم ایران زمین در تن تاریخ و در خون بسیاری از ما به ظاهر ؛ وطن دوستان تداوم داشته است.
دیگر این خیانت را از درون خود دفع کنید. پاک شوید و به سرزمین و تاریختان بیاندیشید. فرصت بسیار اندک است.
این شعر را به تمامی وطن پرستان آریایی تبار تقدیم میکنم:
بابک خرمدین
آرامم و دل خسته؛نومیدم و دست بسته.
ابلیس تن تاریخ؛روح و بدنم خسته.
دردیم و بخود ظلمیم؛پس با که بگویم درد.
زجریم و به خود خائن؛پس برکه بتازم سرد؟
سرد است؛دل و دل مرده؛
عشق هست همه سر خورده.
ز این تیره شب ظلمت؛فانوس همه مرده.
ما در پی یک رویا؛بس مشت بر آوردیم.
افسوس ولی؛زیرا؛نیرنگ دگر خوردیم.
گفتیم که :(چون خورشید؛بر پیکره پرچم؛
همره شده با یک شیر؛شمشیر بدستش ؛هم.
خصم است به جان ما.)
کردیم همگی فریاد:(مرگ بر شیر و هم مهر باد؛
بهر تن ماه و مهر؛نابودی شمشیر باد.)
افسوس که شد خورشید؛لیکن نه به چشم آمد.
رنگ شب مهتابی؛هرگز نه به صبح آمد.
غافل شده بودیم؛چون؛
از عبرت و تاریخ؛هان!
جای مه و مهر در ملک؛وارونه بدی در جان.
ز اسکندر و هم رومی؛و ز تازی و هم زنگی؛
غافل شده و راضی؛در جهل مرکب ما مشغول به لفاظی.
از ازمنه اسلام؛در فکر بدن بودیم.
ما یکسره صبح و شام؛از زخم لب شمشیر؛
در ترس ز عرب بودیم.
چون شیر نر زخمی با بند مسلمانی؛
تسلیم به عرب بودیم.
گیرم که چو اسکندر؛آتش بنهاد بر ما؛
لیکن چو یکی ققنوس؛از نو بگرفتیم پا.
مردان شجاع پارت؛بس جنگ که بر کردند.
نام وطن و ایران؛بر قله به سر کردند.
اما چو عرب آمد؛خامی و خمی آورد .
با حرف یکی سلمان؛نیرنگ و فریب آورد.
دادیم وطن بر باد؛از ظلم شهی نادان.
از بهر یکی آیه؛کو بود یکی پاره؛
ز آن دین هزار آیه؛کردیم به یک باره ؛
ملک و همه باره؛ویرانه و ویرانه.
ای؛آه و دو صد فریاد؛هم کاخ و همه بستان؛
فرهنگ و تمدن؛هان!
گردید ز جهل ویران.
علم کهن ایران؛
ویرانه بشد زیشان.
ناموس و زن وفرزند از کف بنهادیم؛ما.
زنجیر به پاهاشان در صف بنهادیم؛ما.
در نزد عرب رفتند؛چون صیغه و لولی وش.
تف باد؛بر این غیرت؛
شرم باد؛بر این سیرت.
گیرم که ببود این دین؛بر حق و پر از ایمان!
تیغ عربی بر ما رفتی به کدام احسان؟
زان پس بشدند مردان؛چون سیس و مقنع؛هان!
آمد ز پس ایشان یک مرد ز به کیشان.
نامش بدی خود بابک؛در دین خرم و هم یک.
غیرت بدش و مردی؛دلخسته ز نامردی.
چون شیر بدی شرزه؛در جنگ و هماوردی.
کردی به عرب تیره؛بخت سیه تازی.
و این قوم سیه دل را؛بنهاد ز ترک تازی.
جنگید ز بهر داد؛چون شیر نر غران.
بگرفت سنان و تیر ؛از دست عرب؛کوبان؛
کوبید به سر تازی آرامش و هم شادیش؛
زان بانگ رسای حق؛کو داد به آبادیش.
پر لرز چو سگی ترسو؛اعراب نمودی؛هان!
خاک وطن و ایران نا امن نمودیشان.
لیکن طمع واهی مردان عجم بستند؛
مازیار و هم افشین؛بهر زر و پول و جاه؛
باخنجر شیطانی؛پشت یل ایرانی افسوس ؛همی خستند.
ز آن پس شدی بر ایران؛عزت و شرف بیجان.
شد بیست دهه هم زایشان؛
پر ننگ بماندیم؛هان!
دیگر ببدی ایران؛هم زنده و هم بیجان.
در طول زمان اما؛بس فاجعه باز آمد.
ایران نبدی هیچ امن؛از کید بد اندیشان.
گه بود کمی قادر؛چون شاه بدی نادر.
گاهی به فرود اندر؛در عهد قجر با سر.
این زخمی نیم زنده؛لیکن برسید بر ما.
کشتیم ولی ما خود؛این مام وطن در جا.
آن روز که دادیم ما؛فریاد مسلمانی؛
با بند عرب کردیم؛میهن همه قربانی.
دادیم و را بر باد؛کردیم شرف زنار.
تف باد بر این غیرت؛
شرم باد بر این سیرت.
این لکه پر ننگ است؛در بطن تن تاریخ.
نابود بشد ایران؛
زیرا که تمام ما؛
کردیم ورا ویران.
ما قاتل ایرانیم؛این را همه میدانیم.
این سمبل عشق و مهر؛این اسوه انسانی
نابود بشد با ما؛در ننگ مسلمانی
ننگ عمل افشین؛
مازیار سیه کار؛هین!
در خون همه جاریست.
ما قاتل ایرانیم؛این را همه میدانیم.
آن روز که بر نیزه؛میرفت سر بابک؛
در پای خلیفه شد آن منظر خوب و یک؛
کشتیم وطن را ما؛در طول تن تاریخ.
ما قاتل ایرانیم؛این را همه میدانیم...

آرش - الف
___________
10/04/1386- مسجدسلیمان
(طرح اولیه :تیر ماه 1385)

آرش | October 2, 2009 02:02 PM

سلام داريوش عزيز
من هميشه با غرور خاصي از وطن دوستي آهنگ هاي شما رو گوش مي كنم.اين اولين بارمه كه به شما ايمل ميزنم.آرزوم بوده يه بار صداتون رو از نزديك گوش كنم
مهران از خوزستان

مهران | September 25, 2009 04:18 AM

با سلام خدمت اسطوره دوست داشتنی من خیلی از این که تونستم آدرس وبلاگ شما نازنین را پیدا کنم و از مطالب زیبای شما نهایت استفاده را می برم .امیدوارم یه روز به آرزوی بزرگ خودم که دیدن شما نازنین است دست یابم به امید آن روز دوست دار کوچک و همیشگی شما

سپینود | August 25, 2009 06:04 AM

.... شعر من باید لباس رزم بپوشی
تفنگ چریکی ات را به دوش بگیر... "

" بر بام های ناشناس
در معابر بی نام
این خون متلاشی و جوان رفقاست
ای گرمترین آفتاب
بر شانه هامان بتاب
ای صمیمی ترین آغاز
ای تفنگ ، ای وفادار ، یار باش.
میرویم که فتح کنیم فردا را.

با درود بر استاد...
به امید ازادی.....
در ضمن ، اقای مسعود، حالا شما دارید بی دینی رو به فرزندتون تحمیل می کنید همون طور که به قول خودتون اسلام به شما تحمیل شده. بهتره فرهنگ مطالعه و تحقیق بی تعصب رو رواج بدیم .نه اینکه به اعتقادات هم توهین کنیم. یا علی.

marjan | August 23, 2009 03:11 AM

ba salam mikhastam faghat tashakor konam hamin chon vaghan nemishe chije igei goft

asal | August 15, 2009 11:28 PM

درخت با جنگل سخن می گويد
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گويم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده،
من ريشه های ترا دريافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هايت با دستان من آشناست شاملو

محمد باقر | July 30, 2009 05:51 PM

درود بر شرفت وسپاس فراوان از داریوش اقبالی عزیز که ٣۰ سال است که برای ازادی وطنمان ایران عزیز می خواند و می سراید...
و لعنت بر استبداده دولت زورگوی جمهوری فاسد اسلامی
بنده شهریار بزرگ(بابک) فقط به جرم هدایت وخبر رسانی برای تظاهرات در مالزی برای حمایت از مردم ایران در داخل کشور وخواستار رای به تاراج رفته انها
بازخواست شدم از طرف سفارت جمهوری اسلامی در مالزی وبعد دست کشیده از زندگی خود وفراری و اواره به این کشور و ان کشور شدم. و حتی انها دو تن از دوستانمان را که اطلاع رسانی این تظاهرات را برعهده داشتند به نام مجتبی کبیری وارمان طاهری به همین جرم دستگیرر و بازداشت کردند...
ایا خواستن حق و حقوق و حمایت از مردم معترض ایران جرم محسوب می شود..؟؟؟
که انها با ما این برخورد وحشیانه را انجام می دهند..!!!ا

شهریار بزرگ | July 9, 2009 06:34 AM

سلام به اسطوره زندگيم از دوران کودکي تا به حال .استاد فرزند ۱ ساله ام رو هم به ترانه هاي زيبا و پر محتواي شما عادت دادم.....ما ايرانيهاي تازي زده که متاسفانه اکثرمان هم عوام هستيم و کسانيکه مطالعه کمي در مورد دين تحميلي به خودمان انجام داده ايم.دين اسلام نسل به نسل از پدر به فرزند ارث رسيده و کودک بيچاره تحت شديدترين تبليغات و خرافات از طرف اطرافيان و محيط آموزشي و ... قرار گرفته و تمام خرافاتي که به خوردش داده اند را عين واقعيت و راه بهروزي مي داند.به راستي چند درصد از ما دينمان را با تحقيق و با ديد و آگاهي کامل انتخاب کرده ايم.ومن متاسفانه يک مسلمان زاده شيعه هستم که در خانواده متعصبي هم متولد شده ام ولي با چندين سال مطالعه به جرگه بي دينان ( توجه فرماييد بي دينان ) گراييده ام.فرزندم را نيز نامي ايراني و اسطوره اي گذاشته و نشان پاک فروهر را نيز هم خود و هم فرزندم به گردن آويخته ايم.مل نبايد بگذاريم قوانين کشورمان را حرفهاي خرافي يک عرب بدوي بياباني ۱۴۰۰ سال پيش با عقايد عقب مانده تعيين کند.ما بايد با روشنگري هايمان مانع اين بشويم که يک عرب هوسران آدم کش ( علي ) به عنوان اسطوره زندگيمان مطرح شود.تمدن ۷۰۰۰ ساله ايراني پاک و پر از مهرباني و کمک به بشزيت است.اولين قانون حقوق بشر به دست بزرگ پادشاه ايران زمين کوروش کبير نوشته و اجرا شده است.بياييد براي يک بار هم که شده بدون تعصبات و با مطالعه و تحقيق کامل و بدون ترس از آن دنياي موهوم و خيالي و آتش سوزان و بدون طمع به شرابها و حوريان بهشتي ( در خيال) با منطق و دليل و عقل به دنبال احياي سنتهاي زيبا و انسان دوستانه ايرانيمان باشيم نه به دنبال آيين مرده پرستي و غم و اندوه و خون و خون ريزي - به يزدان که ما گر خرد داشتيم-کجا اين حال و روز بد داشتيم

مسعود | July 8, 2009 12:21 AM

با عرض سلام خدمت داريوش
ميخواستم به اين آقا سهيل بگم 400 سال نه 560 سال
بعدشم برو تاريخ ساسانيان رو بخون كه به چه روزي كشيده شده بود همون يزدگرد سوم كه ادعاي پسر خدا بودن رو ميكرد
آخرشهم كه از كشور فرار كرد تو چرا حرصش رو ميخوري

ياور هميشه مومن | July 6, 2009 09:07 AM

داريوش عزيز سلام
بدون مقدمه خواهش مي کنم ترانه کهن ديارا را باز خواني کن و بجاي (صداي حق را سکوت باطل ....) از (نداي حق را سکوت باطل .....) به ياد( ندا ) استفاده کن. روح نادر پور عزيز هم اجازه خواهد داد و خوشحال مي شود.

مهرداد | June 23, 2009 08:50 PM

با سلام و سپاس از شما داريوش عزيز ؛

کاش هميشه مثبت بينديشيم تا مولد نيروي مثبتي باشيم...
کاش هميشه ديگران را دوست بداريم تا مولد عشق و دوستي باشيم...

همواره تندرست و شاد باشيد

rozita | June 21, 2009 12:37 AM

سلام باز هم در آخرين نظر بايد جاي گيرم جاي خوشنوديست
سلام جان من سلام ايران من سلام هم وطن
و سلام داريوش
باز هم آمده که باز هم ميزي با نقل و نباط شيرين کنار هم جمع شويم تا بترکه چشم حسود
انگار صداي هياهوي موهايم ميآيد که سفيدي را صدا ميکنند شايد ولي سني از آنها بجر ۱۹ خزان نگذشته ولي افصوص که اينگونه هست و کار دگر نمشد کرد مگر همدلي داريوش به يادتيم و همدل تو هستيم و در راه پا به پاي تو و جا پاي تو قدم ميگذاريم تا پشت سرت را پر کنيم به ياد آزادي
دوستت دارم از ايران تبريز ديار تو

پویا اوتانا | June 18, 2009 09:27 AM

باسلام بر همه ی ایرانیان ( لطفا این نوشته را درصورت امکان برای عموم بگذارید )مهساتبریزی

آقای اقبالی و هموطنان عزیز اگر خداوند دیگر نخواهد ما ایرانی های برادر کش را نپذیرد آیا من و مای بیچاره دردمان را به که گوییم !!!
به گفته ی یکی از بزرگان دین اسلام و بخصوص (شیعه)می فرمایند ... هر که ریاست طلبد هلاک شود ...
آیا شما ها ای ایرانیان مسلمان عکسهای دو روز پیش شهر تهران را دیده اید . آیا این جوانهای نازنین مگر اهل ایران نیستند . آقای رییس جمهور . آقای رهبر بزرگوار مگر این جوانها کمتر از جوانهای فلسطین یا لبنان هستنند . آیا هنوز فرصت نکرده اید که مانند فلسطینیها به ملت ایران در یک خط تسلیت بگویید . مگر در کشوری که این همه دم از دمکراسی میزنید ! چند جوان از کاندید مورد نظر خود طرفداری کرده باشند جرم است . خدا را گواه می گیرم من تا به حال در هیچ رای گیری شرکت نکرده ام حتی کوپن در این کشور نگرفته ام منظورم این است که طرفدار هیچ یک از کاندیدا ها نیستم . تر ا به همان دینی که خودتان می پرستید . برادر کشی را به خاطر 2 روز ریاست کردن تمام کنید ؟
آنها مگر خواهر و یا مادر ندارند که الان 2 شب است که فرزندشان را دم درب منزل منتظر هستند ... (تو دیگرسایه فرزند را بر در نخواهی دید) بچه ای چشم به راهه که پدر میآید ... از همه عزیزانم عذر خواهی میکنم که ناراحتتان کردم . چون خودم عاشق این صفحه هستم بخاطرهمین در اینجامزاحم شدم .میدانم که ربطی به این صفحه نداشت . از روزیتای عزیز هم ممنون خوب نوشتی /// سلام ویژه هم خدمت داریوش بزرگ و وبمستر /// مهسا تبریز 28/3/88ساعت 50/5دقیقه صبح

مهسا | June 17, 2009 06:19 PM

داريوش عزيز با سپاس از نوشته ي زيباي شما؛

کلمه ي کهن ديار هميشه مرابه فکر فرو مي برد... درباره ي این سرزمین قديمي که از دور دستهای تاریخ تا به امروز باقيست... و نقش ما بعنوان مهمانان امروز آن ...
وقتي عميق فکر ميکنم مي بينم ؛ بطور مثال زماني که ما زمين يا ملکي را ميخريم ؛ بر خلاف باور رايج ؛ در واقع ما مالک آن نميشويم بلکه آن ملک است که
برا ي دوره اي از زمان مالک ما ميشود ؛‌ و ما فقط
مي توانيم بر مبناي شايستگي هاي خود نسبت به مالکين قبلي و بعدي ؛ تفاوت هايي چه خوب و چه بد در آن ايجاد کنيم...... و همينطور است در مورد مردم يک سرزمين...که هرچند در آنجا بدنيا مي آيند اما
نمي توانند خود را مالک هميشگي آن سرزمين بدانند . چرا که افراد و نسل ها مي آيند و مي روند و
سرزمين هاهمچنان باقي مي مانند...
و هر نسلي تنها در بخش کوتاهي از تاريخ و موجوديت يک سرزمين حضور خواهد داشت.
ولي تفاوت در اين است که افراد و نسل ها در طول زمان حضور خود ؛ با ميزان تاثيرات مثبت يا منفي که اتفاق مي اندازند ؛‌ ميتوانند خودشان را و دوره ي بودنشان را از ديگر نسلها به شکل خوب يا به شکل بدي متمايز کند ...
به عبارت ديگربا در نظر گرفتن اين واقعيت؛ همه ي افراد و ملت ها مي توانند در مدت زمان نسبتا کمي که براي بودن در اين جهان در اختيار دارند؛ تلاش کنند که تاثير حضور شان ؛ خلق و به يادگار گذاشتن دوره اي طلايي درتاريخ سرزمينشان باشد ...

با سپاس مجدد و
آرزوي موفقيت هميشگي براي شما

rozita | June 15, 2009 02:59 PM

درود بر داريوش بزرگ که خون پاک اجداد ايران زمين در رگهايش جريان دارد .
هر نفس زيبايش با خود آواهايي از سينه بيرون مي آورد که اگر انساني زيبايي و خلوص آنرا درک کند بي شک به والاترين مراحل فهم ٬کمال و بزرگمنشي واقف شده و در خلصه اي بي نظير از شکوه و جلال٬ به ايرانزمين افتخار ميکند.
آرزو دارم داريوش عزيزم که تنها ياور تنهايي ها و تنها الگوي درست و زيبا انديشيدنم راجع به ميهنم در تمام دوران نوجواني و جواني بوده همواره پيروز و سلامت باشد براستي که او افتخار من و بسياري از ايرانيان وطن دوست و کوروش صفت٬ بوده٬ هست و خواهد بود.
از داريوش بزرگ٬ اين ابر مرد احساس و شکوه ايران٬ خواهش دارم به راه متعالي و زيباي خود ادامه دهد و بداند که روزي نتيجه تمامي اين انرژي هاي پاک نهاد و آريامنشانه صرف شده٬ آشکار خواهد شد.
از دوستان خواهش دارم چنانچه کسي آدرس ايميل جناب داريوش را دارد٬ جهت تماس با ايشان به من اطلاع دهد.

با سپاس فراوان

آرش از ايران

[email protected]

آرش | June 12, 2009 11:37 PM

سلام

داریوش مهربان
غم این سرزمین ازدست رفته وبه تاراج رفته داره نابودم میکنه

غریباحیران | June 12, 2009 09:34 PM

چه کسي مي گويد که گراني اينجاست؟
دوره ي ارزانيست..
چه شرافت ارزان..تن عريان ارزان..و دروغ از همه چيز ارزانتر..
آبرو قيمت يک تکه ي نان..
و چه تخفيف بزرگي خورده ست..
قيمت هر انسان..!!

۩ ۩ ●•▪·˙·..شادی..·˙·▪•● ۩ ۩ | June 12, 2009 04:29 AM

سلام بر بزرگ مرد مشرقي
داريوش عزيز متاسفانه مشکل ملت ما اين است که دچار خودبيگانگي فرهنگي شده اند مردم عزيز ما يادمون رفته که ما ۴۰۰سال قبل از ميلاد مسيح متمدن بوديم و پيامبر داشتيم و تا ما بيدار نشويم و اسلام اين دين غريب را ميهن خود بيرون نکنيم هيچ چير اصلاح نخواهد شد ما بايد به اصل خود برگردبم پس زنده باد رزتشت بزرگ يگانه منجي ما ايرانيان
گناه هرچي که گذشت به گردن ما بود و هست
ار ما اگر بتي شکست بتهاي تازه جاش نشست
سهيل

soheil | June 11, 2009 10:53 PM

داريوش عزيز با سپاس فراوان از شما
همانطور که بدرستي گفتيد ؛ تاريخ يک سرزمين درواقع همان سرگذشت زندگي مردم آن سرزمين است.

براي استفاده از تاريخ و جلوگيري از تکرار قسمت هاي بد ؛ به عقيده ي من بايد ديديمان را نسبت به آن عوض کنيم و به اين حقيقت برسيم که تاريخ تنها يک
رشته ي درسي نيست که موظف هستيم از حفظش کنيم ....بلکه تاريخ همان زندگيست ...در واقع
افسانه ي واقعي زندگي مردمي واقعي که قبل از ما بوده اند . با تمام پيروزي ها و اشتباهاتشان..........براي آموختن از تاريخ بايد با نگاهي کنجکاو و هدفمند آن را خواند و تحليل کرد و مورد بررسي قرار داد....
و نه صرفا براي از حفظ کردن نام ها و عدد ها و شرکت در امتحان مدرسه....و تا چنين نشود متاسفانه ما تا هميشه همراه با تاريخمان به شکل غم انگيزي تکرار خواهيم شد....

rozita | June 11, 2009 03:26 PM

به اميد روزي که گرد و غبار ناشي از نشيب هاي سخت تاريخ اين سرزمين را از گوهر هويت ملي مان پاک کنيم
تا اصالت و درخشش آن را جهانيان ببينند .....
و ما را به آنچه واقعا هستيم بشناسند...
با تشکر از شما داريوش عزيز

Ramin | June 9, 2009 02:33 PM

درود داریوش گرامی
امیدوارم که خوب باشی
آلبوم جدیدت عالی بود من آهنگ دلتنگم رو خیلی دوست دارم
امیدوارم که برای همه آهنگ ها بزودی ویدوهای بی نظیر بسازید.
فرهنگ مردم همان چیزی است که مردم آن را آزادانه می پسندند ، نه آن چیزی که دولت ها برای تزریق کردنش به ملت تلاش و سرمایه گذاری می کنند.
شوربختانه محدودیت ها رشد فرهنگی جامعه ی ما را کم رنگ کرده است.

نیچه یه جمله ی زیبا داره : من از روح های محدود بیزارم در این روح ها هیچ چیز خوب و حتی هیچ چیز بد یافت نمی شود.

خیام میگه :

می خوردن وشاد بودن آیین من است
فارق بودن ز کفر و دین ، دین من است
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست؟
گفتا که دل شاد تو کابین من است.

فردوسی هم خوب آینده ی ما رو با حضور تازیان پیش بینی کرده :

دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشسته گه شهریاران بدی
کنون جای سختی و جای بلاست
نشسته گه تیز چنگ اژدهاست.

از شما برای تلاش هایتان در زمینه ی هنر و فرهنگ سپاسگزارم.
شادزی

اسماعیل قنواتی | June 9, 2009 09:39 AM

سلام به کسی که خاطراته کودکیم با اوست اشکها و لبخند هایم با اوست سلام از راه دور و نزدیک... دور به مسافت و نزدیک به دل بی انتهایش...اینگونه در این سیاهی گم شدیم که حتی خورشیدم چراغ راهی نیست. به امید روشنی چهره ای که چراغه تاریکی شب تاریک سرد این دیار بی دیار.

علی | June 8, 2009 04:35 AM

سکون و بي تحرکي نقطه مقابل زندگيست.

فرهنگ يک ملت هم در صورتي از گزند زمان در امان مي ماند و برايشان باقي مي ماند که به حرکت داشتن و نو شدن حساسيت نداشته باشد ؛ و بالنده و پويا باشد ؛ توانايي تطبيق دادن خود را با با شرايط روز داشته باشد و در حقيقت زنده و در جريان باشد...
با سپاس از داريوش بزرگ

alireza | June 7, 2009 02:43 PM

يادي كن از كسي كه ترا ياد مي كند
شبها ترا به زمزمه فرياد مي كند

تلخي مكن تو با لب شيرين خود كه او
جان را مثال تيشه ي فرهاد مي كند

كوهي كلوخ مي شود از عشق ناب او
كاري كه او ز حسن خداداد مي كند

فرهاد اگر چه تيشه به بنياد كوه زد
او كوه را به شوق تو بنياد مي كند

تنها درون دخمه ي بي روزنش هنوز
مرغِ غزل به سوي تو آزاد مي كند

افتاده در تلاطم درياي زندگي
تقدير او ببين كه چه بيداد مي كند

كاري کن ای ترنم صحراي آرزو
لب تشنه را سراب تو هم شاد مي كند

فرشاد خدائی | June 6, 2009 04:13 PM

یا لطیف،یا عشق
با سلام به قدرت عشق،جناب آقای داریوش اقبالی
از همان اوان با شما بودم و صدایتان ،در دوران جوانی ام که مملو بود از درد و رنج،رنگین کمانی بود که بر سرم سایه افکنده بود .به پاس این همه رنگ و زیبائی و اندیشه پر بارتان،سروده زیر را تقدیم حظورتان می کنم.
موفق و کامیاب باشید.
اردتمند شما اسماعیل پاکنهاد


فرشته ها،حوریه ها

آهای، آهای، فرشتها
حوریه های با بفا
به من بگین
اون بالا ها
چی میگذره
تو این روزها ؟

چه می بینید
از اون با لا ؟
خبر دارید
از حا ل ما ؟
میشنوید
این همه صدا ؟
صدای گریه ما ها ؟

آهای ،آهای فرشته ها
حوریه های با صفا
آخ که کجائید
این روزها ؟
فرقی نداره که کجا

تو این روزهایی
که گلها
آروم آروم و
،بی صدا
مثل اسیری بی پناه
پر پر میشن
تو گلدونها ؟

فرشته ها، حوریه ها
به من بگین
آخه چرا؟
چرا نمی بینه خدا ؟
این همه دشمنی
جفا ؟
توی دلهای آدمها؟

به من بگین
آخه چرا؟
چرا باید بشن فدا ؟
فدای دشمن سیاه
پرنده های بی گناه
این همه گل ، اقاقیا

فرشته ها
حوریه ها
فرقی داریم
ما با شما ؟
یا که شما هم
مثل ما
خبر ندارید
اون قد ها
از سر و
از راز خدا ؟

11.11.2002

اسماعیل پاکنهاد | June 6, 2009 06:01 AM

داريوش نازنين ممنون از اينکه هميشه به طرق مختلف نسبت به مسائل هم ميهنان تان حساس هستيد و موثر...
اما اين حسي است که تک تک ما مردم بايد در قلبمون داشته باشيم که متاسفانه اين روزها کمتر ديده ميشه...
به اميد روزي که احساس مسئوليت واقعا بين ما مردم يک امر رايج و همگاني شود...

parisa | June 6, 2009 03:22 AM

You are one of a kind , dariush jan bi tekrar tarin
hasti ......hamishe har ja ke hozoor dari oonja por mishe az mafhoom va ma`ana va t`asir....

Hamantour ke shoma goftid
tarikh va farhange har keshvari ro mardomesh ragham mizanand , tak take ma mitoonim az khodemoon rade pa va asari dar shekl giriye farhang va tamadone jahane moaser be ja begozarim ...ey kash in ro bedoonim va say konim rade paye ma , az rooye andishe va agahane bashad va na etefaghi!
ba sepas va tashakor

arash | June 6, 2009 02:52 AM

هميشه مرز بسيار ظريفي بين مفاهيم متضاد وجود دارد.

و داريوش نازنين همانطور که شما ميگوييد از کلام تا سکوت هم فاصله بسيار اندک است شايد به اندازه ي يک تصميم کوچک....
با سپاس از شما که هميشه براي ما حرف هاي تازه داريد و هميشه از شما مي آموزيم...

بيست و دو سال دارم و عاشقانه دوستتون دارم .

reza | June 5, 2009 04:43 PM

تبه گردد این رنجهای دراز
نشیبی دراز است پیش فراز
واقعا که هر کجا سخن فردوسی بزرگ هست شور میهن دوستی هم موج میزند
داریوش عزیز شما هنرمند مسئول و متعهد ایر ان زمین هستید و نام شما نیز در هر کجا که باشد همیشه شور وطن و غرور ملی را میتوان با تمام وجود حس کرد.
پاینده باشید که خودتان هم مایه ی غرور ملی ما هستید و به شما افتخار ميکنيم...


فربد | June 5, 2009 04:08 PM

سلام برهمه ايرانيان بخصوص داريوش بزرگ و وب مستر
دوستان قبل از اينکه بنويسيم ؟ ! ؟ کمي به موضوع توجه داشته باشيم . من از همه معذرت خواهي مي کنم ولي احساس مي کنم ما بطور خاص از موضوع خيلي دور شديم لطفا در صورت امکان بر سر موضوعي که داريوش بزرگ طرح کرده بپردازيم ممنون از کساني که نظرات خودشون را مي نويسند باز عذر خواهي ميکنم مهسا ( تبريز )

مهسا تبریز | June 3, 2009 04:38 PM

داريوش عزيز براي شما به شدت احترام قائلم و به شدت دوستتون دارم .
دانشجوي رشته ي مهندسي هستم و درس ها خيلي سخته و انگيزه کم ؛ ....بعضي وقت ها آدم واقعا کم مياره ...هميشه گوش کردن به ترانه هاي شما زيباترين دلخوشي من هست و واقعا از آنها انگيزه و الهام ميگيرم... مضمون ترانه ها و خصوصا صداي شما يک هيجان و غرور خاصي ايجاد ميکنه و به ما توي اين فضاي سر درگمي وبي پناهي ارزش هاي واقعي ؛ هميشه انرژي ميده براي ادامه دادن و پيشرفت....و بابت اين موضوع وظيفه دارم از شما واقعا تشکر کنم ...ضمنا ويديوي کهن ديارا بسيار زيبا بود .
بهتون هميشه افتخار ميکنم .پاينده باشيدو سبز...

farshad | June 3, 2009 09:39 AM

سلام. اگه واقعا اينجا وبلاگ آبي من.
داريوش من شما رو از کاست کرم رنگي که از پدرم به يادگار مونده ميشناسم.
داريوش من شما رو به آبي زندگيم ميشناسم.
يعني ميش اينجا وبلاگ شما باش؟
يعني شما ما رو يادتون نرفته؟

اشکهام و تقديمت مي کنم به عنوان کادوي آشنايي با وبلاگت.

به اميد روزي که تو ميدان آزادي فرياد ابيتو بشنويم. يعني ميش؟

موفق باشي ابي عزيز

مجتبي | May 31, 2009 12:32 PM

ما حق داريم با احترام با ما برخورد شود؛
ما حق داريم در زندگي خود بطور مستقل تصميم بگيريم و طبق سليقه ي خود زندگيمان را طراحي کنينم؛
ما حق داريم از زندگي توقعات منطقي و معقولي داشته باشيم؛
ما حق داريم درخواست ها ي ديگران را بررسي کنيم و در صورت غير منطقي بودن آنها را رد کنيم؛
ما حق درايم احساسات خود را ابراز کنيم‌؛
ما حق داريم اشتباه کنيم و مسئوليت اشتباه هاي خود را بپذيريم؛
ما حق داريم زيبايي ها و شادي ها را دوست داشته باشيم؛
ما حق داريم براي پيشرفت خود و همچنين براي رسيدن به آرزوهايمان تلاش کنيم ؛
ما حق داريم زندگي کنيم....
با سپاس فراوان


faraz | May 30, 2009 03:40 AM

salam be soltaneh eshgh
aziztarinam
hamamun arezohaye ghashang o fekraye khub o paki darim vali too iran be hichi nemiresin,pas hamaro az yad bordim ,chon age nabarim joz afsordegi o etiyad be mavad chizi giremun nemiad o moteasefaneh nayomadeh
hamamun bihadafo bi omid o bi angize faghat zendeyim
zendegi nemikonim
shaghayegh hast zendegi nist

asheghetam dariush
arezoye didaneto daram

ali.a | May 28, 2009 12:41 PM

وقتي قدرت " ترسيم " نداريم ؛ از قدم بعدي
"مي ترسيم"!

r.g | May 28, 2009 03:45 AM

داريوش عزيز شما هنرمند بي نظير ما هستيد و در قلب تک تک مردم ايران جاي مخصوص داريد....
ميخواستم از شما تشکر کنم و خيلي دوستتون دارم.

خواستم بگم ما ذهن و فکرمون رو بايد به روز و نو کنيم ...فکر نو و جديد ؛ عمل نو و دستاوردهاي نو و در نتيجه زندگي نو و مسلما بهتر و به روز تر را به همراه
خواهد آورد....
با سپاس فراوان از شما که
براي همه ي ما خيلي عزيز هستيد....

omid | May 27, 2009 02:27 AM

ما بايدخواسته ها و آرزوهايي داشته باشيم تا بهشون برسيم. وقتي فقط توي يکنواختي زندگي غرق هستيم و
وقتي هيچ آرزويي برا ي زندگيمون و آينده امون نداريم
خوب هيچي برامون پيش نمياد!
وقتي بخواهيم هيچ اتفاقي برامون نيفته خوب اتفاقهاي خوب هم نميفته!
خيلي ممنون از وبلاگ بسيار جالب و درود بي پايان به داريوش گرامي و عزيز

pouya | May 25, 2009 08:15 AM

به نظر من هم کاملا درسته که تا جايي که ميشه در زندگي بايد از آسمان ابري نهراسيد و مقاوم بود.
به عقيده ي من داشتن روحيه ي مثبت بهترين روش در برخورد با آسمانهاي ابري و با مشکلات هست... و براي حفظ مثبت انديشي بهترين راهکار گذشتن از گذشته و تمرکز بر آينده است .
قطعا بايد از گذشته آموخت و بايد اين آموزه ها را دستچين کرد و در نهايت به آينده نظرانداخت.

تمرکز بر آينده باعث ميشه که احساس دروني ما مثبت بشه ؛ چون آينده چيزي ست که در اختيار افراد است و گذشته چيزي ست که در اختيار فرد نيست.
با سپاس فراوان از داريوش عزيز

rozita | May 25, 2009 04:04 AM

در بازي زندگي ؛ ديگران را پس نزنيم: برايشان دست بزنيم...

با تشکر

arshia | May 23, 2009 01:37 PM

داريوش بزرگوار و نازنين ما سپاس فراوان از اين وبلاگ بسيار پربار و زيباي شما
همه ويديو ها يکي از يکي زيباتر
و ويديوي کهن ديارا با اين اجراي بي نظيرکه من تا به حال اين ويديو را نديده بودم و واقعا بي نطير بود.

در مورد متن نوشته شما خواستم بگم ؛ چه خوب بود ما ياد ميگرفتيم در زندگي زود دلسرد نشيم.
اين خودش يکي از شاخص هاي افراد موفقه
همونطور که شما در اين متن اشاره کرديد .نهراسيدن از آسمان ابري و دلسرد نشدن.

نترس از اين سياهي
تو شبتابي مگه نه؟

با آرزوي بهروزي و سپاس مجدد

hamid | May 23, 2009 05:00 AM

خيلي از ما مردم فقط گرفتار روزمرگي هستيم....ذهنيت خيلي ها اينطوره که امروز بگذره فردا رو بي خيال!
البته شايد همه اينطوري نباشن ولي اکثرا....
با تشکر از شما

reza dashti | May 23, 2009 01:19 AM

داريوش نازنين و گرامي مرسي از اين نوشته ي پر معنا.
آرزو ميکنم که ايران هميشه سرافراز بمونه و ماهمشه هوشيار باشيم و از هويت ملي پاسداري کنيم.
و همچنين سپاس وصدسپاس ازآلبوم استثنايي
معجزه ي خاموش
من اولين باره که به اين وبلاگ اومدم.واقعا باعث افتخار ما و محبوبترين هنرمند ما هستيد.
پيروز باشيد.

سحر | May 21, 2009 10:41 PM

داريوش عزيزخيلي خوشحال شدم که وبلاگ شما رو پيدا کردم.
و چه مطالب مهمي رو اشاره کرديد.
خيلي زياد براتون احترام قائلم و دوستتون دارم.
اما من هم با شما هم عقيده هستم که هويت ملي و پيشينه ي تاريخي ما هميشه به دست مردم عاشق اين سرزمين پايدار مونده وهميشه هم در سختيها ما رو نجات داده.
يک مشکل ما مردم هم درست ميگيد رحوت اجتماعي ست که گريبانگير ما هميشه بوده...
بايد روي مسائل بيشتر حساس باشيم و کمي بيشتر
دخالت گر باشيم.
شاد و موفق باشيد

حامد کریمی | May 21, 2009 10:31 PM

داريوش عزيز خيلي درست گفتي
تاريخ ما هميشه تکرار ميشه و ما هم هميشه در انکار هستيم
تکرار و انکار....به نظر من هم رخوت اجتماعي و تعصب هاي ما بزرگترين مشکل ماست.
شايد به خاطر اين تعصب بيش از حدي که هرکدوم ما روي عقيده ها و باورهاي خودمون داريم هيچوقت نميتونيم به هم ديگه گوش کنيم و عميقا هم رو درک کنيم و همدل باشيم.
چون وقتي ديگري حرف ميزنه ما فقط به فکر اين هستيم که چه جوابي بديم تا بهش ثابت کنيم اشتباه ميکنه....چون پيش فرض هميشگي ما اينه که ما درست ميگيم و بقيه غلط !
شايد بايد گوش کردن رو بيشتر تمرين کنيم.
شايد بايد از اين روحيه ي اي که هر کدوم فکر ميکنيم همه چيز رو خودمون به تنهايي ميدونيم دست برداريم...
بايد گوش کردن عميق رو تمرين کنيم...
داريوش عزيز سبز و پاينده باشي و ممنون از اين وبلاگ
زيبا

mostafa | May 21, 2009 10:10 PM

از نظر من مشکل اصلي ما بت ساختن و نپذيرفتن حقايق بوده و هست و البته تعصبات کورکورانه... .
از داريوش عزيز سپاس گذارم که مکاني را درست کردي که در آن دوستان آزادانه نظراتشان را انتشار مي دهند.

اصلا کاري به دين ندارم هر کس هر چه مي خواهد انتخاب مي کند فقط بيايم اين انتخاب را به ديگران تحميل نکنيم ! و اين درست نيست که مي گويند :
يا زانو بزن و بپذير يا تو ملعون و کافر هستي و سزايت مرگ است.

درود بي پايان بر داريوش و همکاران عزيزشان

sahar | May 18, 2009 02:37 AM

درین ســـرای بی کسی، کسی به در نمی زنـــــــد

به دشت پر ملال مـــــــــــــا پرنده پَـــر نمیزنـــــد

یکی زشب گرفتگـان چـــــــراغ بر نمـی کُنـــــــــد

کسی به کوچه سار شب، درِ سحــــــر نمی زنــــد

نشسته ام در انتظـــــــــــار این غبار بی ســـــوار

دریغ! کـــز شبی چنین، سپیــــــده سر نمی زنـــــد

گذر گـــهی است پر ستــــم که اندر او به غیر غم

یکی صلای آشنــــــــــــا به رهگـــــــــذر نمی زند

دل خــــــــــراب من دگـــــــــر خرابتـــــر نمی شود

که خنجــــــــر غمت ازین خـــــراب تر نمـــی زند!

چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بستـه ات؟

برو! که هیچکس ندا، به گوش کـــــــــر نمی زند!

نه سایه دارم و نـــه بر،بیفکننـدم و ســـــــــزاست

وگرنـــــه بر درخت تــــــــر، کســـــی تبر نمی زند!

مسعود | May 17, 2009 11:02 AM

السلام عليک يا مولاي يا علي بن ابي طالب
سلام بر همگي خصوصا داريوش عزيز
اول از همه از مادرم سارا خانوم معذرت ميخوام و از همه ي جمع مي خوام که با مطالعات بسيار زياد چه تاريخي و چه ديني وارد بحث بشن.

داریوش باز | May 17, 2009 03:35 AM

سلام داریوش عزیز این بحث شما که دوستان بهش می پردازند من را دقیقا برد به سالهای نوجوانی.
زمان گرم بودن سر و قرور ، زمانی که فکر می کردم از همه بهترم و زمانی بود که هیچ موقع تاریخ نمی خواندم و از کلاس تاریخ و از معلم آن هم متنفر بودم و سر کلاس حاضر نمی شدم و صادقانه اعطراف کنم علاوه بر اینکه با تاریخ جهان بی گانه ام از تاریخ سرزمین خود هم بی اطلاع هستم و الان در این سن رنج می برم از اینکه چرا نیاموختم ولی این را فهمیدم ملتی که تاریخ سرزمینش را نداند مجبور به تکرار اشاتباهات آن است.
کماکان ایران در آتش می سوزد و ما استاد انکار هستیم و کماکان گناه را گردن کسی دیگر می اندازیم و امیدوارم بپذیریم آغاز کردن برای آموختن هیچ وقت دیر نیست چرا که دلم می خواهد در تغییر و تحولات سرزمینم نقش داشته باشم و با چشم باز و آگاهانه برای گرفتن حق خود تلاش کنیم .

حمید | May 16, 2009 12:30 PM

با توجه به نوشته ي زيباي داريوش عزيز که در آن بدرستي عنوان شده که ما بايد مشکلات در هم
تنيده ي فرهنگي مان را بشکافيم تا دري را به سوي فراسو برايمان باز شود...
به نظر من هريک از ما به عنوان يک ايراني ؛‌ مي توانيم برخي از مشکلات فرهنگي جامعه را ؛‌ که بيش از بقيه با آن برخورد داريم و احتمالا بيش از بقيه آزارمان ميدهد بصورت صريح و بدون هيچ گونه پنهان کاري ؛ معرفي کنيم و حتي در کنارش اگر راهکاري براي حل کردن آن نيز در ذهن داريم عنوان نماييم ؛
و اين شايد راهي باشد در تلاش براي سالم سازي جامعه مان ......چون فقط در يک جامعه ي سالم است که ميتوان با عقايد و سليقه هاي مختلف ؛‌ دوستانه و با احترام متقابل در کنار هم زندگي کرد......
به عنوان مثال .....يکي از مشکلاتي که هميشه ذهن مرا به خود مشغول کرده اين است که بطور کلي به نظر ميرسد که ما در زمينه هاي اجتماعي و عمومي ؛ مردم مسئوليت پذيري نيستيم
و از اين که در انجام دادن کاري در جامعه مان نقشي به عهده بگيريم و سازنده باشيم متاسفانه به شدت فراري هستيم.
به سخن ديگر .... وقتي پاي عمل به ميان ميايد حضور بسيار کمرنگي داريم . در صورتي که خيلي خوب و ماهرانه ميتوانيم در مورد مسائل و مشکلات مختلف سخنسرايي کنيم و در مورد عقايد و باور هايمان بحث هاي بسيار پر شوري راه بياندازيم ؛‌اما متاسفانه به محض اينکه موقعيتي براي عمل کردن حتي به گفته هاي خودمان ! پيش ميايد فورا به کم نور ترين نقطه ي حاشيه پناه مي بريم تا اصلا ديده نشويم! تا مجبور به انجام دادن کوچکترين کار نباشيم.........
و به باور من که البته فقط يک باور شخصي ست ؛
دليل اين امر و منشا اين مشکل ؛ شايد اين است که ما به خود باوري
نرسيده ايم و هميشه فکر ميکنيم که ما و عمل ما خيلي کمتر و کوچک تر از آن است که به جايي برسد و تاثيري داشته باشد و فکر مي کنيم که تنها هستيم و به تنهايي خيلي کوچکيم وبراي همين از وارد شدن به
عرصه ي اتقاق انداختن ها دوري ميکنيم چون تقريبا مطمئنيم که کارمان کوچک تر از آن است که موثر باشد.
و حتي شايد ميترسيم که به علت عدم موفقيت مثلا تحقير شويم ....يا مواردي از اين قبيل...
و اي کاش روزي به اين واقعيت پي مي برديم و اين حقيقت را لمس کنيم که کوچک ترين عمل هر يک از ما جرقه ي کوچکي ست که وقتي رها شد جرقه هاي کوچک ديگر و انرژي هاي هم جنس خود را جذب ميکند و پس از مدت کوتاهي مطمئنا به يک موج بسيار موثر و و کارساز و متحول کننده تبديل خواهد شد......
به اميد چنين روزي...

rozita | May 14, 2009 02:23 AM

داره از قبیله ما یکی یکی کم میشه
هر چی دوست داشتم و دارم راهی عدم میشه

دو پنجمشون معتادن،دو پنجمشون از بیخ عربن یک دهمشون الکی زنده ان فقط میمونیم ما که جور بقیه رو بکشیم با اراده خوشگلمون مملکت و آباد کنیم که اگه واقعاً پشت هم باشیم و از مشکلات داخلی هم خبری نباشه و به خصوص آگاهی مردم و سواد سیاسی وفرهنگی مردم و بالا ببریم می تونیم زندگی بهتری داشته باشیم،اینکه بشینیم و حرفای همیشگی رو بزنیم و بگیم این خرافاته اونجا فلا یارو فلان کرده و ال و بل نمیشه بهتر بود.باید بگیم چی درسته نه این که چی غلطه.

منم که جنگلی بی زمین بودم
به جرم کشف گل در اوین بود
کنار همقفس تنها ترین بودم
تو ساکت بودی و من واژه چین بودم

باید خدمت همه دوستای عزیز عرض کنم که به هیچ عنوان قصد اهانت به نظر کسی رو نداشتم و فقط عقیده ام رو بیان کردم.
به هر حال با از نظر من با بالا بردن سطح آگاهی این ذهن بسته مردم به خصوص جوونا و نسلهای بعد ما ی شکل بازتری به خودش میگیره و شاید بشه بعضی از ستونای این خونه ویرون شده رو بازسازی کرد البته این به رشدمون بستگی داره و هر چی کندتر حرکت کنیم امکان مفقیتمون کمتره.
واسه قسمت آخر حرفام باید این و بگم که :
"تو روزنه نوری در خانه ظلمت پوش
دیباچه آغازی در متن شب خاموش
تقدیم به داریوش
ممنون از همه

امین اقبالی | May 12, 2009 05:30 PM

درموردامام زمانم يکي بگه ايشون ازکجاميان
يادرمورد جن که يه سوره از قران درمورد جن ميباشد
لطفا منوروشن کنيد

mostafa | May 12, 2009 09:48 AM

عليرضا جان من با شما موافقم.
اصلا مملکت گل بلبل هستش الان و داريم روز به روز پيشرفت مي کنيم از صدقه سري امام ته چاه و ... .

عزيز من اصلا اين حرف هارا بگزاريم کنار .

نتيجه اي که از اين بحث ها ميشه گرفت اين هستش که بت نسازيم نه از علي نه از هر کس ديگر

تعصب کورکورانه هم نداشته باشيم.

زنده باد ايران
زنده باد آزادي

امیر | May 11, 2009 03:00 PM

من اسلام شناس نيستم دوست عزيزکه حتي اسمت را هم ننوشتي.
ولي بر اساس عقلم تصميم مي گيرم و خوشحالم که شما همچين نظري را داديد که ديگران برخورد شما را هم ببينند.
البته بسيار هم خوب است که قبول کرديد کشتار دسته جمعي و سر بريدن را .
امام زمان هم دوست من از ته چاه نمي تونه مملکت اداره کنه اينا همش خرافات هستش.

تا کي به ظلمت گم شدن جادو شدن زانو زدن

اين خرفات و تعصبات را تا کي مي خواهيد همراه خود داشته باشيد.

حداقل مطلب داريوش را دباره بخوان که نوشته
از قهرمان پرستی و تعصب کورکورانه پرهیز کنیم؛

پسر عزيزم من جاي مادر شما شايد باشم و ۵۵ سالم هستش.

آرزوش موفقيت برايت دارم

سارا | May 11, 2009 02:39 PM

به نام خدا

زنده باد ايران

بدبختانه ما هنوز نفهميديم دين خراب نيست
اين ما هستيم كه راه اشتباه رو ميريم

از ساليان دور تا الان همش فريب خورديم الانم داريم
همين فريب رو ميخوريم

از ساليان سال هروقت ايران درحال پيشرفت يود كاري
كردند تا حكومت را بيرون بي اندازيم الان هم كه يه جورايي درحال پيشرفت هستيم گير داديم به اين
دولت اصل كاري ها رو گذاشتيم كنار گير داديم به
فردي ها . از اون دوست عزيزي كه در مورد حضرت علي
در كتاب تاريخ طبري در وبلاگ استاد عزيز مطلبي نوشتم
خواهشمند هستيم مطالبش رو تكميل كنند شما فقط
نوشتيد علي اين را كشت خوب معلومه كه هركي باشه
مخالف علي ميشه درصورتي كه نه قبل آن را ميدانه نه
بعدش رو اين كلك ها ديگه قديمي شده كه اقاي رضا
فاضلي كه در ماهواره مغز مردم رو شستوشو ميداد
مثلا ميگفت حضرت علي تو نهج البلاغه گفته رن كودن
عقل نداره . همه زنان زنگ ميزدند . ميگفتند واي ما
نميدونستيم اسلام چه كلايي سر ما گذاشته اين
نشون ميده ما انسانيت هنوز با عرض شرمندگي گوسفنديم و به يك چوپاني احتياج داريم (پيامبر)
ولي خوب فكر نميكنند كه اگر در اسلام براي شاهد بودن زياد از زن استفاده نميكنند به اين دليل كه زن روحيه
عاطفي داره امكان داره شهادت دروغ بوده ولي مرد
اينگونه نيست . راست ميگفت دكتر شريعتي بزرگ :
آدم حيوانيست دوپا انسان بودن شرط است
به كوري چشم حسودان و با آرزوي موفقيت براي استاد
عزيزم داريوش اقبالي كه با آهنگهايش عاشق عرفان و
حضرت علي شدم ميگويم
يا علي

عليرضا | May 10, 2009 05:27 PM

صل الله علیک یا فاطمه الزهرا
عرض سلام وتسليت به مناسبت فاطميه
من تعجبمه که چطور یه عده (سارا) به خودشون جرئت می دن به عنوان اسلام شناس(مثل شریعتی از نوع امریکاییش) امام معصوم حضرت علی رو زیر سوال ببره
شما با انقلاب لجید دیگه چرا هویت اسلامی خودتونو فراموش کردین
از این مسائل حاشیه ای دست بردارید و به هدف و ایمان و معنویت و آزادی فکری بپردازید
راه داریوشم نقض اسلام نیست
در ضمن دختر کوچولو در حدی نیستی که به علی انتقاد کنی
ناد علیا مظهرالعجایب...........................
اون علی اگه سر بریده یا کشتار دسته جمعی کرده در جهت اسلام و منافع مسلمونا بوده نه مثل رضاشاه که از رو شهوت و عقده عده ای از زائران امام رضا رو تو گوهرشاد به توپ ببنده.
ازادی یعنی حکومت کوروش
داریوش
وامام زمان(عج)
لطفا اسم خودت رو نه اسلام شناس بذار نه ولایتشناس
درضمن با تیکه ی اول نظرت موافقم که باید با فرهنگسازی این خرافات رو از بین ببریم
يا علي

داریوش باز | May 10, 2009 01:08 AM

با سلام خارج از بحث نخست از حضور گروههای فرهيخته و جوان ايرانی در اين گفتگوها بسيار خشنودم سپس پيشنهاد ميدهم که بيائيم حتی به تفکراتی که ناپسند می دانيم هم احترام بگذاريم.

hamidreza | May 9, 2009 07:57 PM

محمود عزیز، آشنایی بنده با شما به چند کامنت خلاصه می شود پیشاپیش اگر اشتباهی در برداشت من از نظرات شما رخ داده پوزش می طلبم، بگذارید به حساب قصور تفکر بنده.
** منظورم از ضرب المثل آن بود که شما در جایی استناد به تاریخ طبری را زیر سوال بردید (تاریخی که خود بنده در دو واحد درس اجباری تاریخ اسلام شاهد بودم که روحانی محترم چگونه با افتخار آن را بزرگ می نامید) چرا؟ چون مطالب آن با آموزه های مذهبی ما در تضاد است قصد بحث مذهبی ندارم که از پتکی به نام مذهب که بر سر من می کوبند در عین احترام و اعتقاد به آن بسیار خسته ام. اما در جایی دیگر بواسطه عدم وجود خطوط قرمز تخریب را با نقد جابجا کردید. چه زیبا گفت داریوش عزیز که "از رخوت اجتماعی، قهرمان پرستی و تعصب کورکورانه پرهیز کنیم، و با دستهای خود افتخاراتمان را دفن نکنیم".
** لینکهایی در مورد هرودوت قرار دادم تا نشان دهم در مورد وی نظرات جالبی وجود ندارد نظر من آنست که او به دلیل میهن پرستی با بازی با کلمات "شنیده هایش" را مغرضانه ثبت کرده است وگرنه بسیاری از مطالبی که ما در مورد تاریخمان می دانیم منبعش اوست.
** آیا تنها براساس چند سند تاریخی می توان در مورد آن نتیجه گیری کرد؟ در مورد منشور کوروش بزرگ چگونه نمی توان شک کردکه مطالب آن یکسری داستان برای خودنمایی نبوده است؟ بین مورخان در مورد گفته های داریوش اول در کتیبه های بیستون درمورد ترور بردیا و کمبوجیه اختلاف نظر وجود ندارد؟ زمانی می توان در مورد تاریخ تحلیل قریب به یقین ارایه داد که فضای آن زمان و شخصیت های افراد آن زمان را بنا بر منطق غالب زمان خودشان بر اساس اسناد کافی و متنوع بازسازی کنیم و اینها از دایره فعالیت یک سایت فرهنگی اجتماعی (وببخشید اندکی سیاسی) خارج است و شرح یکطرفانه وقایع در چنین فضایی موجب سوء تفاهم می شود.
** با کلیات نظرات شما در مورد کوروش بزرگ مشکلی ندارم در عملیاتی در همین جنگ خودمان هواپیمای نظامی را به عنوان مسافری از مرز مشترک عراق و ترکیه به قلب عراق فرستادیم که بعدها دستمایه حمله موشکی آمریکا به هواپیمای واقعی مسافربریمان شد، جنگ است، با وجود شمشیرو تفنگ نمی توان از اخلاقیات حرف زد. منتها آن قسمت از حرف شما مرا غمگین کرد که "مرگ پادشاهی بزرگ چون کورش آن‌هم به این حقیری و به سبب هدفی چون «جهان‌گشایی بیش‌تر و هوس» ...". تعارف نداریم کوروش یک کشورگشا بود اما با کشورگشایانی نظیر الکساندر، ژولیوس سزار، الب ارسلان و یا ناپلیون و هیتلر یک تفاوت بزرگ داشت. به گواه همان هرودوت، به گواه همان گزنفون به گواه الواح یافته شده در بابل و شوش، به گواه کتاب عزرا او هیچ گاه دچار جنون زمین بیشتر نبود. بابل و لیدیه به او اعلان جنگ دادند و کوروش پس از فتح آنها حکومت را به مردمشان صورت یک ایالت تحت حکمران محلی برگرداند اصلا این لفظ شاه شاهان، شاه کشورها منظورش همین است. حال شخصی که افتخار گذشت در برابر تمدنها را دارد برای یک سرزمین بدوی خود را در جایگاهی قرار می دهد که شما او را همردیف اسکندرها می دانید؟ قضاوت باشد با خواننده های سایت.

مسعود | May 9, 2009 11:37 AM

با افتخار يکي از هوادارانت هستم
داريوش عزيز در حالي که حکومت کمر به نابودي فرهنگ ما بسته اين وظيفه تک تک ايرانيان است که حتي در درون خود به حفظ اين فرهنگ که انسانيت و نوع دوستي را شامل مي شود اقدام کنند.
زمان مغول ها بايد کسي قيام مي کرد اما حالا نياز به قيام نيست.
بايد با بي تفاوتي در خودمان مبارزه کنيم.
دوستت دارم چون نظر داري و دخالت گري.
ويدئوي زيبايي بود.

omid | May 9, 2009 12:04 AM

به نطر من براي دانستن درباره ي تاريخ سرزمينمان استناد به هرودوت که تاريخ نويس دشمن است و به تاييد بسياري از تاريخدانان بيطرف بسيار مغرضانه تاريخ را به نفع سرزمين خودش داستانسرايي کرده؛ درست مثل اين است که براي بررسي وقايع جنگ ايران و عراق آرشيو خبري زمان جنگ تلويزيون عراق را منبع موثق خود قرار دهيم.... چون مثلا به آرشيو خبري خودمان دسترسي نداريم....

تازه اين در مورد امروز است
که با وجود تعداد زياد رسانه ها در جهان کتمان حقايق (تا حدي البته ) سخت تر است تا زمان قديم که ماخذي براي مقايسه غير از آنچه يک نفر احتمالا به دلخواه خود و حتي بدون حضور خودش در زمان وقوع وقايع نوشته .....و منابع تاريخي مشابه کشور خودمان نيز پس از حمله ي دشمنان به ايران و سوزانده شدن کتابها از بين رفته
حتي امروزه با وجود تمام تجهيزات ما نمي توانيم خيلي قاطعانه و با اطمينان به آنچه رسانه هاي جهاني در مورد جنگ ها و حوادث در کشورهاي مختلف مي گويند اطمينان کنيم چه رسد به آنچه تاريخ نويس کشور دشمن در هزاران سال پيش نوشته...
به نظر من استناد به هرودت براي بررسي آنچه بر سرزمين ما در زمان جنگ با سرزمين هرودوت گذشته به همان اندازه جاي تعجب دارد که گاه ديده ميشود مردم ما نام دشمنان مان رامثل تيمور و چنگيز بر روي فرزندانشان گذاشته اند!

rozita | May 8, 2009 10:58 PM

دوست عزیز مسعود!

منظور شما را از این‌که سمت دیگر بام افتادم درنیافتم!منظورتان هر چه بوده من به نيک مي‌نگرم. اما در خصوص هرودوت هم شما زیاد مته بر خشخاش نگذارید. ضمن این‌که طبری را از این رو بی‌طرف دانسته‌اند که فقط از سه منبع راوی بوده و خود هیچ تحلیلی نکرده است. فقط گزارش‌ها را رونویسی کرده و خدا خیرش دهد که راست و دروغ و افسانه و حقیقت را با هم در یک ظرف ریخته و قاطی کرده است!!!! این می‌شود که امروزه طبری را جوری دیگر باید دید. اما شما هم به این لینک وبلاگ آقای پرویز رجبی مراجعه کنید. ایشان اُستاد تاریخ هستند و در جواب نامه‌ی آقای جلیل دوست‌خواه به مطالب جالبی اشاره دارند:

http://parvizrajabi.blogspot.com/2009/04/blog-post_26.html

ضمن این‌که دوست عزیز شما هم به گونه‌ای دیگر حرف مرا از تاریخ تمدن ویل دورانت زدید:
وی (کوروش) قربانی بلندپردازیهای خویش شد و درصدد برآمد تا سرزمینش را از هجوم بدویان آسیای میانه برهاند و سرانجام در یکی از جنگها کشته شد.
***
دوست عزیز بلندپروازی‌ها از دیدگاه جناب ویل‌دورانت تنها این نیست که سرزمین را برهاند! ضمن این‌که روایت هرودوت هم خیلی به ویل‌دورانت نزدیک است. ضمن این‌که شما سندی نشان بدهید که هرودوت فقط در این موضوع یعنی مرگ کورش دچار تعصبات شدید شده است! نه این‌که دیگران چه گفته‌اند!


محمود | May 8, 2009 11:38 AM

محمود عزیز شما گویا از سمت دیگر بام افتادید! مورخانی نظیر هرودوت، گزنفون و یا طبری یک وجه اشتراک دارند، همه آنها روایتگر حوادثی هستند که خود شاهد آن نبوده اند اما در این بین طبری یک وجه تمایز دارد، بیطرفانه بودن تاریخ وی مورد تایید بزرگان عرب می باشد و تاریخ او هم شرح بخشی از گذشته اعراب است. ولی مورخی مانند هرودوت که به منابع مکتوب هم دسترسی نداشته است به گفته بزرگان بسیار مغرضانه تاریخ نگاری کرده است. نفرتی که ایرانیان امروز نسبت به اعراب دارند مانند نفرتی است که یونانیان باستان از ایرانیان داشته اند و مورخان یونانی همواره سعی کرده اند در نوشته هایشان سرزمین ما را تحقیر کنند که فیلم 300 براساس یکی از این نوشته هاست. ویل دورانت (پدر تاریخ نگاری نوین) که تنها براساس اسناد موجود در مورد تاریخ استدلال می کند در تاریخ تمدن می نویسد: وی (کوروش) قربانی بلندپردازیهای خویش شد و درصدد برآمد تا سرزمینش را از هجوم بدویان آسیای میانه برهاند و سرانجام در یکی از جنگها کشته شد. و سخنان هرودوت را داستانسرایی میداند. نه تنها مورخان ما بلکه مورخان غربی هرودوت را یک میهن پرست "متعصب" دانسته اند.
در تایید سخنانم به کتاب "نقد تواریخ هرودوت" نوشته "اسپنسر" و "دی‌اسکالا" از دانشگاه هاروارد مراجعه کنید. علاوه بر این، مطالعه لینک زیر را نیز پیشنهاد میکنم.
http://www.iranian.ws/cgi-bin/iran_news/exec/view.cgi/28/21315
و همچنین مطلبی در یکی از خبرگزاری ها
http://www.ibna.ir/vdciqqar.t1aq32bcct.html
در لینک زیر هم نکات جالبی وجود دارد هر چند نگارنده سعی بر دفاع از هرودوت دارد
http://www.loyno.edu/history/journal/1998-9/Pipes.htm
من اطمینان دارم هدف داریوش عزیز از این پست بحث بر سر حوزه های تخصصی و ریزه کاری های تاریخ نبوده است، به شخصه تمایل داشتم فرازهایی هم از اعمال جالب! بزرگان عرب که دوستان فراموش کردند به آنها اشاره کنند را نیز در اینجا بیاورم ولی حهت کاهش تنشها و جلوگیری از انحراف بحث از هدف ایجاد این پست سکوت می کنم و مثالی نمی زنم!

مسعود | May 8, 2009 08:15 AM

درود!

دوست عزیزمان «مسعود» به نکته‌ی خوبی اشاره کرد. ما ایرانی‌ها در جایی ادعا می‌کنیم که میهن‌پرست بی‌تعصب هستیم اما در جاهایی به نکاتی می‌بالیم که در آن دچار مشکلاتی هستیم. خاصه در این سال‌ها تا توانستیم از «اسلام» بد گفتیم و اعمال آخوندها را همان اسلام ناب دیدیم و بد نوشتیم و آن سو به تاریخ هزاران ساله‌مان بالیدیم. نکته‌ای که «مسعود» عزیز بر آن دست نهادند تنها نکته‌ی ضعف کورش بزرگ نبود و البته این دلیل بر نادیده گرفتن دیگر خوبی‌ها و خدمات بزرگ او نیست.

نکته‌ی دیگر که از قول «هرودوت» پدر تاریخ دنیاست و آن چه‌گونه‌گی مرگ اوست و این نکته تاکنون از منظر ما ایرانی‌ها پنهان مانده و یا روایت هرودوت را نخواسته‌ایم بپذیریم.

به روایت هرودوت شهبانویی به نام «تومیریس» بر قبایل تورانیان فرمان‌روایی می‌کرده است که بیوه‌ی سابق پادشاه این سرزمین بوده است.کورش برای این‌که بدون جنگ و خون‌ریزی به این سرزمین دست یابد، از این ملکه تقاضای ازدواج می‌کند. تومیریس فهمید که کورش طالب خود او نیست و به او جواب منفی داد!

پس از آن کورش تصمیم گرفت به آن سرزمین که در شرق دریای خزر بود، حمله کند! شرح لشکرکشی کورش به این سرزمین نتیجه‌اش به اسارت گرفتن فرزند ملکه به اسم «اسپرگپی‌سس» بود که در نهایت دست به خودکشی زد! وقتی ملکه از مرگ فرزند خود آگاه شد، در نبردی سخت با کورش، او را شکست داد و سرش را از بدن جدا کرده و درون خیکی پر از خون گذاشت تا از خون‌اش سیر شود!

حال مرگ پادشاهی بزرگ چون کورش آن‌هم به این حقیری و به سبب هدفی چون جهان‌گشایی بیش‌تر و هوس، آیا شخصیت و بزرگ‌منشی او را زیر سوال نمی‌برد؟ حتمن دوستان سیاست تساهل و تسامح کورش بزرگ را شنیده‌اند! این سیاست در حقیقت برای جهان‌گشایی بیش‌تر بود. البته ببخشید مثل سر را با پنبه بریدن امروزی‌هاست. البته مورخان دیگر روایتی دگر دارند. اما هرودوت نسبت به آن‌ها شهیرتر است.

محمود | May 8, 2009 02:05 AM

با سلام به داریوش عزیز
این رژیم که ما دیدیم همه ی ملت ما رو با عربها مهشور کرده! فلسطین لبنان سوریه و... اینها ملت ما هستن.وقتی عربها میگن لوگوی خلیج فارس رو بردارین تا گوشه گیر نشین و اون وطن فروشهای ایرانی نما! این کار رو میکنن فردا مال و اموال ما رو به عربها میدن. در این نباید شک کرد چون این رژیم همشون عربن.اینا ایرانی نیستن. مگه اینا نبودن که قرار گذاشتن 20000 خونه تو غزه بسازن!!! این پولش ماله کیه نکنه ماله عرباست!!! تو ایران یارو اجاره خونه کمرشو خم کرده تو غزه خونه میسازن . پس نتیجه میگیریم اینا ایرانی نیستن.
حالا به خودشون میگن علما! علمای قم !!! علمای تهران !!! و... آخه یکی نیست به اینا بگه اگه شما ها علمایید پس اونایی که میرن کره ی ماه و اونایی که هر روز وسایل الکتریکی جدید میسازن یا اوناییکه داروهای جدید میسازن کین؟؟؟ اگه اینا علما باشن پس اونا خدا هستن! آخه این علما با علم نداشتشون تا قیام قیامت میتونستن یه تلویزیون ساده بسازن؟؟؟ حالا تلویزیون نه بگو یه چوب کبریت!!!!!! به امید سرنگونیه آخوندا و اون لباس کثیفشون.
توی این ساعت شوم توی این فصل کبود
وسط تعزیه ی هیشکی نیست! هیشکی نبود!
توی هیرویر این جشن جنجال سکوت
کی صداتو برده میهن خشم آلود.

مجید | May 7, 2009 09:05 AM

خانوم رزیتا من حرفهای شما را با بیانی دیگر در همین جا زده ام و به تاریخ May 5, 2009 12:41 PM ثبت شده است منشور کوروش یک مثال برای صحبت من بود مثل فهرست اعمال علی بن ابیطالب و هدفم زیر سوال بودن کوروش بزرگ نبود. منتها دوستی در مورد منبع سوال کردند، من منبع آوردم. ویکیپدیا منبع رسمی نیست می توانید بروید ببینید خود ویکیپدیا به لینکی که من اشاره کردم لینک داده است! اگر ویکیپدیا را منبع رسمی حساب کنیم باید خدای نکرده لینک زیر را بپذیریم
http://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D8%AE%D9%84%D9%8A%D8%AC_%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D9%8A
در مورد بحثهای زبانشناسی چون مطالعه و تخصصی ندارم حرفی نمی زنم ولی تا آنجا که خاطرم هست مقاله ای در سال 2008 در این مورد به زبان انگلیسی خواندم حالا شاید در این یک سال ترجمه منشور تغییر کرده باشد.
در مورد منشور کوروش بزرگ من به شخصه به سطرهای 24 تا 26 و 32 تا 36 افتخار میکنم و در برابر سطرهای 18 و 30 سری تکان می دهم. در هیچ کجای تاریخ مکتوب جهان پادشاهی نبوده است که سربازانش را به جنگ بخواند و در نهایت به سربازانی که غنایم جنگ برای آنها انگیزه است فرمان دهد:
"ارتش من به صلح وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید."
من از کوروش یاد گرفتم به انسانهایی که به ما احترام میگذارند، احترام بگذاریم و آنچه که از تاریخ می آموزیم مهم است وگرنه برای من و ما چه اهمیتی دارد مردمان 2500 سال پیش چگونه به هم احترام می گذاشتند یا اعراب بادیه نشین دور از تمدن در 1400 سال پیش چگونه دشمنانشان را مجازات می کردند. می دانید اعراب بدوی چگونه بر سرزمین ما پیروز شدند؟ کشور ما در اتش نفاق می سوخت، بزرگان ساسانی فراموش کرده بودند که برای هدفهای والا باید اختلافات داخلی شان را کنار بگذارند. این حرف به نظر آشنا نیست! می توانم در تاریخ معاصرمان بشمارم دفعاتی را که هدف والای استقلال و اعتلای سرزمینمان فدای سلیقه ها و اختلافات شخصی مان می شود و اگر واضح تر بگم همین امروز هم این اتفاق در جریان است، این بیاید و آن برود درست می شود و... ملتی که آینده جمعی اش را فدای سلیقه های شخصی اش می کند نمی تواند به جایگاه واقعی خود دست پیدا کند حتی اگر باسابقه ترین ملت جهان باشد.

مسعود | May 7, 2009 05:24 AM

من با خانوم رزيتا کاملا موافق هستم
اصلا چرا بيانيات اين مسلمانان برزگ را سر در سازمان ملل قرار نداده اند؟

چون در آنها چيزي از دموکراسي و عقل وجود ندارد

محسن | May 7, 2009 02:52 AM

راجع به مسئله ي مربوط به بوسيدن پاي کورش بزرگ که توسط دوستي در اينجا مطرح شده نظري داشتم ....به عقيده ي من ؛ اگر واقعا و با تحقيق مشخص شد که صورت هاي مختلفي از ترجمه ي يک متن باستاني ؛ وجود دارد ؛ تشخيص اينکه کدام صورت درست است يک مبحث کاملا کارشناسي است و لزوما نميتوان بدون تحقيق کارشناسانه گفت که ترجمه ي جديد تحريف شده ي صورت قديمي آن است چون ممکن است ترجمه ي جديد تصحيح شده ي صورت قديمي آن باشد که در طول زمان و با پيشرفت علم زبان شناسي ؛ کارشناسان به آن نتيجه رسيده اند.
اما از طرف ديگر اينکه ؛ به عقيده ي من بايد به ياد داشته باشيم که آداب زندگي در هر زمان فرق
مي کند ...مثلا آنچه شايد ده سال پيش يک هنجار مورد قبول جامعه بوده و همه انجام ميداده اند ؛ امروز بطور کامل منسوخ شده باشد و حتي عجيب به نظر بيايد .چه رسد به آداب و رسوم مردم در هزاران سال پيش ....که به هيچ وجه نميتوان با ديد و ذهن امروز آنها را قضاوت کرد.ما در همين دوره ي امروزي در برخي موارد شاهد بوسيدن دست افراد به عنوان ابراز نوعي احترام هستيم ...گرچه کم کم اين کار منسوخ ميشود و شايد چندين سال ديگر به نظر مردم بسيار عجيب وتحقير آميز بيايد.که البته هم هست.
اما گذشته از اينگونه مطالب حاشيه اي
به ياد بياوريم که کورش بزرگ در زماني مي زيسته که در رم باستان تفريح و ورزش و سرگرمي ! مورد علاقه ي شاهان و سزار ها و حتي مردم آن سرزمين اين بوده که افراد بي دفاع را در حضور هيجان و شادي تماشاچيان ؛ جلوي شير هاي گرسنه مي انداخته اند تا شاهد کشته شدن آن ها باشند....... و آن مردم از تماشاي اين حادثه لذت مي برده اند!
کاري که هرگز و حتي در ميان مردمان هزاران سال پيش سرزمين ما هم رايج نبوده ...و کورش بزرگ در چنين دوره اي از تاريخ ؛ منشور ي را مي نويسد که امروز عصاره و بنيان دمکراسي و حقوق بشر بشمار ميايد....
چرا چنين مسئله ي بزرگي را در حاشيه قرار دهيم و کورش را با آداب دست دادن يا اداي احترام رايج آن زمان بخواهيم قضاوت کنيم ؟

rozita | May 6, 2009 10:28 AM

امین عزیز احتمالا مرجع شما ویکیپدیای فارسی است. همان طوری که می دانید دانشنامه ویکیپدیا توسط کاربران تکمیل و صحت مطالب آن هم توسط کاربران آن تایید می شود. در زمینه برگردان فارسی منشور کوروش در ویکیپدیا تا چند وقت پیش عبارت بوسه بر پاها وجود داشت ولی امروز که چک کردم متوجه شدم توسط دلاوران و غیورمردان و زنان پارسی اندکی سانسور شده است!
همان طور که احتمالا می دانید اولین برگردان فارسی منشور کوروش از خط اصلی آن توسط استاد عبدالمجید ارفعی صورت گرفته که در لینک زیر می توانید ترجمه ایشان را ببینید که تا این لحظه که من این کامنت را می نویسم از دست تحریف در امان مانده است. علاوه بر این می توانید به ترجمه های غیر فارسی این منشور نیز رجوع کنید.

http://www.aariaboom.com/content/view/1511/279/

مسعود | May 6, 2009 08:57 AM

مسعود جان من هرچه گشتم چیزی از بوسه بر پا زدن ندیدم.


29. و همه پادشاهان سرزمین‌های جهان، از «دریای
بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،

30. مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.


امین | May 6, 2009 07:27 AM

گناه هرچي که گذشت به گردن ما بود و هست
از ما اگر بتي شکست بتاي تازه جاش نشست..

مقصريم! و تا روزي که دست از تعصب هاي کورکورانه برنداريم و تو هر کاري چه مذهب و چه فرهنگ دچار افراط و تفريطيم کاري از پيش نمي بريم. همه چيز براي يه فرهنگ لازمه هم مذهب و ايمان هم پيشينه تاريخي هم ايين و هم ايين و اسطوره. به شرطي که در جاي مناسب و به اندازه شايسته بهشون تکيه کنيم.

اندوه آسمان

باز هم آسمان ابری است.
باز هم وسوسۀ باران،
خاطر شریف آفتاب را مکدر کرده است.

گناه از آفتاب نیست
گاهی اگر آسمان می¬ بارد.
گناه آسمان هم نیست،
بیچاره بس که تنهاست کنار مهر و ماه و ستارگان،
گاه دلش می¬گیرد.

گناه از ابر است؛
که لطافت حضورش، وسوسه وار است.
گناه از ابر است؟
ابر این همه پاک!
پس چرا میرود؟
کجا می¬رود این هوس باز سپید همیشه دلگیر؟
گناه از این پیکر سپید سرشار نمی تواند باشد!

گناه از بی سامانی باد است؛
این هرجایی بی قرار،
که می¬آید بی دلیل و می رود به نا کجا.
نه! باد هم در بی سامانی بی مرزش معصوم است.

گناه از من است
از من تن سپید دل سیاه؛
اگر آسمان گاهی می گیرد
سیاه دل من است که می آزرددلش را،
نه حضور زلال باران!

باز هم اندوه دلم
خاطر نورانی آفتاب را
مکدر کرده است...


مرضیه
7/2/88 اهواز

marzie | May 5, 2009 11:13 PM

درود
داريوشي‌هاي عزيز از هر گروه و هر نژاد دست در دست هم بايست داد ...
آه ديدي وطنم ويران شد خانه‌ام خانه‌ي زندان بان شد
قفس کوچک من زنداني به بزرگي همه ايران شد
بدرود

Danial | May 5, 2009 09:32 PM

با سلام خدمت شما مدير سايت جناب وب مستر
بي نهايت از راهنمايي شما سپاسگذارم . بزودي ايرادات ايميل خود را برطرف مي کنم . شرمنده ام باز عذرم را پذيرا باش . آخه من تازه با کامپيوتر آشنا شده ام . راستش نمي دانم چکار کنم ممنونم که در اولويت قرار دادي . به همه ي همکاران سلام برسان راحت شدم که نوشته هاي من به دست شما ميرسد .سپاس

reza | May 5, 2009 06:08 PM

جناب رضاخسروي
دوست نازنين شما دو کامنت گذاشته ايد و در اولي مطلبي بيان کرديد و سوالي پرسيديد و نوشته بوديد که از طريق ايميل به شما پاسخ دهيم و ما هم جواب شما را داديم که بر گشت خورد.
در کامنت بعدي شما نوشتيد که ايميل خودرا اشتباه وارد نموده ايد و ما باز به ايميل جديد شما پاسخ را فرستاديم که باز براي چندمين بار برگشت خورد.

آيا بايد کامنت اصلاح ايميل و مطلب خصوصي شما را هم مي گذاشتيم ؟

اولين بار است که ما پاسخ دوستي را در نظرها مي نويسيم که بدليل رفع تمامي سوالات و ابهامات است و اينکه در اين مکان کامنت هيچ کس سانسور نمي شود و هرشخص مي تواند با توجه به رعايت ادب
نظر خود را مرتبط با مطلب اصلي بيان کند.

با تشکر از فرد فرد شما عزيزان

وب مستر

وب مستر (مدیر سایت) | May 5, 2009 04:52 PM

اگر روزي حاکم اين شهر شوم به کوري چشمان شما شيخان دغل وسط کعبه دو ميخانه خواهم زد ...؟
وسط فرش کعبه را پر از عمامه و عبا خواهم کرد...؟

ممنونم از اينکه داريوش بزرگ هم افتخار داده پس از ۳۲سال دل اين هوادار نا لايق را که هنوز عاشقته شاد کنند ... دوستت دارم دوستت دارم هزاران بار هم دوستت خواهم داشت .رضا تبريز

reza | May 5, 2009 04:24 PM

با سلام به همه آنهايي كه ايراني اند در هر كجاي عالم دلشان به ايران وايراني و بخصوص براي داريوش بزرگ مي تپد. همه شما عزيزان عقايد خودتان را مطرح كرديد. آفرين بر همه شما چه موافق و چه مخالف نظر مي دهيد . من به عنوان يك آذري كه ۳۲سال با داريوش اقبالي زندگي كرده . به داريوش افتخار ميكنم كه اين چنين ما ايراني ها را با چنين افكار جديدي آشنا ميكند ...فقط خواهشم اين است كساني كه در نوشتن اين وبلاگ به داريوش كمك مي كنند .؟... كمي هم انصاف داشته مطالب اين بي سواد ها را هم درج كنند . آخه اين سومين بار است كه مي نويسم . اما انگار حرفهاي ما كمي كلاس ندارد و بخاطر آن در نظر ها منعكس نمي شود . به هر حال عاشقيم ... آنهايي كه عاشق داريوش هستند مي دانند من چي ميگم . سلام مرا به تنها اميدم برسانيد رضا تبريز ۱۵/۲/۸۸

رضاخسروي | May 5, 2009 03:56 PM

سلام، نمیدانم چرا ولی مدتی است به خاطر حساسیت های شخصی و برخلاف میل باطنی مجبور می شوم از تاریخ کشورم نقل کنم. دوستان لطف کردند و مثالهای مذهبی آوردند من صحبتم را با یک مثال ملی آغاز میکنم:

"و همهٔ پادشاهان سرزمین‌های جهان، از دریای بالا تا دریای پایین، همهٔ مردم سرزمین‌های دوردست، همهٔ پادشاهان آمور و همهٔ چادرنشینان،"
"مـرا خراج گذاردند و در بابل بر پاهای من بوسه زدند، از ... تا آشـور و شوش."
خط 29 و 30 منشور حقوق بشر کوروش بزرگ

سوال: آخر این چه اعلامیه حقوق بشری است که راوی آن با افتخار از بوسه زدن دیگران بر پاهایش حرف می زند؟
و اما پاسخ: تاریخ یک کتاب داستان نیست که برای مردمان قرن 21 نوشته شده باشد روایت مردمانی است که در اعصار مختلف می زیستند و بالطبع الگوهای متفاوتی برای زندگی داشتند نمی توان با معیارهایی که مورد تائید انسان معاصر است آنها را نقد کرد بلکه باید رفتارهای انسانها را در بازه های زمانی خودشان با خط کش زمان خودشان سنجید. با خط کش امروز کوروش انسان خودشیفته ای بوده است اما با معیار 2500 سال پیش که شاهان آشوری به فجیع ترین شکل ممکن مخالفانشان را از دم تیغ می گذراندند احترام کوروش به ملل مختلف بیانگر بزرگی این فرد است (خط 32 منشور) در فرهنگ شرق دور تعظیم نماد احترام است و در فرهنگ امروز ما نشانه خفت. نمیدانم شاید بوسه بر پا هم در آن زمان معنای خواری نمیداده است.
در مورد حضرت علی هر چند با اغراق، آورده شد که دشمنانشان را بدون محاکمه می کشتند بله دشمنانشان را می کشتند قابل انکار نیست کوروش هم شهرهایی را که بر علیه او توطئه می کردند و تسلیم نمی شدند با زور فتح می کرد، در ابتدای سلطنت خسرو انوشیروان عادل 60000 نفر از مزدکیان به اسم او قتل عام شدند ولی بعدها لقب عادل شایسته او شد، کوروش یک مصلح وطن دوست بود و حضرت علی یک انسان بزرگ و وارسته. هر کدام از اینها را باید در زمان خود و خط کش عصر خودشان بررسی نمود مشکل یا بهتره بگویم یکی از مشکلات ما این است که عده ای با نام مذهب حصار تاریخ را می شکنند و قوانینی را که از نظر بشر مردود شده اند به اجرا می گذارند دست دزد را قطع می کردند باید دست قطع کنیم و ... حال آنکه این اشد مجازات، به هیچ وجه مطلق نیست مثل اینکه از فردا فرمان صادر کنند که در مراسم رسمی به جای سلام و دست دادن باید پاهای هم را ببوسید چرا چون پدرمان کوروش چنین می کرد.

سعی کردم بیطرفانه منظورم رو برسانم امیدوارم برچسب هایی نظیر عربدوست را به بنده نچسبانید که قلب من با ایران و تاریخی است که مردمانش ساختند.

مسعود | May 5, 2009 12:41 PM

چیزی که امروز بیش از همه نگران کنندست شاید همین اختلافات قومی باشه که خودش رو در لطیفه ها ، به بهانه ی خنداندن ما گسترش داده .

امروز همه ی اقوام ایرانی در روابط فرهنگی همانند دشمن با هم برخورد می کنند و از بخت بد با وجود دولت مرکزی ضعیف و نالایق ، در هر گوشه و کنار این مرز و بوم نوای جدایی به گوش می رسد .
امروز بیش از گذشته به یاری هنرمندان و مردمانی که از نفوذ بیشتری در مردم برخوردارند نیاز است تا این اشفتگی ها را سامان ببخشند .
امروز بیش از گذشته نیاز است که از کنار هم بودن بخوانیم ، از ایرانی بودن بخوانیم ، از وحدت و هم دلی و دوری از تفرقه و جدایخواهی ها .

با تشکر از تو ، داریوش خوبان که همیشه میهن دوستی تو افتخار من بوده .
پیروز و شاد باشید .

مهدی صابری (پارسا) | May 5, 2009 11:49 AM

KING!!!!!!, What the hell? , our current govermental system may not be so good, but it deos not mean we select a worse system.
King = Dictatorship
which is an insult to Iranians' logical ability. All people should have the right to express their ideas equally. That's the best way, I guess.

Hasan | May 5, 2009 11:35 AM

داریوش عزیز !ما همیشه در جزییات محو میشویم گاه یک جمله از یک گنجنامه رو میبینیم و برایش داستانها میبافیمو جدل ها میکنیم و پس از سپری شدن زمان و گذشت عمر میفهمیم که جمله بعدی گنجنامه مهمتر بود و دقتمان را بیشتر میکنیم و کلیات را واضح تر میبینیم اما دیگر نه حس و حالی برای گفتگو و جدل است نه زمانی برای رسیدن به مقصود......
شعر زیبایی جناب آقای"مهران"در همین صفحه نوشتند که میشود آنرا بارها خواند و کمی تامل کرد:

رای نجات یک انسان
براي نجات يك لبخند
براي نجات يك نگاه
براي نجات يك قلب
كه مي ايستد روي تيرك اعدام
براي تيمار يك اندوه
براي التيام يك درد
براي نجات يك صدا
كه مي پيچد در همهمه اي گنگ در ميدان
چون مي آويزندش حلقه اي بر گردن
براي كشتزارهاي طلايي گندم
براي درختان سبز بلوط
براي مرهم زخم عميق يك عشق
تكيده بر خاكي سرد
درگودال
نامت را بنويس
زير واژه هايي تلخ
در رنجنامه اي
چكيده بر آن اشكهاي يك انسان

مسعود | May 5, 2009 10:52 AM

هميشه با خود فکر مي کنم ؛خداوند جهان را به يک رنگ نيافريد...و ميوه ها را به يک طعم نيافريد ....و انسانها را به يک شکل نيافريد....معناي اين چيست ؟

خداوند به ما خرد داد تا با تامل در کار او و در شکل آفرينش و همينطور در شيوه ي طبيعت ؛ ويژگي ها را ببينيم و بياموزيم...
براي رسيدن به کمال بايدالگوي خداوند در خلقت جهان را راهنماي خود قرار دهيم....... چرا که ما هم جزئي از اين خلقت هستيم و خواه نا خواه ؛ بنيان موجوديت ما بر قوانين آفرينش که يکي از آنها تنوع و رنگارنگيست استوار است.

چه خوبه که هرگز به دنبال تبديل همه ي رنگها به يک رنگ و همه ي انديشه ها به يک نوع نباشيم که اين
بر خلاف قانون آفرينش است و برخلاف سليقه ي
خرد بيکران آفريدگار ...پس اين شيوه به جايي نخواهد رسيد.
به جاي آن شايد بهتره با دقت به همين الگوي ساده ؛ يعني تنوع ؛ همديگر را باافکار متنوع از صميم قلب بپذيريم ....که اين احترام به روش خالق است.

چه خوبه اگر تفکر عزيزي را با تفکر خود مطابق
نمي بينيم؛ به جاي سعي در تغيير او و شبيه سازي تفکرش با ايده هاي خودمان ...ضمن احترام و لبخندي دوستانه ؛ ما هم صادقانه و در کنار او ؛ فکر خود را بيان کنيم و اجازه بدهيم تنوع انديشه باقي بماند.

جمله ي زيباي داريوش عزيز چه درسته که ميگه
فاصله ي بين دو دست مرزي است به نام من و تو........براي يکي شدن و براي بهم پيوستن ؛ من از من و تو از تو بايد بگذريم....بايد از خود گذشت تا به کمال رسيد.

rozita | May 5, 2009 07:40 AM

در جواب خانم سارا
خوب محمود عزیز بخشی از جواب رو گفتند...اولا سارا خانم شما امام علی رو قاطی این آخوند ها نکن...شما فکر کردی من طرفدار آخوند ها هستم؟!از بیشترشون نفرت دارم...خیلی براتون متاسفم که همینطور اجازه میدید به خودتون که با شخصیت والایی چون حضرت علی اینگونه صحبت کنید...داریوش نمیگه که هر چی امام و حضرت رها کنیم و فقط به کوروش و حافظ و ....بپردازیم-داریوش میگه که خرافات رو رها کنیم...شما مطمئن باش اگر کشور ما واقعا در مسیر اسلام(راستین)پیش میرفت اکنون اینگونه نمیشد...دیده ایم که داریوش در برخی از کنسرت ها از جملات حضرت علی استفاده کرده...داریوش منظورش از استفاده کعبه در کلیپ اینه که برخی سود جو ها با استفاده از دین سر مردم کلاه میگذارند...راستی می خواستم بدونم شما مسلمان هستید ،زرتشتی هستید،مسیحی هستید یا......راستی شما که خیلی به مطالعه علاقه دارید!!!بد نیست فارسی خود را نیز قوی کنید زیرا کلمه (چتور)غلط است و اینگونه است(چطور)!البته شاید شما فقط در کتاب ها ،دنبال چیز دلخواه خود میگردید!!! این را میگم چون کسی که وارد همچین بحثی میشه بد نیست کمی سواد خودش رو ارتقا بده... باز هم میگم شما حق ندارید با حرفهای دروغین با احساسات میلیونها نفر بازی کنید ... یاحق

mohsen hoseini | May 5, 2009 03:09 AM

خانم سارا

نخست اين‌كه نام من «محمود» است. انگار شما متوجه بحث من نشديد. آن‌هايي كه تاريخ رشته‌ي تحصيلي‌شان بوده است بهتر مي‌دانند كه تاريخ را نمي‌شود فقط خواند و گذشت. بايد پس از خواندن ادله آورد و تحليل كرد.

تاريخ طبري يك تاريخ تحليلي نيست و قضاوت را بر عهده‌ي خواننده گذارده و راي صادر نكرده است. پر از افسانه و واقعيت و حقيقت است. اگر بخواهيم فرق واقعيت و حقيقت را براي شما شرح بدهم اين‌گونه است كه تصوير من و شما در آينه مي‌شود «واقعيت» و حقيقت يعني بي‌واسطه‌ي آينه ديدن.

دوست عزيز

به عنوان نمونه سربريدن مردان قبيله‌ي «بني قريظه» آن هم 900 نفر يك شوخي است!! آن‌هم در يك روز؟؟!! شما با يك قصاب حتمن طرف هستيد ديگر... نازنين از اين آمارهاي دروغين سراسر اين تاريخ فراوان است. شما به خرد و علم‌ات رجوع كن ببين يك انسان تا چه اندازه بايد قصي‌القلب باشد كه مرتكب چنين عملي شود. دوست عزيز شما اگر جاني هم كه باشيد بايد زماني را بيش از يك روز صرف قتل اين 900 نفر كنيد. آمار با مسائل رواني و زماني و... نمي‌خواند. از اين روست كه مي‌گويم تاريخ را سرسري باور نكنيد و نپذيريد. اگر اسلام چنين بود مطمئن باشيد تاكنون در پهنه‌ي خاكي نامي از آن نبود.

اگر اسلام چنين بود پس چرا به جز ما ايراني‌ها بلكه مغولان هم اسلام آوردند؟! آيا آن‌ها هم به زور شمشير بود؟ آن‌ها كه از تازيان وحشي‌تر به گواه تاريخ بودند!

پس دوست عزيز اصول اسلام بر آن لغزشي نبوده و اگر امروز شما تحريفاتي هم در فقه شيعه و سني مي‌بينيد هيچ ربطي به اسلام ابتدايي و كتاب‌اش قرآن وارد نيست.

محمود | May 4, 2009 05:13 PM

درود

زنده باد به استاد خودم . استاد نميدونم چرا اكثريت
منظور شما رو نميفهمند براي خودشون داستان درست
ميكنند البته حق دارند وقتي دين با سياست قاطي بشه
حالا هي من از بزرگي مولا علي بگم ولي مردم قبول
نميكنند و ربطش ميدند به خامنه اي . چرا چون سيد هست چرا چون از خاندان محمد (ص) ولي يادشون رفته
كه همان اقوام محمد (ص) به امام حسين پشت كردند
همان خاندان محمد (ص) اسلام رو خراب كردند خوشبختانه اسلام من خداي است نه اسلام آخوندي
يه بنده خدايي ميگفت حضرت علي دودست داشت
دو بازو كار ميكرد چون ميفرمود كار عبادت است اما از راه دين مالي كسب نميكرد ولي همين سيد هاي اين حكومت براي هر نماز خواندن در مسجد 15000 تومان پول ميگيرند خوب معلومه بعضي ها ضد اسلام صحبت ميكنند . استاد من وقتي كليپ قديمي شما رو ديدم كه
رو دستبندتان نوشتيد يا حسين به خودم افتخار كردم كه رهبر شايسته اي مثل شما دارم .
درضمن اون دوستي كه گفت حافظ از حضرت علي تعريف كرده بعد عرب ها رو وحشي دونسته بايد بگم كه مولا علي آمده بود تا عربارو آدم كنه پس دليل نميشه
كه اشكالي در شعر هاي حافظ باشه آخه ميگند روزي
حضرت محمد به عراب فرمود شما كثيف ترين انسانهاي
روي زمين هستيد چرا كه تعصب كورانه اي داريد
من اگر قرآن رو به عربي نازل نميكردم شما هرگز به آن
ايمان نمي آورديد . پس از دوستان خواهش ميكنم مانند
عرب ها تعصبي نشويد و نگيد قران عربي اگه بگردي
فارسيش رو پيدا ميكني البته خودتون معني كنيد بهتره
چون اين حكومت معنيش رو طوري نوشته كه احساس
ميكني اسلام دين خشني هست دوستان اين حكومت
اومده تا اسلام رو خراب كنه هنوز نفهميديد كه انگليسي ها سوار ما هستند .

استاد ببخشيد زيادي حرف زدم به خداي بزرگ ميسپارمت يا حق

علیرضا | May 4, 2009 04:00 PM

" ذهن احمق مانند مردمک چشم است:هرچه نوربیشتری به آن بتابانید تنگ تر می شود"

اولیور وندل هولمز


آقا ملت ايران تو خونشون رفته اين دين خرافات و ترس و دروغ

از ترس آب مذاب و سنگ هاي داغ جهنم آدم مي کشند
براي بدست آوردن هوري بهشتي هم آدم مي کشند

اين ديگر چه جورش است من نمي دانم.

سعید | May 4, 2009 03:12 PM

شاد زي عزيز
آيا براي تحقيق در مورد تاريخ به خورشت قورمه سبزي مي شود رجوع کرد ؟
بايد به تاريخ هاي نوشته شده رجوع شود که معتبر ترين آنها طبري است و هيچ چيز ۱۰۰٪ درست نمي باشد حتي تاريخ طبري هم ممکن است تناقض درش باشد همان طور که در تازينامه تناقض بسيار بسيار است.
چتور زمان هايي که بنفع علما است به تاريخ طبري رجوع مي کنند.
در مورد اسم فردي را که آوردي اگر بخواهيم وارد مقولات شويم بحث اين مکان از آن خارج است اما آقاي مشيري يک محقق است حقايقي را بيان مي کند که شنيدنش گاه براي خود من سنگين بوده اما حقيقت دارد ولي تلخ است.

در مورد حافظ و سعدي و فردوسي و مولوي و بزرگاني همچون اينها دوستان ياد آوري مي کنم بت نسازيد - باز مي گويم هيچ انساني کامل نيست
يادمان باشد تمام اين بزرگان در دوران بعد از حمله تازيان به ايران مي زيستند و گاه اشعاري در تعريف و وصف آنها و اشعاري بر ضد آنها سروده اند اگر دقت کنيم ضديت و وتن پرستي بيشتر بوده تا تعريف کردن آنها
بهتر است جنبه مثبت کارشان را ببينيم.
در آن زمان هم اختناق بوده.
همان طور که فردوسي بزرگ در جايي از حضرت علي تعربف مي کند و در ۱۰ جايي ديگر بشدت اعراب و آنها را وحشي مي نگارد.

سارا

سارا | May 4, 2009 02:45 PM

امید وارم که گستاخی نوشتن از فرهنگ و تاریخ در حضور بزرگی که به اندازه همه عمر من به بهترین و عاشقانه ترین وجه از دردهای مشترک همه ما گفته است بخشیده شود که دلیل آن چیزی جز عشق و همان دردهای مشترک نیست .
شاید هیچ ملتی یا حداقل کمتر ملتی چون ما باشد که هویتش اینچنین حیران بین فرهنگ و تاریخش دست و پا می زند . سالیان سال است که نه از رومیم و نه از زندگیم و نه حتی بیرنگ بیرنگیم .
مهم غرورآفرین بودن یا شرم آور بودن تاریخ نیست ، نکته در دانستن و عبرت گرفتن یا ندانستن آن است .
به قول تولستوی : ملتی که از گذشته اش درس نگیرد مجبور به تکرار آن است .
داشتن تاریخی غرور آفرین و زندگانی اینچنین عذری است بدتر از گناه .
تاریخ تکراری ترین و اجباری ترین کلاس دنیاست . بی هیچ امکان تقلبی ، یا قبول می شویم یا مردود ، و با هر بار مردودی نه در جا می زنیم ،‌ که به کلاسی پایین تر نزول می کنیم و به همت آلزایمر تاریخی مان شاید تنها ملتی باشیم که به دشمنان ملی و فرهنگی مان افتخار می کنیم .
برای اینکه بدانیم کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژندهٍٍ خود را ؟ ، به چراغی فراسوی راهمان نیازمندیم تا بدانیم کجای این شب تاریخی ایستاده ایم و این چراغ چیزی نیست جز خرد و خودباوری .
این درد زمانی آغاز شد که دیگر ناله خرد را زیر پای چپ طبل بزرگ احساس نشنیدیم . و به درستی تلویحآ اشاره کردی که داروی این درد را حکیم بزرگمان نه ، که بزرگ ترین حکیم مان فردوسی بزرگ هزار سال پیش یافت و نوشت که :


فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود


به داد و دهش یافت این نکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
(خودباوری)


به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم
(خرد)


و فرهنگ هم چیزی نیست جز ظرایف و دقایق و برداشت ها و رفتارهای یک ملت در طول تاریخ ، تو خود حدیث مفصل خوان زین مجمل .

مهرداد

mehrdad | May 4, 2009 12:28 PM

درود!

ديدم عزيزي به نام سارا با نقل از «تاريخ طبري» كه اين روزها بسياراني از آن براي زير سوال بردن شخصيت‌هاي بزرگ اسلامي به آن استناد مي‌كنند، مسائلي را عنوان كرده‌اند. متاسفانه دوستان و حتا بزرگاني كه به اين تاريخ استناد مي‌كنند فراموش كرده‌اند كه اين تاريخ يك تاريخ تحليلي نيست و خود طبري يك مسلمان بود!! ضمن اين‌كه تاريخ طبري نقل از سه شخصيت يا مورخ است. اين تاريخ پر از تناقض‌هاي عجيب و غريب است و فقط شخص طبري اين مسائل را جمع‌آوري كرده تا آينده‌گان از روايت‌هاي بي‌شمار خود قضاوت كنند.

اگر چنين بود هيچ‌گاه بزرگان ادب‌مان از جمله حافظ نمي‌فرمود:
صبح‌خيزي و سلامت‌طلبي چون حافظ
هرچه كردم از دولت قرآن كردم
دوستان عزيزم كسي نمي‌گويد ميهن را رها كنيم اما فراموش نكنيم كه دسيسه‌هاي بيگانه براي فراموش كردن در طول تاريخ بر كسي پوشيده نبوده و نيست. نمونه‌ي بارز آن رخنه‌ي 400 ساله انگليس در ايران بوده است. هستند مورخاني بي‌غرض و تعصب چون پرويز رجبي كه حرفي ديگر دارند. امثال آقاي مشيري هيچ از تاريخ نمي‌دانند و اصولن رشته‌شان تاريخ نيست. تاريخ يك علم است كه با خواندن خالي كسي پي به حقيقت آن نمي‌برد. براي آگاهي بيش‌تر رجوع كنيد به كتاب فرزانه‌ي معاصر آقاي عبدالحسين زرين‌كوب: تاريخ در ترازو

شاد زي

محمود | May 4, 2009 12:27 PM

دوست عزيز جناب محسن که اين گونه نوشتي:


صحبتی هم داشتم با خانم سارا...شما حق ندارید یک چهره مذهبی و بزرگ رو اینجور زیر سوال ببرید...شما از امام علی چه میدونید؟!حضرتی که داریوش عزیز گردنبند اون رو میندازه...چه جور به خودتون جرئت اهانت به حضرت رو میدید؟!یاحق

۱- من کجا اهانت کردم نسبت به ايشان ؟ من فقط کمي افتخارات ايشان را طبق گفته تاريخ طبري که تاريخيست که تمامي اهل دين به آن استناد مي کنند بازگوکردم و اين جرئت را به خودم مي دهم که هرزمان هرکسي را که لازم بود در موردش تحقيق کنم و حقايق را در يابم. حقيقت هميشه تلخه و ايشان هم بتيست براي شيعيان و مسلمانان.

۲- فرمودي داريوش و گردنبند و چرا من جسارت کردم و از حضرت علي حقايق تلخ را بازگو کردم در صورتي که داريوش گردنبند آن را دارد. فکر مي کنم مشکل ما ناباوري و کورکورانه پرستي باشد داريوش و يا هر فرد ديگر هر عقيده اي مي تواند داشته باشد . اما حقايق را بايد ديد من مطمئن هستم وقطي نظر من درج شد که اصلا فکرش را نمي کردم و وفتي موزيک ويديوي شطرنج را ديدم و آن دو عکس بسيار زيبا و پر معني (‌کعبه‌) و (سليب) و وقتي ترانه نقويم را شنيدم دريافتم که داريوش فردي بسيار روشن فکر است و سنگ هيچ کس را اينگونه بسينه نزده و نمي زند و از حقايق نمي ترسد و باز گو مي کند ايشون براي باز گو کردن حقايق اصلا اين مطلب را نوشته اند اگر غير از اين بود مارا به تفکر دعوت نمي کردند.


به متن نوشته داريوش باز رجوع مي کنم


بیاییم خوشه های درهم تنیدهء مشکلات فرهنگی مان را در کنارهم و به یاری هم بشکافیم و از وحشت ملی به وحدت ملی برسیم.
بیاییم "من" ها را ترک کنیم ، از رخوت اجتماعی، قهرمان پرستی و تعصب کورکورانه پرهیز کنیم ، و با دست های خود افتخاراتمان را دفن نکنیم.


بله افتخارات تازي ها هامان هايي بود که خواندي محسن جان
افتخارات کهن ديار ما هم : منشور کورش کبير - شاهنامه فردوسي - حافظ - سعدي - مولوي و ديگر آثار تاريخي هستند.


يک دستاورد فقط يک دستاورد از افتخارات گهر بار اين تازيان برايم بگو آيا جز قتل و غارت و تجاوز چيزي ديگر بوده ؟

"يا حرف ما را بپذبر یا تو کافري و حقت مرگ است"
با همین یک جمله می دانی جندین میلیون نفر را کشتند ؟

فکر هم نکنيد که مي گويم دين اسلام بده و مسيحيت خوب و ... خوب يا بد نه تا همين قرن ۱۸ ۱۹ در اروپا پدر مردم را اين کليسا دراورد.


درود بر داريوش که اولين هنر منديست که جرئت دست گذاشتن در خط قرمز هايي را کرده که هميشه ناگفته بوده .


کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان

سارا | May 4, 2009 10:59 AM

سلام داريوش جان.

شما هنوز قلبت براي ايران و منه ايراني ميتپه.
و اين موجب افتخار من به عنوان يک ايراني و يک هواخواه است.

به گفته ي شاملو به اميد اون روزي که کارد هايمان را فقط براي تقسيم کردن بيرون آوريم.

با بهترين آرزوها براي شما.

سهراب | May 4, 2009 10:01 AM

بايد دنیای شایسته انسان را داشته باشیم
تا کودکانمان دنیای کودکانه داشته باشند. تا کودکانمان از امنیت، آموزش، بهداشت و تغذیه مناسب برخوردار باشند. با ما باشید تا دنیای بسازیم که احدی نتواند کودکان را به کار وا دارد نگاهشان را بپوشاند و شادی را از آنها سلب کند.بايد دنیای شایسته انسان را داشته باشیم تا زنان حقوق برابر با مردان داشته باشند. تا زنان آزادانه انتخاب کنند، در امنیت کامل باشند، در جامعه ای بدور از ترس و وحشت، آنگونه که دوست دارند زندگی کنند.بايد دنیای شایسته انسان را داشته باشیم
تا احدی نتواند بر زن حکم کند و خشونت بر او روا دارد، حکم مرگ و زندگیش را بدست گیرد، او را سلاخی کند و جانش را مورد هجوم قرار دهد. بايد دنیای شایسته انسان را داشته باشیم
تا دنیایی بسازیم که در آن زنان به خاطر هیچ چیزی سنگسار نشوند به خاطر هیچ چیز قربانی نشوند
بايد دنیای شایسته انسان را داشته باشیم
شایسته کودک، شایسته زن، شایسته انسان
برای نجات یک انسان
براي نجات يك لبخند
براي نجات يك نگاه
براي نجات يك قلب
كه مي ايستد روي تيرك اعدام
براي تيمار يك اندوه
براي التيام يك درد
براي نجات يك صدا
كه مي پيچد در همهمه اي گنگ در ميدان
چون مي آويزندش حلقه اي بر گردن
براي كشتزارهاي طلايي گندم
براي درختان سبز بلوط
براي مرهم زخم عميق يك عشق
تكيده بر خاكي سرد
درگودال
نامت را بنويس
زير واژه هايي تلخ
در رنجنامه اي
چكيده بر آن اشكهاي يك انسان

مهران | May 4, 2009 09:18 AM

سلام بر افسانه ي تکرار نشدنيه موسيقيه ايران نقطه ي عطق صدا استاد داريوش اقبالي


داريوش عزيز من در ايران زندگي ميکنم بگذار تا از مردمش بگويم . مردم ترسيده اند ديگر ان مردم ۳۰قبل نيستند پشت سر حکومت حرف ها ميزنند و ميشنوند اما در هنگام عمل....

داريوش مرد عمل کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رضا | May 4, 2009 07:59 AM

سلام داریوش عزیز!
سی سال گذشت همینطوری .با بی شمار حرف حدیث داستان شعر ترانه.... ناسزا ....به نظر شما سی سال دیگه هم نمیگذره با همین چیزا؟!!!!!!

مسعود | May 4, 2009 05:01 AM

سلام بر داریوش عزیز و طرفدارانش...داریوش جان واقعا حرف دل ما رو میزنی...ما باید به گذشته خود رجوع کنیم...شرم دارم که میگویم اکنون سید حسن نصرالله (رهبر لبنان)از کوروش هم محبوب تر شده!!!صحبتی هم داشتم با خانم سارا...شما حق ندارید یک چهره مذهبی و بزرگ رو اینجور زیر سوال ببرید...شما از امام علی چه میدونید؟!حضرتی که داریوش عزیز گردنبند اون رو میندازه...چه جور به خودتون جرئت اهانت به حضرت رو میدید؟!یاحق

mohsen hoseini | May 4, 2009 03:01 AM

che khatereha ke ba in taraneh dar zehnam zendeh nashod. az 11 sale pish ke ejraye nokhoste in shahkare taraneye iranzamin be surate takahang montasher shod ta emruz ke ba in tanzime derakhshan dar saloni ke jesmash chand hezar nafar o ruhash 70 milion gonjayesh dasht, barha o barha gushe jan be an sepordeam. sedaye khoshrange ostad Naderpour ke shere digari bar matne an mikhand hanuz tazeh o ostovar be gush miresad: 'ah ey diare dur...'
dorud bar to nazanin, ey sedaaye javidan, dorud bar to ke hichgah ghorurat ra raha nakardi...

ashin izanlou | May 3, 2009 11:44 PM

داريوش عزيزم
همه ما يک گم کرده داريم و بايد خود آن را بيابيم
و به اميد آن روز که بتوانيم به يکديگر کمک کنيم
تا به اين مهم دست پيدا کنيم و هميشه دوست و غمخوار يکديگر باشيم تا بتوانيم به يک اتحاد و استقلال
برسيم تا به اين کهن ديارا عشق بورزيم و آن را آزاد کنيم به اميد آن روز
آرزوي سلامتي شما را از خداوند منان خواستارم

کیوان | May 3, 2009 11:39 PM

مارال عزیز تشکر می کنم که من را تائید کردی و در جوابی دوباره


ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده است کار


که تخت کیانی کند آروز
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو


چنین است پرگار چرخ بلند
که آید بر این پادشاهی گزند ( ساسانی )


از این مار خوار اهرمن چهرگان ( اعراب )
زدانایی و شرم بی بهرگان


نه گنج و نه نام و نه تخت و نه نژاد
همی داد خواهند گیتی به باد


به ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم


دریغ آن سروتاج وآن تخت و داد
دریغ آن بزرگی و فر و نژاد


کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان


برین سالیان چار صد بگذرد
کزین تخمه گیتی کسی نسپرد

پروین | May 3, 2009 09:40 PM

این را میدانم که خفتگان را به سحرخوانی من حاجت نیست.اما این دردها را نمیشود تحمل کرد.
نمیدانم از چه میترسیم که تمایلی به یکی شدن نداریم.در گرداب تنهایی خویش اسیریم و خود را اینگونه قانع میکنیم که باید سکوت کرد چون کسی حرفهایمان را عمیقا درک نمیکند.و بدینصورت هر کدام جدا از سایر یاران غصه میخوریم و رنج میبریم
یا حق

روزا رها | May 3, 2009 09:28 PM

درود بر پروین عزیز چه زیبا گفتی:
در خانه هر کس تازينامه يافتم دريغ از شاهنامه

سپاسي ز يزدان مهر آفرين
که مردي بياراست ايران زمين


جهان را به نامش فراگير شد
همه ديو و دد را بزنجير شد


همايون فرخنده از ملک جم
خروشان شداز مهروکين وستم


سخن را چوشمشيربران نمود
زبان انيران، ز ايران زدود


بري از کژان بدانديش هشت
ز تازي صفتهاي بدکار زشت


دقت کنید دوستان نوشته تازی، اون موقع هم از تازیان می نالیدند

مارال | May 3, 2009 08:55 PM

بیایید پس از ۱۴۰۰ سال برای نخستین بار در باره این تاریکی که در فرهنگ ما افتاده است و باعث پراکندگی مرام کشتارگر که بانی سیه‌روزی ایرانیان و بشریت است فکر کنیم تحقیق کنیم و سخن بگیم
کاش مردم به این درک می رسیدند که یک جلدشاهنامه فردوسی کهن دیارمان بسیار مفید تر است تا یک جلد تازینامه.

در خانه هر کس تازينامه يافتم دريغ از شاهنامه

پروین | May 3, 2009 07:33 PM

چرچيل مي گويد:
There is no force greater than Islam to lag the society

هیچ نیرویی در جهان برای عقب ماندن جامعه بزرگ تر از اسلام نیست.

با شما موافقم و فکر مي کنم بهتر است بنيادي عمل کنيم با احترام به عقايد اما نه با حاکميت دين.

داود | May 3, 2009 07:01 PM

تبه گردد این رنج های دراز
یعنی کاری که ساسانیان کرد و رنجی که این ملت برد برای ساخت این تمدن

نشیبی دراز است پیش فراز
یعنی یک انحطاط تدریجی به این ملت وارد شده


باز ما ملت می رویم در جماران و جمکران
و برای امام ته چاه سبزی پلو می بریم
و برای شفای بیمارانمان آویزون امام رضا می شیم
اینها یعنی ساختن بت ما اصولا بت پرستیم.
از شاه از خمینی و از تمام اسلام پرستانی که همه می شناسیم

شما قضاوت کنید
نقش حضرت علی در کشتار های دسته جمعی:

1- کشتار قبیله" بنی قریظه":
حضرت علی پس از پیروزی بر قبیله" بنی قریظه" تعداد 900 نفر از مردان قبیله را در مقابل گو دالهایی که از پیش کنده بودند سر بریدند. (تاریخ طبری. جلد 3 . صفحه 1088)
پیامبر بگفت تا در زمین گودالها بکندند و حضرت" علی" و" زبیر" در حضور پیامبر گردن انها را زدند. (تاریخ طبری .جلد 3. صفحه 1093)
2- کشتار خاندان "ازد":
حضرت علی و یارانش در یک روز تعداد 2500 نفر از خاندان "ازد" را سر بریدند.بنحوی که کسی زنده نماند تا دیگری را دلداری دهد. (مروج الذهب . جلد اول . صفحه 729)
3- کشتار خوارج :
در نهم صفر سال 38 هجری در محلی واقع در دشت نهروان جنگ خونینی بین لشگریان حضرت علی و خوارج روی داد که در این جنگ در حدود 1800 نفر از خوارج بقتل رسیدند.
4- نبرد "لیله الحریر":
حضرت علی در نبردی بنام "لیله الحریر" در حدود 500 تا 900 نفر را از دم تیغ گذراند. (منتهی الا مال . جلد 1. صفحه 153)
5- کشتار" عبدالله خرمی و یارانش" :
عبدالله خرمی و 70 تن از یارانش از بیم جان به قلعه ای پناه برد.به دستور حضرت علی قلعه به آتش کشیده شد که در جریان آن تمامی این افراد در آتش سوختند بطوری که بوی گوشت بریان شده آنها آنچنان در هوا پخش شده بود که مردم را آزار می داد. (علی مرز نامتناهی . صفحه 199)
6- کشتار کسانی که بعد از فوت حضرت محمد از دین اسلام برگشتند:
آنانکه دست رنگ کرده بودند و شادی و شعف در اثر در گذشت حضرت محمد نشان داده بودند "حضرت علی" و" خالد بن ولید" همه را بکشتند و اجسادشان را در آتش سوزاندند. (تاریخ طبری .جلد 4 . صفحات 1380.1464) (تاریخ طبری .جلد 6.صفحات 2420.2265)

نقش حضرت علی در ترور مخالفان :

1- ترور شاعری بنام" حویرث بن نقیذ":
وی شتر دختران حضرت محمد "فاطمه" و "ام کلثوم" را رم داده بود به فرمان حضرت محمد و توسط حضرت علی در جریان یک تو طئه به قتل رسید. (سیره ابن هشام .جلد 2. صفحه 273)
2- سر بریدن" مغیره" :
پیر مردی بنام "مغیره" که پس از فتح مکه از ترس حضرت محمد گریخته بود بوسیله حضرت علی دستگیر و سر بریده شد. (زنان پیغمبر . صفحه 316)

3- حضرت علی شاهرگ مردانی را برید و بمانند مرغان نیم بسمل آنان را در بیابان رها کرد تا با شکنجه بمیرند. (امام علی . عبدالفتاح . جلد 5. صفحه 27)
4- سر بریدن "نضر" و "عتبه" :
پس از شکست" ائیل" حضرت محمد به حضرت علی دستور داد که "نضر" پسر" حارث" را سر ببرد.همینطور در منطقه ای دیگر بنام "الظیه" از میان اسرا "عتبه" پسر" ابی معیظ " بدستور حضرت محمد و بدست حضرت علی سر بریده شد. (منتهی الامال . جلد 1.صفحه 57)
5- سر بریدن "عتبه" :
مردی بنام "عتبه" که بخاطر عدم پخش مساوی غنایم بین لشکریان اسلام به صورت حضرت محمد تف کرده بود بوسیله حضرت علی سر بریده شد. (تاریخ طبری . جلد 5 .صفحه 1103)


میدانم برایتان سنگین است و خوش بین نیستم که نظرم را بگذارید اما وظیفم می دانم که بگم شاید خواننده این مطلب جرقه ای در مغزش زده شود و برود تحقیق کند .

سارا | May 3, 2009 06:50 PM

پس از حمله اعراب به ایران و نشر فرهنگ تازی نامه
مشکلات ما هم صد چندان شد .
دین بسیار مخرب است و یکی از مشکلات مردم ما کمبود مطالعه و بی اطلاعی از حقایق تاریخی و مذهبی هستش که در پوست و خون من و شما نفوذ کرده که حتی طرف به خودش اجازه فکر کردن در این مورد دین را نمی دهد. چون گناه دارد و حتما درست است.... .
کاش اندازه نصف این امام ها این اسلام دستاوردی برای بهبود زندگی بشر داشت.
کاش یک ادیسون به دنیا معرفی می کردند که چیزی اختراع کرده باشد. ( اختراع نه کشف )
نه اینکه تولید بمب افکن انسان داشته باشند که طرف به خودش بمب ببنده و بره وسط جمعیت .

این قوم در خود گم شده .....

خشایار | May 3, 2009 02:51 PM

سلام خدمت داریوش اقبالی.
داریوش جان به عنوان یک پسر 18 ساله از درون مملکت کاملا با شما موافقم. ولی ازتون خواهش میکنم در پستهای بعدی به جواب این مسئله بپردازید (این گم کردهء خویش را کجا یابیم؟)
تا ما هم در این بحث شرکت کنیم بلکه بتونیم جهان را تازه ببینیم و من ها را کنار بگذاریم و ما شویم.
قربانت
افشین داریوشی

AfshinDariushi | May 3, 2009 01:21 PM


داریوش نازنینم

چه زیبا و چه عمیق می اندیشی

تو بهتر میدانی که همه ی این اتفاقات زیبا باید ابتدا در

اندیشه تک تک ما رخ بدهد. همه ما به ظلمی که در

طول تاریخ بر این ملت رفته باور داریم به تجاوزها

وچپاولی که بر فرهنگ وتمدن ما.

مادامیکه از تغییر در افکارمان بترسیم همان خواهد بود

که سالها بر ما و بر نسل های قبل ما رفت.

همیشه با صدای زیبایت زندگی میکنم.

خداوند جسم نازنینت را برای روح محتاج ما حفظ

کند.تو جاودان باقی میمانی.

برایت آرزوی سلامتی میکنم.

هوادار همیشگی تو fada tavana

fada tavana | May 3, 2009 12:29 PM

سلام و درود خدمت محضرفرماندهی محترم لشگر ایمان تعهد

مسئولیت و امانتداری و اقتدار ....داریوش عزیز

تمامی مسا ئل و خودت بیان نمودی با زهم لبریزمان

کردی از اندیشه از فکر کردن به اینکه کسی غیر از خود

ما دل نخواهد سوزاند برای ما ...به اینکه این ما مردم

هستیم که باید این تاریخ را با چنگ و دندان و دل و زبان

قلم نگه داریم و به فرزندانمان بسپاریم تا آنان نیز راه

منو ما را ادامه دهند و گر نه حکومت و حاکمیت به هیچ

عنوان دلسوز این قدمت فرهنگی و این اصالت پر معنا

و این ریشه پر ثمر نیست

خواندن و تکرار و فریاد این تاریخ و این فرهنگ و زمزمه

کردن آن در گوش بچه هایمان که

تازه به این دنیای غریب قدم مینهند باید کار هر روز و

هنوز ما باشد....
...................................

دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟

پنهان خورید باده که تعزیر میکنند؟

نا موس عشق و رو نق عشاق میبرند

منع جوان و سرزنش پیر میکنند

فی الجمله اعتماد نکن بر ثبات درد

کین کا ر خانه ایست که تغییر میکند

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
....................................................

صاها (اسم شب) | May 3, 2009 10:14 AM

درود!

حکایت سرزمین‌مان به سبب وجود اقوام و قبیله‌های بسیاری که در طول تاریخ به این سرزمین یا کوچانده شدند یا دست درازی کردند، امروزه جزو همین خاک هستند با آیین‌های گوناگون و متفاوت! از نصرانی گرفته تا مسلمان و یهود و زرتشتی!

به همه‌ی این‌ها اگر تعصب‌ها را هم بیفزاییم دیگر شما بخوان وضع چه بغرنج‌تر می‌شود. امید که با هوشیاری و آگاهی تاریخی همه زیر یک پرچم واحد به میهن بیاندیشیم. فارغ از هر زنده‌باد و مُرده‌باد!

درود بر داریوش یکتا هنرمندی که بر این درد تاریخی انگشت گذارده است!

محمود | May 3, 2009 09:00 AM

وقتی تو می گویی وطن

وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم

گویی شکست شیر را از موش باور میکنم

وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم

من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم

وقتی تو می گویی وطن یکباره خشکم می زند

وان دیده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم

بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گویی از وطن

با تخت جمشید کهن من عمر را سر می کنم

وقتی تومی گویی وطن بوی فلسطین می دهی

من کی نژاد عشق با تازی برابر می کنم

وقت تو می گویی وطن از چفیه ات خون می چکد

من یاد قتل نفس با الله و اکبر میکنم

وقتی تو میگویی وطن شهنامه پرپر می شود

من گریه بر فردوسی آن پیر دلاور میکنم

بی نام زرتشت مَهین ایران و ایرانی مبین

من جان فدای آن یکتا پیمبر می کنم

خون اوستا در رگ فرهنگ ایران می دود

من آیه های عشق را مستانه از بر می کنم

وقتی تو می گویی وطن خون است و خشم وخودکشی

من یادی از حمام خون در تَلِ زَعتَر(اردوگاهی در فلسطین) میکنم

ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان

من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم

ایران تو با یاد دین زن را به زندان می کشد

من تاج را تقدیم آن بانوی برتر می کنم

ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست

من کیش مهر و عفو را تقدیم داور میکنم

تاریخ ایران تو را شمشیر تازی می ستود

من با عدالتخواهیم یادی ز حیدر میکنم

ایران تو می ترسد از بانگ نوایِ نای و نی

من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم

وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یار و غم

من کی گل"امید"را نشکفته پر پر میکنم

پری | May 3, 2009 08:56 AM

این گم کرده فقط در ماست تا زمانی که ما خودمان را معصوم و تنها عیب را در دیگران بدانیم اتفاقی رخ نخواهد داد.
بیایم و یک انقلاب کنیم اما نه یک انقلاب سیاسی بلکه یک انقلاب فرهنگی در خودمان.
کاش بدانیم که هیچ چیز نمی دانیم وکاش بدانیم که چقدر به یکدیگر نیازمندیم ولذت با هم بودن و در ما گم شدن را روزی بچشیم.که این مهم تنها در سایه ی از خود گذشتگی حاصل خواهد شد.
امیدوارم خود من هم روزی از شعار به شعور برسم.
با آرزوی سلامتی و بهروزی برای شما

امیر احمدی | May 3, 2009 08:47 AM

نام:

ایمیل:

صفحه شخصی:

نظر:

فارسی English

لطفا بيش از يک‌ بار کليد «بفرست» را فشار ندهيد؛

لطفا مرتبط با مطلب اصلی، گویا و در صورت امکان کوتاه بنویسید؛

وارد نمودن نام و آدرس ایمیل معتبر الزامی است؛

اطلاعات تماس شما نزد مدیریت و نگارنده وبلاگ محفوظ است؛

نظر شما پس از بازبینی منتشر خواهد شد؛

در صورت عدم تمایل به درج و انتشار نظرتان در وبلاگ، این درخواست را در نظرتان ذکر نمایید.



ارسال مطلب به دوستان

آدرس ایمیل گیرنده را وارد کنید:

آدرس ایمیل خود را وارد کنید:

می توانید به این ایمیل یک پیام هم اضافه کنید (اختیاری):